bato-adv
کد خبر: ۴۴۵۲۷۵
روایت فضل‌الله صلواتی از بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی

انفجار و جلسه آشتی‌کنان آیت‌الله بهشتی و محمد منتظری

انفجار و جلسه آشتی‌کنان آیت‌الله بهشتی و محمد منتظری
فضل الله صلواتی می‌گوید: از هشتم تیر ما نمایندگانی که زنده مانده بودیم، هر روز به منزل خانواده شهدا سر می‌زدیم که یکی از آن‌ها آقای صادقی نماینده درود بود که فرزندشان نیز بعدا در مجلس دهم جزء نمایندگان شدند. تا زمان مشخص‌شدن رسمی کشته و زخمی‌ها نیز تصور خانواده‌های مجروحین بر شهادت افراد بود. خوشبختانه در جلسه آن شب تعداد زیادی از کمیته مرکزی حزب از جمله آیت‌الله خامنه‌ای، مرحوم هاشمی، مهندس موسوی و... حضور نداشتند. البته آیت‌الله خامنه‌ای، یک هفته قبل در مسجد ابوذر ترور شده بودند. جلسه آن شب حزب هم به گمانم درباره بررسی مسائل اقتصادی، شرایط پس از عزل بنی‌صدر و آشتی‌کنان غیررسمی شهیدان محمد منتظری و بهشتی بود. دو روز پس از این حادثه با انتقال زخمی‌ها به مجلس برای رسیدن به اکثریت جلسه دوباره مجلس را تشکیل دادیم، اما احساس بسیار ناراحت‌کننده‌ای میان نیرو‌های انقلاب به وجود آمده بود با این حال همه می‌دانستیم که ما پیروز این جنگ خواهیم بود.
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۱ - ۱۰ تير ۱۳۹۹

سال ۶۰ مملو از تحولات و تنش‌های زیادی برای انقلاب و کشور بود که تمام ارکان سیاسی را با خود درگیر کرد. اتفاقات مهمی از جمله ورود سازمان منافقین به فاز نظامی، آزادی گروگان‌ها (در دوره مجلس اول)، انفجار دفتر حزب جمهوری، عزل بنی‌صدر و انفجار دفتر نخست‌وزیری. عزل بنی‌صدر یکی از پرسروصداترین اتفاقات سال ۶۰ شد که توسط مجلس اول صورت گرفت، بنی‌صدری که با ۱۱ میلیون رأی مستقیم بر سر کار آمد و در آخر تنها یک رأی برای او باقی ماند.

شرق می نویسد: مجلس اول نیز یکی از پرچالش‌ترین دوران‌های پارلمان در جمهوری اسلامی است که طیف‌های متنوعی در آن حضور داشتند؛ از سید محمدخاتمی، شهید چمران، علی‌اکبر معین‌فر، هادی غفاری، عطاالله مهاجرانی، صادق خلخالی، علی‌اکبر ولایتی تا عسگراولادی‌مسلمان و.... فضل‌الله صلواتی، متولد ۱۳۱۷، زندانی پیش از انقلاب، فرماندار وقت اصفهان، نماینده مجلس اول و پژوهشگر تاریخ اسلام درباره اتفاقات تابستان ۶۰ و مجلس اول به گفتگو نشست که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

تابستان ۶۰ به‌خصوص بازه زمانی خرداد ماه چگونه گذشت؟

در روز سی‌ام خرداد عمدتا تصمیم بر این بود که اخبار درگیری‌ها منتشر نشود، اما در خبرنامه‌های محرمانه‌ای که برای تعدادی از نمایندگان از جمله برای من ارسال می‌شد، تحرکات و اقدامات منافقین در ایران و عراق منعکس شده بود که مسائلی در جریان است و کادر رهبری سازمان منافقین به صورت جمعی با نیرو‌های عراقی دیدار‌هایی داشته‌اند و تلاش آن‌ها کاملا در جهت اخذ انتقام از جمهوری اسلامی به علت عدم کسب تمامیت قدرت و عزل بنی‌صدر بود.

نیرو‌های سازمان به صورت جدی در دفتر بنی‌صدر نیز حضور و تأثیر داشتند که خاطرم هست در دیداری با امام همراه آقایان انواری، حجتی‌کرمانی، کاظم بجنوردی و محلاتی ایشان فرمودند از حضور منافقین در کنار بنی‌صدر ناراحت هستند و رو به من گفتند شما بروید و دور بنی‌صدر را بگیرید که در پاسخ عرض کردم دیگر نمی‌شود با بنی‌صدر کنار آمد و صحبت‌های اخیر وی نیز نشان از عدم علاقه او به مصالحه است. البته مجلس از همان اول با بنی‌صدر مشکل داشت؛ تلاش‌ها هم برای عزل بنی‌صدر مختص سال ۶۰ نبود و در کل حزب جمهوری، بنی‌صدر را با تمام آن ۱۰ میلیون رأی هم نمی‌پذیرفت.

