عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: شهید بهشتی وجود حزب را منافی با ولایت فقیه نمیدانستند. اساساً ولایت فقیه به معنای تعطیلی عقل نیست و هیچ جا هم چنین چیزی گفته نشده است. شهید بهشتی هم به این مسئله وفادار است و تصریح دارند که «ولایت فقیه هم باید انتخابی باشد و نه تحمیلی».
در آستانه فرارسیدن ایام سالگرد شهادت آیتالله دکتر بهشتی و ۷۲ تن از یارانش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰، فرصت مناسبی است که ابعاد مختلف اندیشه این مرد بزرگ مورد واکاوی قرار گیرد. شهید بهشتی علاوه بر آگاهی به آموزههای اسلامی، به دلیل حضور در اروپا به تحولات جهان آن روز خود واقف بود و با ذهن تشکیلاتی و منسجم خود از سالها پیش از انقلاب، طرحی برای نظام سیاسی احتمالی آینده و ساختار آن در نظر داشت.
همین تفکر و رویکرد نظاممند و آیندهنگرانه ایشان بهانهای شد تا ایکنا گفتوگویی با شریف لکزایی، عضو هیئت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، انجام دهد و هم به تبیین این بعد شخصیتی شهید بهشتی و توجه ایشان به کار تشکیلاتی و حزبی بپردازد که در ادامه میخوانید:
شهید آیتالله بهشتی دارای یک تفکر منسجم، سازمانی و آیندهنگرانه بودند که موضوعاتی مانند حزبمحوری، کادرسازی و توجه به تربیت و پرورش نیرو از دستاوردهای این تفکر است. عوامل شکلگیری این نوع تفکر در ایشان را چه میدانید؟ حضور و زندگی در اروپا و آلمان تا چه اندازه در سوق یافتن تفکر ایشان به این مسائل اثرگذار بوده و چه میزان متأثر از نوع نگاه ایشان به دین و تحولات اجتماعی داخلی است؟
اینکه نگاه تشکیلاتی و انسجامگرای شهید بهشتی را به تجربه زندگی ایشان در خارج از کشور مرتبط بدانیم شاید چندان صحیح نباشد. ایشان در زندگینامه خودنوشتی که دارد بیان میکند این نگاه تشکیلاتی و سازمانمند را از دهه ۳۰ داشته و در این دوره هنوز به غرب نرفته است، لذا این ریشه در تجربه داخلی دارد که همان شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت است که آن را نزدیک مشاهده میکند و متوجه یک خلأ در نگاه اجتماعی و سیاسی به دین و نیروهای این جریان میشود و برهمین اساس در همان زندگینامه خودنوشت تصریح میکند من این نگاه را از همان موقع داشتم و این خلأ را احساس کردم. طبیعتا ایشان به سمت برطرف کردن این خلأ میرود. به همین دلیل از موضوع تعلیم و تربیت، آموزش و ایجاد نهادهای متناسب برای آموزش آغاز میکند. ایشان در قم مدرسه «دین و دانش» را تأسیس میکند و حتی بعدها در نگارش و تألیف متون درسی دینی در آموزش و پرورش شرکت مؤثری پیدا میکند تا این متون به نحوی نگارش شود تا وجه اجتماعی دین را به خوبی در دانشآموزان نهادی کند. همچنین ایشان در حوزه علمیه دست به چنین کاری میزند و در مدرسه «المنتظریه» که معروف به «حقانی» است برای طلبهها هم چنین برنامهای را تهیه میکند و سبک جدیدی را در تعلیم و آموزش دروس دینی و حوزوی ایجاد میکند.
