آمارها نشان میدهد در ۳سال گذشته رقم واردات کاغذ، که شاخصی مهم در ارزیابی تیراژ روزنامههای کاغذی محسوب میشود، از ۸۰ هزار تن در سال ۹۶ به محدوده ۲۰ هزار تن در سال گذشته رسیده است.
در ماههای گذشته فضای کسبوکار رسانههای ایران تحتتاثیر شیوع کرونا و شدت گرفتن بحران اقتصادی تغییر کرده؛ شاید بسیاری از شما اخبار مربوط به تعدیل نیرو در چند روزنامه را شنیده باشید؛ موضوعی که میتواند تصویری مبهم، از آنچه را که در زیر پوست اقتصاد مطبوعات ایران میگذرد، به نمایش بگذارد. آمارها نشان میدهد در ۳سال گذشته رقم واردات کاغذ، که شاخصی مهم در ارزیابی تیراژ روزنامههای کاغذی محسوب میشود، از ۸۰ هزار تن در سال ۹۶ به محدوده ۲۰ هزار تن در سال گذشته رسیده است. حالا تخمینها و برآوردهای اولیه نشان میدهد احتمالا تحتتاثیر تحریمها و افزایش سریع نرخ ارز این رقم امسال به صفر خواهد رسید. این رویداد، درصورت تحقق، اغلب رسانههای مکتوب و سنتی را در جنگ گلادیاتوری شکل گرفته با رسانههای جدید عملا خلعسلاح خواهد کرد.
دکتر سیدابوالحسن ریاضی که از ۱۸ ماه پیش بر کرسی مدیرعاملی موسسه همشهری نشسته، در گفتوگو با «دنیایاقتصاد» با کنار هم گذاشتن این مولفهها تصویری آخرالزمانی از آینده مطبوعات در ایران به نمایش میگذارد. به باور دکتر ریاضی اگر بحران اقتصادی فعلی و شیوع کرونا رخ نمیداد تا یک دهه دیگر به جز ۳ یا ۴ روزنامه، سایر رسانههای مکتوب چارهای جز تعطیلی نداشتند اما او حالا برمبنای دادهها و رویدادهای ۴ ماه گذشته زمان تحقق این پیشبینی را بسیار نزدیکتر از قبل میداند. با سیدابوالحسن ریاضی درباره چشماندازهای اقتصاد رسانه در ایران و البته حوزه مدیریت خود او، یعنی موسسه همشهری و آینده آن، گفتوگو کردهایم.
فرض کنید دستتان کاملا باز است و از اختیار اعمال هر نوع اصلاح و تغییری برخوردارید؛ همشهری را چگونه اداره میکنید؟
پاسخ دادن به این پرسش بسیار دشوار است. چون شما زمانی این سوال را از کسی میپرسید که هنوز در جایگاه مدیریت همشهری قرار نگرفته، ولی الان از کسی میپرسید که ۱۸ ماه است بر کرسی مدیریت همشهری نشسته؛ در نتیجه باید برای پاسخ دادن به پرسش شما، همه تجربههای رخ داده در ۱۸ ماه گذشته را پاک کنم و دوباره از اول تخیل کنم.
اتفاقا انتظار دارم با سطح آگاهی فعلی از عمق مشکلات و موانع به این پرسش پاسخ دهید...
با همین پس زمینه و تجربهای که در یک سال و نیم گذشته داشتهام پیوند بین محتوا و بنگاه را خیلی نزدیکتر میکردم. به این معنی که محتواست که یک بنگاه مطبوعاتی و رسانهای را اداره میکند و نه بنگاه محتوا را.
یعنی الان این رابطه درست تعریف نشده؟
همشهری بنگاه بسیار بزرگی است؛ خیلی بزرگ؛ در حال حاضر سیطره بنگاه بر همه شئون، کار را به جایی کشانده که محتوا اهمیت کلیدی خود را از دست داده است، یعنی انگار که اصلا مهم نیست ما چه چیزی تولید میکنیم. فرآیند تولید محتوا، فارغ از اینکه مخاطب دارد یا ندارد، کیفیت دارد یا ندارد، توزیعش مناسب است یا نه، به کار خود ادامه میدهد. عملا بنگاه باید در چنین شرایطی محتوا را پشتیبانی کند.
یعنی این محتوا هرچه باشد به پشتیبانی آن موظف هستید؟
بله؛ هرچه باشد.
مگر پیش از اینکه مدیرعامل همشهری شوید چه تصوری از این فرآیند داشتید؟
من مثل هر مخاطب عامی تا پیش از این تصویری از نحوه کار بنگاه مطبوعاتی نداشتم؛ روزنامه روی کیوسک را میدیدم و این ویترین تصویر کار را برای من میساخت. پس از آنکه مدیریت همشهری را پذیرفتم متوجه شدم این چرخه بالعکس است یعنی سالهاست که همشهری بهعنوان یک بنگاه اقتصادی و دارای درآمد سرشار، دیگر به هدایت مسیر تولید محتوا اهمیت نمیداده و برایش مهم نبوده که آیا این محتوا برای مخاطبانش جذاب هست یانه. به عبارت دیگر مدتهاست که بنگاه را محتوا اداره نمیکند.
برگردیم به پرسش نخست من؛ مگر ایدهآل شما چه بود؟
ایدهآل من این بود که محتوایی تولید کنیم که همیشه بنگاه در همه ابعاد وابسته به آن باشد.
منظورتان محتوای روزنامه همشهری است؟
نه همه محتواهای تولیدی در موسسه، شامل روزنامه، مجلات و حتی محتواهای چند رسانهای.
یعنی انتظار داشتید محتوا، اقتصادی یا به بیان دیگر قابلفروش باشد؟
دقیقا؛ معتقدم محتوا باید قابلفروش باشد. به نظر من در مقوله اقتصاد فرهنگ مساله کلیدی این است که برای ارزیابی میزان نفوذ یک رسانه، شاخص و مبنای سنجشی به جز میزان فروش و تعداد مشتری بیشتر، وجود ندارد. هرچند ممکن است برخی این منطق را نپسندند اما به باور من علت سیطره سینمای آمریکا بر فضای فرهنگی جهان این است که میتواند محصولش را بفروشد. اگر این توانمندی درهالیوود نباشد طبیعتا سبک زندگی آمریکایی از قابلیت نفوذ برخوردار نخواهد شد. با همین منطق اگر هریک از بنگاههای رسانهای و فرهنگی در ایران هم نتوانند محتوای خود را بفروشند نفوذ خود را در جامعه و در نهایت در بازار از دست خواهند داد.