این ادعا درست است که عزل بنی‌صدر اولین‎بار در آبان ۱۳۵۹ مطرح شد؟ و این طرح مشخصا از سوی چه کسی برای نخستین بار در مجلس ارائه شد؟

بله؛ از آن زمان تحرکاتی آغاز شده و حزب جمهوری در تلاش بود بنی‌صدر را با اتهام لیبرال‌بودن کنار بزند؛ البته من و دوستانم در همان جمع پنج‌نفره عمدتا به عنوان مصلحین بین حزب و بنی‌صدر و امام و مجلس در تلاش بودیم، ولی متأسفانه موفق به ایجاد یک آشتی میان جریان‌ها نشدیم. طرح عزل را نیز اول آیت مطرح کرد و قبل از این جریانات نیز نواری از وی منتشر شده بود که با واکنش منافقین و بنی‌صدر رو‌به‌رو شد و در آن زمان روزنامه انقلاب اسلامی به صورت تقابلی به آن پرداخت و آیت را توطئه‌گر نامید.

آیت، چون از دوران دانشجویی هوادار حزب زحمتکشان بود و آقای سلامتیان نیز از هواداران جبهه ملی بود، این دو طیف همیشه در مجلس در حال نزاع بودند و به نوعی دعوا‌های دوران پس از مصدق را به جمهوری اسلامی کشاندند؛ البته در حزب جمهوری عده‌ای نیز مانند مهندس موسوی حضور داشتند که با ابراز تمایل افراد نسبت به مصدق و جبهه ملی مشکلی نداشتند، اما طیف هوادار آیت از جمله دیالمه، کاشانی، فواد کریمی، اسدی‌نیا و... به شدت جبهه طرفداران مصدق را محکوم می‌کردند، یک بار هم به آقای بهشتی گفتم شما همگی دارید تبدیل به اسباب دست آیت در سیاست می‌شوید و در این روند امکان دارد تعداد زیادی از افراد شهید شوند، اما متأسفانه حرف ما را به حساب نیاوردند؛ حالا یا به حساب جوانی ما بود یا برنامه‌ای در دست داشتند که از این مسیر مطمئن بودند.

در کل آغاز سال ۶۰ تا هفتم تیر خیلی رنج کشیدم و غصه خوردم تا جایی که یک بار استعفای خود را تقدیم امام کردم، اما ایشان فرمود نمی‌شود حالا که انقلاب کردیم، مردم را رها کنیم؛ به هر حال انقلاب رنج دارد و شما باید ایستادگی کنید.

شما به عزل بنی‌صدر رأی دادید؟

بله، به خاطر امام. روی برگه رأی هم نوشتم، چون امام امر کرد این رأی را می‌دهم. وقتی هم پیشنهاد ایشان مطرح شد که ما به اطراف بنی‌صدر برویم، من شبی به همراه دوستان به منزل بنی‌صدر واقع در خیابان پاستور رفتم و به او گفتم امام نظرش نیست که شما به همدان بروید و سخنرانی تندی کنید و احتمال عزل شما وجود دارد امام هم به شدت ناراحت هستند.

بنی‌صدر به فکر فرو رفت، ولی آن شب افرادی در کنارش بودند که تحریکش کردند و گفتند شما ۱۱ میلیون رأی دارید و... که من عصبی شدم و رو به بنی‌صدر گفتم مقابل امام نایست؛ ما اگر تا به حال از تو حمایت کردیم به خاطر امام بود و حالا حاضر نیستیم شما مقابل ایشان بایستید؛ در هر صورت بنی‌صدر به همدان رفت و سخنرانی‌اش را انجام داد و سپس رادیو اعلام کرد در این مراسم مردم شعار مرگ بر بنی‌صدر سر داده‌اند که بعدا از شاهدان آن سخنرانی که پرسیدم، گفتند چنین چیزی حقیقت نداشته و به صورت خیلی موردی و کم هواداران جوان حزب جمهوری در بعضی از نقاط کشور توهین‌هایی به بنی‌صدر کرده‌اند. در کل عده‌ای اطراف او بودند که شاید جایز هم نباشد نامشان برده شود، ولی نمی‌خواستند او خودش را اصلاح کند و پس از آن روز نیز دیگر وی را ملاقات نکردم.

