انفجار اخیر بیروت علاوه بر آنکه خسارات بسیار جانی و مالی به کشور تاریخی لبنان وارد کرد، این نگرانی را به وجود آورد که آیا نظام سیاسی این کشور یارای بازیابی خود را خواهد داشت یا خیر؟ خاصه آنکه دولت لبنان نه لزوما بعد از بحران اخیر بلکه از مدتها پیش درگیر مشکلات اقتصادی بسیاری بوده؛ مشکلاتی که در مقاطع مختلف باعث نارضایتی و حتی اعتراضات گسترده مردم این کشور هم شده است؛ برای مثال از یاد نمیرود وقتی دولت لبنان به دلیل عدم توانایی در تأمین بودجه سال ۲۰۲۰ تصمیم به افزایش نرخ اقلامی مانند بنزین و تنباکو گرفت، مردم این کشور در خیابانها دست به اعتراضات وسیعی زدند؛ اعتراضاتی که البته باعث شد تصمیم دولت اجرائی نشود.
شرق در ادامه نوشت: همه این مشکلات وقتی با انفجار مهیب بیروت همراه شد، باز هم زمینه اعتراضات مردمی را پدید آورد و همین است که پس از آن رخداد، خیابانهای لبنان شاهد اعتراضات مردم این کشور شده است. در چنین شرایطی یک پرسش اساسی به وجود میآید؛ آیا مردم لبنان اولا رنگ آرامش را به خود میبینند و ثانیا به دولت مستقر دوباره اعتماد میکنند یا خیر؟
برای پاسخ به چنین پرسشهایی و نیز بررسی شاخصههای نظام سیاسی لبنان همراه با فرهنگ حاکم در این کشور، ساعتی را با سیدعلیرضا بهشتی، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی که مدتی هم برای پروژهای مطالعاتی در این کشور زندگی کرده است، بهگفتگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
انفجار بیروت را چگونه میبینید؟ آیا این حادثه تلخ میتواند در آینده سیاسی این کشور تأثیرگذار باشد؟
عروس خاورمیانه این روزها سوگوار است؛ فاجعهای ملی در ادامه سلسله مصائبی که دهههاست خانه بختش را به ماتمکدهای بدل کرده و «کابوسهای بیروت» را در امتداد شبی طولانی تداوم بخشیده است. لبنان قلب تپنده فرهنگ عربی-اسلامی است و بیماری آن، همه اندامهای جهان عرب و دنیای اسلام را به درد آورده و میآورد.
خیابانهای بیروت، طرابلس، صور و صیدا در سالها و ماههای اخیر، شاهد خیزش اعتراضی از نوعی جدید است که آن را از سنت رقابتهای طایفهای که تاکنون بر میدان سیاست آن سایه افکنده بود، متمایز میکند؛ خواست عمومی برخاسته از خشم و ناامیدی با هدف بازگشت سیاست به دامان ملت لبنان و رهایی از فساد و رکود اقتصادی. اینک پیر و جوان، زن و مرد، از طوایف گوناگون و ادیان و مذاهب و مکاتب مختلف، در کنار یکدیگر ایستادهاند و سیاستمداران حرفهای را که احزاب و سازمانهایشان دست در دست قدرتی منطقهای یا فرامنطقهای دارند، به جرم نادیدهگرفتن منافع ملی کشورشان مورد بازخواست قرار میدهند.
آیا لبنان میتواند از بحرانهای عمیقی که به آن دچار شده بیرون بیاید؟
من اعتقاد دارم که میتواند. من تجربه یک سال زندگی در آن دیار بهعنوان فرصت مطالعاتی داشتهام؛ در جامعه چندفرهنگی با اقشار و طوایف مختلف که در سال تحصیلی ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ در دانشگاه آمریکایی بیروت، دانشگاه اسلامیه مجلس شیعیان لبنان، در خیابانهای ضاحیه و اوضاعی و خلده، در صور و صیدا و بعلبک، در نشست و برخاست با دوستان و همکاران و همسایههای مسیحی، سنی، شیعه و دروز دریافتم که لبنانیها یکی از توانمندترین مردمان منطقه هستند و میتوانند با تکیه بر بلندهمتی و واقعبینی خود، پلههای توسعه را یک به یک بپیمایند.
چرا این اتفاق نمیافتد؟
تلاش برای یافتن پاسخ را از مفهوم «لویاتان غایب» که دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون در کتابشان با عنوان راه باریک آزادی مطرح کردهاند آغاز میکنیم؛ مفهومی که از قضا در همان کتاب، لبنان یکی از مصادیق آن برشمرده شده است. میدانیم که «لویاتان» نام موجودی افسانهای است که از دل دریا بیرون میآمده و راه را بر کشتیها میبسته است.
