فرارو- در هفتههای آغازین همه گیری کرونا و اعمال محدودیت ها، شاهد تعطیلی گسترده کسب و کارها و اماکن عمومی و خصوصی بودیم. در این میان کمپهای ترک اعتیاد دولتی و و خصوصی نیز از این قاعده مستثتی نبودند و حضور بیش از پیش معتادان به اصطلاح متجاهر در کوچهها و خیابانها بیانگر این واقعیت تلخ بود. در همین زمان با مسمومیت و مرگ ناشی از مصرف مشروبات الکی در بسیاری از نقاط کشور مواجه بودیم و همچنین شایعه مصونیت مصرف کنندگان مواد مخدر از ابتلا به کرونا، گسترش پیدا کرد.
وجود شواهد و خبرهایی از این دست در دوران مقابله با بیماری کرونا بار دیگر ضعف ساختاری گسترده و نبود راهکارهای های همه جانبه و کار آمد را در مواجه با آسیبهای اجتماعی همچون اعتیاد را نمایان ساخت. در همین رابطه در ماههای پرتلاطم پیش رو بررسی ریشهای و جامعه شناسانه معضلات اجتماعی همچون اعتیاد با رویکردی متفاوت از گذشته این امکان را به وجود میآورد تا از بارمشکلات و بحرانهای احتمالی آینده کاسته شود.
دکتر علی شفیعی- دانشآموخته مطالعات اعتیاد، پزشک و عضو گروه انجمن جامعه شناسی پزشکی ایران در میانه همهگیری کرونا و به بهانه هفته مبارزه با مواد مخدر در گفتگو با فرارو از معضل اعتیاد و وضعیت معتادان در جامعه ایران سخن گفت.
در سال جدید و با توجه به همه گیری ویروس کرونا، همه تخمینها به سمت کاهش رشد اقتصادی و افزایش بیکاری و آسیبهای اجتماعی اشاره دارد. شما به عنوان پزشک و کارشناس حوزه اعتیاد، آیا این امر را در زمینه اعتیاد نیز جاری و ساری میدانید؟ به بیان دیگر آیا شما رابطه علی و معلولی در رابطه با افزایش آسیبهای اجتماعی از جمله اعتیاد و بازگشت به سوء مصرف مواد و شرایط کنونی اجتماعی و اقتصادی میبینید؟
میتوان گفت که در ادبیات رایج و حتی گفتمان رسمی، مفاهیمی نظیر پدیده اجتماعی، مسئله اجتماعی، ناهنجاری اجتماعی و آسیب اجتماعی معادل هم در نظر گرفته میشود. بعنوان مثال چندین سال است که از پنج موضوع طلاق، بیکاری، مفاسد اخلاقی، اعتیاد و حاشیه نشینی به عنوان اهم آسیبهای اجتماعی ایران نام برده میشود و در برنامههای ملی و محلی، برای مقابله و رفع این آسیبها هدف گذاری شده است. این درحالی است که بسیاری از این موارد به خودی خود آسیب محسوب نمیشوند. آنچه مثلا طلاق را به آسیب تبدیل میکند نه خود طلاق بلکه نبود لوازم اجرای مناسب آن است. اتفاقا آسیب تلقی کردن این امر پذیرفتهشده از نظر قانون، عرف و شرع میتواند موجب اعمال انگ و تبعیض نسبت به افراد شود و از آن طریق زمینه آسیبهای بعدی را فراهم کند. به همین ترتیب در کشوری که ضوابط و برنامههای موثر برای حمایت از افراد بیکار تا زمان اشتغالشان فراهم است، از دست دادن شغل به فاجعهای با پیامدهای گسترده فردی و آسیب اجتماعی تبدیل نخواهد شد. بلکه عمدتا یک اتفاق اقتصادی خواهد بود که براساس مکانیسمهای اقتصادی پیشبینی شدهی دیگر جبران میشود.
