در خاطر خیابان قرنی، که شمایل امروزش با یک قرن پیش از این، زمین تا آسمان توفیر دارد، رد کسی است که روزگاری محله را به نام او میشناختند؛ «فیشر» نامی که این نقطه از تهران در بخش شمالی خندق را آباد کرده بود و اسم محله شده بود: «فیشرآباد».
به گزارش شهروند، اما فیشر که بود که یک محله را به نامش زدند؟ شایعه بسیار بود؛ میگفتند او آلمانی بوده و ساکن تهران، یا اینکه باغبانِ باغِ کامران میرزا نایبالسلطنه بوده و آجودان نظامی یا مشاور امور پستی. تا اینکه گروهی پژوهشگر به دنبال خاطرههای فیشرآباد کتابها و اسناد بسیاری را زیر و رو کردند و طول کشید تا او را پیدا کردند. آنتوان فیشر که باغی سر خیابان قرنی امروزی داشت و نگران بود که بخشکد و به تاریخ ٢٣ ورود شهر صفر ١٣٢٧ (٢٥ اسفند ١٢٨٧)، یعنی ١١١سال پیش در نامهای خطاب به وزارت خارجه اینطور نوشته بود:
«جناب وزیر مختار اسپانی حامی منافع اتباع اطریش
مدت سه ماه است که باغ اینجانب و باغ موسیو کورا که به من سپرده شده است غیرمنظم مشروب میشود و تقریباً سه هفته است که به هیچ وجه آب نرسیده و حتی آبانبارها به کلی خالی برای مصرف یومیه به اشکال باید از خارج تهیه نمود. در ظرف چهارده سال که این محل کوچک متعلق به اینجانب بوده همواره مرتباً پر هفته دو مرتبه موافق قراردادهای گذشته و حاضره آب میدادهاند فعلاً با وضع حاضر ممکن است درختها به کلی خشک شود علیهذا متمنی است اقدام بفرمایید که مالک آب را مجبور نمایند کمافیالسابق هفتهای دو مرتبه (هر دفعه یک ساعت) تا بهار آینده که قرارداد منقضی میشود باغهای ما را مشروب نماید و فوراً آبانبارها را پر نماید ثانیاً اجازه دهد که از محل گیر آب تهیه شود.»
آنتوان فیشر، محرر شانسلری (دفتردار) سفارت اتریش-مجارستان بود و پیداکردن رد حضورش در ایران آسان نبود.
نمایشگاهی سر خیابان خسرو نبش کوچه خسرو نمایشگاهی از اسناد حضور فیشر در ایران برپا شده و اسمش این است: «داستان موسیو فیشر و تولد یک محله». تا قبل از این درباره هویت فیشر و محل دقیق باغش پژوهشی جدی انجام نشده بود و هر چه بود، نقل بود و حرف و حدیث. این سندها برای اولینبار به نمایش درآمدهاند و پروژه بهعنوان مسئولیت اجتماعی خشکشویی پاکان (کانادا اکسپرس سابق) کلید خورده که خودش یکی از عناصر هویتی فیشرآباد است.
امید علیزاده، مدیر و طراح پروژه فیشرآباد که خودش بزرگشده همین محل است، میگوید: «این پروژه از یک سوال شروع شد: فیشر که بود که یک محله وسط تهران را به نام او میشناختند؟ این سوال اهالی این محله بود و کار را خشکشویی پاکان پشتیبانی کرد که یکی از قدیمیترین کسبههای محله بوده و مربوط به پدر من است. از ١٣٤٣ که خشکشویی فعالیتش را آغاز کرد تا امروز این سوال مطرح بوده. کسبه، ساکنان و افرادی که در این محله رفت و آمد داشتند، حرف و حدیثهای زیادی درباره فیشرآباد و اینکه فیشر که بود، گفتهاند؛ اما حرفها بعضیشان ضد و نقیض بود و بعضی تکمیلکننده هم. با این همه کسی پی این سوال را که فیشر که بود. برای جواب به این سوالها، تصمیم گرفتیم بهعنوان ساکنان قدیمی محل به دنبال جواب بگردیم. برای خود من خیلی عجیب بود. فکر میکردم ماجرا به ٥٠-٦٠ سال قبل برمیگردد اما جستوجوهای ما نشان داد فیشرآباد قدمت خیلی بیشتری دارد و برمیگردد به دوران قاجار.»
