فرارو- پنهانکاری مقطعی چین و عدم ارائه اطلاعات دقیق در خصوص اپیدمی کروناویروس، باعث شده است تا سران برخی از کشورهای غربی، این کشور را مسبب اصلی بحران جهانی موجود بدانند. این گونه اظهار نظرها، از نظر برخی کارشناسان نه تنها کمکی به مبارزه با این اپیدمی جهانی نخواهد کرد بلکه سبب گسترش احساسات خطرناک نژادپرستانه نیز شده است. «اندرو لیو»، استاد تاریخ دانشگاه ویلانوا پنسیلوانیا، طی مقالهای که در نشریه گاردین منتشر شده به این موضوع پرداخته که بحران اپیدمی فعلی حاصل جهانی شدن سرمایه داری و نه یک کشور خاص است.
برای سیاستمداران ایالات متحده و اروپای غربی که به دنبال فرار از سوء مدیریت فاجعه آمیز خود در برابر بیماری همه گیر Covid-۱۹ هستند، ایده «چین» به یک نقطه رهایی از بحران تبدیل شده است. جذابیت مقصر دانستن «چین» در ابهام آن نهفته است. آیا منتقدین صرفاً به شیوه پنهان کردن اطلاعات توسط دولت کمونیست چین در هفتههای ابتدایی اپیدمی معترض هستند؟ هم لیبرالها و هم محافظه کاران در آمریکا از جمله دونالد ترامپ، تاکنون از این ایده بهره برداری کرده اند.
یا این فرضیه ثابت شده است که مقصر واقعی این اپیدمی، «مردم چین» و فرهنگ و عادتهای عجیب آنها است؟ بگذارید نظر «نایجل فاراگ»، نماینده پیشین انگلیس در پارلمان اروپا را در این خصوص ببینیم؛ علی رغم اینکه وی مدعی است که هیچگونه خصومتی با مردم چین ندارد، اما میگوید واقعیت این است که اپیدمی کروناویروس ناشی از «شرایط بهداشتی ناخوشایند در بازارهای حیات وحش چین» و رژیم معمول غذایی خفاش و پنگولین در میان آنها است. فارغ از هر هدفی که پشت این ادعاهاست، اکنون مشاهده میکنیم که چگونه این انتقادات از «چین» منجر به طغیان خشونتهای نژادپرستانه بر ضد اقلیتهای چینی و آسیایی که در ایالات متحده، غرب اروپا و اقیانوسیه زندگی میکنند، شده است.
اگرچه بسیاری، این حرکتهای چین هراسانه را محکوم میکنند، اما نگرانی اساسی این که حمله به «مردم چین» و «فرهنگ» آنها تبدیل به یک حق و رویه، با چهارچوبهای نژادپرستانه شود. بی شک هرگونه تلاش جدی برای خدشه وارد کردن به نقش چین در مبارزه با این بیماری همه گیر، نیازمند در نظر گرفتن شرایط سیاسی-اقتصادی سالهای اخیر این کشور در صعود به بازار جهانی است. این فرآیند بالا رفتن جایگاه چین در بازارهای جهانی، جدای از فراهم کردن زمینه برای گسترش جهانی ویروس، باعث پدید آمدن حس ضد چینی در آمریکا و اروپا شده است.
بیایید این ادعا را بپذیریم که کروناویروس جدید ناشی از عادات فرهنگی مردم چین و به ویژه به خوردن «پنگولین ها» بوده است. اگرچه درست است که پوست و گوشت پانگولین به عنوان نوعی داروی سنتی در سرزمین چین تبلیغ میشود، اما آمارها حاکی از آن است که عامل اصلی و واقعی، اثرات جهانی سازی است که باعث پدید آمدن طبقات ثروتمند در این کشور شده است. گزارشهای رسمی نشان میدهد که قیمت این حیوان از ۱۴ دلار در یک کیلو در سال ۱۹۹۴ به بیش از ۶۰۰ دلار در امروز رسیده و این در حالی است که محمولههای غیرقانونی مصادره شده این جانور در مرز به بیش از ۱۰ تن افزایش یافته است. به عبارت بهتر کسانی که سفارش خرید چنین حیوانات وحشی را انجام میدهند، غالباً افراد ثروتمندی هستند که قصد دارند به این شکل ثروت خود را به نمایش بگذارند یا اینکه یک روز خوب در بازار سهام را جشن بگیرند. در واقع این افراد در اقلیت هستند و عموم مردم چین در استفاده از این حیوانات با محدودیتهای فراوان-و البته نه ممنوعت- مواجه هستند؛ بنابراین مصرف پنگولین نتیجه آزادسازی اقتصاد در چین-که ایالات متحده و کشورهای غربی از آن حمایت میکنند- است و نه صرفاً فرهنگ سنتی این کشور.