در نمونه موردی همشهری، روند سیطره بنگاه بر محتوا از چه زمانی آغاز شده است؟
به نظر من از همان سالهای نخستین فعالیت همشهری این اتفاق رخ داده است.
پس چرا این سیطره در سه دهه گذشته به فروپاشی همشهری منجر نشده است؟
قاعدتا وقتی بنگاه بر محتوا سیطره پیدا میکند تعریف فروپاشی هم دگرگون میشود. تا وقتی بنگاه سرپاست میتواند هر نوع محتوایی را، حتی اگر مخاطبی نداشته باشد، منتشر کند.
البته من یک مثال نقض برای گفته شما سراغ دارم؛ یادم است در اوایل دهه ۸۰، در شرایطی که فضای رسانهای تحت تسلط روزنامههای سیاسی، موسوم به روزنامههای دوم خردادی قرار داشت، همشهری توانست با انتشار چند ضمیمه نظیر همشهری جهان، همشهری اقتصادی و بعد از آن همشهری ایرانشهر، جایگاه خود را بهعنوان پرتیراژترین روزنامه در ایران حفظ کند، حتی بعدتر همشهری آنلاین آغاز به کار کرد، اما در سالهای اخیر هیچ یک از ابتکارات این چنینی پاسخ مناسبی در بازار دریافت نمیکند؛ چرا؟
طبیعتا در مقاطعی که مسائل سیاسی پر رنگ تر شده امواج مخاطبان جدید به سمت سایر رسانهها حرکت کردهاند اما در همه این سالها طیف میانه همواره مشتری ثابت همشهری باقی مانده؛ اقدامهایی که شما به آن اشاره کردید عمدتا با این هدف انجام میشده که همشهری را برای طیف میانه مخاطبان، جذاب نگه دارند.
از سوابق اینگونه اقدامات در همشهری تا چه حد اطلاع دارید؟
من در ۱۸ ماه گذشته ناگزیر با پیشینه همشهری هم ارتباط برقرار و درباره آن مطالعه و بررسی کردهام. چنان که با اکثر مدیران عامل سابق همشهری دیدار و گفتوگو و مشورت کردهام. از این طریق تلاش کردهام تصویری از فرآیند امور را در دورههای گذشته به دست آورم تا بتوانم در فرآیند اصلاح ساختار همشهری از این تجربیات بهره بگیرم. به این نتیجه رسیدم که در ابتدای تاسیس همشهری چارچوبی برای این موسسه تعریف شد که چارچوب کاملا درستی بوده است. بنیانگذاران همشهری مخاطب این رسانه را طبقه متوسط شهری و محتوا را عمدتا برمبنای سبک زندگی تعریف کردهاند. تحلیل من این است که هرچند توجه به این دو هدف در دورههای مختلف با نوسانهایی مواجه بوده اما همشهری عمدتا در طول دوران فعالیتش روی این دو پایه متعارف حرکت کرده است.
اما همان طور که اشاره کردم معتقدم اقدامهای اخیر همشهری در طراحی ضمائم و صفحات برخلاف گذشته، چندان موفق نبوده، پرسشی که پیش میآید این است که آیا در حال حاضر طیفی که مخاطب همشهری بودهاند از بین رفتهاند یا اینکه همشهری دیگر نمیتواند نیاز مخاطبان به محتوا را پاسخ دهد؟
به نظرم پاسخ درست، ترکیبی از هر سه عامل است!
عامل سوم چیست؟
به اعتقاد من سه عامل شامل: تحولات درونی همشهری و تغییر طیف و ذائقه مخاطبان به علاوه تغییر فضای عمومی جامعه در این رویداد موثر بوده است. یعنی در این میانه عامل سومی هم به ماجرای اقتصاد رسانهها در ایران اضافه شده است. در نتیجه مساله را باید فراتر از سطح بنگاهی به نام همشهری دید و تحلیل کرد. طیف مخاطبان رسانهها در سه دهه گذشته بهطور جدی تغییر کرده، زیرا الگوهای مصرف فرهنگی دگرگون شده؛ چنانکه به تدریج در سالهای اخیر مشاهده میکنیم مدیوم روزنامه اهمیت خود را از دست داده است. این موضوع فقط مختص همشهری یا رسانههای ایرانی بهطور عام نیست، بلکه پدیدهای جهانی است.
در تمام دنیا تعداد روزنامهخوانان کمتر شده و رسانههای جدید، مخاطبان را جذب کردهاند. از سوی دیگر اهمیت خبر نسبت به تحلیل کم شده زیرا رسانههای جدید سرعت انتقال خبر را به شدت افزایش دادهاند در نتیجه روزنامهها به خاطر نوع تولید و انتشارشان از موج اخبار عقب ماندهاند و اغلب روزنامههای موفق دنیا به سمت تولید محتوای تحلیلی حرکت کردهاند. طبیعتا مخاطبان گزارشهای تحلیلی، گروههای کوچک تری هستند. بر اثر این تحول، روزنامهها برای طیف مخاطبان هدف خود تعاریف تازهای ارائه دادهاند. حتی در ایران هم این تحول را شاهد هستیم چنان که با بررسی دقیقتر کاملا مشخص میشود مثلا روزنامه شرق برای کدام طیف از مخاطبان منتشر میشود، اعتماد برای کدام گروه محتوا تولید میکند، مخاطب «دنیایاقتصاد» کدام طیف است.
شما در تحلیل دلایل کاهش اقبال به روزنامهها به عامل سومی هم اشاره کردید؛ چه تغییری در شرایط عمومی جامعه رخ داده که آن را تا این حد در ارزیابی شما حائز اهمیت کرده است؟
به نظر من تغییر شرایط عمومی، یک مولفه کلیدی در تحلیل شرایط کنونی رسانهها بهخصوص روزنامهها در ایران است. رویدادهای ۴-۳ سال اخیر و اثر آن بر وضع عمومی اقتصاد ایران همه حوزههای فرهنگی، از جمله روزنامهها را به شدت تحتتاثیر قرار داده است.
یعنی شما روند تحولات ۴ سال اخیر و اثر آن بر فضای کسبوکار روزنامهها را از همه سالهای گذشته جدا میدانید؟
بله. حتی فراتر از این اعتقاد دارم نتایج این تحولات علاوه بر روزنامهها در سایر فضاهای فرهنگی، بهعنوان مثال سینما هم قابلمشاهده است. چنان که بسیاری بر این باورند که پدیده شیوع ویروس کرونا سینمای ایران را به سمت ورشکستگی سوق داده است. شما را ارجاع میدهم به آمار کسانی که پس از بازگشایی به سینماها رفتهاند. این آمارها نشان میدهند سالنهای سینما عمدتا بلااستفاده و خالی ماندهاند. الان این پرسش مطرح است که در صورت تداوم وضع فعلی سرنوشت تئاتر چه خواهد شد. میتوانید بررسی کنید و ببینید تولید موسیقی به کدام سمت در حال حرکت است. طبیعتا در این فضا روزنامهها هم متاثر از شرایط، وضع مطلوبی ندارند؛ بهویژه وقتی متغیرهایی در فرآیند تولید محتوا و انتشار روزنامهها در ایران دخالت داده میشوند که ما را از وضع کسبوکار سایر روزنامههای دنیا متمایز میکند.
