bato-adv
کد خبر: ۴۲۰۹۴۷

دختر جوان: در پارتی‌های مختلط با عشوه‌گری مردان را به دام می‌انداختم

دختر جوان: در پارتی‌های مختلط با عشوه‌گری مردان را به دام می‌انداختم
از آن روز به بعد سیم کارت جدیدی خریدم و دیگر به مهمانی نمی‌رفتم. دیگر مشروب نمی‌نوشیدم و مواد مخدر گل مصرف نمی‌کردم. فقط می‌خواستم در کنار هوشنگ باشم تا به من اعتماد کند. او هم در این مدت هوای مرا داشت و با محبت هایش زندگی ام را دگرگون کرده بود.
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۸ - ۲۰ آذر ۱۳۹۸
آب از سرم گذشته بود و دیگر به چیزی جز خوش گذرانی و سرکیسه کردن مردان پولدار نمی‌اندیشیدم. در همه پارتی‌های مختلط حضور داشتم و با انواع واقسام آرایش‌های غلیظ و طنازی و عشوه گری خیلی راحت مردان هوسران را به دام می‌انداختم تا این که...

به گزارش خراسان، دختر ۲۹ ساله در حالی که بیان می‌کرد عاشق خودرو‌های شاسی بلند بودم و دوست داشتم مانند زنان و دختران پولدار عینک دودی بزنم و با غرور خاصی پشت فرمان بنشینم، نگاهی به دست بند‌های حلقه شده بر دستانش انداخت و درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از همان دوران نوجوانی آرزو داشتم مانند افراد ثروتمند زندگی کنم، زیرا سعادت و خوشبختی را فقط در پول می‌دیدم، اما پدرم یک کارگر ساده بود و اوضاع مالی مناسبی نداشت.
 
با وجود این احساس می‌کردم هیچ گاه به آرزوهایم نمی‌رسم چرا که با مرگ پدرم وضعیت اقتصادی ما نیز بدتر شد. آن زمان من ۱۲ سال بیشتر نداشتم که مادرم سرپرستی من و خواهر و برادرانم را به عهده گرفت. خواهر بزرگ ترم ازدواج کرده بود و مادرم برای تامین مخارج زندگی خود را به آب و آتش می‌زد تا این که با سفارش عمویم در یک شرکت نیمه دولتی مشغول کار شد، زیرا عمویم در یکی از ادارات دولتی سمت مهمی داشت و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار بود.
 
با این حال، من همواره احساس کمبود می‌کردم و هر جا یک خودروی شاسی بلند می‌دیدم برای دقایقی به آن خیره می‌شدم و در رویاهایم فرو می‌رفتم تا این که در دوران دبیرستان با «پانته آ» آشنا شدم.
 
پدر او پولدار بود و از نظر مالی کمبودی نداشت، ولی دختری خوش گذران بود و از ارتباط با جنس مخالف ابایی نداشت. وقتی برای اولین بار «پانته آ» مرا با خودش به یک پارتی مختلط برد، مورد توجه مردان غریبه قرار گرفتم، زیرا زیبایی ظاهری من توجه آن‌ها را جلب کرده بود به همین دلیل تصمیم به اخاذی از مردان هوسران گرفتم.
 
از آن روز به بعد اهمیتی به درس و مدرسه نمی‌دادم و بیشتر اوقاتم را در مهمانی‌های شبانه می‌گذراندم. مردان غریبه‌ای را که خودرو‌های گران قیمت و به ویژه شاسی بلند داشتند، زیر نظر می‌گرفتم و با عشوه گری‌های زیرکانه با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کردم و برایم مهم نبود که آن‌ها ۲۰ یا ۳۰ سال بیشتر از من سن دارند.
 
اما طوری رفتار می‌کردم که بتوانم مردان ثروتمند را به راحتی سرکیسه کنم. هنوز دو سال بیشتر از پایان تحصیلاتم در مقطع دبیرستان نگذشته بود که یک دستگاه خودروی پژو خریدم. دیگر آن قدر در منجلاب فساد فرو رفته بودم که چیزی برایم اهمیت نداشت و تنها به باج گیری و سرکیسه کردن پسران و مردان غریبه می‌اندیشیدم.
 