تامس هابز، فیلسوف سیاسی انگلیسی سده هفدهم میلادی، حکومت را به این هیولای بزرگ تشبیه کرد؛ چراکه اعتقاد داشت با وجود محدودکردن آزادی افراد، یک «شر ضروری» است که کمک میکند جامعه از وضع طبیعی «جنگ همه علیه همه» بیرون بیاید و با تفویض قدرت به آن، نظم و امنیت و صلح را برای مردم، یعنی فرمانبرداران قدرت، تضمین کند.
عجماوغلو و رابینسون، با اصرار بر ضرورت حفظ آزادی انسانها، از تمثیل هابز برای اثبات اینکه در صورت نبودن آزادی، هیچ جامعهای روی توسعه و پیشرفت به خود نمیبیند، استفاده میکنند و چهار نوع «لویاتان» را توصیف میکنند: «لویاتان مستبد» که در آن قدرت در ید قاهره حاکم یا حاکمان است، «لویاتان مقید» که مردم بر قدرت حکومت لجام میزنند و موازنه بین قدرت شهروندان و حکومت در آن برقرار است، «لویاتان کاغذی» (با بهرهگیری از اصطلاح «ببر کاغذی» مائو تسه تونگ) که در ظاهر حکومت وجود دارد، اما امور در دست دیوانسالاران یا مافیاهای قدرت است و سرانجام «لویاتان غایب» که در آن حکومت عملا وجود ندارد و جامعه سیاسی در وضعیت ملوکالطوایفی قرار دارد.
عجماغلو و رابینسون خوانندگان خود را در یک سفر ۶۰۰صفحهای به یک تور بهلحاظ تاریخی و جغرافیایی گسترده میبرند تا اثبات کنند که تنها نوع دوم، یعنی «لویاتان مقید» است که در دالان باریک آزادی قرار دارد و دروازههای توسعه به رویش گشوده است.
نظام سیاسی لبنان از کدامیک از این روشها پیروی میکند؟
لبنان از زمان استقلال از حاکمیت فرانسویها در سال ۱۹۴۳، در موقعیت «لویاتان غایب» قرار گرفته است. نظام سیاسی لبنان بر اساس تقسیم و تسهیم قدرت شکل گرفت و بر اساس قانون اساسی آن، رئیسجمهور باید یک مسیحی مارونی، نخستوزیر یک مسلمان سنی و رئیس مجلس یک مسلمان شیعه باشد. مناصب دیگر نیز غالبا بر اساس پیوندهایی از این دست و تعلق به گروههای دینی و مذهبی شکل میگیرد. جالب اینکه بعد از سرشماری ۱۹۲۳، از انجام سرشماری خودداری میشود.
حکومت اصرار بر «ناخوانا» ماندن دارد؛ چراکه دادههای واقعی درباره تعداد پیروان هر دین و مذهب میتواند ناعادلانهبودن تقسیم و تسهیم قدرت را نشان دهد و در نتیجه، به شعلهورشدن جنگ و نزاع میان طوایف گوناگون بینجامد. کنفرانس طائف که برای پایاندادن به بیش از دو دهه جنگ داخلی برگزار و به امضای توافقنامه میان طرفهای درگیر و خاتمه جنگ منتهی شد نیز بهواسطه اعمال تغییراتی اندک در سهم سیاسی هر جامعه فرهنگی از قدرت، در بنیان حکومت تحولی به وجود نیاورد.
به تعبیر عجماوغلو و رابینسون، حکومت لبنان تعمدا ضعیف است تا از رهگذر آن، حکومت بر اساس تقسیم قدرت ممکن باشد؛ حکومتی که به هر طایفه اجازه میدهد رفتار دیگران را بپاید، به هر یک حق وتو داده شود و در نتیجه به بنبست در حکمرانی میانجامد که امکان اتخاذ تصمیم و اجرای آن در زمینه خدمات عمومی را از بین میبرد.
برای فهم این وضعیت، میتوان از بحث بنیادین جان رالز، فیلسوف فقید آمریکایی، درباره تفاوت میان «مصالحه موقت» و «اجماع همپوش» یا متداخل به عنوان دو الگوی همکاری اجتماعی بهره گرفت. الگوی اول، یعنی مصالحه، از آنرو که بر اساس تقسیم قدرت و منافع حاصل از آن شکل میگیرد، ناپایدار است؛ چراکه هر یک از طرفهای مصالحه، در کمین زمانی است که به علت ضعیفشدن دیگران یا تقویت قدرت خود، یعنی برهمخوردن توازن قوا، مصالحه را بر هم زند یا درخواست توافقی جدید بر اساس وضعیت جدید کند.