از این منظر آنچه مصرف مواد را به یک ناهنجاری اجتماعی تبدیل میکند و اعتیاد را بعنوان پیامد مصرف مواد در زمره آسیبهای اجتماعی قرار میدهد، بیش از آنکه ناشی از خصوصیات ذاتی مصرف مواد باشد، منبعث از کم و کیف مواجهه ارکان مختلف جامعه با افراد مصرف کننده مواد است. اگر بخواهم روشنتر بگویم، به عقیده من مصرف مواد بعنوان پدیدهای که قدمتی هم اندازه تاریخ بشر دارد در سیر طبیعی خود میتواند به وابستگی فرد به مصرف منجر شود و ناتوانیهای جسمی، روانی و اختلالات اجتماعی مهمی را از همان ابتدا برای او ایجاد میکند، اما تبدیل آن به اعتیاد در مفهوم یک آسیب اجتماعی، بستگی کامل به مقتضیات فرهنگی-اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و سیاسی جامعه دارد.
با این توضیحات میتوان در پاسخ به پرسشتان گفت بله!
زمانی که زمینههای اجتماعی-اقتصادی برای افزایش بروز برخی رفتارها و پدیدهها مثل همان پنج موردی که به آن اشاره کردم فراهم شود درصورت کارآمد نبودن نهادهای اجتماعی ذینفع و کژکارکردی آنها برای مدیریت بهینه پیامدهای این رویدادها، با بهمنی عظیم از انواع آسیبهای اجتماعی روبرو میشویم. در این میان مصرف مواد مانند کاتالیزور عمل میکند. از یک سو زمینه مصرف مواد در کسانی که گرفتار مشکلات اقتصادی و اجتماعی هستند بیشتر است و بصورت متقابل، مصرف مواد و اعتیاد، افراد را در برابر سایر معضلات آسیبپذیرتر میسازد. به این ترتیب اعتیاد به انواع آسیبهای اجتماعی تنوع، سرعت، شدت و عمق میبخشد.
اما آنچه افراد را در تله آسیبهای اجتماعی گرفتار میسازد ضلع سومی است که به دوضلع دیگر یعنی اعتیاد و انواع آسیبهای اجتماعی اضافه میشود. آن ضلع سوم، محرومیت از منابع حمایتی در مفهوم گسترده آن است. افراد آسیب دیده مصرف کننده مواد زمانی که از منابع حمایتی مورد نیازشان از جمله درمان اعتیاد، خدمات معیشتی و حمایتهای اجتماعی محروم باشند در این سیکل معیوب گرفتار میشوند. افراد کارتن خواب و معتادان خیابانگرد قلهی کوه یخ عظیم آسیب دیدگان اجتماعی مصرفکننده مواد هستند که صرف نظر از سایر شاخصها، مشاهدهی میدانی افزایش آنها نشان دهنده تشدید عوامل مسبب آسیب، علاوه بر ناکارآمدی برنامههای حمایت اجتماعی به دلیل مشکلات اجتماعی-اقتصادی و مدیریتی موجود است.
اگر صرفا از جنبه اقتصادی بخواهیم به موضوع بپردازیم، مطالعات نشان داده اند که در دوران رکود اقتصادی و کاهش قدرت خرید که معمولا با گران شدن مواد همراه است، مصرف کنندگان مواد رفتارهای متفاوتی نشان میدهند. افراد باتجربهتر مصرف خود را کنترل میکنند و حتی ممکن است برای ترک مصرف به روشهای مختلف اقدام کنند. اگر نظام درمانی ما آمادگی لازم را داشت و حمایتهای لازم مثل بیمه کارآمد درمانی برای درمان اعتیاد همه افراد متقاضی برقرار بود، این میتوانست یک فرصت باشد که متاسفانه چنین نیست. چالشهای اقتصادی و مدیریتی، گریبان نظام سلامت از جمله بخش درمان اعتیاد را نیز گرفته است. نتیجهی آن محروم ماندن افراد از درمان و ادامه سیکل معیوب یاد شده است و در عین حال مصرف کنندگان کم تجربهتر که عموما جوان هستند و نیز کسانی که آمادگی ترک یا تعدیل مصرف را ندارند ممکن است راه دیگری پیش بگیرند.
