سرباز وظیفهشناس جان خود را کف دستش گذاشت و برای دستگیری یک قاچاقچی به تنهایی عمل کرد. او در یک تعقیب و گریز پلیسی، با حرکتی جسورانه خودش را مقابل خودروی یک قاچاقچی حرفهای و سابقهدار انداخت تا مانع فرارش شود. اما این جلوگیری از فرار متهم، خودش را راهی بیمارستان کرد.
به گزارش شهروند، محمدمصطفی باقری، سرباز ٢٦ سالهای است که به خاطر یک ماموریت خطرناک روی تخت بیمارستان خوابیده و ممکن بود جان خود را از دست بدهد. سر و دستش شکسته؛ قاچاقچی موادمخدر برای اینکه بتواند از دست او فرار کند، او را زیر چرخهای خودرویش له کرد، ولی باز هم نتوانست فرار کند. سرباز وظیفه با ازخودگذشتگی مانع فرار قاچاقچی با ۴۵۰ گرم هرویین و ۵۰ گرم شیشه شد. مجرمی که قصد داشت این مواد را به دست مشتریانش برساند، اما سرباز وظیفه به همراه همکارش از گشت کلانتری ١٠٩ بهارستان مانع کار این مرد سابقهدار شدند.
محمدمصطفی باقری درحالیکه اصلا حالوروز خوشی ندارد و به دلیل ضربه به سرش تا چندین ساعت بیهوش بود، ماجرای این ماموریت خطرناک را روایت کرد:
چی شد که به این قاچاقچی مشکوک شدید؟
نزدیک ظهر بود. من و همکارم با موتور در خیابان شهید مصطفی خمینی درحال گشتزنی بودیم. من سرنشین موتور بودم و همکارم هم راکب بود. درحال گشتزنی بودیم که به یک خودروی پراید مشکوک شدیم. به راننده آن دستور ایست دادیم، اما راننده بدون توجه به فرمان ایست، متواری شد. همین مسأله باعث شد ما بیشتر به او مشکوک شویم و مطمئن شدیم که مجرم است. به احتمال اینکه او یک قاچاقچی موادمخدر باشد، بلافاصله به تعقیب این خودرو پرداختیم.
چرا این موادفروش شما را زیر گرفت؟
تعقیب و گریز با خودروی پراید ادامه داشت، اما او حاضر به توقف خودرو نمیشد و به دستورها توجهی نمیکرد، تا اینکه بین چهارراه سیروس و سرچشمه، من دیدم شیشه پنجره خودرو باز است. بلافاصله وقتی کنار خودرو قرار گرفتیم، خودم را از روی موتور به داخل خودروی آن مجرم انداختم. در ادامه راننده پراید، با مشاهده این اقدام من، خودرو را به سمت خودروهای عبوری دیگر کشاند که درنهایت هم با دو خودروی پژو ۴۰۵ و تیبا برخورد کرد. با این حال سعی کردم خودروی او را متوقف کنم که درنهایت موفق شدم و خودرو را تحت کنترل خودم درآوردم. خودرو متوقف شد، من از آن پیاده شدم و همزمان همکارم هم از موتور پیاده شد تا راننده را دستگیر کنیم. اما ناگهان راننده، خودرو را برای فرار دوباره به حرکت درآورد که درنهایت از روی من رد شد، ولی با این حال نتوانست فرار کند و مامور کلانتری او را دستگیر کرد. من هم زیر چرخهایش له شدم.
چرا جان خود را به خطر انداختید؟
من سربازم و وظیفه دارم. تا وقتی این لباس تن من است، باید با جرم و مجرم بجنگم. این موادفروش میخواست با موادمخدرهایی که دارد چندین نفر را بدبخت کند. هرچه این قاچاقچیان در جامعه کمتر باشند، اعتیاد هم کمتر خواهد شد. من فقط به وظیفهام عمل کردم.
به این فکر نکردید که ممکن بود جان خود را از دست بدهید؟
در آن لحظه فقط به دستگیری آن مرد فکر میکردم. هر چقدر او مقاومت میکرد، من بیشتر اصرار داشتم که مانع فرارش شوم. الان هم خوشحالم که دستگیر شده و اقدام ما نتیجه خوبی داشته است. این قاچاقچی ٥٠ گرم شیشه و ٤٥٠ گرم هرویین در پک و بستهبندیهای مختلف همراه داشت که همین مقدار مواد میتوانست خیلیها را بیچاره کند.
یعنی اگر دوباره به چنین مجرمهایی برخوردید، باز هم جان خود را به خطر میاندازید؟
من وقتی برای گشتزنی و ماموریت میروم، باید به وظیفهام تا آخر عمل کنم. بله، اگر دوباره در این موقعیت قرار بگیرم، همین کار را خواهم کرد.
از شما تقدیر هم شد؟
بله، سردار ظهیری رئیسپلیس پیشگیری تهران و سرهنگ دوستعلی جلیلیان سرکلانتر هفتم پلیس پیشگیری به عیادتم آمدند و از من تقدیر کردند، ولی من برای تقدیر این کار را انجام ندادم، فقط به وظیفهام عمل کردم و توقع هیچ تقدیر و تشکری هم ندارم.
الان حالتان چطور است؟
بعد از اینکه آن قاچاقچی مرا زیر گرفت، بیهوش شدم، تا ٢٤ ساعت بعد هم بیهوش بودم و تازه به هوش آمدهام. مچ دستم و چهار انگشتم شکسته و سرم هم ضربه شدیدی خورده است.
چه مدت از سربازی شما گذشته است؟
١٥ ماه.
ورزشکار هم هستید؟
بله، ورزش جودو انجام میدهم.
کاش همه ما اینطور وظیفه شناس بودیم و مسئولین هم همینطور