محدودیتهای اعمال شده برای رسانهها و همچنین بیتوجهی به قانون کپیرایت، بر حجم گرفتاریهای مدیران مطبوعات در ایران افزودهاست. این ۲ مولفه موجب شده مطبوعات مزیتهای رقابتی خود را از دست بدهند. چنان که بر اثر اعمال ممیزی رسانههای غیر رسمی قدرت جذب مخاطب بیشتری نسبت به روزنامههای دارای مجوز پیدا کردهاند. بیتوجهی به موضوع کپی رایت هم موجب شده تولید محتوا در مطبوعات به درآمد منجر نشود.الان شرایط به گونهای شده که تعداد اندکی از موسسات تولیدکننده محتوا با هزینه هنگفت، محتوا را آماده میکنند اما تعدادی رسانه کم هزینه، محتوای تولید شده را بدون اجازه و مجوز برمی دارند، منتشر میکنند و از منافع مالی آن بهره مند میشوند.
در کنار بحران کاغذ و شرایط عمومی، مهمترین تهدید روند تولید محتوا و کار بنگاههای رسانهای را اکنون چه میدانید؟
نکته مهم در شرایط فعلی این است که همه مجموعههایی که تولید محتوا انجام میدهند اکنون منافع قابلتوجهی از این تولید نصیبشان نخواهد شد. اکنون پلتفرمهایی که با کمترین هزینه فعالیت میکنند، محتوایی که رسانهها با هزینه زیاد و بهصورت حرفهای تولید میکنند را برداشته و گاهی حتی با حذف لوگو و نشان تولیدکننده اولیه، بدون اینکه هزینه آن را بدهند، به نام خود منتشر میکنند. این روند به این سمت میرود که همه بنگاههای تولید محتوا بهدلیل عدم تراز هزینه و درآمد شروع به ضعیف شدن میکنند و این مسیر ادامه مییابد تا از بین بروند. همین مساله موجب میشود که مخاطبان به محتوای درجه اول که هزینه تولید آن بالاست، دسترسی نداشته و به سراغ محتوای فیک و سطح پایین میروند. این موضوع، کل روند تولید فرهنگی را در درازمدت مضمحل میکند.
آخر و عاقبت ادامه این روند چیست؟
به اعتقاد من تداوم حیات این چرخه غلط به زودی تمام رسانههای تولیدکننده محتوا را به تعطیلی خواهد کشاند.
البته جدا از عوامل عمومی که کل فضای مطبوعات ایران را تحتتاثیر قرار داده، به اعتقاد من در مورد خاص همشهری، یک عامل مهم به نام شهرداری و شورای شهر هم در ۲۰ سال اخیر به ریسکهای فضای کسبوکار این موسسه افزوده شدهاند. با توجه به شناختی که از همشهری دارم این ۲ نهاد از مهم ترین عوامل دوری همشهری از مخاطبش بودهاند. چنان که عمده شهرداران و تعداد کثیری از اعضای شورای شهر در ۲ دهه گذشته عمدتا تنها به برندینگ شخصی خود توجه داشتهاند و سرنوشت همشهری را به فراموشی سپردهاند، این عامل را تا چه حد در بروز وضع فعلی در همشهری موثر ارزیابی میکنید؟
این پدیده، خاص همشهری نیست. همه روزنامهها و رسانهها در همه دنیا از خواستهها و منویات سرمایهگذارانشان تبعیت میکنند. اساسا روزنامهها برمبنای همین خواستهها از هم متمایز میشوند و برهمین اساس است که محتوای روزنامههای همشهری، شرق و دنیایاقتصاد متفاوت از هم است.
ولی هیچ وقت شما عکس مدیرمسوول روزنامه شرق یا مدیرمسوول روزنامه «دنیایاقتصاد» را در صفحه اول روزنامههایشان نمیبینید، در بعد جهانی هم مایکل بلومبرگ هیچ گاه روی آنتن و در پیشانی رسانه خودش حضور ندارد.
به نظر من هم کاری که درسایر رسانهها انجام میشود بسیار هوشمندانه تر است. هوشمندانه از این لحاظ که هرچند عکس و تصویر مالکان آن رسانهها را نمیبینید اما قطعا دیدگاههایشان را در کل محتوای آن روزنامهها یا رسانهها میتوانید رهگیری کنید. الان آقای بختیاری برند هست یا نیست؟ بدون اینکه عکس آقای بختیاری در هیچ کدام از صفحات روزنامه «دنیایاقتصاد» منتشر بشود یا حداقل من تا به حال ندیدم. ولی «دنیایاقتصاد» برند شخص آقای بختیاری است. در تمام بنگاههای اقتصادی به روی آقای بختیاری باز است. عالیترین سطوح مدیریتی کشور در حوزه اقتصادی، نمیتوانند تلفن آقای بختیاری را جواب ندهند. پس او هم درواقع از رسانه برای برندسازی استفاده کرده است؛ البته هوشمندانه.
چه میشود که همشهری نمیتواند در این حوزه حرفهای عمل کند؟
این همان بحثی است که در ابتدای گفتوگو به آن اشاره کردم. در اینجا بنگاه از محتوا جدا شده است. وقتی بخش خصوصی یک رسانه را اداره میکند خود بر محتوای تولیدی رسانه اش وقوف عملی و عینی دارد، در نتیجه از هرگونه آشکار شدن در صحنه با هدف تبلیغ پرهیز میکند. سرمایه گذاران بخش خصوصی عمدتا بر مبنای یک سیاست کلی حرکت میکنند که این سیاست کلی در فرآیند تولید به جهتگیری در همه سطوح تبدیل میشود.
با چه هدفی؟
با هدف حداکثر کردن سود.
فرق یک رسانه خصوصی یا یک رسانه وابسته به دولت یا وابسته به بخش عمومی در این حوزه چیست؟
رسانههای وابسته به بخش خصوصی عمدتا سود خود را از محل تولید محتوا کسب میکنند؛ اما در رسانههای غیر خصوصی بنگاهها مستقل از محتوا مدیریت کار را برعهده دارند، در نتیجه چندان به لزوم کیفیت و یکپارچگی محتوا توجه ندارند.
