bato-adv
کد خبر: ۴۱۳۵۶۰

پسر ۹ ساله قربانی قاتل ۱۵ ساله

«زمانی که پلیس تصاویر را به ما نشان داد همان لحظه پسر خواهرم را شناختم. حمید گاهی اوقات به خانه ما می‌آمد. آن روز هم یک ساعتی به خانه ما آمد و رفت. من دو پسر و یک دختر دارم و امیرمحمد کوچک‌ترین بچه‌ام بود. صبح امروز - چهارشنبه - به ما خبر دادند که جسد پسرم را پیدا کرده‌اند به ما گفتند حمید قاتل پسرم است.»
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۰ - ۱۱ مهر ۱۳۹۸

راز ناپدید شدن پسر ۹ ساله افغانستانی پس از ۵ روز با اعترافات هولناک پسرعمه ۱۵ ساله‌اش فاش شد.

شامگاه پنجشنبه ۴ مهر مرد جوانی به کلانتری ۱۱۵ رازی رفت و از ناپدید شدن پسرش خبر داد. او گفت: پسرم بعدازظهر در کوچه بازی می‌کرد، اما ناپدید شد. برای یافتن او همه جا را جست‌و جو کردیم و با فامیل و آشنایان هم تماس گرفتیم، اما کسی از پسرم خبر ندارد.

 

نامه‌ای مرموز

با این شکایت کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شدند، در حالی که ۲۴ ساعت از ناپدید شدن امیرمحمد گذشته بود، پدرش بار دیگر به اداره آگاهی رفت و این بار دست نوشته‌ای را به آن‌ها نشان داد و گفت: نمی‌دانم چه کسی این نامه را از زیر در ورودی به داخل حیاط انداخته است.

نامه با خط بد و طوری نوشته شده بود که نشان می‌داد نویسنده آن کم سواد است. داخل نامه آمده بود که پسر شما نزد ماست. می‌خواستیم یک میلیارد تومان از شما بگیریم، اما چون وضع مالی خوبی ندارید مبلغ کمتری می‌خواهیم. در نامه‌های بعدی میزان پول و محل مبادله آن را می‌نویسیم.

 

دوربین‌های مداربسته

در گام بعدی کارآگاهان به بازبینی دوربین‌های مداربسته اطراف خانه امیرمحمد در خیابان هلال احمر پرداختند. تصاویر نشان می‌داد که امیر محمد به همراه پسری ۱۵ ساله از محل خارج شده‌اند. وقتی خانواده تصاویر را دیدند بلافاصله حمید - پسرعمه امیر محمد - را شناسایی کردند. بدین ترتیب مأموران به تحقیق و بازجویی از پسر نوجوان پرداخته و وی پس از چند ساعت به قتل پسردایی ۹ ساله‌اش اعتراف کرد.

پدر امیرمحمد در رابطه با این حادثه گفت: زمانی که پلیس تصاویر را به ما نشان داد همان لحظه پسر خواهرم را شناختم. حمید گاهی اوقات به خانه ما می‌آمد. آن روز هم یک ساعتی به خانه ما آمد و رفت. من دو پسر و یک دختر دارم و امیرمحمد کوچک‌ترین بچه‌ام بود. صبح امروز - چهارشنبه - به ما خبر دادند که جسد پسرم را پیدا کرده‌اند به ما گفتند حمید قاتل پسرم است.

 

اعترافات قاتل ۱۵ ساله

پسر نوجوان که در بازجویی‌های اولیه منکر قتل بود گفت: چند وقت قبل با مردی به نام ناصر در مترو آشنا شدم. او به من گفت: اگر دوست داری پولدار شوی برای من بچه بیاور. می‌خواست کلیه‌های او را بردارد و در ازای آن ۵۰ میلیون تومان به من بدهد. من پسر دایی‌ام را نزد ناصر بردم و خبری از او ندارم.

اما در ادامه بررسی‌ها، کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی متوجه تناقض گویی‌های وی شدند بنابراین بازجویی‌ها شدت گرفت و سرانجام وی لب به اعتراف گشود. به دستور بازپرس مرادی از شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران، باتوجه به آنکه حمید ۱۵ سال داشت پرونده برای رسیدگی به دادسرای ویژه اطفال ارسال شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

سرهنگ گودرزی، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ در رابطه با این خبر گفت: «این پسر نوجوان مدعی شده بعد از تعرض به پسر دایی اش او را به قتل رسانده است.» این در حالی است که پسر نوجوان در گفتگو با خبرنگار «ایران» حرفی از تعرض و آزار و اذیت پسر دایی‌اش به میان نیاورد.

 

گفتگو با متهم

 

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

به خانه دایی‌ام رفتم، امیرمحمد در کوچه بازی می‌کرد به او گفتم بیا به خانه ما برویم با هم سوار اتوبوس شدیم و به سمت خانی آباد رفتیم. خانه‌مان در نزدیکی مترو است. پشت مترو در نزدیکی مجتمع ورزشی زمینی خلوت و بیابانی است. پسر دایی‌ام را داخل گودالی که آنجا بود گذاشتم و با دست خفه‌اش کردم.

چرا این کار را انجام دادی؟

ناصر به من گفت. او گفت که اگر بچه‌ای سراغ داری برایم بیاور تا کلیه‌هایش را بردارم. می‌خواست برای این کار به من ۵۰ میلیون تومان پول بدهد.

پس چرا او را کشتی؟

ناصر گفت: او را بکش. آن وقت با خانواده‌اش تماس بگیر و اخاذی کن.

چقدر پول می‌خواستی بگیری؟

۵۰ میلیون تومان.

با این پول می‌خواستی چکار کنی؟

وضعیت خانواده من خیلی بد است. ما خانه‌ای برای زندگی کردن نداشتیم و دلم می‌خواست با این پول برای خانواده‌ام کاری بکنم.

تصمیم داشتی برای گرفتن پول کجا با خانواده دایی‌ات قرار بگذاری؟

بزرگراه آزادگان. می‌خواستم صورتم را بپوشانم و به آن‌ها بگویم پول را در جایی بگذارند و بعد از رفتن آن‌ها پول را بردارم. بعد هم در نامه‌ای دیگر محل رها کردن جسد که پشت مترو و در نزدیکی ورزشگاهی در بزرگراه آزادگان است را بنویسم و مثل نامه اول از زیر در ورودی به داخل بیندازم.

با ناصر کجا آشنا شدی؟

شب‌ها ساعت ۹ در مترو نزدیک خانه مان می‌ایستد.

از قتل پشیمانی؟

همان لحظه که این کار را انجام دادم پشیمان شدم، اما کاری نمی‌توانستم انجام دهم.

تحصیلاتت چقدر است؟

تا کلاس ششم بیشتر درس نخواندم.

bato-adv
مجله خواندنی ها