آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی یکی از ستونهای مبارزه علیه رژیم پهلوی در دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی بود که با بینش و خرد فراگیر خود همراه با صداقت انقلابی و بیباکی منحصر به فردش باعث شد تا پایههای حکومت استبدادی به لرزه درآید و در نهایت در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی سقوط کند.
اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی مشهور به هاشمی رفسنجانی در سوم شهریور ۱۳۱۳ خورشیدی در روستای بهرمان واقع در رفسنجان به دنیا آمد. او یکی از ۹ فرزند میرزا علی هاشمی بهرمانی و ماه بیبی صفریان بود. میرزا علی هرچند تاحدودی از تحصیلات حوزوی بهرهمند بود، اما بیشتر از باغداران و تاجران پسته بهرمان به شمار میآمد. نام خانوادگی هاشمی برای خانواده ایشان با آن که سیّد نیستند، به این دلیل انتخاب شده که نام جدّ پدری شان هاشم بوده است که در سرتا سر منطقه، املاک و امکانات زیادی داشته است.
اکبر هاشمی از پنج سالگی وارد مکتبخانه شد و تحصیل را آغاز کرد و ۹ سال بعد یعنی در ۱۴ سالگی به قم رفت و شروع به تحصیل علوم دینی کرد. وی درباره دوران کودکی اش میگوید: در کنار درس به خانواده در امور کشاورزی، باغداری و دامداری کمک میکردیم به خصوص در فصل ضبط پسته که شبها هم در باغ میماندیم. در کنار کار، بازی و تفریح هم مثل کشتی و چوگان بازی بود که در روحیه و نشاط ما بیتأثیر نبود. با انجام کار احساس استقلال و شخصیت داشتیم.
وی در ۱۳۳۷ خورشیدی با عفت مرعشی دختر حجتالاسلام آسید محمد صادق مرعشی که از فامیل بزرگ مرعشی و نوه آیت الله سید کاظم طباطبایی یزدی صاحب کتاب عروه الوثقی است، ازدواج کرد که ثمره این ازدواج پنج فرزند به نامهای محسن، فاطمه، فائزه، مهدی و یاسر هستند.
تحصیل در حوزه علمیه قم
هاشمی رفسنجانی در دوران حضور در قم در منزل اخوان مرعشی (کاظم و مهدی مرعشی) ساکن شد و از آنجا که خانه آنان در نزدیکی منزل امام خمینی (ره) قرار داشت. وی از نزدیک با امام (ره) آشنا شد، هرچند که پیش از این نیز نام ایشان را شنیده و کتاب کشفالاسرار را نیز خوانده بود، اما خودش میگوید: با برخوردهای مکرر و روزمره حس کنجکاوی بیشتر تحریک میشد و در جستجوی بهانه آشنایی بیشتر بودم. همین حس انگیزه دوستی با آقا مصطفی شد. ایشان طلبه جوانی بودند، اما به لحاظ دوره تحصیلی از ما جلوتر بودند و با محبت.
در مسیر رفت و آمد گاهی با امام (ره) یا آقا مصطفی همراه میشدیم و ضمن سلام و احوالپرسی سوالی را مطرح میکردیم ... علاوه بر این هاشمی رفسنجانی در دوران حضور در قم در درس امام (ره) نیز حاضر میشد و از محضر ایشان کسب فیض میکرد، همچنین وی از محضر اساتیدی دیگری، چون آیات عظام سید حسین طباطبایی بروجردی، سید محمد محقق داماد، محمدرضا گلپایگانی، عبدالکریم حائری یزدی و شهاب الدین نجفی مرعشی نیز بهره برد و در کلاس درس افرادی، چون سید محمد کاظم شریعتمداری نیز حاضر شد. وی در مدت هفت سال دروس سطح را به پایان رساند و پس از آن دوره خارج فقه و اصول را آغاز و نهایتا به درجه اجتهاد در علوم دینی رسید.
