مأموران پلیس اسفند سال 95 در جریان قتل زن جوان افغانستانی به نام ریحانه قرار گرفتند. آنها متوجه شدند این زن به دست یک آشنا کشته شده است، چراکه آثار ورود به زور در خانه وجود نداشت، ضمن اینکه مقداری از طلاهای زن جوان سرقت شده بود.
به گزارش شرق، پلیس شوهر ریحانه را مورد پرسش قرار داد. او گفت: من و همسرم رابطه خوبی با هم نداشتیم، اما من او را نکشتم. روز حادثه من شیفت بودم و کارگرانی که سر کار بودند هم میتوانند تأیید کنند.
این مرد گفت: هشت النگو و یک انگشتر را از همسرم به سرقت بردهاند. من خودم طلاها را برای او خریداری کرده بودم، اما چیز دیگری از خانهام سرقت نشده است. همسرم هم کارگر بود و کار میکرد. اگر او با کسی اختلافی داشته، من این موضوع را نمیدانم.
تحقیقات گسترده مأموران نشان داد ریحانه از مدتی قبل با مردی به نام سعید رابطه داشته است. سعید مردی ایرانی و از همکاران شوهر این زن بود.
پلیس متوجه شد از زمان تقریبی قتل تا سه روز بعد تلفن همراه سعید خاموش بوده، اما قبلتر پیامکهای زیادی بین مقتول و او در شبکههای مجازی تبادل شده است.
با بازداشت سعید، او همهچیز را انکار کرد و گفت: من هیچ نقشی در قتل زن جوان نداشتم.
سعید نتوانست به این سؤال که چرا سه روز تلفن همراهش را خاموش کرده بود پاسخ دهد. بهاینترتیب همچنان او مهمترین مظنون پرونده باقی ماند تا اینکه شش ماه بعد به قتل اعتراف کرد و گفت: من عاشق ریحانه شدم. او زن تنهایی بود و شوهرش به او اهمیتی نمیداد. این تنهایی ما را به هم نزدیک کرد و ما در تلگرام با هم ارتباط داشتیم. روز حادثه به خانه ریحانه رفتم، میدانستم شوهرش شیف است، چون ما با هم همکار بودیم و من میدانستم او چه زمانی سر کار است. وقتی وارد خانه ریحانه شدم با هم سر موضوعی جروبحث کردیم و من عصبانی شدم و او را به قتل رساندم و بعد هم طلاهایش را دزدیدم تا موضوع را سرقت نشان دهم.
متهم با توجه به این اعترافات صحنه قتل را هم بازسازی کرد و در بیان آخرین دفاع نیز یکبار دیگر اتهامش را قبول کرد.
بعد از اینکه متهم با قرار بازداشت تا زمان محاکمه به زندان منتقل شد، نامهای به بازپرس پرونده نوشت و ادعا کرد هرچه گفته دروغ بوده و او قاتل نیست. متهم گفت: من مدتها در بازداشت بودم و آنقدر به لحاظ روانی به هم ریختم و حالم بد شد که نتوانستم خودم را کنترل کنم و اعتراف کردم. من اگر مرتکب قتل شده بودم، همانموقع اعتراف میکردم، اما مدتی بعد از حادثه بود که به قتل اعتراف کردم.
بعد از گفتههای متهم، بازپرس یکبار دیگر متهم را خواست و بازجویی از او را آغاز کرد، اما متهم همچنان نتوانست درباره خاموشبودن تلفن همراهش توضیحی بدهد و پاسخی هم برای اینکه چطور طلاها به دست او رسیده و فروخته است نداشت، بهاینترتیب کیفرخواست قتل عمدی برای او صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارسال شد.
در جلسهای که روز گذشته در شعبه 10 دادگاه کیفری تهران برگزار شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهم را خواند و در ادامه اولیایدم اعلام کردند درخواست دیه دارند. آنها گفتند که در دادسرا هم شکایت و عنوان کردند دیه میخواهند و خواهان قصاص نیستند.
شوهر مقتول گفت: ما دیه میخواهیم، چون این به نفع همه اولیایدم است. زنم به من هم خیانت کرد، اما او حالا مرده و من نمیتوانم چیزی را ثابت یا از کسی شکایت کنم.
سپس متهم در جایگاه قرار گرفت. او قبول کرد که با مقتول ارتباط داشته و گفت: ما چهار سال با هم در ارتباط بودیم و بیشتر ارتباط ما از طریق شبکههای مجازی بود و به هم پیام میدادیم، اما من قبول ندارم که او را کشتم و هرچه در دادسرا گفتم اشتباه است چون بعد از بازداشت ترسیدم، اعتراف کردم که او را کشتهام.
متهم ادامه داد: من روز حادثه با آن زن نبودم. طلاها را هم خودش به من داد که بفروشم و قتل او به من ربطی ندارد.
بعد از دفاعیات متهم و وکیلمدافعش، قضات شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران برای تصمیمگیری وارد شور شدند.