امانالله قراییمقدم در روزنامه شرق نوشت:
برخی افراد و گروهها در جامعه نقش گروه مرجع یا ریفرنس گروپ را دارند؛ یعنی مورد داوری و قضاوت و الگو قرار میگیرند.
برخی اشخاص را که در جامعه مشهور و معروف هستند و طرفدارانی دارند و مردم، بهویژه جوانان در رفتار و کردار و آیندهنگری و بینش و طرز تفکر از آنان الگو میگیرند، بهاصطلاح سلبریتی یا «اشخاص مشهور» مینامیم.
تمام حرکات و گفتهها و کردارهای گذشته و آینده چنین افرادی مورد توجه و داوری مردم قرار میگیرد.
به همین علت است که خانم بازیگری که از کشور خارج شده و قبلا موضعگیریهایی مثلا در دفاع از حجاب داشته، چنین مورد توجه قرار میگیرد یا فلان قهرمان ورزشی که زمانی چیزی گفته است و اکنون چیز دیگری میگوید در معرض داوری خواهد بود.
از این افراد سلبریتی و مشهور به شکلهای مختلف استفاده میشود و این افراد ممکن است هم مورد استفاده بازرگانی و اقتصادی و تجاری قرار بگیرند، هم از آنها استفاده سیاسی شود، هم الگوی فرهنگی شوند و هم در مسائل اجتماعی وارد شوند.
نمونه اقتصادی آن بیلبوردهای تبلیغات تجاری است که چهره سلبریتیها را روی آنها میبینیم. در حوزه سیاست از وجهه این افراد استفاده میشود؛ کاری که تحت عنوان «تلقین وجهه» میشناسیم. میدانیم که «تلقین» با «تقلید» فرق دارد.
فردی که به او تلقین شده است، عملی را نیندیشیده و ناآگاهانه انجام میدهد. تقلید عملی آگاهانه و اندیشیدهشده است. تحتتأثیر تلقین، فرد ممکن است خالکوبی با فلان مدل انجام دهد یا موی سر را به شیوه کلئوپاترا یا مری آنتوانت آرایش دهد.
نمونه سیاسی نیز آن است که آقای ریگان از فرانک سیناترا، خواننده معروف که در زمان تبلیغات انتخاباتی او ۵۰ یا صد میلیون نفر طرفدار داشت، استفاده کرد. در سیاست خودمان نیز پیش آمده است که از وجهه سلبریتیها در امور سیاسی استفاده شود. درواقع از وجهه و اعتبار و شهرت این اشخاص در زمینه سیاسی استفاده و حتی سوءاستفاده میشود.
علت اینکه گاهی شکل سوءاستفاده به خود میگیرد، این است که چنین تلقی یا وانمود میشود که فردی که قهرمان وزنهبرداری یا فوتبال یا خواننده یا بازیگر خوبی است، در امور سیاسی و اقتصادی نیز وارد است یا اگر او از کسی جانبداری میکند، مطمئنا نظرش درست است. به این شکل جوانان تحتتأثیر احساسات قرار میگیرند، درحالیکه چنین تصوری احتمالا درست نیست و اشتباه است.
در زمینه فرهنگی نیز این افراد به الگوی فرهنگی تبدیل میشوند و مثلا خالکوبی یا موی سر هدهدی یا شیوه رانندگی آنها خوب پنداشته میشود و گروه مرجع جوانان میشوند.
چون این افراد گروه مرجع میشوند، هر رفتار آنها نیز مورد داوری قرار میگیرد و هر کارشان زیر ذرهبین میرود. درعینحال خطای آنها نیز صدهابرابر بیشتر به چشم میآید و از این لحاظ به قاضی، استاد دانشگاه، معلم یا پلیس شباهت دارند که اگر خطا کنند، بسیار بیش از یک فرد عادی به چشم میآید.
اگر کار خوب کنند یا کار بد، الگو قرار میگیرند و بنابراین طبیعی است که آن بازیگر مرد یا زن چنین در معرض قضاوت موشکافانه قرار میگیرد و جامعه به کار نادرست یا تفاوت ظاهر با باطن آنان واکنش نشان میدهد. واقعیت این است که جو جامعه افرادی را وادار میکند که به چیزی تظاهر کنند که به آن اعتقاد ندارند تا موقعیت شغلی یا مالی یا اجتماعی خود را حفظ کنند.
در برخی جوامع که نمیتوان آزادانه گفتگو کرد، این دوروییها و دورنگیها به مراتب بیشتر دیده میشود. این مسئلهای است که در بسیاری از پژوهشها و از جمله در پژوهشی که کورت لِوین چندین دهه پیش در دانشگاه امآیتی انجام داد، ثابت شده است. این مسئله در کشور ما نیز، سابقه طولانی دارد.
ابن خلدون تونسی در کتابی به نام «العبر، و دیوان المبتدأ و الخبر فی أیام العرب و العجم و البربر» میگوید: «اطرافیان دولت ظاهری خوب و باطنی آکنده از خبث و پلیدی دارند». در چنان شرایطی بود که متملق و چاپلوس نسبت به بالادست، زورگو و متعدی میشد نسبت به ضعیف و زیردست. هروقت هم که اتفاقی میافتاد، همان بادمجان دورقابچینها به مراتب بدتر از آنانی که روز پیش از آن انتقاد میکردند، روی تملقشنوها شمشیر میکشیدند.
این شرایط اجتماعی چندهزارسال در تاریخ ما دوام داشته است و سخنورانی مانند سعدی در چنان شرایطی به گفتن این جملات وادار میشدند: «زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم/ به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم. ذوالفقار علی در نیامم و زبان سعدی در کام» یا «به دریا در منافع بیشمار است و گر خواهی سلامت برکنار است».