به مادرم که از دیدن خودرو حیرت زده شده بود به دروغ گفتم، چون ترجمه زبان انگلیسی را به خوبی بلدم، در یک شرکت مترجمی زبان امور مربوط به ترجمه را انجام می‌دهم که دستمزد بالایی دارد و این گونه خلافکاری هایم را برای رسیدن به پول توجیه می‌کردم.
 
خلاصه آب از سرم گذشته بود و با هر مرد پولداری وارد روابط غیراخلاقی می‌شدم تا این که روزی به یکی از همین مردانی که در یک پارتی مختلط آشنا شده بودم دل باختم اگرچه «هوشنگ» ۱۵ سال از من بزرگ‌تر بود و همسر و سه فرزند داشت، اما من مجذوب محبت هایش شده بودم و او را از صمیم قلب دوست داشتم.
 
بالاخره روزی که با آرایشی غلیظ سوار خودروی شاسی بلند خارجی اش شده بودم علاقه ام را به او ابراز کردم. اما او که از ارتباط من با مردان غریبه اطلاع داشت حرفم را باور نکرد! آن جا بود که به هوشنگ قول دادم دیگر جز او به کسی فکر نمی‌کنم و دور خلافکاری هایم خط می‌کشم.
 
از آن روز به بعد سیم کارت جدیدی خریدم و دیگر به مهمانی نمی‌رفتم. دیگر مشروب نمی‌نوشیدم و مواد مخدر گل مصرف نمی‌کردم. فقط می‌خواستم در کنار هوشنگ باشم تا به من اعتماد کند. او هم در این مدت هوای مرا داشت و با محبت هایش زندگی ام را دگرگون کرده بود.
 
او از نظر مالی نیز آن قدر کمکم می‌کرد که هر چیزی دلم می‌خواست تهیه می‌کردم. با این حال نمی‌دانم چرا دوباره فیل من یاد هندوستان کرد و با دوست پسر‌های سابقم ارتباط برقرار کردم. وقتی هوشنگ این موضوع را فهمید مرا ترک کرد واین گونه ریشه همه دلبستگی هایم سوخت، ولی من دست بردار نبودم.
 
به در منزل هوشنگ رفتم و سیر تا پیاز ماجرای عاشقانه ام را برای همسر و فرزندان او بازگو کردم. همسر هوشنگ با شنیدن این حرف‌ها نقش بر زمین شد و همزمان با رسیدن نیرو‌های امدادی پلیس ۱۱۰ نیز مرا دستگیر کرد و ...

شایان ذکر است به دستور سرگرد محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی توسط کارشناسان و مشاوران زبده مورد رسیدگی قرار گرفت.
bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۳۸ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
دختره بدبخت مادره تقصیر کاره پدرش هم عوضی بود که خارج رفته ایذر گرفته
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۲۹ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
هوشنگه عجب جانوری بوده!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۳۷ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
دختره بیشعور پست چرا وارد زندگی ی مرد شدی که زنو بچه داشته بعد میگه عاشقش شده بودم عشقت بخوره توسرت
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۱۷ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
خسته نباشی نادم توبه کرده ... !؟
اکبر
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
چرا مشهد اینقدر از این اتفاقها می افتد؟!
کاظم
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۳ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
به عنوان یه مشهدی باید بگم چیز عجیبی نیست! کافیه ۱۲ شب با ماشین گرون قیمت تو ... یا ....بری دور دور و کلی خانووم با ارایش غلیظ میبینی سوار تیبا و ۲۰۶ که منتظر توجه بیشتر و کمی حرفهای محبت امیز هستن
آیدا
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
فک کردی بقیه شهرها نمیفته ؟؟؟
فرارو مرض داره ، فقط از اتفاقای اینجوری در مشهد می نویسه .
واقعا اینو نمی دونستی ؟؟:))
علی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۹ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
نمیدونی واقعا ؟ یه جمعه برو حرم امام رضا ( ع ) بشین پای حرفهای امام جمعه مشهد همه چی دستت میاد
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
ای زن بیشرف، هم از آخور خورده هم از توبره
ali
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۲ - ۱۳۹۸/۰۹/۲۰
بیمار است و باید درمان بشود
bato-adv
bato-adv
bato-adv