این افراد ممکن است مجبور شوند برای کاهش هزینه، مواد نامرغوبتری استفاده کنند که ناخالصیهای موجود در آن عوارض حاد و مزمن مهمی را برایشان ایجاد میکند. ممکن است برای کاهش ماده مصرف روشهای خطرناکی مانند تزریق را بجای مصرف خوراکی مواد درپیش بگیرند و یا به سراغ مواد ارزانتر، اما خطرناکتری بروند که به سرعت آنان را در معرض انواع آسیبهایی قرار میدهد که نمیتوانند بر آن کنترل داشته باشند. به این ترتیب شاهد رشد انواع رفتارهای موادجویانه و اعتیادی هستیم. مثلا افرادی که قبلا هیچ سوءسابقهای نداشتهاند برای تامین هزینه مواد به انواع بزهکاری روی میآورند، از زبالهگردی گرفته تا تنفروشی، سرقت، خرده فروشی و وادار کردن کودکانشان به کار اجباری و نیز تجمع در پاتوقها و محلهای مصرفی که بتوانند مواد مورد نیازشان را با کمترین هزینه تامین کنند. مصرف مواد با الگوی پرخطر توسط طیف جدیدی از مصرف کنندگان و در غیاب منابع حمایتی همچنین باعث شده نرخ بی خانمانی دراثر اعتیاد افزایش یابد و فاصله زمانی شروع اولین مصرف تا کارتن خوابی طی دهههای اخیر در کشور کاهش پیداکند.
میبینید! آنچه اعتیاد را به آسیب اجتماعی تبدیل میکند صرفا مصرف مواد نیست، بلکه ناتوانی سیستم تعادل بخش جامعه برای هضم و تعدیل پیامدهای مصرف مواد است.
یکی از مهمترین شیوههای ترک اعتیاد حضور داوطلبانه در کمپهای ترک اعتیاد است. با توجه به همهگیری کرونا آیا این شیوه را همچنان موثر میدانید؟ و برای جلوگیری از گسترش بیماری دراین کمپها چه باید کرد؟ و آیا راه حل جایگزینی وجود دارد؟
اگر بخواهیم پزشکیتر بگوییم درمان اختلالِ مصرف مواد، با ترک مصرف شروع میشود که بر دو رویکرد استوار است. اول، رویکرد نگهدارنده با داروهای جایگزین است که براساس آن به افرادی که به مصرف مواد افیونی یعنی تریاک و مشتقات آن نظیر هروئین وابستگی شدید دارند داروهایی نظیر متادون، بوپرنورفین و شربت تریاک داده میشود که ضمن برطرف کردن علایم ترک مصرف به بیمار کمک میکند به تدریج از نظر جسمی و بویژه عصبی بهبود یابد و متعاقب آن با متعادل شدن وضعیت روان و حذف رفتارهای اعتیادی و موادجویانه، بیمار برای مداخلات روانی –اجتماعی باهدف تغییر رفتاری آماده میگردد.
رویکرد دوم، پرهیزمدار است به این معنی که ترک مصرف مواد بدون استفاده از داروهای نگهدارنده صورت میگیرد به این شکل که یا علایم ترک مصرف در دوره محرومیت از مواد با استفاده از داروهایی که جنبه تسکینی و درمان علامتی دارند، کنترل میشود و یا اگر فرد از تمایل کامل، آمادگی جسمی وروانی کافی و حمایت خانوادگی و اجتماعی لازم برخوردار باشد با کمک گروه همتا یعنی معتادان بهبود یافته بدون استفاده از هر نوع دارویی، دوره چند روزه محرومیت از مصرف مواد را میگذرانند و مصرف مواد و البته نه اعتیاد را ترک میکند. هم رویکرد نگهدارنده و هم رویکرد پرهیز مدار بهتر است به صورت سرپایی انجام شوند، اما برخی افراد واجد شرایط یعنی کسانی که سابقه ترکهای سرپایی متعدد ناموفق داشته اند و محیط زندگی شان پرخطر است و تمایل و آمادگی کامل دارند را میتوان در مراکز درمان اقامتی که به کمپ موسوم شدهاند درمان کرد. این مراکز توسط معتادان بهبود یافته و برخی سمنها اداره میشوند.