ایشان در همان ایام شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت به همراه تعدادی از همدورههای خود بحث بازنگری در نحوه آموزش طلاب حوزههای علمیه را مطح و طرحی هم ارائه میدهد و با بسیاری از اساتید حوزه از جمله امام خمینی (ره) نیز در این باره رایزنی میشود. در آن دوره مجلهای به نام مکتب اسلام در حوزههای علمیه منتشر میشد و عدهای دیگر از روحانیون نشریه «مکتب تشیع» را منتشر میکنند که شهید بهشتی در کنار بزرگانی مانند مرحوم علامه طباطبایی، امام موسی صدر، شهید مطهری، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، شهید باهنر، مرحوم آذری قمی، احمد آرام، مرحوم مهندس بازرگان و ... از جمله نویسندگان آن بودند.
در واقع ایشان از همان دهه ۳۰ به بعد به این تفکر میپردازد که برای آینده چه کاری باید انجام دهیم که تأثیرگذار باشد و بیشتر بتواند بعد اجتماعی اسلام را شکوفا کند و لذا آیندهنگری جزو مؤلفههای اساسی تفکر نظاممند و نهادی شهید بهشتی است. برای تبیین بیشتر تفکر آیندهنگرانه شهید بهشتی نمونهای از مذاکرات قانون اساسی را بیان میکنم؛ ایشان در یکی از جلسات تدوین قانون اساسی در بررسی موضوع شکنجه به مثابه یک اندیشمند آیندهنگر معتقد است شکنجه باید به صورت مطلق ممنوع باشد و نباید هیچ مسیری به عنوان استثنا برای انجام شکنجه باز شود. چون معتقد است اگر یک استثنا قائل شویم و مسیر را باز بگذاریم باعث میشود بابی برای توجیه آن باز شود. در آن جلسه بزرگانی مانند مرحوم آیتالله مشکینی مثالی میزند که اگر در جایی فردی بمبی کار گذاشته و جان تعدادی از مسئولان در خطر است میتوانیم برای اقرار گرفتن از آن فرد چند سیلی به او بزنیم، اما شهید بهشتی بیان میکند ما نباید به گونهای قانونگذاری کنیم که باب این مسائل باز شود و این تعبیر درستی است. اگر نگاهها به آینده باشد و بخواهیم قانونی جامع، کامل و همهجانبه طراحی کنیم که بتواند تا دهها سال کارآیی داشته باشد اجازه باز گذاشتن باب سواستفاده از قانون را نمیدهد. شهید بهشتی در زندگی ۵۳ ساله شان، آن طور که من مطالعه کردم، پایهگذار ۳۳ تشکل بوده، به این معنا که یا بنیانگذار بوده و یا اینکه در آن تشکلها حضور داشته و اداره میکرده است. حزب جمهوری اسلامی یکی از این نهادهاست که دولتی هم نبوده و توسط ایشان و دوستانشان بنیانگذاری میشود و به عنوان یک حزب مؤثر در ابتدای انقلاب ایفای نقش میکند و به تثبیت انقلاب کمک زیادی میکند.
در راستای همین تفکر آیندهنگرانه، شهید بهشتی در سالهای پیش از پیروزی انقلاب، با این احتمال که اگر روزی نظام پهلوی سرنگون و نظام اسلامی تأسیس شود، نگاهی عملیاتی به قرآن داشتند و آموزههای این کتاب را برای اجرا شدن مینوشتند، لطفا در خصوص جایگاه قرآن در تفکر سیاسی و اجتماعی شهید بهشتی توضیحاتی بفرمایید؟
یکی از ویژگیهای این سنخ متفکران که من آنها را به عنوان «حکمای حکمت متعالیه» تعبیر میکنم این است که قرآن برای آنها به ویژه به لحاظ فکری بسیار مهم است و همه متفکران حکمت متعالیه به نوعی مفسر قرآن هستند. شهید بهشتی هم از این سنخ متفکران مستثنی نیست. البته درست است که آثار قرآنی و تفسیر قرآن ایشان هنوز منتشر نشده، اما در چندین جلد در حال آماده شده برای چاپ است. شهید بهشتی به این متن (قرآن) نگاه ویژهای دارد. در واقع از نگاه شهید بهشتی هم دین و هم قرآن، در فضایی قابل تحقق و بهرهبرداری است که نگاه اجتماعی به آنها داشته باشیم. قرآن برای هدایت انسانهاست و اگر این ویژگی را نداشته باشد چه نیازی برای استفاده از آن است. در واقع قرآن باید بتواند خلأهای وجودی انسان را در جامعه برطرف کند. همچنین تلقی این سنخ متفکران از دین این است که دین و قرآن برای آن آمدهاند که بارهای نادرست و ناصحیحی که بر دوش انسان گذاشته شده بردارند و عمده این نگاه معطوف به حوزه اجتماعی است و لذا به ترسیم نگاه اجتماعی به قرآن و تفسیر اجتماعی از قرآن میپردازند.
