فرارو-مصطفی جرفی. اگرچه سیاست معمولا مورد نفرت عموم مردم است، به هرحال سیاستمداران نماینده مردم به حساب میآیند. یکی از اهداف این افراد در زندگی ساختن و اجرای قوانینی است که باعث میشود سرزمین آنها از نظر اقتصادی رونق بگیرد؛ بنابراین بسیاری از سخنان این سیاستمداران به طور طبیعی درباره چنین مباحثی است. در این میان تاریخ همیشه این سخنان را در معرض آزمایش خواهد گذاشت و نشان خواهد داد که کدامیک از آنها توانسته است اثر خود را بگذارد.
به گزارش فرارو، وبسایت Askmen جملاتی تاریخی از برخی سیاستمداران را ارائه داده است که تاریخ هرگز نمیتواند آنها را فراموش کند. جملاتی که در عین سادگی و اختصار تا مدتها و حتی تاکنون تأثیری عمیق بر جوامع خود به جا گذاشتند.
«شارل دوگل» (۱۸۹۰-۱۹۷۰ م) یک افسر نظامی فرانسوی بود که در جنگ جهانی اول نیز شرکت داشت. در جنگ جهانی دو و پس از اینکه آلمان نازی کشور فرانسه را اشغال کرد، وی فرماندهی ارتش فرانسه آزاد را برعهده گرفت و مبارزه با نیروی اشغالگر را ادامه داد. او پس از پایان جنگ جهانی دوم و به دنبال قیام آزادی خواهان در الجزایر ساختار جدید سیاسی را در فرانسه ترتیب داد که از نخست وزیری پارلمانی به ریاست جمهوری تبدیل شد و خود او اولین رئیس جمهور این کشور شد. دوگل در چند دوره که رئیسجمهور بود، توانست فرانسه را از یک کشور جنگ زده به یکی از کشورهای پیشرفته جهان تبدیل کند. پایهگذاری سیاست خارجی مستقل فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم در برابر فشار آمریکا حاصل سرسختی او بود.
دوگل یک نظامی بود و از زمان جنگ جهانی دوم از نزدیک شاهد شیوه عملکرد سیاستمداران بود. او به این باور رسیده بود که سیاستمداران همیشه از یک سری الگوهای سنتی برای اداره کشور تبعیت میکنند و همین امر سبب ضعف کشور میشود که نمونه آن شکست فرانسه از آلمان نازی بود. او به این باور رسیده بود که اگر فردی خارج از دنیای سیاست وارد میدان شود، به علت وسعت دید میتواند نتیجه بهتری بگیرد. اما رویدادهای مه ۱۹۶۸ فرانسه به او نشان داد که هر زمان که افراد خارجی سعی در ورود به سیاست کنند یا دوام چندانی ندارند یا خودشان یک سیاستمدار کلیشهای میشوند. دوگل در سال ۱۹۶۹ استعفا داد؛ اما برعکس بسیاری از رهبران جهان خانواده او پس از مرگش وضع مالی مناسبی نداشتند. در همین دوران بود که دوگل این جمله معروف خود را بیان کرد.
ملکه «ویکتوریا» (۱۸۱۹-۱۹۰۱ م) از از ۲۰ ژوئن ۱۸۳۷ تا پایان عمر ملکه پادشاهی متحد بریتانیای کبیر بود. دوره حکومت او با گسترش عظیم امپراطوری بریتانیا همراه بود. دوره ویکتوریایی در اوج انقلاب صنعتی بود، دورهای که باعث تغییرات عظیم اجتماعی، اقتصادی و فناوری در پادشاهی متحد بریتانیا و حتی جهان شد. او یک زن محافظهکار بود و به هیچوجه حاضر نبود ذرهای از امپراطوری خود را از دست بدهد. هنگامی که جنگ بوئر در سال ۱۸۹۹ در آفریقای جنوبی آغاز شد، او قصد نداشت اجازه بدهد که مهاجران هلندی حق حاکمیت خود را به دست آورند. او ثابت کرد که با خوشبینی و سرسختی هر جنگی میتواند پیروز شود؛ اما انگلیسیها یک سال پس از مرگ ملکه پیمان صلح با هلندیها را در سال ۱۹۰۲ امضا کردند.