این توضیحات را از این بابت ذکر کردم که تاکید کنم قبل از آنکه احتمال ابتلاء فرد به کرونا متغیر تعیین کننده در تصمیم گیری برای انتخاب رویکرد، رژیم و برنامه درمان باشد، معیارها و ضوابط مهمتر دیگری باید احصاء گردند تا نحوهی درمان فرد به درستی انتخاب شود. بررسی شرایط فرد و مقایسه کردن منافع و عوارض ناگزیر هریک از شیوهها درمانی و مخاطرات احتمالی که ممکن است در هرکدام از این شیوهها وجود داشته باشد، برعهده متخصصین امر است. متاسفانه مانند سایر بخشهای خدمات پزشکی، در نبود نظام ارجاع و سطح بندی درمان اعتیاد در ایران مانند سایر خدمات پزشکی، این بیمار و خانوادهاش هستند که براساس ذهنیات و باورهای خود تصمیم میگیرند که چه شیوهای را برای درمان در پیش گیرند و این لزوما منتج به نتیجه مناسب نمیشود. همچنین باید به این نکته اشاره کنم که اکثریت کمپها از استانداردهای حداقلی جهت رعایت پروتکلهای بهداشتی مقابله با کرونا برخوردار نیستند.
ما درآغاز همه گیری کرونا شاهد هجوم معتادان به خیابانهای شهر بودیم. چه اتفاقی افتاده بود که این آسیب دیدگان اجتماعی در شهر به حال خود رها شده بودند و با توجه به بسته بودن پارکها و گرمخانهها این افراد چگونه گذران زندگی میکردند و در موج بعدی کرونا چه کارهایی باید انجام داد که این اتفاق تکرار نشود؟
تصور میکنم اشاره شما به تجمع افرادی موسوم به معتاد متجاهر در یک منطقه از شهر تهران است. این افراد کسانی بودند که پس از دستگیری در طرحهای جمع آوری برای ماهها در شرایط مشابه زندان حبس شده بودند و با وجود گذشت مدتی از ترک اجباری مصرف، به محض رهایی برای تهیه مواد به پاتوقهای قبلی بازگشتند. برخی از این افراد نیز که از جامعه و خانواده طرد شده اند و در زمان نگهداری اجباری برای معیشت و ادامه درمان اعتیادشان پیشبینی لازم نشده، عملا مأمنی جز پاتوقهای سابق ندارند و به سرعت رفتارهای اعتیادی و مواد جویانهشان را از سرگیرند؛ و بنابر گزارش مسئولین شهرداری تهران در رسانهها، در ایام اپیدمی کرونا اقبال معتادان خیابانی نسبت به اقامت در گرمخانهها بیشتر شد. اما آن نهاد قادر به پاسخگویی به خیل افراد نیازمند نبوده است بویژه آنکه امکانات کاهش آسیب و درمان اعتیاد در دسترس همه افراد ساکن در گرمخانهها نیست. نتیجه این بود که آنچنان که در رسانهها منعکس گردید با اصرار مسئولین استانی و شهری تهران مجددا برای جمع آوری این افراد در اردوگاههای اجباری اقدام شد.
همه گیری کرونا و مسائل پیرامون آن همانگونه که بسیاری از جنبههای زندگی ما را تحت تاثیر قرار داد و نقاط قوت و ضعف جوامع را آشکار کرد در حوزه اعتیاد نیز بسیاری از واقعیتها را عیان کرد. در همین رابطه میتوان سلسه وقایع را از جنبههای مختلف تحلیل کرد. شروع ماجرا با وایرال شدن تکه فیلمی از محلهای در تهران بود که افرادی عموما با شمایل بی خانمانها و افراد معتاد مشغول مصرف مواد بودند. اگر از منشاء و دلیل تهیه آن کلیپ و انتشار وسیعش که بگذریم، شرایط خیابان تصویر شده در آن کلیپ مورد توجه افکار عمومی و رسانهها قرار گرفت درحالیکه اصلا موضوع جدیدی نبود، که اهالی شهر تهران و آن محله نسبت به آن بیگانه باشند.