در جلسه بررسی عدم کفایت چه اتفاقاتی افتاد و چه کسانی مخالف بودند؟

آن روز بنی‌صدر در مجلس حضور نداشت و نامه‌ای از طرف او توسط دکتر غضنفرپور به عنوان دفاع خوانده شد که عده‌ای نیز با ایجاد شلوغی در حال تلاش برای خوانده‌نشدن آن نامه بودند که آقای هاشمی به عنوان رئیس مجلس مخالفت کرد و متن خوانده شد، اما جو جلسه به شدت ملتهب بود و نیرو‌های هوادار بنی‌صدر از جمله نمایندگان نهضت آزادی به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند و تنها رأی مخالف برای این طرح توسط آقای بیانی نماینده خواف مطرح شد و آرای ممتنع نیز به گمانم نزدیک ۱۲ نفر بودند. آقای سرگون بیت اوشانا هم که چند سال بعد به جرم ارتباط با حزب توده دستگیر شد، در این جلسه حضور داشت و به عزل بنی‌صدر رأی مثبت داد. بیرون مجلس نیز هر روز با تجمع مردم و سردادن شعار‌های مرگ بر آمریکا و... می‌گذشت.

از روز هفتم تیر بگویید؛ چگونه متوجه انفجار دفتر حزب جمهوری شدید؟

خاطرم هست آن روز آقای اکرمی از همدان آمده و میهمان آقای آقامحمدی نماینده همدان بودیم که صدای انفجار شنیده شد. خانه‌های ما نیز در خیابان ایتالیا واقع بود که دو دفعه نیز به این ساختمان‌ها حمله مسلحانه شد. تازه نماز مغرب را خوانده بودیم که صدای انفجار آمد، آقای آقامحمدی به آن سمت حرکت کرد و تا فردا برنگشت. ما هم از طریق تلفن‌ها در همان شب مطلع شدیم که چه اتفاقی افتاده است. فردا صبح به اتاق آقای هاشمی رفتیم که همه در حال گریه بودند و هرازگاهی هم کارت یکی از نمایندگان از آن محل کشف می‌شد؛ مثلا شهید رحمان استکی که آن شب در جلسه حزب حضور داشته و کسی از حضور ایشان مطلع نبود، اما با پیداشدن کارت متوجه شدیم که ایشان نیز به شهادت رسیده‌اند.

از هشتم تیر ما نمایندگانی که زنده مانده بودیم، هر روز به منزل خانواده شهدا سر می‌زدیم که یکی از آن‌ها آقای صادقی نماینده درود بود که فرزندشان نیز بعدا در مجلس دهم جزء نمایندگان شدند. تا زمان مشخص‌شدن رسمی کشته و زخمی‌ها نیز تصور خانواده‌های مجروحین بر شهادت افراد بود. خوشبختانه در جلسه آن شب تعداد زیادی از کمیته مرکزی حزب از جمله آیت‌الله خامنه‌ای، مرحوم هاشمی، مهندس موسوی و... حضور نداشتند.

البته آیت‌الله خامنه‌ای، یک هفته قبل در مسجد ابوذر ترور شده بودند. جلسه آن شب حزب هم به گمانم درباره بررسی مسائل اقتصادی، شرایط پس از عزل بنی‌صدر و آشتی‌کنان غیررسمی شهیدان محمد منتظری و بهشتی بود. عامل بمب‌گذاری هم از اعضای دفتر حزب بود که سال‌ها بعد در هلند کشته شد. دو روز پس از این حادثه با انتقال زخمی‌ها به مجلس برای رسیدن به اکثریت جلسه دوباره مجلس را تشکیل دادیم، اما احساس بسیار ناراحت‌کننده‌ای میان نیرو‌های انقلاب به وجود آمده بود با این حال همه می‌دانستیم که ما پیروز این جنگ خواهیم بود. تشییع شهید بهشتی نیز با حضور جمعیت وسیعی صورت گرفت که نمایندگان و مسئولان با اسکورت امنیتی خیلی شدیدی در آن حاضر شدند و تا مدت‌ها بعد از هفتم تیر نیز به دلایل امنیتی به سختی می‌توانستیم از جایی به جای دیگر برویم.