انتشار نشریه مکتب تشیع
بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی و سقوط دولت قانونی و حصر محمد مصدق در احمدآباد مستوفی، هاشمی رفسنجانی که در جریان مسایل کلی و جزیی جامعه قرار گرفته بود به خوبی درمان بسیاری از دردها را درک کرد به این منظور و برای ارتقای آگاهی عمومی جامعه و به خصوص خواص از برنامههای مشترک استعمار و استبداد برای بسط بستر جهل، اشاعه خرافات و فراگیری بی خبری به همراه محمدجواد باهنر دست به انتشار نشریهای با عنوان مکتب تشیع زد که در سراسر کشور پیش فروش میشد. افرادی، چون آیات عظام جعفر سبحانی، ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی و امام موسی صدر از اعضای موسس این نشریه بودند. انتشار این نشریه با اقبال طلاب و علما همراه شد و در عین حال حساسیت رژیم پهلوی را نیز برانگیخت. به همین خاطر این نشریه پس از انتشار هفت شماره توقیف شد.
ترجمه کتاب کارنامه سیاه استعمار
یکی از اقدامات هاشمی رفسنجانی در سالهای مبارزه ترجمه کتاب کارنامه سیاه استعمار نوشته اکرم زعیتر سفیر اردن در ایران بود که با عنوان سرگذشت فلسطین در ایران منتشر شد. در ۲۲ فروردین ۱۳۴۴ خورشیدی سپهبد نعمت الله نصیری رییس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، به وزارت امورخارجه نوشت: کتاب یاد شده بالا (سرگذشت فلسطین)، تألیف اکرم زعیتر که به وسیله اکبر هاشمی به فارسی ترجمه و بدون مجوز طبع و نشر گردیده، در مقدمه آن مطالبی برخلاف مصالح کشور درج شده که انتشار آن مقرون به صلاح نمیباشد، به همین جهت از طریق شهربانی کل کشور نسبت به جمعآوری کتاب مورد بحث اقدام لازم معمول گردیده است. نظر به این که کتاب مذکور به وسیله سفارت عراق در تهران به طور رایگان در اختیار مراجعهکنندگان قرار میگیرد، علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید به جلوگیری از توزیع آن، به هر نحوی که مقتضی میدانند، اقدام و از نتیجه، این سازمان را مطلع نمایند.
نخستین دستگیری در جریان تبعید امام خمینی (ره)
پس از اینکه در آبان ۱۳۴۳ خورشیدی امام خمینی (ره) به ترکیه تبعید شد، هاشمی رفسنجانی در هیات زینبیه تهران منبر رفت و لایحه کاپیتولاسیون را به عهدنامه ترکمانچای تشبیه کرد و در ۲۹ بهمن همان سال به همراه عدهای از علما حوزه علمیه قم در نامهای به شدت از عملکرد دولت عباس هویدا انتقاد کردند و خواستار آزادی امام (ره) شدند. نامهای که در آن آمده بود: طبقات مختلف کشور به خصوص علمای اعلام و بالاخص حوزه علمیه قم که مرکز هدایت و پرورش کشور است، منتظرند که هرچه زودتر به وضع موجود خاتمه داده شود و مخصوصا در اسرع وقت رهبر شیعیان، مرجع عالیقدر، حضرت آیتالله العظمی خمینی مدظله علی رئوس المسلمین را به قم عودت داده و سایر علما و دانشمندان، اساتید محترم دانشگاه، دانشجویان، اصناف، تجار و متدینین را آزاد نموده و بیش از این نسبت به احساسات پاک و گرم مردم بی اعتنایی نشود.
همین فعالیتها هم سبب شد تا در دوم اسفند همان سال دستور دستگیری هاشمی رفسنجانی صادر شود و ۹ روز بعد ماموران رژیم او را در خیابان صفائیه بازداشت کردند. سپس به زندان قزل قلعه تحویل داده شد که با شکنجههای زیادی همراه بود. هاشمی در ارتباط با این دوره از زندان میگوید: تا حدودی امکان راه رفتن بود، گرچه استخوان پا شکسته بود. قسمتهایی را باندپیچی کرده بودند و بهسختی راه میرفتم. این دفعه بازجو منوچهری بود، معروف به ازغندی- که قیافه آرامتری داشت و میتوانست نقش روشنفکرانه بازی کند. بازجوهای قبلی، خیلی خشن بودند. حالا دو سه روزی گذشته و کمی وضع من رو به بهبود بود که دوباره شکنجه را شروع کردند. مقدار زیادی شلاق زدند و این دفعه خیلی سخت گذشت. گوشت بدنم خورده شده بود وکوفتگی داشت و زخمها التیام نیافته بود. دوباره روی اینها، از سر تا کف پا، بدون هیچ ملاحظهای شلاق میزدند. من هم میگفتم: همین است، مطلب دیگری ندارم، حتی اگر بکشیدم.
