محمد ماکویی؛ یکی از دوستان، در یکی از شبکههای اجتماعی سوال اساسی "ما کار تیمی بلدیم؟" را مطرح ساخته بود. جواب این سوال قطعا "منفی" است و شواهد زیادی در جامعه وجود دارد که بر این منفی بودن مهر تایید وارد نماید.
به عنوان مثال تا قبل از حضور کیروش در کشورمان و پیش از آنکه سکان هدایت تیم ملی والیبال به یک خارجی سپرده شود، تیمهای ملی ورزشهای اجتماعی ما حرف چندانی برای گفتن نداشتند و ما فقط قادر بودیم در رشتههای انفرادی همچون کشتی و وزنهبرداری رقبای خوبی در عرصه جهانی باشیم.
کیروش فرد فوقالعاده باهوشی بود و خیلی زود فهمید بهتر است بیشتر بازیکنان خود را از میان لژیونرهایی که کار تیمی را در آنسوی مرزها آموخته بودند گزینش نماید.
سرمربیان خارجی والیبال هم خیلی زود پی بردند که والیبالیستهای ما از لحاظ درک و فهم در سطحی بالاتر از متوسط جامعه ایرانی قرار دارند و لذا زودتر از حد مورد انتظار میتوانند اطلاعاتی که سالها آنها را از کسبشان باز داشته بودند، به دست آورند.
اما اینکه چرا کار تیمی بلد نیستیم را باید در جاهایی که میبایست کار تیمی یادمان میدادهاند و ندادهاند، جست.
خانوادهها از نخستین مکانهایی که امکان آموزش کار تیمی را دارند، محسوب میشوند. با این حال خانوادههای "پدر سالار" ایرانی بیشتر ترجیح میدهند کارهای خود را بر اساس میل و رغبت یک نفر و بی نیاز از مشاوره و همکاری دیگر اعضا جلو ببرند.
در این زمینه حتی فعالیتهای مرحوم "محمد علی کشاورز" کار ساز واقع نشده و سریال خوب "پدر سالار" که خوش درخشید، دولت مستعجل بود! لذا، صدا و سیما به دلایلی واضح مرجح دانست که بر اقتدار پدر ایرانی خدشهای جدی وارد نیاورد.
متاسفانه، در خانوادههای ایرانی، رقابت بیش از رفاقت جایی برای خود دست و پا کرده است و پدران عزیز و گرامی بیشتر ترجیح میدهند اصول اساسی خانواده را با فرمایشاتی در مایههای " از خواهرت یاد بگیر" و "برادرت نصف تو هم ما را اذیت نمیکند" جلو ببرند.
در اینجا شاید بد نباشد که به این نکته اشاره کنیم که کمتر پدر و مادری یافت میشود که در ازای یک کار تیمی خوب دو یا سه نفره، تمام بچههای خود را مستحق دریافت جایزه شناخته و آنها را به بهترین شکل ممکن تشویق نموده باشد.
مهد کودکها و مدارس که امکانات انجام کار تیمی بیشتری را داشته و میتوانند به کوتاهیهای پدر و مادر ایرانی خاتمه دهند نیز کاری فراتر از خانوادههای "پدر سالار" انجام نمیدهند.
در اینجور جاها بچه ها، جز در ساعات غیر درسی و زنگهای تفریح، رقیب هم هستند و منتهای تلاش و کوشش خود را معطوف اینکه بهتر از بقیه باشند میکنند (زیاد به تبلیغات پوچ و پوشالی مهد کودکها و مدارس مدل جدید توجه نکنید!)
کنکور سراسری را باید یک رقابت به تمام معنا در نظر گرفت، زیرا در حالی که اگر دانشگاهها حق گزینش انفرادی را داشتند و میتوانستند بر مبنای حد معینی از سواد و معلومات، دست به گزینش دانشجو بزنند اوضاع آموزش عالی ما به مراتب بهتر میشد، شیوه برگزاری آزمون سراسری "باید از بقیه بهتر باشی" را در فکر و ذکر دانش آموزان پایه اول تا آخر دبیرستان جا انداخته است.
جالب است که غلط بودن شیوه برگزاری آزمون سراسری، آزمونهای کارشناسی، ارشد و دکتری را هم مشمول عنایت خویش ساخته و فکر و ذکر کلیه دانشجویانی که خیال ندارند همسر خود را از همکلاسیها برگزینند را متوجه "برنده شدن در رقابت" کرده است.
پایان نامههای دانشجویان ارشد و دکتری را نگاه کنید. چند دانشجو جرات کرده اند پایان نامههای دو نفره ارائه دهند؟! (نگارنده اطلاع ندارد که اصولا ارائه پایان نامههای دو نفره قانونی یا غیر قانونی است و فقط میداند که قانون چندان کاری با خرید و فروش پایان نامهها ندارد!)
با این اوصاف چرا باید انتظار داشته باشیم که در محلهای کار، کارکنان در عوض رقابت کردن با دیگر همکاران، با ایشان رفاقت کرده و کاری کنند که نتیجه کار "مشتری پسند" و "قابل قبول" از آب در بیاید؟
میگویند افسری راننده متخلف را مجبور به ایستادن نموده و از او طلب گواهینامه میکند.
مرد در کمال تعجب، پلیس را مورد بازخواست قرار داده و به او میگوید که چرا چیزی که هرگز به متخلف تحویل داده نشده است، مورد مطالبه قرار میگیرد.
قطعا، حق با مرد متخلف نیست، اما آیا ما هم حق نداریم از مسئولینی که کار تیمی یادمان ندانده اند، اما متعجب اینکه چرا کار تیمی بلد نیستیم هستند گلهمند بوده و به آنها "پس شما چکاره اید؟!" بگوییم!