افکار عمومی در مواجهه با افرادی با شکل و شمایل یادشده معمولا به دو صورت واکنش نشان میدهد. اکثریت، با احساس انزجار توام با ترس، اولین جملهای که به زبان میآورند این است "اَه... چرا این ... از خیابون جمعشون نمیکنن، ببرن؟! " اقلیتی هم هستند ضمن احساس ترسی مشابه، نسبت به شرایط آن هم شهریانشان دلسوزی آمیخته با ترحم دارند، اما باز اینگونه ابراز میکنند که " چرا این بیچارهها رو از خیابون جمع نمیکنن یه جایی نگه دارن؟ " این واکنشها که توسط برخی رسانههای نا آگاه و بعضی مدیران جامعه بعنوان مطالبه مردمی معرفی میگردد و بعنوان معدود مطالبات مردمی که بخت پاسخگویی عملی از سوی مسئولین را پیدا میکنند مستمسک طرحهای جمع آوری پیاپی و بی ثمر آسیب دیدگان اجتماعی از خیابانها قرار میگیرد.
این نگرش دو موضوع اصلی را نادیده میگیرد اول اینکه همه ما اعضاء جامعهای هستیم که آسیب دیدگان اجتماعی مصرف کننده مواد را پدید آورده و در برابر وضعیت امروزشان مسئولیم. دیگر اینکه، اگر آسیبی را که ممکن است این افراد – در شرایط فعلیشان- متوجه جامعه کنند، نظیر سرقتهای خردی که برای تامین مواد مورد نیازشان مرتکب میشوند و حتی بار بهداشتی بیماریهایی نظیر ابتلا به اچایوی که تنها دسته کوچکی از این افراد در شیوع آن نقش دارند به مبلغی قابل محاسبه تبدیل کنیم، مجموع آن از خسارتی که تنها یک فقره از جرائم مفسدین اقتصادی برای کل جامعه و حتی نسلهای بعد به بار میآورد کمتر است. اما چرا حساسیت و ابراز احساسات منفی افکار عمومی و حتی برخی مراجع رسمی نسبت به آسیب دیدگان خیابانی بیشتر از کسانی است که آسیبهایی در اندازههای ملی و نسلی ایجاد میکنند؟ چرا این نیازمندترین افراد جامعه به همدلی، استیگمای بارزتری بر پیشانی دارند که آنها را در هرشرایطی حتی همه گیری یک بیماری خطرناک مستعد طرد بیشتر میکند؟ در حقیقت ناآگاهی جامعه نسبت به مسایل جامعه خود مهمترین آسیب اجتماعی است.
موضوع کرونا اتفاقا این مسئله را ملموستر ساخت. در شرایطی که برای پیشگیری از کرونا همه محلهای تجمع افراد از جمله زندانها خالی از جمعیت شده بود و به همین دلیل کمیته درمان و حمایتهای اجتماعی ستاد مبارزه با مواد مخدر متوقف ساختن طرحهای جمع آوری معتادان خیابانی را ابلاغ کرد، با گذشت اندک زمان زمزمههایی مبنی بر اینکه این افراد عامل شیوع و گسترش ویروس کرونا در جامعه هستند و خطری برای امنیت و سلامت جامعه تلقی میشوند به گوش رسید و با بهانه ساختن موقعیتهایی نظیر آنچه در کلیپ مورد اشاره به تصویر کشیده شده بود، با کمرنگ شدن محددیتهای کرونایی برای برخی کسب و کارها، لزوم ادامه جمع آوری معتادان متجاهر را نیز با صدای بلند خواستار شد. اما یک مقایسه آماری نشان میدهد که این هیاهو بی پایه بوده است چراکه در شرایطی که برخی مراجع اپیدمیولوژی کشور گزارش میدهند حداقل ۲۰ درصد افراد جامعه به ویروس کرونا مبتلا شده اند و میتوانند ناقل بیماری باشند سازمان بهزیستی کشور اعلام میکند در میان تستهای غربالگری ویروس کرونا برای بیش از ۸ هزار نفر از معتادان جمع آوری شده، نتایج تنها ۶۸ نفر (به عبارت دیگر کمتر از یک درصد مثبت) بوده است که از سایرین جدا شده و به قرنطینههای ویژه فرستاده شده اند. این یعنی آسیب دیدگان خیابانی مصرف کننده مواد بسیار کمتر از جامعه عمومی ناقل ویروس هستند.