چرا این تمایز ایجاد میشود؟
چون تکفروشی یا حفظ سطحی از مخاطب موجب کسب درآمد برای بنگاه مطبوعاتی وابسته به دولت یا نهادهای عمومی نمیشود. این ادعا با عدد و رقم کاملا قابلاثبات است.
آیا امکانش هست برمبنای آمار عملکرد همشهری این موضوع را کمی بسط و تفصیل دهید؟
در سال ۹۴، همشهری فقط از محل ضمیمه راهنما یا نیازمندیها ۲۵۰ میلیارد تومان عایدی داشته است. در چنین شرایطی اساسا تک فروشی و تلاش برای جذب مخاطب اصلا اهمیتی ندارد. فکر میکنم در همان زمان درآمد همشهری از محل تک فروشی کمتر از ۱۰ درصد این رقم بودهاست.
درآمد آگهیهای تجاری چقدر بودهاست؟
حدود یک پنجم عایدی نیازمندیها و راهنمای همشهری.
ولی به هرحال؛ افزایش تیراژ یکی از عوامل مهم در جذب آگهی است، چطور میتوان گفت به محتوا توجه نمیکردند ولی همزمان تیراژ را بالا میبردند، این موضوع را چگونه میتوان توضیح داد؟
به خاطر همان توان بالای مالی، که عرض کردم، تیراژ میتوانسته خیلی زیاد باشد و گستره توزیع هم افزایش یابد. در واقع وقتی ارقام درآمدی از محل آگهیهای تجاری و نیازمندیها را در کنار رقم درآمد حاصل از تک فروشی قرار میدهیم به خوبی متوجه میشویم اصلا این ۳ رقم با یکدیگر قابلمقایسه نیستند.
در مورد سایر روزنامهها هم این گزاره صادق است. چنان که در بهار مطبوعات در اواخر دهه ۷۰ خورشیدی مشاهده کردیم همزمان با افزایش شمارگان، درآمد آگهیها هزینه انتشار روزنامهها را پوشش میدهد به همین دلیل صاحبان روزنامهها با فراغ بال به سمت تولید محتوای مورد علاقه خود حرکت کردند. وقتی این چرخه به هم میخورد بنگاههای مطبوعاتی وابسته به بخش خصوصی دچار مشکل میشوند. زیرا با افت تیراژ حجم ورودی آگهیها ریزش میکند، در پی آن درآمدها کاهش مییابد و در آن هنگام است که اهمیت تک فروشی نمایان میشود. در آن نقطه است که مالک بنگاه متوجه میشود که آیا امکان ادامه حیات را دارد یا ندارد.
درمورد همشهری آیا این اتفاق رخ داده است؟
در همشهری این اتفاق از همان ابتدا رخ داده است. طراحان روزنامه همشهری در همان ابتدا به این ایده فکر کرده بودند که بنگاهی پرقدرت با هدف تولید محتوا را سازماندهی کنند. به خاطر همین، واحد نیازمندیها با این هدف طراحی شد که بتواند هزینههای تولید محتوا را پشتیبانی کند؛ اما در حال حاضر این شرایط تغییر کرده است. مساله اصلی این است که همشهری تحت ضوابط فعالیت در بخش خصوصی کار نمیکند. از خاصیتهای فعالیت در چارچوب بخش خصوصی این است که مدیریت در آن مجموعهها به سرعت میتواند منافع خود را شناسایی و بلافاصله در جهت دستیابی به آن منافع تصمیم بگیرد و آن را اجرایی کند و حتی اگر اشتباهی در فرآیند کار به وجود آمد آن را تصحیح کند و در مقابل سود و زیان تصمیمش به هیچ کس جز مالکان شرکت پاسخگو نیست. بر همین مبنا همه ساختارها در بخش خصوصی برمبنای منافع تعریف میشود. این رویه در همشهری امکانپذیر نیست. زیرا در طول سالها در همشهری بدنه بسیار بزرگ اداری شکل گرفته و ساختارهای متعدد نظارتی بر آن حاکم شده، در نتیجه حالا بیشتر شبیه یک بنگاه دولتی است.
یعنی هیچ راه فراری از این بنبست وجود ندارد؟
قطعا راههای برونرفت از وضع کنونی وجود دارد اما حرکت به سمت آن به اتخاذ تصمیمهای خیلی بزرگ نیازمند است؛ مثل کوچک کردن سازمان، اصلاح ساختارهای تصمیمگیری و بهخصوص تبعیت از ضوابط قانون تجارت. چون طبق این قانون تصمیمها برمبنای صلاحدید هیات مدیرههای حرفهای گرفته میشود. طبق قانون تجارت حضور یک هیات مدیره قدرتمند تضمین میشود.
در حوزه محتوا چطور؟ در آن حوزه راه برونرفت از وضع فعلی چیست؟
چابک شدن تحریریه ضروری است. به این معنی که نیروهای روزآمد باید در همه ساختارهای رسانهای برای تولید محتوا فعال شوند.
چیزی که از آن صحبت میکنید عملا به یک دگرگونی در همه ابعاد نیاز دارد، درست است؟
بله به دگرگونی نیاز داریم چون ما در آستانه سال ۱۴۰۰ با قواعد اداره بنگاه در سده قبل کار میکنیم. این موضوع فقط به همشهری محدود نمیشود؛ تقریبا بسیاری از رسانهها با همین قاعده پیش میروند. برای بسیاری از روزنامهها فقط تولید سودآور است و نه فروش. گویی اصلا مهم نیست چه چیزی تولید میکنند، صرف اینکه روزنامه منتشر بشود برای خیلی از مالکان رسانهها به منزله شناسایی سود است. چون در ایران چیزی به اسم رانت کاغذ وجود دارد که تولید روزنامه را با هر محتوایی سودآور میکند.
مستندی برای ادعای خود دارید؟
بله همه این حرفها را میشود با عدد و رقم ثابت کرد. همین الان چند روزنامه در ایران منتشر میشود که اصلا روی دکه وجود خارجی ندارند و صرفا برای اعلام وصول چند نسخه محدود از آن چاپ میشود. طبق این قاعده روزنامه برمبنای رانتجویی منتشر میشود.