حضرت امام (ره) هم در فرمایشاتشان نسبت به کمتوجهی به قرآن در حوزههای علمیه گلایه میکنند و اگر کسی به قرآن رجوع میکرد به نوعی با تعابیر ناشایست مواجه میشد، اما این حکما به این خلأ توجه داشتند و سعی کردند خلأ رجوع به قرآن را برطرف کنند. ما هم به عنوان مسلمان مخاطب این متن هستیم و این متن میتواند با فضای جدید، فهم جدیدی به دست دهد. قرآن متنی است کهد برای همیشه بوده و هست و خواهد بود و این ما هستیم که باید جایگاه این متن را در زندگی فردی و اجتماعی مشخص کنیم. شهید بهشتی از این منظر به قرآن ورود میکردند و باید متن تفسیر قرآن ایشان منتشر شود تا ما به ژرفنگری و بنیاننگری ایشان در مباحث قرآنی بهتر پی ببریم. اگر این اتفاق بیفتد باید رجوع دوبارهای به اندیشه شهید بهشتی، با تکیه بر نگاه قرآنیشان، انجام دهیم و در واقع میتوانیم این شخصیت بزرگ را از آن منظر دوباره کشف کنیم. در طول این سالها این متفکران از یاد رفتهاند و تنها در سالگرد شهادت یا وفات به این بزرگان پرداخته میشود، اما اندیشه شهید بهشتی، شهید مطهری، و امثال این بزرگان دوباره باید بازخوانی و کشف شود و به آنها رجوع کرد. توجه به سخنرانیهای این بزرگان نشان میدهد که حتما به آیات قرآن ارجاع میدهند و این نشانه اشراف آنها به قرآن است و هم اینکه از این آیات در زندگی اجتماعی استفاده میکنند.
برخی معتقدند در نظام مبتنی بر ولایت فقیه، اساساً حزب و تشکیلات جایگاه و معنایی ندارد. اما شهید بهشتی نه تنها هیچ تناقض و تضادی بین کار حزبی با نظام ولایت فقیه نمیبینند بلکه حزب را محراب و عبادتگاه تعبیر میکنند. شهید بهشتی چگونه بین حزب و ولایت فقیه ارتباط برقرار میکنند؟
کسی که خودش در پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی نقش درجه اول و مؤثری داشته حزب جمهوری اسلامی را بنیانگذاری میکند؛ لذا اگر در اندیشه ایشان تناقض و تعارضی بین آموزههای دینی از یکسو و انقلاب اسلامی و نظام ولایت فقیه از سوی دیگر با تحزب میبود اصلاً سراغ تأسیس حزب نمیرفت. به نظر من جدای از آنچه خود ایشان در این باره بیان میکند، ایشان چنین تعارض و تناقضی میان حزبگرایی به معنای مثبت آن و آموزههای دینی برقرار نمیکند. در قانون اساسی، ولایت فقیه بوده و خود ایشان از مدافعان آن است، اما بعد از انقلاب به تأسیس حزب هم مبادرت میکنند. یعنی وجود حزب را منافی با ولایت فقیه نمیدانستند. اساساً ولایت فقیه به معنای تعطیلی عقل نیست و هیچ جا هم چنین چیزی گفته نشده است. شهید بهشتی هم به این مسئله وفادار است و تصریح دارند که «ولایت فقیه هم باید انتخابی باشد و نه تحمیلی»؛ بنابراین وقتی انتخابی است بدین معناست که در فضای عمومی مردم باید به شکل حداکثری در عرصه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مشارکت داده شوند، اما وقتی بیان شود کسی حق مشارکت ندارد و هرچه، ولی فقیه فرمودند: باید انجام شود به طور طبیعی در اینجا امکان مشارکت عمومی و گسترده مردم از بین میرود. برهمین اساس ولایت فقیه تعطیلبردار عقل نیست و نخواهد بود. به تصور من شهید بهشتی با این نگاه به حزب و ولایت فقیه، هم تشکل را به معنی عام آن ترویج میکند و خود ایشان بنیانگذار بسیاری از تشکلات اینگونه است و آن را منافی دین و ولایت فقیه نمیداند.