همین نیروی اقتصاد آزاد بود که گسترش ویروس در خارج از کشور چین را تسریع کرد. شهر ووهان که ویروس از آن منشأ گرفته است، در ابتدا به عنوان مرکز بین کلانشهرهای ساحلی مانند گوانگژو و شانگهای با داخل کشور چین فعالیت میکرد. اگرچه ووهان در تقسیم بندیهای چین جزو شهرهای «درجه دوم» محسوب میشود، اما حتی این شهر نیز گرفتار آخرین مراحل جهانی شدن است، چرا که سرمایه داران جهانی به دنبال نیروی کار و زمینهای ارزان در مرکز چین بوده و هستند. در ماههای فوریه و مارس، اطلاعات متعددی در مورد سرمایه گذاری چینیها در نقاط مختلف جهان از جمله سرمایه گذاری در زیرساختهای شهر قم در ایران و یا سرمایه گذاری قطعه سازان خودوری ووهان در کشورهای صربستان، کره جنوبی و آلمان منتشر شده است. کروناویروس ممکن است برای اولین بار در چین ظاهر شده باشد، اما گسترش و بحران متعاقب آن نیز به مجامع جهانی تجارت، جهانگردی و زنجیرههای تأمین ساخته شده توسط نظام سرمایه داری در قرن بیست و یکم تعلق دارد.
بزرگترین طعنه به سرزنش کنندگان فرهنگ مردم چین، میتواند آمارهایی باشد که در خصوص ابتلا به کروناویروس در کشورهایی با اکثریت قومی چینی باشد. کشورهایی همچون تایوان (پنج کشته، ۳۸۰ مورد ابتلا)، سنگاپور (شش کشته، هزار و ۹۱۰ مورد ابتلا) و هنگ کنگ (چهار کشته، ۹۷۴ مورد ابتلا) را تاکنون به ثبت رسانده اند. درست است که موفقیت این کشورها در مهار اپیدمی به سیاستهای مسئولانه دولت آنها که عمدتاً ناشی از تجربه اپیدمی سارس در سال ۲۰۰۳ بوده است، اما دلیل دیگری هم در این میان وجود دارد. در واقع موفقیت این کشورها به سیاستهای قوی رفاهی دولتهای شرق آسیا مربوط میشود که برخلاف اروپا و ایالات متحده، به طور فزایندهای برای مقابله با چنین بحرانهایی در زیرساختهای مراقبتهای بهداشتی سرمایه گذاری کرده اند.
بازگشت به مشی ضد چین، تأسف و یا دفاع از اقدامات دولت این کشور نیست. واضح است که مقامات محلی چین در ساکت کردن دکتر «لی ونلیانگ» که در اولین فرصت ممکن به دوستان خود در مورد این ویروس جدید هشدار داده بود، اشتباه کرده و دولت این کشور نیز همواره از تعداد واقعی مبتلایان و مرگ و میرهای خود میکاهد.