یعنی رقم رانت کاغذ تا این حد قابلتوجه است؟
بله؛ توجه داشته باشید این رانت را در سایر ساختارها هم مشاهده میکنیم. روزنامههایی داریم که به اتکای رانت ارتباطی منتشر میشوند. روزنامههایی داریم که برمبنای رانت سیاسی منتشر میشوند. روزنامههایی داریم که برای تامین منافع گروههای خاصی منتشر میشوند. این گونه روزنامهها منافعشان را از جایی دیگر به دست میآورند. این روال با ساختار بنگاههای استاندارد رسانهای در دنیا سازگار نیست. مطبوعات مدام خطاب به دستگاههای مختلف از شفاف نبودن انتقاد میکنند اما به اعتقاد من رسانههای ما خود به مراتب از بسیاری از دستگاهها غیرشفافتر عمل میکنند.
به لحاظ مالی ؟
بله، کدام گزارش مستقل را سراغ دارید که فرآیندهای مالی موسسات رسانهای را ارزیابی کرده باشد.
تا آنجا که اطلاع دارم چند سالی است همشهری اطلاعات مالی خود را در سامانه کدال منتشر میکند...
بله گزارش حسابرس رسمی همشهری در کدال منتشر میشود و همه میتوانند بهصورت شفاف از محل درآمدها و هزینههای این موسسه مطلع شوند. اطلاعاتی که روی کدال منتشر میشود نشان میدهد همشهری یک موسسه دو دفتره نیست و حسابهای مالی آن را چهار یا پنج مرجع نظارتی بهصورت مداوم پایش میکنند.
بقیه رسانهها چطور؟
من درباره سایر رسانهها صحبت نمیکنم اما قاعدتا باید همه این کار را انجام دهند.
فکر میکنید انتشار این اطلاعات چه واقعیتی را به نمایش بگذارد؟
برای همه اثبات میشود که در شرایط فعلی انتشار روزنامه، برای صاحبان رسانهها، غیراقتصادی است.
یعنی بهطور مطلق معتقدید انتشار هیچ روزنامهای اقتصادی نیست؟
خیر؛ ممکن است تعداد انگشتشماری از روزنامهها مشمول این قاعده نباشند. شاید حداکثر بتوانم سه روزنامه را مثال بزنم که میتوانند با این ادعا که موازنه دخل و خرج و کسب و سود آنها در داخل مجموعه خودشان شکل میگیرد، منتشر شوند که یکی از آنها قطعا همشهری است. البته تعدادی از روزنامهها با سرمایهگذاری و هزینه صاحبان آن سالهاست که منتشر میشوند و براساس داراییها یا سایر فعالیتهای اقتصادی توانستهاند به حیات خود ادامه دهند.
البته شما به این نکته اشاره کردید که برای تحقق این هدف باید تصمیمهای سخت بگیرید؛ اما در مقابل مشاهده میکنیم در مجموعه شهرداری و شورای شهر تلاشهایی برای الحاق همشهری به یکی از سازمانهای زیرمجموعه شهرداری تهران آغاز شده که احتمالا همه رشتههای شما را پنبه خواهد کرد، در این باره دیدگاه شما چیست؟
بستگی به این دارد که تعریف شما از رسانه چیست. اگر رسانه را بهعنوان انعکاسدهنده نظرهای یک مجموعه بوروکراتیک در نظر بگیرید راهحلی که در برخی مجموعههای وابسته به شهرداری پیگیری میشود، راه قابلقبولی است. نمونههایی را هم سراغ داریم؛ چنان که روزنامههایی هستند که با اعتبارات دستگاهها منتشر میشوند. اما اگر رسانه را با مخاطبش تعریف میکنیم به اعتقاد من همشهری مطلقا نمیتواند وارد چنین فرآیندی شود چون همشهری یک نشانه و برند بسیار پرقدرت در فضای رسانهای ایران است در نتیجه انتقال آن به زیرمجموعه یکی از سازمانهای شهرداری به منزله از بین بردن تمام این سرمایه است.
وقتی روزنامه به یک شخص حقیقی متعلق است مالک میداند برای ساختن برند شخصی خود ۱۵-۱۰ سال زمان دارد بنابراین مسیر را خیلی طبیعی و آرام طی میکند. از طرف دیگر آن شخص حقیقی آینده برند شخصی خود را در روزنامه تعریف کرده، بهعنوان مثال؛ نمیخواهد با استفاده از ابزار روزنامه نماینده مجلس، وزیر یا رئیسجمهور شود یا حتی هدفش این نیست که با استفاده از ابزار روزنامه برود و مجوز تاسیس کارخانهای را بگیرد. یک مالک رسانهای استاندارد در بخش خصوصی هدفش تبدیل شدن به یک قدرت رسانهای است. اما در بخش عمومی و دولتی این قاعده صدق نمیکند.
آیا تداوم این وضع چیزی از رسانههای دولتی و عمومی باقی میگذارد؟
معتقدم روند اضمحلال عمومی است و مختص رسانههای عمومی نیست. به نظرم آن چیزی که روزنامهها را رو به اضمحلال میبرد، این روند نیست. اشاره من به ماهیت بنگاهداری در حوزه رسانه در ایران و شرایط فعلی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور است. به باور من این روزها رسانهها درگیر زنجیرهای از مسائل هستند که روند فعلی را پیش میبرد و حتی به آن شتاب میدهد. اگر همه شرایط طبیعی میبود مسیر مورد اشاره، به سمت اضمحلال، در طول ۱۰ سال آینده طی میشد؛ اما در دوره اخیر اتفاقی رخ داده که ممکن است ظرف دو سال اغلب مطبوعات ایران را از بین ببرد.
مثالی میزنم؛ طبق آمار رسمی در سال ۹۶ معادل ۸۰ هزارتن کاغذ روزنامه وارد ایران شده، این رقم در سال ۹۷ به کمتر از ۴۰ هزار تن کاهش یافت. پارسال حداکثر ۲۷ هزار تن کاغذ برای انتشار روزنامه وارد شد. برمبنای این آمار برای بررسی روند فروش روزنامه در ایران با یک پایه قابلتحلیل، یعنی رقم واردات کاغذ مواجه هستیم. این ارقام نشان میدهد تیراژ روزنامهها با سرعت فزایندهای در حال کاهش است.
پیشبینی شما از سال ۹۹ چیست؟
ارزیابی من بر مبنای روند سه ماه گذشته این است که امسال شاید اصلا هیچ کاغذی وارد کشور نشود.
تولید داخل هم که نداریم.
اصلا در حوزه کاغذ تقریبا چیزی به اسم تولید داخل نداریم. حتی مشاهده میکنیم کارخانههای تولیدی خودشان واردکننده کاغذ شدهاند. دلیل آن هم شرایط جهانی، کمبودهای ارزی و تحریمهای کشتیرانی بخش خصوصی است که عملا واردات کاغذ را غیرممکن میکند. البته این دشواریها کل اقتصاد را تحتتاثیر قرار داده اما ما درباره شترهای خودمان صحبت میکنیم.