قدم اول پرسوجو از افراد قدیمی محله بود و رفته رفته ماجرا جدیتر شد و کار مدام و حرفهای میطلبید. این بود که پژوهشگران تاریخ معماری و علوم اجتماعی به کمک آمدند و به دنبال فیشر منابع مختلف را جستند؛ کتابها، منابع ثبتی، اسناد وزارت خارجه و.... اگر چه بررسی اسناد سفارت اتریش هنوز ممکن نشده اما هر کجا که سرنخی درباره موسیو فیشر پیدا شد، دنبال کردند و ٥ ماه طول کشید تا فیشر اصلی پیدا شود. «حدود ١٠ شایعه مطرح بود و افراد مختلف نظرات متفاوتی درباره او داده بودند و همین شایعهها سرنخ بود؛ مثل نقل قولی که در کتاب پرویز عدل آمده بود یا روایتی که میگفت فیشر مربوط به دوره اول پهلوی است اما ما ردی از او در اواخر قاجار گرفتیم. به سراغ منابع بیشتر رفتیم. تصور میکردیم فیشر نام ِ کوچک آن فرد بوده است و به اشتباه رفتیم دنبال کسانی که فیشر نام کوچکشان است. مدتی با این اشتباه مشغول بودیم و به دو سه موردی برخوردیم که اطلاعاتی در خود داشتند که به فیشر ما میخورد اما دوباره شکست خوردیم و از اول شروع کردیم؛ چون تازه فهمیده بودیم که فیشر نام خانوادگی آن فرد است. شایعه بود که او آلمانی است اما ما با بررسی اسناد دریافتیم که او اتریشی و نامش آنتوان فیشر بود.»
پروژه فیشرآباد فصلهای زمانی مختلفی دارد و در فصل اول دوره زمانی اواخر قاجار و اوایل پهلوی اول که بررسی شده است، نشان میدهد موسیو فیشر چطور در این محله شناخته شد و محله چطور شکل گرفت. با برپایی نمایشگاه ساکنان محل و علاقهمندان به دنبال یافتن هویت محله به تماشای اسناد مینشینند و امضای موسیو فیشر را میبینند که برای اولینبار رونمایی شده و او را با کلاه انگلیسی و عینک گردش، نشسته بر یک صندلی لهستانی تصور میکنند.
حکایت باغ و عمارتی که نیست
فیشر در سال ١٢٨١ شمسی به ایران آمد و ١٢٨٣ در بالای خندق شمالی، جایی بین دروازه دولت و دروازه یوسفآباد حصار ناصری، باغی خرید. محدوده این باغ طبق یافتههای پروژه فیشرآباد، در محل بازار عباسی فعلی سر خیابان قرنی قرار داشت تا کوچه شریف. علیزاده میگوید: «طبق سندی که از مکاتبات اداری وزارت خارجه به دست آوردهایم، آنتوان فیشر، محرر شانسلری سفارت اتریش بوده، یعنی دبیرخانه یا دبیر کنسول سفارت اتریش. سندی مکاتبهای از او پیدا کردیم که از وزارت خارجه درخواست تسهیل در آبرسانی به باغش کرده بود. در حالی که شایعات زیادی درباره باغ فیشر مطرح بود، این سند شناسایی محدوده باغ را آسان کرد و برای اولینبار امضای او را به ما نشان داد.»
