از میدان هفت تیر که به سمت خیابان مفتح میروید، تازه چشمتان به بساط دستفروشها روشن میشود. تا شروع رسمی کار بساطیها حدوداً ۵- ۶ ساعت زمان مانده، اما برخیها زودتر، بساط خرده ریزها را کنار پیاده روها پهن کردهاند، حالا اغلب بساطها اجارهای است. کسادی بازار وادارشان کرده که مستأجر شوند، یک نفر که صدایش میکنند ارباب، پول اجناس را میدهد و بعد هم با چند تکه پارچه ضخیم به سمت پیاده روها! راهی میشوند. ارباب شب به شب دخل و خرجها را روی چرتکه میاندازد و حساب هر مستأجری را میپردازد. بیشترشان از افغانستان به ایران آمدهاند، اغلبشان غیر قانونیاند و اگر ارباب به توافقش عمل نکند، کسی نمیتواند جبران کند.
به گزارش روزنامه ایران، درآمد مستأجرها از ۶۰ تا ٢٠٠ هزار تومن در روز متغیر است، این را کسی میگوید که اربابش روزی ۸۰ هزار تومان در جیبش میگذارد. ساعت که به نزدیکیهای ۱۰ میرسد، سروکله ارباب پیدا میشود، او با گرانفروشی و تخفیفهای ساختگی کاری ندارد، دخل که بسته شد، آمار فروش روزانه را میگیرد و بعد هم حق کارگر را میدهد و میرود پی کارش! بساطها اغلب سرقفلی دارند و اگر تازه کار باشید، حق پهن کردن بساط را هم ندارید، چاره کار پیدا کردن یک ارباب خوش انصاف است که ابوالفضل شانسش را داشته.
در بساطش جز ماسک و دستکش چیز دیگری پیدا نمیشود. در این مدت جز یکی – دو ماه اول که اجازه پهن کردن بساط را نداشته، حالا مأموران باشند یا نباشند، هر روز بساطش را یک گوشه پهن میکند. این چند متر را از یک دستفروش با سابقه ٢٠ سال اجاره کرده، حالا همه کیفها و کفشها داخل انبار خاک میخورد. میگوید مردم ماسک میبینند، لااقل یک نگاهی میاندازند، آنها هر بسته ماسک ۳ تایی داروخانه را به نصف قیمت یعنی ۵ هزار تومن میفروشند. اجارهاش را که میدهد، برایش حدود ۲۰۰ هزار تومان میماند.
به مأموران شهرداری پولی بابت اجاره نمیدهند. ساعت که به ۵ بعد ازظهر میرسد، جای سوزن انداختن پیدا نمیشود. بساطیها اسمش را گذاشتهاند، ساعت آزادی! اما مکان بساطها آزاد نیست. بساطیهای مانتو گاهی از مغازه دارها هستند. برای اینکه مالیات ندهند، یک کارگر میگیرند و خودشان هم از دور نظارت میکنند. درآمد بساطها بعد از کرونا به یک سوم رسیده است. خریداران یا اعتماد نمیکنند یا رغبتی برای خرید ندارند.
بساطیها نه ماسک زدهاند و نه دستکش دارند، کارگرها حتی حق ندارند از ماسکهایی که میفروشند بردارند. صفیالدین میگوید از بساط بردارم ارباب دمار از روزگارم در میآورد، زورم هم نمیرسد. تو بگو ماهی ۱۰ بار، میکند ٥٠ هزارتا! کریم چند ماه است که با سیلی صورتش را سرخ نگه داشته. میگوید چند هفته قبل، از شهرداری آمدند و در یک لیست بلند بالا اسممان را نوشتند و رفتند، گفتند برای همین کمکهای دولتی میخواهند، حتی شماره حسابمان را هم گرفتند، از آن روز نه خبری از آنهاست و نه پولی به حسابمان واریز شده، در این چند ماه هم با پسانداز و یارانه زندگی کردهایم. ظاهراً میخواهند قرعه کشی کنند. مگر میشود؟ در همین یک راسته خیابان، صد نفر بساط پهن میکنند.
صفیالدین میگوید تازه هفته پیش با ماشین از مرز افغانستان به ایران (غیر مجاز) برگشته، بعد از کرونا رفته که خانوادهاش را ببیند! بر خلاف او، صابر میگوید قبل از کرونا، روزی ۳۰۰ هزار تومان درآمد داشته که حالا به روزی ۱۰۰ هزار تومن رسیده است!: «به این شلوغیها نگاه نکن مردم میایستند، جنس را بالا و پایین میکنند قیمت را که میشنوند، پا پس میکشند، انگار ما از فضا آمده ایم؟» حال و روز دستفروشان خیابانها بدتر از متروییها نباشد، بهتر نیست، آنجا لااقل چند نفر معدود از ترس اینکه شناخته نشوند، ماسک زدهاند، اما اینجا بهندرت و اگر هم باشد برای جلب مشتری زیر چانهاش تزئینی گذاشته.
علی میگوید که شنیده چند نفر از دوستانش یک میلیون تومن را گرفتهاند، اما آنها سابقه دعوا و درگیری با مأموران را نداشتند و کارت هم گرفته بودند. برخی اعضای شورای شهر گفتهاند ١٠ هزار نفر از دستفروشانی که شناسنامه دارند، از این کمکهای معیشتی استفاده کردهاند، برخی هم البته جایی مثل چهارراه ولیعصر را به خیابان ١٧ شهریور ترجیح میدهند برای همین قید یکی، دو میلیون تومان را میزنند و از خیر شناسنامه میگذرند! بعد از کرونا دستفروشان دورهم مینشینند، گپ میزنند، صورت بهصورت با مشتریها چانه میزنند، پول نقد میگیرند، جنسهای خوراکی هم در بساطشان کم نیست، کرونا، اما هنوز هست.»