آیا برنامهای برای مقابله با این بحران وجود دارد؟
باید ببینیم آیا الگوی جایگزینی برای فقدان کاغذ در اختیار داریم یا نه. آیا کاری در این جهت انجام دادهایم یا نه. به نظر من کاری انجام ندادهایم.
بحثمان به جای خوبی رسید؛ همشهری از نخستین روزنامههایی بود که در دهه ۸۰ خورشیدی پلتفرم آنلاین تاسیس کرد، چه شد این اقدام به نتیجه نرسید تا جایی که شما الان میگویید برای شرایط ناشی از فقدان کاغذ در مطبوعات ایران کاری انجام نشده است؛ چه شد که همشهری یا اغلب موسسات مطبوعاتی نتوانستند از وبسایتهای خود بهرهبرداری تجاری کنند؟
در نمونه همشهری؛ این موسسه مثل بچه پولداری عمل کرد که ارثیه زیادی به دستش رسیده بود. وقتی ارثیه زیادی در حساب موسسه موجود بود دیگر دلیلی برای کار کردن احساس نمیشد. عموما افرادی که از محل ارث و میراث اموال زیادی را مالک میشوند وقتی به فکر کار کردن میافتند که کفگیرشان به ته دیگ بخورد. همشهری به لحاظ تئوری همیشه پیشگام بوده، آن هم به خاطر منابع انسانی غنی آن. افرادی در همشهری فعال بودهاند که رسانه را خیلی خوب میشناختهاند. این را از روز تاسیس تا امروز میشود رهگیری کرد. من همیشه گفتهام دکتر شکرخواه بستر همشهری آنلاین را به نحوی طراحی کرده که هر توسعهای بخواهی در این ساختار انجام بدهی در آن ساختار پیشبینی شده است. اما اساسا نباید از دکتر شکرخواه انتظار تجاریسازی همشهری آنلاین را داشت چون کار ایشان تجاریسازی محصول همشهری آنلاین نبوده است.
این سوال همواره برای بسیاری در داخل و خارج همشهری وجود داشته که چرا این موسسه که در بخش آگهیهای مطبوعاتی پیشتاز و درآمدزا بوده، در بحث ورود به پلتفرمهای آنلاین آگهی و تبلیغات، دیر عمل کرد و این فضا را درواقع واگذار کرد.
به نظر من این کار یک اشتباه محاسباتی بوده است. بنگاهها وقتی بیش از حد بزرگ میشوند فرآیندهای تصمیمگیری در آنها به ترکیبی از خطای محاسباتی، توهم قدرت و دشواریهای نظام بوروکراتیک در اتخاذ تصمیم درست وابسته میشود. هر چه بنگاه بزرگتر باشد خطاهایش هم طبیعتا بزرگتر خواهد بود. چون در وضعیت ضعف، توهم مدیران بنگاهها از بین میرود؛ شلاق واقعیت آنقدر دردناک است که مدیر بنگاه را به جهان واقعیت پرتاب میکند.
از زبان شما شنیدهام که دیگر نمیتوانیم در آن فضا سهم بازار مناسب بگیریم.
برای سرمایهگذاری در این حوزه مطالعات گستردهای انجام دادهایم ولی به هر حال باید بپذیریم نفر اولی که وارد یک مارکت میشود همواره نسبت به دیگران دستپیش را دارد. چون وقتی مخاطب، مشتری یک مجموعه شد دیگر به سختی با مجموعهای دیگر وارد تعامل میشود. این را در بازار سایر استارتآپها هم مشاهده میکنیم. البته نکته مهم در بازارهای استارتآپی آن است که برخلاف تصور عمومی این پلتفرمها عموما هنوز به سود چندانی دست نیافتهاند.
واقعا سودآور نیستند؟ بر مبنای چه مستنداتی این موضوع را بیان میکنید؟
برخی از این شرکتها اطلاعات خود را در سامانه کدال منتشر میکنند. ما صورتهای مالی پلتفرمهای فعال در حوزه تبلیغات یا دیجیتال مارکتینگ را بررسی کردهایم و متوجه شدهایم هرچند در این نوع کسبوکارها ارزش داراییهای دیجیتال و داراییهای نامشهود به شدت افزایش یافته اما سود قابلبرداشت در صورتهای مالی آنها بسیار اندک است؛ حتی برخی استارتآپها هنوز به سود نرسیدهاند.
پس با این حساب سرمایهگذاری در این حوزهها هم، لااقل در کوتاهمدت، راه نجات موسسات رسانهای نیست، برداشت من درست است؟
خیر، ببینید درگیر وضعیت بغرنجی هستیم. برای ورود به این عرصه باید سرمایهگذاری کنیم. تحقیقات ما نشان میدهد رسانهها نمیتوانند با جیب خالی و صرفا با اتکا به برند خود وارد این نوع کسبوکارها شوند.
تخمین شما از آورده اولیه لازم برای ورود به این مارکت چقدر است؟
دستکم باید ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیارد تومان منابع تجهیز شود. در مطبوعات ایران چنین سرمایهای در حال حاضر وجود ندارد. این رقم برای ورود به این بازار لازم است چون رقبای تازهنفس قصد دارند وارد بازاری رقابتی شوند؛ مدیران و مالکان این پلتفرمها هم قطعا دست روی دست نمیگذارند که رقبا سهم بازارشان را بگیرند. در نتیجه سرمایهگذار باید منتظر جنگ گلادیاتوری وحشتناکی بر سر سهم بازار باشد.
یعنی معتقدید اگر منابع مالی لازم هم فراهم شود، موفقیت در این بازار تضمین نمیشود؟
به باور من تجهیز منابع مالی و جمعآوری پول لازم، شرط لازم برای موفقیت است؛ اما کافی نیست. اگر کمی واقعبین باشیم باید بگویم حتی اگر پول این کار هم فراهم شود سازمانی در مجموعه مطبوعات وجود ندارد که بتواند این کار را با موفقیت به پیش ببرد.
به دلیل ساختار منابع انسانی در مطبوعات؟
به خاطر زیست دوگانهای که در فضای مطبوعات رشد کرده است.
به ساختار منابع انسانی در مطبوعات اشاره شد؛ من خودم دو نقل از شما در این باره شنیدهام؛ یک بار در جایی گفتید نسبت هزینه پرسنلی به کل هزینههای همشهری ۶۰ درصد است و در جای دیگری این نسبت را ۷۰ درصد بیان کردید. عدد صحیح چیست؟
عدد دقیق ۶۶ درصد است. یعنی ۶۶ درصد هزینههای همشهری هزینه پرسنلی است.
