آیت الله العظمی سبحانی در نوشتاری به این سئوال قرآنی و کلامی که آیا رؤیت خدا در روز قیامت امکان پذیر است؟ به طور مفصّل پاسخ می دهند.
متن نوشتار این مرجع تقلید شیعیان که در اختیار شفقنا قرار گرفته، به شرح زیر است:
رؤیت خدا در روز رستاخیز، مسئله کلامى و در عین حال قرآنى است.
متکلمان موضوع رااز دیدگاه دلایل عقلى مورد بررسى قرار داده اند در حالى که مفسران از منظر قرآنى به آن نگریسته و نظر مى دهند.
ما موضوع را به صورت موجز از دو دیدگاه بررسى مى کنیم ولى پیش از ورود به اصل موضوع، امورى را متذکر مى شویم:
امّا رؤیت قلبى که در برخى از روایات آمده است خارج از بررسى ما است و آن چه از امیرمؤمنان(علیه السلام)نقل شده است ناظر به رؤیت قلبى است، سائل از امام پرسید:هل رأیت ربّک؟ آیا خداى خود را دیده اى؟ امام در پاسخ فرمود: لم أعبد ربّاً لم أره، خدایى که ندیده ام نپرستیده ام. در این هنگام از شیوه رؤیت او سؤال شد، امام در پاسخ فرمود:«لا تُدرکه العیونُ فی مشاهده الأبصار ولکن رأته القلوب بحقائق الإیمان»(۱)، دیدگان به هنگامى که نظر افکند، او را درک نمى کنند ولى دل ها با حقایق ایمان او را درک کرده اند.
این نوع رؤیت که حاصل شدّت ایمان به وجود او است از قلمرو بحث ما بیرون است زیرا هرگز پیامدى از قبیل (تجسیم) و (تشبیه) ندارد.
گفتار صدوق در توحید
صدوق مى نویسد: روایات(رؤیه الله) را مشایخ ما ـ رضوان خدا بر آن ها باد ـ نقل کرده، مانند:
سپس مى افزاید من از نقل آن ها خوددارى کرده ام که مبادا افراد ناآگاه به انکار آنها برخیزند زیرا تصور کنند که مقصود رؤیت با این دیدگان است، در حالى که مقصود رؤیت قلبى و منزه از هر نوع تجسیم و تشبیه است.(۲)
رؤیت نزد گروهى جزء عقاید است
اهل حدیث که در رأس آنان احمد بن حنبل و اشاعره که در رأس آنان ابوالحسن اشعرى قرار دارند هر دو گروه رؤیت خدا را در روز رستاخیز جزء عقاید اسلامى شمرده اند.
اینک عبارت ابن حنبل در کتاب الابانه:«خدا در آخرت با همان دیدگان دیده مى شود همان طور که ماه در شب چهاردهم رؤیت مى گردد. دیدن خدا در رستاخیز از ویژگى هاى مؤمنان است و روایاتى از رسول خدا از آن حاکى است».(۳)
در این جا سؤال زیر مطرح است، اشاعره خود را از گروه اهل تنزیه مى دانند و از هر نوع تشبیه خدا به مخلوق و تشبیه، تبرى مى جویند مع الوصف، چگونه بر چنین رؤیتى با دیدگان مادى اصرار مى ورزند؟ در حالى که براى رؤیت هشت شرط ذکر کرده اند و از میان آن هشت شرط سه شرط مورد اتفاق است که بدون آن ها ابصار امکان پذیر نیست و آن سه شرط عبارتند از:
و هر نوع رؤیت با این امور سه گانه جدا از تجسیم و تشبیه نیست و مع ذلک اشاعره به چنین رؤیتى تن داده اند.
پاسخ: سؤال این است که رؤیت خدا در آخرت در صحیح بخارى آمده است و چون اهل سنت بر صحیح بودن تمام روایات آن اتفاق دارند لذا آن را برگزیده اند.
اینک متن روایت صحیح بخارى:
ابوهریره مى گوید: گروهى به پیامبر عرض کردند اى رسول خدا ما روز قیامت خدا را مى بینیم؟ پیامبر در پاسخ فرمود: آیا در دیدن خورشید آنگاه که در آسمان ابرى نباشد به زحمت مى افتید؟ همگى گفتند: نه یا رسول الله. بار دیگر فرمود آیا دیدن ماه در شب چهاردهم آنگاه که ابرى در آسمان نباشد به زحمت مى افتید؟ همگى گفتند نه، سپس رسول خدا(ص) فرمود: شما روز قیامت خدا را همچنان مى بینید.(۴)
بنابراین آن چه که آنان را بر اصررا بر این اصل وادار کرده است، بودن حدیث رؤیت در صحیحین است و اگر چنین حدیثى نبود هرگز بر آن اتفاق نظر پیدا نمى کردید.
قول به رؤیت با فرار از پیامدهاى آن
یادآور شدیم که در تحقق رؤیت سه شرط الزامى است ولى تفتازانى که در مکتب «ماتریدیه» پیروى مى کند درصدد برآمده است که اصل رؤیت را بپذیرد امّا منزه از سه شرط پیشین (مکان و مقابله و جهت).(۵)
از محققى مانند تفتازانى این نظر بسیار بعید است زیرا رؤیتى که در آن امور ثلاثه نباشد رؤیت نیست باید به رؤیت قلبى تفسیر شود.