در طول جنگ جهانی دوم جهان علیه فاشیسم متحد شد؛ اما در پایان این جنگ اتحاد جماهیر شوروی به عنوان دشمنی جدید ظاهر شد. آلمان اشغال شده نخستین قربانی این تضاد ایجاد شده در جهان پس از جنگ جهانی دوم بود و فاتحان این کشور را به دو بخش تحت کنترل شوروی و تحت کنترل کشورهای غربی تقسیم کردند. سرانجام دیواری در وسط برلین برپا شد تا از فرار شهروندان شرق به بخش غربی جلوگیری کنند. به زودی دیوار برلین به نمادی از استبداد کمونیستی تبدیل شد.
دونالد ریگان، رئیس جمهور وقت ایالات متحده که به دنبال افزایش احتمال جنگ هستهای میان اتحاد جماهیر شوروی و ناتو به برلین غربی سفر کرده بود، در تاریخ ۱۲ ژوئن ۱۹۸۷ در این مورد سخنرانی کرد. او با توجه به تغییر فضای سیاسی در مسکو علیه کمونیسم صحبت کرد و خواستار تخریب دیوار برلین شد. سرانجام در سال ۱۹۸۹ تلاشها برای شکافتن دیوار آغاز شد و سرانجام در سال ۱۹۹۰ این دیوار فرو ریخت.
در نیمه اول قرن بیستم وضعیت چین چیزی شبیه به غرب وحشی بود و بیقانونی، فقر و ظلم سراسر این کشور را فرا گرفته بود. «مائو زدونگ» (۱۸۹۳-۱۹۷۶ م) یک قهرمان مارکسیسم بود که طی ۲۰ سال نیروهای کمونیستی چین را سامان داد و سرانجام در سال ۱۹۴۹ قدرت را به دست گرفت و جمهوری خلق چین را تأسیس کرد. تجربه در این زمینه به او آموخت که انقلاب با یک فنجان چای و خرده نان انجام نمیشود و خونهای زیادی باید ریخته شود. در دوران حکومت مائو بر چین برای آموزش و اجرای مفاهیم انقلابی برنامههای فاجعهآمیزی همچون «جهش بزرگ به جلو» و یا انقلاب فرهنگی به اجرا درآمد که میلیونها نفر را به کام مرگ کشاند که این امر حاکی از اعتقاد راسخ مائو به سخن خود درباره ماهیت انقلاب بود.
وقتی فیدل کاسترو در سال ۱۹۲۶ به دنیا آمد، کشور کوبا بازیچهای در دستان آمریکا، گروههای تبهکار و سیاستمداران فاسد بود. اختلاف فاحش میان سطح زندگی خود با فقر شدید بسیاری از هموطنانش او را تحت تأثیر قرار داد و به یک مبارز تبدیل کرد. او مصمم به سرنگونی حکومت «فولخنثیو باتیستا» بود؛ زیرا نام حکومت او برابر با فساد سیاسی، انحطاط و نابرابری شدید بود. از سوی دیگر کوبا در آن زمان بهشت ثروتمندان خوشگذران بود و عملاً از سوی باندهای تبهکار تنفروشی، قمار و قاچاق مواد مخدر اداره میشد.
جنبش کوبا که از سال ۱۹۵۳ آغاز شد، در شروع مبارزه ایدئولوژی یا نظریه روشنی نداشت و هدف آن تنها سرنگونی رژیم فاسد باتیستا بود. این اظهار نظر او درباره انقلاب نیز مربوط به همین دوران بود که گروهش بهشدت سرکوب میشد؛ اما درنهایت آمیزش جنبش چریکی با کمونیسم از ۱۹۶۱ پدید آمد و آن هنگامی بود که کاسترو به مارکسیسم - لنینیسم روی آورد.