اما آیا تضاد بین رژیمهای استبدادی و دموکراتیک به همان اندازه که ادعاهای ایدئولوژیک غربیها مطرح میکند، آشکار است؟ بیشتر ناظران دارند که دولت چین در ژانویه، سه هفته بحران ووهان را مخفی کرده و احتمالاً در طی این زمان از دست رفته بود که تصمیم گرفت اختلاف بین یک ویروس محلی و یک اپیدمی جهانی را به رسمیت بشناسد. با این وجود، علی رغم انتشار گزارشهای هشدار دهنده درباره اپیدمی جدید از اواسط ژانویه، بسیاری از دولتهای توجهی به آن نکردند و با تأخیر بسیار نسبت به آن واکنش نشان دادند. انگلیس نخستین اقدامات را ۸ هفته بعد به اجرا درآورد و ایالات متحده ۷۰ روز بعد وضعیت اضطراری را اعلام کرد.
باید پذیرفت که این عدم واکنش تا حدی محصول باور به یک غرب استثنائی بود که معتقد است ویروسها و همه گیریها فقط «در آنجا» اتفاق میافتد، در کشورهای فقیر و غیر سفید. این یک نکته مهم برای به چالش کشیدن نژادپرستی ضدآسیایی است. «توبییتا چو»، مدیر موسسه عدالت جهانی، میگوید به جای بحث درباره «بازی سرزنش چین»، باید این نکته را بیان کنیم که دیدگاههای ناسیونالیستی کوتاه بینانه، چقدر پاسخهای ناکارآمدی به اپیدمی ایجاد کرده است. در بدترین هفتههای ایتالیا، مقامات این کشور اعتراف کردند که در ابتدا بحران ووهان را به عنوان «فیلمی علمی-تخیلی که هیچ ارتباطی با ما ندارد» مشاهده میکردند. در ایالات متحده، یک سیاستمدار کانزاس اظهار داشت که شهر وی ایمن است چرا که تنها تعداد کمی از افراد چینی در این منطقه ساکن هستند. در فیلادلفیا، در یک نتیجه یک تفکر فاجعه بار نژادی، شایعاتی منتشر شد مبنی بر اینکه این ویروس نمیتواند آمریکاییهای سیاه پوست را آلوده کند، زیرا این یک بیماری «چینی» است. اطلاعاتی غلط که مسئولان اکنون از آن میترسند که نابرابریها را تشدید کند.
در نهایت، هم بیماری همه گیر و هم واکنشهای ضدآسیایی همراه با آن، هنوز فراتر مسائل مربوط به «فرهنگ» و «چین هراسی» فعال هستند و تأثیری جدی در زندگی و مرگ دارند. هر دو محصول غیرمستقیم ظهور چین به عنوان یک قدرت اصلی در سرمایه داری جهانی است که نه تنها زنجیرههای تأمین و شبکههای مسافرتی که منجر به گسترش ویروس میشود را شکل داده، بلکه شهرت اقتصادی و اعتبار سیاسی آمریکا-اروپا را که طی قرنها شکل گرفته، تهدید میکند.
در ایالات متحده آمریکا، چنین ترسهایی در میان ادعاهای پوپولیستی آشکار بود که چین به تنهایی - و نه برنامههای سیاسی و تجاری اشتباه داخلی کشورها - مقصر از دست رفتن مشاغل تولیدی است. در انگلستان به دنبال نگرانی از افزایش نفوذ شرکت هوآوی، شایع شد که کروناویروس از طریق دکلهای ۵G این شرکت منتقل میشود که منجر به تخریب آنها شد. درست است که «چین هراسی» به وسیله کروناویروس ایجاد نشده است، اما برخاستن این ویروس مرگبار از این کشور منجر به افزودن صفت مرگبار و نابودگر به مقوله ترس از چین شده است.
از این رو میتوان نتیجه گرفت که با یافتن واکسن این بیماری، این احساسات خطرناک نیز به طور خودکار از بین نخواهد رفت، مگر اینکه ما چیزی فراتر از سیاستهای فعلی جهان لیبرال بخواهیم. ما همچنین باید نیروهای سیاسی – اقتصادی «چین هراس» در غرب را بشناسیم و با آن مقابله کنیم. در طرف دیگر همچنین نیاز داریم تا ناکارآمد بودن ناسیونالیسم در پاسخ به بحرانهای اجتماعی و عمومی که امروزه با آن روبرو هستیم، را درک کنیم.