پرده دیگری که شیوع ویروس کرونا کنار زد این گزاره بود که "معتادان خیابانی عاملان بالقوه جرم در جامعهاند که حذف فیزیکی ایشان از جامعه را ضروری میسازد". حال آنکه مرخصی بخش مهمی از زندانیان سابقهدار در دوره شیوع کرونا و عدم افزایش نرخ جرائم در دوره رهایی ایشان بنا بر گزارش مقامات قضایی نشان داد که درخصوص خطرناک بودن معتادان متجاهر تا چه اندازه بزرگنمایی شده و در شرایطی که میتوان براساس قاعده دفع افسد به فاسد مجرمین سابقه دار را از زندان رها کرد، توجیهی برای نگهداری بی حاصل آسیب دیدگان اجتماعی در اماکنی که نقش محبس دارند وجود ندارد. موضوع زمانی قابل تامل میشود که بدانیم قریب به ۷۰ درصد زندانیان بواسطه جرائم مرتبط با مواد مخدر محکوم شده اند؛ بنابراین بسیاری از زندانیان مرخص شده در ایام مقابله با کرونا کسانی بوده اند که جدیت جرمشان با کارتن خوابهایِ خرده فروشی که عموما مواد را بین گروههای مشابه خودشان مبادله میکنند و بهانهای دائمی برای دستگیریشان در طرحهای جمع آوری است، قابل مقایسه نیست.
به نظر شما آیا هجوم معتادان به خیابانها و به قول آصف بیات پیشروی آرام به سوی حضور در خیابانها، آینده آسیبهای اجتماعی نخواهد بود و بحران کرونا بخشی از کنترل ناپذیری آسیبها را با راهکارهای موجود نشان نداده است؟
همینطور است و ما به نقطه غیر قابل بازگشت یعنی ناکارآمدی کامل سازوکارهای متعادل کننده جامعه بسیار نزدیک هستیم. همانطور که اشاره کردم زمینههای تولید و تبدیل مسائل و پدیدههای اجتماعی به آسیبهای اجتماعی بسیار مهیاست و نظام حمایت اجتماعی کشور چه در بخش دولتی و چه در بخش غیر دولتی، سمنها و خیریهها توان تامین نیازهای حداقلی افرادِ در معرض آسیب را ندارد. نیازی نیست به شاخصهایی نظیر درصد جمعیت زیر خط فقر، نرخ حاشیه نشینی، تعداد کسانی که به دلیل بیکاری مزمن از پوشش بیمههای درمانی خارج میشوند و کاهش سن متوسط تن فروشی تکیه کنیم. تنها مشاهده میدانی ساده نشان میدهد حتی وضعیت اقتصادی طبقه متوسط چنان متزلزل است که در نبود سازوکارهای موثر و نهادهای حمایتگر، با کمترین تلاطمی در زندگی نظیر از دست دادن شغل، بیماری صعب العلاج، مرگ سرپرست خانوار و البته اعتیاد با کیفیتی که توضیح دادم، خانواده بعنوان مهمترین منبع حمایتی از هم میپاشد و افراد در چرخه آسیب و محرومیت روزافزون گرفتار میشوند.