پروژه فیشرآباد به روایت پرویز عدل بهعنوان یکی از دقیقترین منابعی که درباره ورود فیشر به ایران آمده، پرداخته است که میگوید: «...سیفالله به اتفاق این دوست که نامش فیشر بود، به ایران آمد، وی مدتی در سفارت اتریش کار میکرد و سپس یک شرکت بازرگانی تشکیل داد؛ چون مردی باهوش و خوشبرخورد بود و زود فارسی را یاد گرفت. دوستان زیاد پیدا کرد و ثروت فراوان اندوخت. شهر تهران در آن زمان شهر نسبتا کوچکی بود که دورادور آن خندق کنده بودند و فقط از چند دروازه میشد رفت و آمد کرد. فیشر اولین کسی بود که خارج از دروازه شهر خانه مجلل و زیبا با باغ گلکاری و درختهای تزیینی و چمنکاری بنا کرد.» طبق گفته پرویز عدل، فیشر در دوره سلطنت مظفرالدینشاه به ایران آمده و در سفارت امپراتوری اتریش-مجارستان مشغول به کار شده است. علاوه بر این از میرزا ابوالقاسمخان کحالزاده، منشی سفارت آلمان، در تهران در دوره سلطنت احمدشاه بهعنوان یگانه فردی یاد شده که موسیو فیشرِ معروف را شخصا دیده و در خاطراتش گفته است که فیشر در دوره سفارت کنت لُگوتِتی در سفارتخانه امپراتوری اتریش-مجارستان رئیس دفتر بوده است.
«با قراردادن این مطالب در ادامه آنچه پرویز عدل گفته است، میتوان گفت فیشر با کار در سفارت به سِمَت ریاست دفتر یا دفتردار ارتقا یافته بود. نامهای که در سال ۱۲۹۲ش از طرف سفارت اتریش نوشته شده و در آن آنتوان فیشر دفتردار سفارت معرفی شده است نیز بر این امر صحه میگذارد.»
کحالزاده در توصیف ملک موسیو فیشر مینویسد: «اینکه متذکر شدم آقای فیشر بانی خیابان فیشرآباد بدین جهت بود محل فعلی میدان فردوسی سابقا خندق بود و کوچه بنبست سفارت انگلیس در این محل به خندق میخورد -در آن طرف خندق یگانه خانهای که بنا شده بود متعلق به موسیو فیشر، رئیس دفتر سفارت اطریش بود که شخصا این ساختمان را به دست بنّا و عمله ایرانی برپا کرد. هنوز در خیابان زاهدی یک قسمت از ایوان و ستونهای خانۀ موسیو فیشر باقی است. موسیو فیشر به رسم آن روز که هر کس جایی را در خارج شهر بنا میکرد، به نام خود معرفی میکرد، آن بیابان بیآبادی را به نام خود فیشرآباد کرد و کاشی هم درب خانۀ خود به نام فیشرآباد نصب کرد.» براساس تحقیقات پروژه فیشرآباد، موسیو فیشر، پس از ٣٥ سال زندگی در ایران در روز ١٦ شهریور سال ١٣١٦ درگذشت و در قبرستان کاتولیکهای دولاب در تهران به خاک سپرده شد.
چه بر سر تهران رفت؟
پروژه فیشرآباد در نمایشگاه فصل اول به این پرداخته که چطور تهران در دوره پهلوی اول در حد فاصل سالهای ١٣٠٤ تا ١٣١٠ شمسی در عملیات گسترده ساختمانی به سمت شمال گسترش پیدا کرد و به مرور حصار و دروازههای ناصری تخریب و خندق پیرامون شهر پر شد و رفته رفته در محل خندق شمالی، خیابان شاهپور (بخشی از خیابان انقلاب کنونی) ساخته شد. تهران به همان شکل قاجاری باقی نماند، گسترش پیدا کرد و مرز شمالی شهر که زمانی منطبق بر حصار ناصری بود، بالا و بالاتر رفت. در این سالها به نسبت دوره قاجار، افراد بیشتری در فیشرآباد صاحب ملک و زمین شده بودند و تقسیم اراضی و باغها اتفاق افتاد. رفته رفته بلدیه تهران هم به فروش زمینهای خندق و اراضی خود در فیشرآباد اقدام کرد و به فرآیند سکونت در این ناحیه و بدلشدن آن به یکی از محلات شهر رونق بخشید. بدین ترتیب بافت فیشرآباد به منطقهای مسکونی بدل شد.