این نسبت در موسسات رسانهای دنیا چقدر است؟
طبق ارزیابی کارشناسان ما، نسبت هزینههای پرسنلی به کل هزینهها، در بنگاههای مشابه در مقیاس جهانی، نمیتواند بیش از ۱۵ درصد باشد.
پس چرا همشهری در اصلاح ساختار منابع انسانی تا این حد مماشات کرده و تاخیر داشته است؟ با مانع سیستمی روبهرو بودهاید یا مانع اخلاقی؟
ترکیبی از هر ۲ مانع. از یک طرف وضع بد اقتصادی کشور من را بهعنوان تصمیمگیرنده، در اتخاذ تصمیم دچار تردید میکند؛ اما از طرف دیگر قواعد بنگاهداری کاملا روشن است. در کنار اینها در شهرداری یک سیاست کلی و ابلاغ شده وجود دارد که ما هم تابع این سیاست هستیم.
آیا شهرداری حاضر است هزینه تصمیم خود را بپردازد؟
شهرداری درگیر مشکلات بسیار بزرگی است که شاید بهطور طبیعی اولویت آن همشهری نبوده است. با این حال این پرسشی است که باید از مجموعه کلان شهرداری صورت گیرد.
پس بهصورت نقدی هزینهای نپرداخته است؟
اندک و در شرایط بسیار اضطراری کمک شده است.
وضع بقیه رسانهها چطور است؟
بقیه هم دست به کار شدهاند. بهعنوان نمونه یک روزنامه چاپخانه خود را تعطیل کرده؛ چون مالک به این نتیجه رسیده که اگر روزنامهاش را در چاپخانه دیگری چاپ کند به لحاظ اقتصادی بهصرفهتر است. این کار قطعا به معنای بیکار شدن تعدادی از پرسنل چاپخانه است. در حوزه اداری و تحریریه هم ناچار به تعدیل نیرو شده است.
که این تعدیل نیرو در همان روزنامه خیلی هم سر و صدا به پا کرد.
چون رسانه در منظر عمومی از هویتی یکپارچه برخوردار است. من و شمایی که فعال رسانهای هستیم بین کارگر چاپخانه، نیروی بخش اداری و روزنامهنگار تفکیک قائل هستیم ولی در بیرون از این فضا چنین تفکیکی در ذهن مردم وجود ندارد. خاطرتان هست خود ما هم در پایان سال ۹۷ قراردادهای ۱۰۸ نفر از پرسنل همشهری را تمدید نکردیم. از این تعداد کمتر از ۱۰ درصد عضو تحریریه بودند اما تصویر کلی ارائه شده در بیرون این بود که همشهری ۱۰۸ نفر از روزنامهنگارانش را تعدیل کرده است.
کدام نگاه صحیحتر است؟
از نظر من زنجیره اشتغال رسانهای مهم است. چاپ، توزیع و بخشهای فنی مثل تحریریه وابسته به چرخه تولید روزنامه است. در نتیجه وقتی تیراژ میریزد این موجب نگرانی کیوسکدار و مخاطره در زندگی او هم میشود. در این شرایط باید توجه داشته باشیم صنعت چاپ هم با افول مطبوعات دچار مخاطره میشود. با همین استدلال بود که در ابتدای بحثم گفتم که مبنای کار یک بنگاه رسانهای محتواست. هر بنگاهی بتواند محتوای قابلفروش تولید کند به چرخش کار و ایجاد اشتغال در یک زنجیره بزرگتر کمک میکند.
خب پس برمیگردیم به بحث اول؛ چرا نگاه بنگاهداری را حاکم نمیکنید و به تعدیل منطقی نیرو بر مبنای محاسبات اقتصادی تن نمیدهید؟
قبول دارم در قالب نگاه بنگاهداری همه فرآیند تولید محتوا را میبایست برمبنای سود و زیان بنگاهی محاسبه و طراحی کنم. هرچند ناچارم در نهایت به این واقعیت تن دهم اما جایگاه همشهری با سایر رسانهها متفاوت است.
ببخشید من این گفته شما را صرفا یک تعارف محض میدانم. بالاخره همشهری هم بنگاهی اقتصادی است که باید برمبنای قواعد شرکتداری اداره شود، به نظرم یک مدیر با چنین موضوعی باید با عقل سرد برخورد کند، شما چه فکر میکنید؟
اتفاقا داریم با همین عقل سرد برخورد میکنیم. اما متوجه یک نکته هم هستیم؛ تلاطم در همشهری به منزله توفان در سایر رسانههاست. ما بزرگترین جمعیت روزنامهنگار را در بین تمام روزنامهها داریم که با توجه به مقیاسهای همشهری، تصمیمگیری راجع به مسائل این رسانه عوارضی بیش از سایر روزنامهها دارد. لذا عقل سرد باید اندکی ولرم باشد.
آقای دکتر اتفاقا من معتقدم همشهری باید از این برج عاج خود پایین بیاید و روی زمین تصمیم درست اقتصادی بگیرد...
من اصلا با حرف شما مخالف نیستم اما میگویم هر حرکتی در همشهری در بیرون از همشهری هم بازتاب دارد، در نتیجه براین باورم که مدیرعامل همشهری درقبال ایجاد ناامنی شغلی در کل فضای مطبوعات مسوولیت اجتماعی دارد.
پس بفرمایید با توجه به ضرورتهای مسوولیت اجتماعی شما برای آینده چه میتوان کرد؟
در وهله اول روشن است که باید بخشهای پشتیبانی خود را کوچک کنیم. اما به دنبال راه حلی هستیم که پرسنل شاغل در این بخشها بیکار نشوند.
چگونه؟
عمده توان ما مصروف این است که نیروهای مازاد اداری و پشتیبانی در سایر مجموعههای شهرداری جایابی و مشغول به کار شوند.
آیا این اصلاح ساختار منابع انسانی در تحریریه هم دنبال خواهد شد؟
ضرورتا، چون یکی از الزامات ورود به فضای جدید کسبوکار در فضای رسانهای و اجرای طرح تحول دیجیتال، این است که تحریریه به روز شود و در صورت لزوم، پرسنلی که با استانداردهای روز هماهنگ نیستند با نیروهای جوانتر جایگزین شوند. چون در ساختار جدید موسسات مطبوعاتی، از جمله همشهری، در آینده ناگزیر باید سهم رسانههای جدید افزایش یابد.