از طرفی شهید بهشتی درباره نقاط منفی و آفتهای حزب پیشنهادات و توصیههای مهمی دارد که اگر به آنها توجه شود حزبگرایی ما مثبت، مفید و مؤثر خواهد بود، نه اینکه صرفاً جمع و محفلی شکل بگیرد و الزامات تشکیلات و تشکلگرایی لحاظ نشود. یکی از الزامات کار تشکیلاتی این است که اعضای آن تشکل و حزب نباید حرف خود را به کرسی بنشانند و شهید بهشتی عمیقاً به این الزام وفادار بود. به عبارتی اگر در تشکیلات حزب به این نتیجه میرسیدند فلان فرد نامزد حزب برای ریاست جمهوری شود ایشان اگر حتی مخالف هم بود مخالفت خود را ابراز نمیکرد و از نظر جمع حمایت میکرد. از طرف دیگر ایشان به آزادی و حریت افراد هم کاملاً پایبند بود و معتقد بود اقراد باید با آزادی ابراز نظر کنند و حزب نباید اظهارنظر افراد را محدود و سرکوب کند و در عرصه اجتماعی نیز حزب نباید نظر خود را به سایرین تحمیل کند. ایشان در این باره نکتهای را بیان میکند که میتواند امروز برای فعالان سیاسی آموزنده باشد و این است که اگر واقعاً فردی در یک جایی شایستگیها و قابلیتهایی دارد که در فضای حزبی ما نمیگنجد باید از آن استفاده کنیم و نیروی ضعیف حزبی خودمان را تحمیل نکنیم، زیرا این جامعه را دچار مشکل میکند. ایشان این مسئله را به نوعی نشانه تعهد تلقی میکند، بدین معنا که ما متعهد به این هستیم که با نگاه تشکیلاتی مشکلات جامعه را حل کنیم. حال ممکن است نیروی حزب از این شایستگی برخوردار باشد و یا اینکه فردی خارج از مجموعه و تشکیلات ما باشد. ایشان معتقد است باید از این نیروی شایسته خارج حزب استفاده کرد، لذا اهل کار جمعی بودن و عضویت در تشکیلات الزاماتی داشته و دارد که شهید بهشتی خودش را تابع این الزامات قرار میداد و خودرأی و خودسر نبود. از طرفی شهید بهشتی برای اینکه این کار جمعی و تشکیلاتی به بهترین نحو ممکن به سامان برسد، تلاش زیادی میکردند و این هم در کار آموزشی و تربیتی که ایشان در حوزه و آموزش و پرورش میکرد قابل مشاهده است و هم در فضای فعالیت سیاسی و اجتماعی.