در ۴ ژوئن ۱۹۴۰ چرچیل نخست وزیر جدید انگلیس درحالی که هواپیماهای آلمان نازی در حال بمباران لندن و دیگر شهرهای این کشور بودند، سخنان تأثیرگذاری را در مجلس عوام انگلیس ایراد کرد که برای همیشه در یادها ماند. یک هفته قبل نیروهای متفقین طعم یک شکست بزرگ را چشیده بودند و بیش از ۳۰۰۰۰۰ سرباز مجبور شدند شهر دانکرک در شمال اروپا را تخلیه کنند. آینده جنگ کاملاً غمناک و دلهرهآور بود. در این سخنرانی چرچیل مجبور بود توصیف یک فاجعه بزرگ نظامی را شرح بدهد، بدون اینکه شکی به پیروزی نهایی داشته باشد. چرچیل خوشبین بود که توانایی زنده نگه داشتن امید در دیگران را دارد و همین سخنان او نیز توانست امید را به جزیره محاصره شده بازگرداند و در نهایت آنها را به سوی پیروزی سوق بدهد.
«جرج سانتایانا» (۱۸۶۳-۱۹۵۲ م) فیلسوف، رماننویس و شاعر اسپانیایی-آمریکایی، بود. سانتایانا با اینکه تمام عمر شهروند اسپانیا بود، در آمریکا بزرگ شد، تحصیل کرد و آثارش به زبان انگلیسی بود، به همین دلیل وی را عموماً یک حکیم آمریکایی محسوب میکنند. مسافرتها، نوشتهها و انتقادهای بیشمار او از جامعه محل ایدهآل برای تجزیه و تحلیل دنیایی است که ما در آن زندگی میکنیم. او با بیان جمله فوق که مورد علاقه سیاستمداران امروزی است، تأکید کرد که بزرگترین مشکل این جهان نسلهاست. نسلهایی که قبل از ما زندگی میکردند؛ اما ما اغلب از یادگیری اشتباهات آنها خودداری میکنیم؛ بنابراین آنها را تکرار میکنیم. ناپلئون در قرن ۱۹ سعی کرد با حمله به روسیه پیروزی بزرگی به دست آورد؛ اما شکست خورد. هیتلر یک قرن بعد با همان سودا به روسیه حمله کرد و باز شکست خورد. ما باید به اجداد خود اعتماد کنیم؛ اما متأسفانه سیاست اغلب گوش شنوایی برای این مسائل ندارد.
«ماری آنتوانت» معروف به اتریشی (۱۷۵۵ - ۱۷۹۳ م) آخرین ملکه پیش از انقلاب کبیر فرانسه است. وی در سال ۱۷۵۵ در شهر وین در کشور اتریش زاده شد. ماری آنتوانت دختر فرانتس یکم، امپراطور امپراطوری مقدس روم و ماریا ترزا فرمانروای اتریش بود و در سال ۱۷۷۰ به همسری لویی شانزدهم درآمد. چهار سال پس از آن لویی به پادشاهی فرانسه رسید و ماری آنتوانت شهبانوی فرانسه شد. آنتوانت یک بانوی اشرافزاده، ولخرج و خوشگذران بود که از روند جامعه آگاهی چندانی نداشت. گفته شده زمانی که صدای انقلاب فرانسه بلند شده بود، او از کسی پرسید: «مردم چه میخواهند؟» آن شخص پاسخ داد: «گرسنهاند و نان میخواهند.» و شهبانو گفته بود: «اگر نان ندارند چرا کیک نمیخورند! چرا باید به هر مسئله کوچکی فکر کنم؟»
با این حال برخی مورخان بر این باورند که درواقع ماری آنتوانت هرگز چنین چیزی را نگفته است و این داستان از طرف مخالفان در تلاش برای سوءاستفاده به او نسبت داده شد (همچنین اعتقاد بر این است که ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی ابتدا این عبارت را در اعترافات خود نوشت). به هر حال در کوران انقلاب ماری آنتوانت از برادرش لئوپولد دوم، امپراتور مقدس روم و پادشاه اتریش درخواست یاری کرد. با اعلام جنگ اتریش به فرانسه در حال انقلاب مردم خشمگین در ۱۰ اوت ۱۷۹۲ به پادشاهی لویی شانزدهم بر فرانسه پایان دادند. خانواده پادشاهی به زندان افتادند و کوشش شاه و شهبانو برای گریز نافرجام ماند و سرانجام در ۱۶ اکتبر ۱۷۹۳ میلادی در میدان کنکورد در پاریس گردن زده شدند.