الگوی مصالحه قدرت بهخودیخود مبنای اخلاقی ندارد و حداکثر میتواند پیششرط زندگی اخلاقی، یعنی جامعهای در صلح بهشمار آید. در مقابل، الگوی «اجماع همپوش» مبنایی اخلاقی دارد؛ چراکه هدف آن دستیابی به یک چارچوب همکاری اجتماعی عادلانه است که در پرتو آن، شهروندان، ضمن حفظ هویتهای متفاوت خود، نقاط اشتراک فیمابین خود را بیابند و فرایندهای تصمیمگیری کلان بر اساس آن اشتراکات شکل گیرد.
اینجا دیگر تقسیم و تسهیم قدرت موضوعیت ندارد و در نتیجه توافق حاصل از آن، پایدار خواهد بود. این اجماع نظر، امری سیاسی است، یعنی توافقی عقلایی (در تمایز با عقلانی) که در آن حقانیت یا عدم حقانیت الگوهای زیستی که شهروندان از آنها پیروی و هویت خویش را از رهگذر آن تعریف میکنند نیز اساسا موضوعیت ندارد.
راهحل خروج نظام سیاسی از محدودیتهایی که ذکر کردید، چیست؟
در کتاب بنیاد نظری سیاست در جوامع چندفرهنگی به مقدار زیادی این الگوی دوم را توضیح داده و سنجیدهام؛ کتابی که پس از اتمام فرصت مطالعاتی و بازگشت به ایران به عربی ترجمه و در بیروت منتشر شد. در مقدمه نسخه عربی که آن را به امامموسی صدر اهدا کردهام، بر اساس تجربه و مطالعاتم در لبنان و درباره لبنان، مخاطبان عربزبان را به تأمل در فصل نتیجهگیری کتاب دعوت کردم؛ چراکه بنبست سیاسی در آن کشور و بعدها در عراق پساصدام را نتیجه بیتوجهی به تفکیک دو نوع الگوی همکاری سیاسی که ذکر آن رفت، میدانستم و میدانم.
باید توجه داشت که نظام سیاسی لبنان، نظامی دینی نیست تا مشکلات موجود را با دعوت به تفکیک دین از حکومت، حلشده فرض کنیم. اگر در مدل مصالحه موقت، بهجای طوایف دینی، احزاب سیاسی یا گروههای قومی را قرار دهیم، نتیجه همان خواهد بود. در نظامهای سیاسی مبتنی بر مصالحه موقت، طوایف صاحب قدرت، بر سازوکارهای حامیپروری استوارند و همه تلاششان بر دستیابی به منابع ملی بهمنظور بهرهمندی خود و حامیانشان متمرکز است؛ نوعی سیاستورزی که بروز فسادهای مالی کلان نتیجه طبیعی، ساختاری و بافتاری آن است.
همه کشورهای دنیای امروز چندفرهنگی هستند و نادیدهگرفتن هویتهای خاص به اتخاذ «سیاست طرد» میانجامد، درحالیکه راهحل در طراحی «سیاست شمول» نهفته است. من راهی که امامصدر دنبال میکرد تا پایهها و مایههای نوعی اجماع همپوش میان طوایف، گروهها و احزاب سیاسی لبنان را فراهم کند، تنها راه نجات کشتی همواره در توفان سیاست در این کشورها میدانم. جالب اینجاست که مؤسسه مطالعاتی صدر که به همت خانواده او اداره میشود، همایش سالانهای با عنوان «کلمه سواء» برپا میکند.
این اصطلاح قرآنی به الگوی «اجماع همپوش» توجه دارد که به دنبال خود، امنیت، ثبات، همکاری همگانی بر اساس منافع ملی و در نتیجه شرایط پیشرفت و توسعه را پدید میآورد. تفصیل این مطلب صدالبته در این گفتگو ممکن نیست، اما یافتههای متأخر اندیشمندان سیاسی که در این زمینه اندیشهورزی میکنند، ازجمله تأکید بر اهمیت نقش سرمایه اجتماعی در توسعه، مؤید برتری الگوی اجماع همپوش است؛ بنابراین، تنها راه خروج از انسداد سیاسی موجود در کشورهایی مانند لبنان و عراق را تحول نظام سیاسی از ابتنای بر مصالحه موقت به ابتنای بر اجماع همپوش میدانم.
و کلام آخر
نکته طلایی که بحث عجماوغلو و رابینسون در بر دارد این است که از نظریههای کلاسیک و معاصر جبرگرایی تاریخی تبری میجوید و نقش افراد و جوامع در ورود، خروج و ماندن در راه باریک آزادی را منوط به کنشهای اجتماعی آنها میکند؛ قانونمندی بنیادین و مهمی که این آیه قرآن نیز به ما یادآوری کرده است: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».