آیا در ماههای کنونی برنامههای پیشگیری از ایدز و هپاتیت که در ارتباط مستقیم با معضل اعتیاد است پیگیری شده است؟ به بیان دیگر آیا در دوران فاصله گذاری و تعطیلی شهر در رابطه با زنان معتاد کارتنخوابی که برای تامین حداقل خوراک و مواد مخدر ناگزیر از تن فروشی هستند تدبیری اندیشیده شده است؟
مسیراول انتقال HIV در مصرف کنندگان مواد، از طریق سرنگ آلوده در بین معتادان تزریقی است و مسیردوم رفتارهای پرخطر جنسی تحت تاثیر مصرف مواد صورت میگیرد. علاوه براین دو، امکان انتقال ویروس میان برخی افراد که برای تامین مواد مصرفی خود اقدام به تن فروشی میکنند، بیشتر است. در گذشته سرایت ویروس میان معتادان تزریقی که از سرنگ آلوده و مشترک استفاده میکردند شایعترین راه ابتلا به HIV در ایران بود، اما با اقدامات وسیع کاهش آسیب اعتیاد نظیر در اختیار قرار دادن سرنگ استریل و کاندوم، مشاوره و تست برای HIV و مداخلات آموزشی که عمدتا توسط گروه همتای بهبود یافته در پاتوقها صورت میگیرد، نرخ بروز HIV در میان این دسته از افراد کاهش یافته ضمن اینکه به دلیل همان اقدامات ترویجی و نیز تغییر الگوی مصرف و الگوی مصرف کنندگان، شیوع اعتیاد تزریقی نیز نسبت به گذشته کمتر شده است. با اینحال این دسته از مداخلات کاهش آسیب علیرغم همه تضییغات و مشکلات، همیشه از جمله در دوره کرونا ادامه یافته است.
امروزه بیشتر بروز ابتلا به HIV در ایران از راه جنسی صورت میگیرد و بسیاری از این موارد تحت تاثیر مصرف مواد بویژه مواد محرک و توهم زا اتفاق میافتد. افراد حتی اگر اطلاعات نسبی برای پیشگیری از انتقال اچای وی داشته باشند به دلیل اختلال شناختی و رفتاری که در نتیجه مصرف مواد پیدا میکنند قادر به رعایت آموزهها و استفاده از ابزارهای پیشگیرانه نیستند.
درمورد تن فروشان مصرف کننده مواد، تاکید اصلی مداخلات کاهش آسیب در ایران با رویکردی تقلیلگرایانه بیشتر بر ممانعت از سرایت HIV به دیگران بوده تا پیشگیری و کنترل تن فروشی بعنوان پیامد اعتیاد فرد. باید درنظر داشت اعتیاد در بخش قابل توجهی از افراد، متعاقب تن فروشی میآید و برای تحمل پذیرکردن شغل ناخوشایندشان و یا تحت فشار شرکای جنسی برای مصرف مواد ایجاد میشود. اما مداخلات حمایتی نهادهای ذیربط در همه این موارد نیز بهجای آنکه بههنگام و متمرکز بر عنصر اصلی آسیب باشد، متوجه اعتیاد بعنوان پیامد آسیب است. در کشورهای توسعه یافتهای که وجود تن فروشی بعنوان یک واقعیت اجتماعی- اقتصادی پذیرفته گردیده و از آن کیفرزدایی شده است، نهادهای مختلف دولتی و غیر دولتی با تامین نیازهای معیشتی افراد تن فروش در ایام کرونا هم به رعایت فاصله گذاری فیزیکی در ایام قرنطینه کمک میکنند و هم آن افراد را از آسیب بیشتر و رفتارهای پرخطر محافظت مینمایند. اما به نظر میرسد در ایران با مکانیسمی که توضیح دادم، ترکیب استیگماهای تن فروشی، اعتیاد، بیخانمانی و احتمال ابتلا به کرونا هرچه بیشتر افراد را در معرض حذف فیزیکی از منظر اجتماعی و عرصه عمومی قرار داده است.
به نظر شما آیا میشود در میان کشورهای جهان الگوی مناسبی برای مقابله با مصرف مواد یافت؟ تجربه دیگر کشورهای جهان درباره این معضل چیست؟
امروز دیگر نیازی نیست برای یافتن راه حل معمای اعتیاد، سایر کشورها را جست و جو کنیم. اول آنکه در دانش اعتیاد و علوم مربوط به کنترل آن دیگر چیزی نیست که ما در ایران ندانیم ویا نتوانیم انجام دهیم، مشکل اصلی ضعف اراده مدیریتی برای استفاده صحیح از این دانش و توانایی است که نه فقط امور اجرایی مقابله با عرضه و کاهش تقاضای مواد بلکه حتی کیفیت آموزش و پژوهشهای آکادمیک در ایران را تحت تاثیر قرار داده است.