فرانکلین روزولت از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ رئیس جمهور ایالات متحده بود و تنها رئیس جمهور این کشور است که برای چهار دوره به این سمت انتخاب شد. ورود او به کاخ سفید با دوران رکود بزرگ اقتصادی و بدبختی مصادف بود و این همان چیزی بود که شخصیت او را تعریف میکرد. آمریکا در آن زمان از شاد بودن دور بود؛ اما با گفتن این جمله در اولین سخنرانی خود در ۴ مارس ۱۹۳۳ به عنوان رئیس جمهور امید را به مردم این کشور بازگرداند. منظور روزولت این بود که با ترس از آینده نمیتوان به عظمت و بزرگی دست یافت. دقیقاً این سخنرانی برای ایجاد اعتماد به نفس و تقویت روحیه مردم آمریکا موثر واقع شد و کشور با ورود به جنگ جهانی دوم از رکود عبور کرد و به یک قدرت جهانی تبدیل شد.
این مشهورترین نقل قول سی و پنجمین رئیس جمهور آمریکا و قطعا مشهورترین نقل قول سیاسی تاریخ این کشور است. کندی این جمله را در جریان سخنرانی آغاز ریاست جمهوری خود در ۲۰ ژانویه ۱۹۶۱ بیان کرد که خطاب به آمریکاییها برای مشارکت در امور داخلی کشورشان و پذیرفتن مسئولیت بود. آنچه در پی این سخنان آمد، یک دهه تغییر در آمریکا بود. دورهای که شهروندان آمریکایی خواستار حقوق شهروندی بودند، دورهای بود که به طغیان دموکراسی مشهور شد. کندی این توانایی را داشت که مردم را متحد کند و بهترینها را در آنها به نمایش بگذارد و این نقل قول وطنپرستانه همان چیزی بود که مردم آمریکا را به جنگ برای جهانی آزاد ترغیب میکرد.
ناپلئون بناپارت (۱۷۶۹-۱۸۲۱ م) نخستین امپراطور فرانسه بود که در فاصله سالهای ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۵ میلادی بر این کشور حکومت کرد و نقش بهسزایی در تاریخ اروپا ایفا کرد. او در وقایع بعد از انقلاب کبیر فرانسه بهتدریج رشد کرد و در جنگهای مختلف فرماندهی نیروهای فرانسوی را برعهده داشت. ناپلئون در سال ۱۷۹۹ طی کودتای ۱۸ برومر خود را کنسول اول کشور منصوب کرد و عملاً قدرتمندترین فرد فرانسه شد تا آنکه پنج سال بعد به مقام امپراتوری فرانسه رسید. وی در نخستین دههٔ سده ۱۹ میلادی ارتش فرانسه را علیه بسیاری از قدرتهای اروپایی هدایت کرد و پس از رشتهای از پیروزیها موقعیت فرانسه را به عنوان یکی از قدرتهای غالب قاره اروپا تثبیت کرد.
تاکتیکهای نظامی او باعث پیروزیهای بسیاری برای ارتش فرانسه در برابر ارتشهایی شد که حتی در بعضی موارد از لحاظ تعداد بر ارتش فرانسه برتری داشتند، به همین دلیل او یکی از فرماندهان نظامی برترِ تاریخ شناخته شده است. وی معتقد بود که دشمنان غالباً از نظر هوشی مساوی هستند و استفاده از یک تاکتیک روی آنها این پیامد را دارد که خود را از استفاده دوباره از آن تاکتیکها در آینده محروم میکنید. این جمله او نیز ناظر بر همین موضوع است.
اون ممه رو لولو برد!
بنویس مبارزه آزدیخواهان الجزایر علیه اشغالگران و استثمارگران فرانسوی،
اگه یه کم مطالعه راجع به تاریخ انقلاب الجزایر داشته باشی میدونی چه جنایتهایی علیه ملت الجزایر انجام دادن.
اکثر این آدما هم جزو مزخرفترین آدمای تاریخ اند بجز سانتایانا