چرا احزاب فعلی با وجود چنین الگویی (شهید بهشتی) در جمهوری اسلامی از فقدان برنامهریزی و بیتوجهی به تربیت و پرورش نیرو رنج میبرند و تنها با نگاهی سطحی و مبتذل به سیاستورزی در ایام انتخابات قعال میشوند؟
مهمترین نکته این است که باید به الزامات کار تشکیلاتی توجه کرد و به آن مقید بود. اگر حزب و تشکیلاتی تأسیس میشود اگر به الزامات این فعالیت توجهی نداشته باشد دچار همین آفت روزمرگی، کارهای دم دستی و فعالیت در ایام انتخابات میشود و بیشتر یک محفل خواهد بود و در عرصه اجتماعی و سیاسی حضوری ندارد و صرفا چند چهره هستند که به بیان نظرات خود میپردازند، اما نفوذ و تأثیری در جامعه نخواهند داشت. ظاهراً در کشور بیش از ۲۰۰ حزب ثبتشده داریم، اما هیچیک نتوانستند کارکرد حزب جمهوری اسلامی را از خود نشان دهند. این نشان میدهد به الزامات تحزب و کار تشکیلاتی پایبند نیستند.
نکته دیگر اینکه اساساً یکی از کارکردهای مهم حزب کادرسازی و برنامهریزی است. در همه جای دنیا احزاب به دنبال کسب قدرت هستند و در حزب جمهوری اسلامی هم اینگونه بود و به دنبال به دست گرفتن مجلس و ریاست جمهوری بود و این به خودی خود امری منفی و مذموم نیست. نکته قابل توجه این است حزبی که برای کسب قدرت تلاش میکند آیا در صورت به دست گرفتن قدرت دارای برنامه و طرحی برای اداره کشور هست یا اینکه چیزی جز حرفهای و شعارهای کلی و دهان پرکن در چنته ندارند؟ در ضمن در ورای این شعارهای دهان پرکن یک برنامه منسجم هم وجود ندارد و مهمتر اینکه کادرسازی و نیروسازی هم صورت نگرفته که اگر برنامه و طرحی هم باشد در عرصه اجرا دنبال شود. این حکایت از این دارد که نه به الزامات تحزب پایبندی وجود دارد و نه به کارکردها و کارویژههای حزب واقف هستیم. اگر به الزامات تحزب تن بدهیم، از خودرأیی پرهیز کنیم و اعضای حزب به تصمیماتی که در آن حزب گرفته میشود وفادار باشند یک گام رو به جلو در فعالیت حزبی برداشته میشود.
آسیب مهم دیگر احزاب رکود فکری و نبود نگاه آیندهنگرانه است این مسئله در چه عاملی ریشه دارد؟
همانطور که خیلی از امور رانتی شده و از رانتها استفاده میشود در احزاب هم چنین نگاهی وجود دارد و فعالان سیاسی منتظرند فردی رئیسجمهور شود و از این انتخاب حزبی به وجود بیاید در حالی که این سازوکار باید برعکس باشد و حزب باید با تلاش، کار، مداومت، برنامهریزی و پرورش نیرو کرسیهای نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری را به دست بگیرد. متأسفانه این فضای فکری رانتی که در جامعه حاکم شده و همه منتظرند یکشبه پولدار شوند یا به منصبی برسند که البته بعضیها هم به آن میرسند آسیب اصلی است که باعث شده احزاب دنبال کارهای اساسی و بنیانی نباشند. قطعا باید از این وضعیت گذر کرد و این نیازمند تلاش و زحمت است. همانطور که گفتم شهید بهشتی در عمر ۵۳ ساله خود در بنیانگذاری، اداره و حضور در ۳۳ تشکل بزرگ و کوچک نقش مؤثر داشته است که حزب جمهوری اسلامی و تشکیلات قضایی پس از انقلاب اسلامی از جمله مهمترین آنهاست و این نشان از تلاشگری و استمرار فراوان ایشان در فعالیت سیاسی و اجتماعی است، اما خیلی از افرادی که به دنبال فعالیت سیاسی هستند چنین تلاشی نمیکنند و به الزامات این فعالیتها نیز پایبند نیستند و اینها آسیبهایی است که باید مرتفع شود تا بتوان به تشکیلات منسجم و قوی رسید و از این مسیر مشکلات و آسیبهای جامعه را رصد کرده و برنامه دقیقی برای حل آنها ارائه کرد و نیازهای جامعه را برطرف کرد.