سرانجام پس از پنج ماه حبس در ۱۴ تیر ۱۳۴۴ خورشیدی، آیت الله هاشمی آزاد شد و آنچنان که خود وی میگوید: بعد از این که از زندان آزاد شدم، دوباره آمدم قم. امام در تبعید بودند، مؤتلفه ضربه خورده و تقریباً متلاشی شده بود که بعد با فعالیت آقای باهنر تجدید حیاتی کردند که باز هم در جریان انتشار اعلامیهای ضربه خوردند. خلأ تشکیلات دیده میشد. ما هم همان فکر تشکل در حوزه را تعقیب میکردیم که از سطح بالاتری به صورت سرّی جریانها را هدایت کند (۵) و به این ترتیب دوباره قدم در راه مبارزه گذاشت.
بعد از آن بود که مجبور میشود، برای گذراندن زندگی مخفی به رفسنجان برود، اما باز به تهران باز میگردد و با هدایت آیتالله سعیدی در مسجد موسی بن جعفر به منبر میرود که در نتیجه در آبان ۱۳۴۶ خورشیدی بار دیگر دستگیر و تا اسفند همان سال در زندان میماند، اما مجدداً سخنرانیهایی علیه رژیم پهلوی انجام میدهد تا اینکه سرانجام او را ممنوع المنبر میکنند.
دستگیری و زندان در ۱۳۵۰ خورشیدی
در آبان ۱۳۴۹ خورشیدی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دانشسرای مازندران سخنرانی مهمی درباره پیوستگی دین و سیاست ایراد کرد. در آذر همان سال به دعوت دانشکده فنی دانشگاه تهران در آن محل به سخنرانی پرداخت. پس از این سخنرانی که با استقبال پرشور صدها دانشجو روبهرو شد، ساواک به صورت شدیدتری او را تحت پیگرد قرار داد. به ناچار مدتی از چنگ ساواک پنهان شد و به ندرت در محلهایی نظیر حسینیه ارشاد، مسجد همت، هیأت انصارالحسین و… به سخنرانی مبادرت میورزید.
این سخنرانیها و به ویژه سخنرانی وی در فروردین ۱۳۵۰ خورشیدی در رفسنجان در انتقاد و حمله به موضوع جشنهای ۲ هزار و ۵۰۰ ساله، ساواک را سخت برآشفت و به تکاپو واداشت تا اینکه در ۱۳ مهر ۱۳۵۰ خورشیدی اداره کل سوم ساواک دستور اکیدی برای دستگیری او صادر کرد و آیت الله هاشمی در همان روز به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شد. این بار مدرک مستقیم جرم او، نامهای بود که برای ارسال به نجف و رسیدن به نظر امام خمینی (ره) تنظیم شده بود. هاشمی در این ارتباط به کمیته مشترک ضدخرابکاری منتقل شد و تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت، اما پایداری و مقاومت بسیاری از خود نشان داد.
در بیرون از زندان، مرتضی مطهری، خانواده آیت الله هاشمی و برخی دیگر برای آزادسازی او دست به اقداماتی زدند، اما این اقدامات فایدهای نداشت و وی به جرم ارتباط با مخالفان، اقدام ضدرژیم و ارسال پیام برای امام خمینی (ره) محکوم شد. منتها، چون هیچ یک از این جرایم با مدرک قابل استناد و مشخصی اثبات نشد به یک سال حبس محکوم شد تا اینکه سرانجام بنا بر رأی دادگاه تجدیدنظر شماره ۳ تهران، در پنجم اردیبهشت ۱۳۵۱ خورشیدی از زندان آزاد شد.