ساکنان فیشرآباد که بودند؟
ساکنان فیشرآباد چه کسانی بودهاند؟ چه کسانی در توسعه این منطقه نقش داشتهاند؟ این سوالی است که پروژه فیشرآباد در فصل بعد به دنبال جواب آن خواهد رفت. مدیر پروژه میگوید: «قبل از پر کردن خندق شمالی تهران، سفارتخانهها و ساختمانهای دیپلماتیک در انتهاییترین قسمت تهران قرار داشتند و بعد از برداشتن خندق هم این روند ادامه داشت. در دورههای اول به دلیل وجود پادگانها، افراد نظامی از اولین ساکنان این منطقه بودهاند. به همین دلیل است که میبینیم افراد درجهدار زیادی اینجا زندگی میکردهاند. بعد از آن ادارههای دولتی و ساختمانهای تجاری به این خیابان آمدند و در طول تاریخ خیابان قرنی که شاهراهی برای رفتن به مناطق ییلاقی تهران و مسیر ترددی جدی بود، محل وقوع وقایع مهمی بود. خانه خیلی از مشاهیر در این محله بوده و حضور مکانهایی مثل هتل ریتس (RITZ) ظرفیت روایتهای این محله را بیشتر کرده است. به علاوه این منطقه مذاهب مختلفی را در خود جای داده و کلیسا دارد و زرتشتینشین هم بوده و همه اینها نشان از تنوع این منطقه از نظر فرهنگی دارد. به همین دلیل تا همین اواخر به اینجا میگفتند محله گفتوگوی تمدنها.»
او حفظ و احیای خاطرههای جمعی را مهمترین بخش پروژه فیشرآباد میداند و میگوید: «زندگی هر کدام از آدمها، قسمتی از تاریخ یک محله است. ما میخواهیم این تاریخ را ثبت کنیم. از همه افرادی که از اینجا خاطره و سند و عکس دارند، دعوت میکنیم به اینجا بیایند و سرنخهایی به ما بدهند تا با تاریخ این محله آشنا شویم. داستان خانهها و ساکنانش، داستان تاریخی این محله، شهر و این کشور است. جمعآوری این اطلاعات کمک میکند هویت شهری و اجتماعی ما نهادینه شود و فرهنگ ما قابل ارایه باشد. این پیامی است درباره اینکه ما که هستیم، چطور زندگی میکردیم و چطور زندگی میکنیم.»
معاون میراث فرهنگی کشور: به فیشرآباد کمک میکنیم
پروژه شناسایی هویت محله فیشرآباد که بدون کمک دولتی آغاز شده، توجه شهرداری تهران و سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را به خود جلب کرده است. محمدحسن طالبیان، معاون میراث فرهنگی کشور هم این پژوهش را خلاقانه دیده و بیمثال: «این که یک نفر از اهالی محله، که جزو کسبه هم بوده، در جهت شناخت بهتر تاریخ و فرهنگ محله و خاطرات آن تلاش کرده بسیار کار مهم و خلاقانهای است و باید از آن قدردانی کرد. این کار دقیق با یک پژوهشی آغاز شده و میخواهد موضوعات مختلفی را به اطلاع اهالی برساند تا رفته رفته اهالی به اینجا بیایند و خاطراتشان را بگویند و این بینظیر است. اجرای چنین پروژهای برای شناخت و تداوم هویت یک محله بسیار ارزنده و الگوی خوبی است که سایر محلات هم میتوانند نظیر آن را انجام دهند.»
او پیشنهاد میدهد که تورهای گردشگری با کمک سازمان میراث فرهنگی و شهرداری تهران این نمایشگاه را ببینند و با فیشرآباد آشنا شوند. طالبیان میگوید که با شهرداری تهران برای حمایت از پروژه فیشرآباد گفتوگو کرده و از طرف سازمان متبوعش قول میدهد که برای پیشبرد تحقیقات و نیاز به مجوزهای خاص همیاری کنند.