دوم اینکه بنابر آنچه در ابتدا گفتم اگرچه مبانی نوروبیولوژیک و نوروسایکولوژیک مصرف مواد و پیامدهای جسمی و تا حد زیادی روانی آن در انسانها مشترک است، اما این وضعیت فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و سیاسی جوامع است که تعریف هریک از آنها از اعتیاد و کم و کیف مواجهه با این پدیده را تعیین میکند. به این ترتیب بعنوان مثال نه الگوی هلندی به تمامی برای مدیریت مصرف مواد و اعتیاد برای ایرانیان کارآمد است و نه مدل چینی برای کنترل معتادان در ایران کارساز خواهد بود که بخواهیم با کپی برداری و پیاده سازی آن در کشور، مسئله را حل شده فرض نماییم.
با گذشت بیش از صدسال از اعمال قوانین بازدارنده بینالمللی در حوزه مواد مخدر که الزام آوری کم نظیری در میان کنوانسیونهای بین المللی پذیرفته شده در دنیا دارد، کشورهای مختلف یکی پس از دیگری به این نتیجه میرسند که به پدیده دینامیک و هزارجلوه مصرف مواد و اعتیاد نمیتوان رویکردی مرتجعانه و تک بعدی و رهیافتی یکسان درهمه جوامع داشت. ما میتوانیم و باید الگوی مدیریتی خود را براساس مقتضیات ایران و البته مبتنی بر دانشی که مرز نمیشناسد طراحی کنیم و به اجرای همان الگو و نه دریافتهای ذهنی و سلیقهای پایبند باشیم.
کشورهای موفق در مدیریت اعتیاد عدم امکان ریشه کنی این پدیده را به دلیل حذف ناپذیری عوامل زیستی، روانی و اجتماعی مسبب مصرف مواد پذیرفته اند و با پذیرش این واقعیت که تا تقاضا برای مصرف مواد وجود دارد، عرضه آن نیز ادامه خواهد داشت، بجای آنکه منابع خود را برای مبارزه با مواد یا مقابله با معتاد متمرکز نمایند، تلاش میکنند عوامل مستعد کننده مصرف مواد را به گونهای نه فقط در سطح اجتماعی بلکه در مقیاس فردی به گونهای مدیریت نمایند که افراد، مصرف مواد بویژه با الگوهای پرخطر را حتی الامکان تجربه نکنند، واگر تجربه کردند آن را تداوم ندهند، اگر به مواد وابسته شدند، به امکانات درمانی دسترسی داشته باشند و اگر به مرحلهای از اعتیاد رسیدند که ترک مصرف در کوتاه مدت برایشان مقدور نبود، آسیبهای فردی و اجتماعی مصرف نظیر ابتلا به بیماریهای عفونی، بزهکاری و رفتارهای مواد جویانه مجرمانه، خشونتهای خانگی، حوادث شغلی و رانندگی، بیخانمانی و سایر آسیبهای اجتماعی در آنها به حداقل برسد.
اولویت امروز جامعه ایران در موضوع اعتیاد، برقراری دیالوگی فراگیر برای تبیین نظرات و مواضع جریانهای متعدد و متنوع ذینفع و اثرگذار بر پدیده اعتیاد چه درون ساختار دولتی و حکومتی و چه خارج از آن است.
میزان جرم ها رو به افزایشه و معمولا قتلایی که رخ میده به علت مصرف مواد قبل از جرمه
ما باید تصویری زیبا از کشور خود ارائه دهیم مانند تمام دنیا.
بنظر من از امروز فرارو یک صفحه را به ایران شناسی و مهمانوازی و فرهنگ و ادب و هنر مردم ایران اختصاص دهد و شروع کند به معرفی هنرمندان ایران زمین.
راضی میشی؟