بالاخره بیش از ۷۰ نفر از مسئولان کشور شهید شده بودند و شرایط به شدت حساس بود. البته پیش از این ترور‌ها چندان بحث حفاظت افراد مطرح نبود؛ مثلا یک بار در یک کله‌پزی نزدیک مجلس ۱۰ نفر از نمایندگان نشسته بودیم، بعد‌ها فکر کردم اگر آنجا منفجر می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد! یا مرحوم بشارتی نماینده سمیرم که کلا به محافظ اعتقادی نداشت و با دوچرخه به مجلس می‌آمد که در نهایت متأسفانه سال ۶۰ در خیابان فلسطین تهران ترور شد. ترور افراد غیرسیاسی نیز زیاد اتفاق می‌افتاد؛ مثلا آیت‌الله نمازی از شیراز برای دیدن من به مجلس آمده بود که گویا آن‌موقع نتوانسته وارد شود و منافقین ضمن تعقیب وی در میدان امام حسین او را به شهادت رساندند.

‌یکی دیگر از اتفاقات بحث‌برانگیز مجلس اول، آزادسازی گروگان‌های آمریکایی بود؛ روایت و تحلیل شما از آن واقعه چیست؟ آیا برای آزادسازی گروگان‌ها ارتباطی با طرف آمریکایی برقرار شد؟

من در یکی از جلسات محرمانه مجلس سخنرانی مفصلی در این مورد داشتم و نظرم این بود که گروگان‌ها با یک محاکمه صوری آزاد شوند. من از همان روز اول تا الان با این حرکت موافق نبوده و نیستم، زیرا به قول معروف ما استاد فرصت‌سوزی سیاسی هستیم و در این بازی باختیم، اما جو آن زمان طوری بود که امکان مخالفت علنی برای تیپ شخصیتی ما چندان وجود نداشت و اولین نفری هم که به صورت رسمی به دانشجویان پیوست، بعد از آقای خوئینی‌ها مرحوم حاج احمد آقا بود؛ احترامی هم که ما برای احمد آقا قائل بودیم، مانع بیان نظرات شخصی‌مان پیرامون تسخیر سفارت می‌شد.

یک بار هم به همراه نمایندگان برای بازدید به آنجا رفتیم و به دانشجو گفتم مگر در دیگر سفارتخانه‌ها این اتفاقات نمی‌افتد؟ اسناد کشف‌شده هم مطلب جدید و جالبی نداشت؛ صرفا یک‌سری گزارش روزانه از ارتباطات سفارت بود. کمی بعد هم که اسناد کاملا بازیابی شد، به صورت کتاب در مجلس برای فروش آوردند که من یکی، دو جلد را بیشتر نخریدم، اما مرحوم دکتر سامی با توجیه اینکه اسناد سفارت بسیار مهم هستند، تمام آن‌ها را خریداری کرد. درباره ارتباط هم به صورت علنی گمان نکنم صحبتی با آمریکایی‌ها شده باشد.

‌در ۱۱ جلد کتابی که به عنوان اسناد سفارت منتشر شده، بیش از ۷۰ بار نام امیرانتظام دیده شد. با این وجود نظر شما درباره برخورد با امیرانتظام چیست؟

امیرانتظام شخصا روی لجاجت با سیستم افتاد وگرنه دو تا سه سال بیشتر در زندان نمی‌ماند، اما متأسفانه با همه درگیر شد؛ درحالی‌که به من و خیلی افراد دیگر هنوز هم ثابت نشده که امیرانتظام جاسوس آمریکا بود. بازرگان به عنوان یکی از متدین‌ترین و باتقواترین فرد سیاسی آن زمان رسما اعلام کرده بود که تمام رفت‌وآمد‌های امیرانتظام به دستور وی بوده است.

‌شما در زمان نمایندگی سفری داشته‌اید به لیبی برای دیدار با معمر قذافی؛ شرح این سفر و ارتباط با لیبی به چه صورت بود؟

از پیش از انقلاب محمد منتظری به همراه دوستانش ارتباطاتی با آنجا داشتند و شنیده شده پول و اسلحه‌هایی نیز دریافت کرده‌اند، اما بعد از انقلاب و به‌خصوص در زمان جنگ حجم مبادلات نظامی میان ایران و لیبی به شدت افزایش یافت. ما در یک گروه ۸۰ نفره که سرپرستی آن نیز با من بود، به لیبی سفر کردیم و عکس امام را به عنوان هدیه برای قذافی بردیم که با استقبال آن‌ها روبه‌رو شد. خاطرم هست در میدان سبز پایتخت نیز سخنرانی عربی ایراد کردم.