سفر به خارج از کشور
پس از اینکه هاشمی از زندان آزاد شد بنا بر مقتضیات مهم مبارزاتی و برای اخذ تجربیات بیشتر به چند کشور سفر کرد که انگیزه این سفرها فراهم آوردن امکاناتی برای مقابله با فشار شدید رژیم در داخل و بررسی وضع مبارزات در خارج و حل مشکلات سیاسی، جناحی، مالی و ارتباطی مبارزان اسلامی بود؛ سفرهایی که خود وی درباره آنها میگوید: در سفر اول که با همراهی همسرم انجام شد، ابتدا شهرهای استانبول، لندن و هامبورگ را در ترکیه، انگلستان و آلمان دیدیم و سپس بعد از سیاحتی در کشورهای اسکاندیناوی به سوریه و لبنان رفتیم و در سوریه در اردوگاه فلسطینیها دیداری هم با خانواده شهدا و آوارگان فلسطینی داشتیم.
این سفر دوماهه برایم بیشتر جنبه آشنایی داشت و زمینهای شد که با اتکا به اطلاعات جمعآوری شده در آن، سفر دومم را با دستی پُرتر آغاز کنم. سفر دومم با استفاده از موقعیت دکتر باهنر، که در آموزش و پرورش بودند و به یک کنفرانس اخلاقی، آموزشی در ژاپن دعوت شده بود، انجام شد. به این ترتیب که با برنامهریزیهایی که انجام دادیم من به عنوان همراهی ایشان، گذرنامه گرفتم و از کشور خارج شدم. روشن بود که در ژاپن کسب اطلاعات یا اقدامی در جهت اهداف مبارزه زمینهای نداشت. چون در ژاپن پایگاهی برای مبارزه و مبارزان نبود، اما فراهم شدن امکان دیدن پیشرفتهای قابل توجه این کشور و نیز دیدن آثار جنگ جهانی در شهر هیروشیما و آشنا شدن با شیوه بازسازی شهری که با آن بمباران اتمی، به طور کلی منهدم شده بود، برایم مفید و آموزنده بود.
از ژاپن، به پاکستان رفتم و پس از بررسی زمینهها و امکانات مبارزه و ارتباطات نیروهای مبارز، عازم اروپا شدم و به اعضای خانواده پیوستم که طبق قرار قبلی و پس از شروع تعطیلات مدرسه بچهها به آنجا آمده بودند. چند هفتهای با بچهها بودم، اما بعد با آنها تا ترکیه، زمینی، آمدیم و آنها به ایران برگشتند و من به دنبال اهداف اصلی سفرم که علاوه بر دیدار با امام، ایجاد هماهنگی در میان نیروهای مخالف رژیم و برطرف کردن اختلافات بین آنها بود، به سوریه، لبنان و عراق رفتم و مجدداً به اروپا و آمریکا بازگشتم و در آخر هم در حالی که خبرهایی از احتمال دستگیریام مطرح شده بود و بعضی از دوستان ماندنم را در خارج از کشور پیشنهاد میکردند، من حضور در ایران را ـ. حتی در زندان ـ. سودمندتر ارزیابی کردم و برای بازگشت مصمم شدم و با عبور دوباره از سوریه و لبنان به ایران رسیدم.
دستگیری، زندان و آزادی
پس از ورود آیت الله هاشمی به ایران ساواک او را در یکم آذر ۱۳۵۴ خورشیدی بار دیگر دستگیر و به زندان کمیته مشترک برد که بنابر گفته خود وی ساواک بیشتر به اعترافات وحید افراخته که از افراد انشعابی سازمان مجاهدین خلق بود و مرا متهم به حمایت از آن سازمان کرده بود، اتکاء میکردند و دلیل و مدرک محکمی نداشتند، اما آیت الله هاشمی را یک ماه در سلول انفرادی نگهداری کردند، دورانی که علاوه بر اهانت و شکنجه به وسیله عوامل ساواک، انحراف عقیدتی اعضای مجاهدین خلق، سختی زندان را برایش مضاعفتر کرده بود تا اینکه پس از مدتی او را به اوین منتقل کردند که این دوران در کنار افرادی دیگر از مبارزان همچون آیت الله سیدمحمود طالقانی سپری شد تا اینکه آیت الله هاشمی در دادگاه ۲۵ خرداد ۱۳۵۶ خورشیدی به ۶ سال حبس محکوم شد که در تجدید نظر به سه سال زندان تقلیل یافت و سرانجام در آستانه پیروزی انقلاب به همراه شماری از دیگر زندانیان بر اثر فشار مردم آزاد شد.