اجرای این طرح تحول دیجیتال جدی است؟
بله، این طرح در نیمه دوم فروردین به تصویب هیات مدیره همشهری رسیده است. اقدامات مربوط به این طرح را بدون آنکه طنینی داشته باشد آغاز کردهایم و قصد داریم فضای فعالیت چندرسانهای را به آرامی تجهیز کنیم. قرار است با تقویت بخش آنلاین محتوای تولیدی خود را در یک فضای جدید عرضه کنیم و حتی در صورت امکان به فروش برسانیم.
آیا تحول دیجیتال فقط به تحول در حوزه تولید محتوا محدود میشود؟
خیر، با برخی استارتآپها برای ایجاد تغییر در سیستم کلاسیک توزیع وارد مذاکره شدهایم. قصد داریم از این طریق هم تیراژ را افزایش دهیم و هم از حوزههای دیگر توزیع محتوا درآمد کسب کنیم.
آیا در استارتآپها بهعنوان سهامدار مشارکت خواهید کرد؟
بله؛ البته با برخی موانع قانونی مواجهایم که در حال برطرف کردن آنها هستیم. باید از شورای شهر مجوزهایی را برای انجام این کار دریافت کنیم.
یعنی برای این کار باید یک شرکت استارتآپی در زیرمجموعه همشهری فعال شود؟
نه. همشهری باید در یک شرکت استارتآپی سهامدار شود و به همین دلیل باید شورای شهر مجوز لازم را صادر کند.
تجربه جهانی چه میگوید؟
در دنیا شرایط فرق میکند، آنهایی که موفق بودهاند عمدتا یک پلتفرم جامع را مستقر کردهاند. به این معنی که ساختار تولید محتوا را به یک بستر به هم پیوسته و منعطف تغییر دادهاند. طبیعتا روزنامه کاغذی در این گونه ساختارها فقط در حد ویترین کار حفظ شده است. در این ساختار شکل کسب درآمد تغییر کرده و عمده درآمد از محل فروش محتوای تولید شده کسب میشود.
آیا اصلاح ساختار همشهری به همین موارد محدود میشود؟
بحث عرضه سهام همشهری در فرابورس را بهعنوان یکی از اصلیترین بخشهای برنامه اصلاح ساختار دنبال میکنیم.
برای این منظور کاری هم انجام دادهاید؟
جلسات متعددی با بازیگران اصلی برگزار شده، با مدیریت کلان شهرداری و برخی اعضای شورای شهر و فرابورس مذاکره شده و دفاتر مالی همشهری مطابق استانداردها اصلاح شده است.
آیا ورود به فرابورس نظر شما را درباره استقرار یک نظام حرفهای مدیریت در همشهری تامین میکند؟
فکر میکنم تامین کند؛ چون نظارت مداوم سهامداران جلوی تبدیل همشهری را به یک بنگاه فربه و ناکارآمد میگیرد. البته باید بر این نکته تاکید داشت که ورود به فرابورس برای همشهری درآمد خلق نمیکند.
علت عمده اقدام شما برای ورود به فرابورس چه بوده، تامین مالی؟
نه هدفمان اصلاح ساختار بوده است.
اصلاح ساختار مالکیت؟
اصلاح ساختار مالکیت و طبیعتا اصلاح ساختار مدیریت. جمعبندی من و هیات مدیره این است که تا با این وضعیت دوگانه مواجهیم، یعنی نه بهطور کامل تابع الزامات بخش خصوصی و نه بهطور کامل تابع الزامات بخش عمومی و دولتی هستیم، اوضاع روز به روز بدتر خواهد شد.
آیا مجموعه شهرداری با تصمیم شما همدل است؟
برخی بخشها خیلی موافقند و برخی دیگر مخالفند. به عبارتی فضا در این مورد قطبی شده است. وضع به گونهای است که کار اصلی من روی همگرا کردن این دیدگاهها متمرکز شده است. بر همین مبنا با مدیریت ارشد و اعضای شورا در حال گفتوگو هستیم. در این مذاکرات بر این نکته تاکید داریم که ادامه مسیر با روش فعلی امکان پذیر نیست.
یعنی حضور همشهری در فرابورس را بهعنوان یک راه نجات میبینید؟
بله، معتقدم اگر ما بتوانیم این مسیر را طی کنیم ساختار مدیریتی شهرداری هم میپذیرد که همشهری باید برمبنای قواعد بنگاهداری در حوزه رسانه اداره شود.
قصد دارید چه میزان از سهام همشهری را در فرابورس عرضه کنید؟
تصمیمگیری بر عهده من نیست. اما پیشنهادما عرضه ۳۰ درصد سهام است. البته قاعدتا بخشی از این سهام به کارکنان همشهری واگذار خواهد شد.
این فرآیند تا کی انجام خواهد گرفت؟
اگر همه چیز به خوبی پیش برود تا پایان سال سهام همشهری در فرابورس قابلعرضه خواهد بود.
آیا تا الان برآوردی از قیمت و ارزش سهام همشهری داشته اید؟
نه، ولی داراییهای همشهری برای ورود به بورس کاملا کافی است و گزارشهای مالی مجموعه در کدال قابلدسترسی است.
پس برخلاف انتظار، همشهری، در مقیاس فضای رسانهای در ایران، موسسه فقیری نیست...
نه اصلا، ضمن اینکه برند همشهری، برندی معتبر است که ارزش آن دست کم ۵۰۰ میلیاردتومان تخمین زده میشود اما اینکه فرابورس و سرمایهگذاران به چه شکل این موسسه را قیمتگذاری میکنند بحث دیگری است.
اگر ارزش برند را با ارزش داراییهای همشهری جمع کنیم مشخص میشود با عرضه ۳۰ درصد سهام این موسسه در فرابورس در حدود چندصد میلیارد تومان منابع مالی جذب خواهد شد اما آیا سهامداران همشهری، یعنی سازمانهای وابسته به شهرداری، این نقدینگی را در خود همشهری سرمایهگذاری خواهند کرد یا به حساب خودشان واریز میکنند؟
اتفاقا این بحث ۲ هفته پیش دستور جلسه مشترک شهردار و معاونان و روسای سازمانهای وابسته بود. در آن جلسه موضوع ورود شهروند، همشهری و شهر آفتاب به بورس مورد بررسی قرار گرفت.
از جمله نکات مورد تاکید من در آن جلسه این بود که ورود به بورس به منزله کسب درآمد نیست بلکه به این معناست که نقدینگی کسبشده باید به سرمایهگذاری تبدیل شود و شرکتی که وارد بورس میشود باید پاسخگوی عملکرد خود به سهامداران باشد. لذا این تصور که فروش سهام امکان برداشت از سوی سهامداران را دارد منتفی است.
آیا مجموعه شهرداری منطق شما را پذیرفت؟
(تامل میکند) باید از خودشان بپرسید.