در این سفر تعدادی از نمایندگان مجلس نیز از جمله محمدمهدی جعفری، محمد منتظری و اعظم طالقانی حضور داشتند که دسته‌جمعی جلساتی نیز با جلوت (نخست‌وزیر قذافی) بیشتر درباره وضعیت امام موسی صدر داشتیم که آن‌ها پاسخ روشنی ندادند و بر این باور بودند که وی به ایتالیا سفر کرده و در آنجا کشته شده است. خواسته جلوت از ما این بود که شعار مرگ بر شوروی را در ایران تکرار نکنیم؛ او می‌گفت ما در اینجا کارخانه اسلحه‌سازی نداریم و هر موشک و اسلحه‌ای که برای شما می‌فرستیم، ساخت شوروی است. آن زمان آقای رفیقدوست برای خرید اسلحه با پول‌های کلان زیاد به لیبی سفر می‌کرد.

‌مذاکرات الجزایر را به خاطر دارید؟ روایت شما از آن اتفاق چیست؟

بهزاد نبوی گویا از طرف هاشمی بدون اطلاع بنی‌صدر به این مذاکرات رفته بود که گفته می‌شد سرش کلاه گذاشته‌اند و قرارداد بسیار بدی را امضا کرده که بنی‌صدر بار‌ها می‌گفت شما یعنی نبوی و تیم همراهش خیانت کردید؛ در قرارداد آمده بود که اتباع آمریکایی می‌توانند از اموال ایران در خارج از کشور به میزان اموال مصادره‌شده‌شان استفاده کنند که به عنوان مثال اشرف پهلوی چند برابر اموالش در ایران از حساب‌های دولت در آمریکا پول برداشت و هنوز هم دسترسی به آن حساب‌ها وجود ندارد.

حتی افسران آمریکایی که در اصفهان بودند در آن هنگام به ازای ماشین و خانه‌ای که در ایران داشتند، از آن حساب‌ها دلار برداشت کردند. به همین خاطر نبوی را به مجلس احضار کردیم، اما به علت آشنایی و هم‌طیف‌بودن و شاید مقابله با بنی‌صدر این مسئله در آن زمان رو نشد و نبوی گفت بنی‌صدر خائن است که قبل از مذاکرات این مسائل قانونی را به ما یادآوری نکرد. جواب بنی‌صدر هم این بود که مگر شما از من پرسیدید و به مذاکره رفتید؟

‌یکی از مهم‌ترین اتفاقات سال ۶۰ انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت آقایان رجایی، باهنر، وحید دستجردی و دفتریان بود؛ شما در آن لحظه کجا بودید و تحولات بعد از آن به چه شکل بود؟

آن موقع من نایب‌رئیس کمیسیون اصل نود مجلس بودم و در دفتر مشغول بررسی مصوبات بودیم که صدای انفجار آمد و سریعا به آنجا رفتیم و متوجه شدیم پنج نفر به کلی سوخته و شهید شده‌اند که کشمیری هم داخل شهدا شمرده شده بود و با آقای اردبیلی بر جنازه صوری او نماز خواندیم. پس از این ماجرا دیگر خبر چندانی نبود تا دستگیری تعدادی از اعضای نخست‌وزیری توسط لاجوردی؛ من از قبل انقلاب با لاجوردی رفاقت داشتم.

بار‌ها هم نامه نوشتم و به او گفتم این افراد را یا آزاد کن یا اعدام، روزی هم از سفری برگشته بودم که یکی از دوستان گفت چندروزی است لاجوردی به دنبال تو می‌گردد که آن لحظه گفتم انا لله و انا الیه راجعون، مرا هم می‌خواهد بگیرد؟ رفتم دفترش و بحث همین افراد شد که گفت این‌ها پنج نفر هستند و منتظرم تا از منصب دولتی عزل شوند که پس از آن هر پنج نفر را اعدام کنم؛ لاجوردی عمیقا معتقد بود تیم بهزاد نبوی در این انفجار دخالت یا سستی در راستای حفاظت داشته‌اند. از جمله این افراد محسن سازگارا و حسن کامران و شخص نبوی بودند که پس از مدتی خود لاجوردی از صحنه کنار زده شد و با پیگیری‌های آقای موسوی‌خوئینی‌ها پرونده این افراد بسته شد.

‌یک خاطره شنیده‌نشده از مجلس اول برای ما تعریف کنید.

در اواخر مجلس مسئله تأسیس وزارت اطلاعات جدی شده بود و به پیشنهاد من تصویب شد که وزیر حزبی نباشد و به درجه اجتهاد نیز رسیده باشد که آقای هاشمی به شدت مخالفت کرد و تا مدتی نیز با من بر سر این موضوع قهر بود؛ آن زمان می‌گفتند صلواتی به علت دفاع از بازرگان تنها لیبرال بانفوذ مجلس است.

bato-adv
مجله خواندنی ها