برخى از محققین مى گویند: نمى توان امور اخروى را به امور دنیوى مقایسه کرد و رویدادهاى اخروى قابل قیاس با رویدادهاى دنیوى نیست یعنى ممکن است رؤیت تحقق بپذیرد امّا هیچ یک از این سه شرط در آن نباشد.
گفتنى است که رویدادهاى اخروى هر چند کامل تر از پدیده هاى دنیوى است امّا آن چنان نیست که قواعد عقلى را به هم بزند آیا مى توان گفت حاصل ضرب دو در دو در آخرت مساوى با پنج است.
بنابراین انسان واقع گرا باید یک سرى اصول عقلى را در هر دو جهان بپذیرد و با گفتن این که اشیاء در آخرت غیر اشیاء در دنیا است مشکل برطرف نمى شود و امر محال ممکن نمى گردد.
تا این جا موضوع سخن میان دو گروه روشن شد و ما فقط به نقل ادله نقلى آن ها مى پردازیم.
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذ نَاضِرَهٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ)(۶)
«و آن روز رخساره گروهى درخشان است و به سوى پروردگار خویش مى نگرند، مى گویند مفاد آیه این است که مؤمنان روز رستاخیز به خدا مى نگرند».
جمله (إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ) مى رساند که گروهى درخشان رخسار به پروردگار خود نگاه مى کنند.
پاسخ منکران
منکران جواز رؤیت مى گویند:(نَاضِرَهٌ) به معناى منتظران است و با اشعار عرب بر مدعاى خود استدلال مى کنند، مثلاً شاعر عرب زبان مى گوید:
وجوه ناضرات یوم بدر *** إلى الرحمن یأتى بالفلاح
چهره هایى که در جنگ بدر به خداى بخشنده مى نگریستند تا پیروزى و کامیابى را به آنان بدهد.
نگریستن به اجمال در این شعر، کنایه از انتظار از رحمت او است، شاعر دیگرى مى گوید:
وانّی إلیک لما وعدت لناظر *** نظر الفقیر إلى الغنی الموسر
و من به آن چه که وعده کرده اى مى نگرم، همانند نگاه فقیر به دست ثروتمند توانگر.
داورى میان مدعى و منکر
ما فکر مى کنیم این نوع کنکاش نتیجه بخش نیست، زیرا بر فرض این که امکان دارد(نَاظِرَهٌ) به معنى منتظره باشد ولى این یک احتمال بیش نخواهد بود، باید این احتمال حالت قطعى پیدا کند.
یادآور مى شویم در خود آیه دو دلیل قطعى بر این است که (مراد جدّى) انتظار است هر چند اراده ابتدایى (استعمالى) نگریستن است.
اینک این دو دلیل:
در آیه یاد شده لفظ (وُجُوه) موضوع رؤیت است نه «عیون»، اگر واقعاً مقصود رؤیت خدا بود، به جاى وجوه مى فرمود: «عیون یومئذ ناضره»، هیچ گاه انسان با چهره چیزى را نمى بیند، بلکه با دیدگان مشاهده مى کند، ولى بر عکس (وُجُوه) را موضوع قضیه قرار داده نه عیون را، بنابراین مقصود توجه چهره ها و صورت ها است نه دیدگان، و توجه چهره کنایه از انتظار رحمت است، چه شده که طرفداران رؤیت از این قرینه غفلت کرده اند؟ زیرا همان طور که گفته شد نتیجه چهره، کنایه از انتظار رحمت است.
مجموع آیه هاى مورد استدلال، چهار آیه بیش نیست و میان آن ها یک نوع تقابل وجود دارد، یعنى آیه اوّل در مقابل آیه سوم و آیه دوم مقابل آیه چهارم مى باشد و اگر بخواهیم این مقابله را به صورت چشم گیر نشان بدهیم باید آیات چهارگانه را چنین تنظیم کنیم:
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذ نَاضِرَهٌ) آیه اوّل مقابل: (وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذ بَاسِرَهٌ) آیه سوم.
(إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ) آیه دوم مقابل (تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَهٌ) آیه چهارم.
به حکم تقابل مى توان ابهام هر آیه را به وسیله آیه مقابل آن برطرف نمود.
اکنون مى گوییم که آیه (إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَهٌ) از نظر اشاعره به معنى نگاه کردن به پروردگار است، در حالى که از نظر عدلیه مقصود نهایى در انتظار رحمت نشستن است. حال کدام یک از این دو نظر درست است؟
کلید آن تأمل در آیه چهارم یعنى (تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَهٌ) است و چون معناى آن روشن است و آشکارا مى رساند که چهره هاى گرفته در انتظار عذاب کمرشکن هستند، طبعاً مقصود از جمله مقابل، معنى ضد آن است و آن این که چهره هاى شاد در انتظار رحمت او مى باشند و حاصل مفاد چهار آیه این مى باشد که در روز رستاخیز مردم دو دسته اند:
گروه نخست در انتظار پاداش و رحمت و گروه دوم در انتظار کیفر و عذاب مى باشند.
اگر دو آیه را به گونه اى که اشاعره مى گویند تفسیر کنیم، تقابل دو آیه، به هم مى خورد و انسجام آن ها از میان مى رود و نتیجه این مى شود که گروه نخست به خدا مى نگرد، و گروه دوم در انتظار عذاب کمرشکن مى نشینند. در این صورت تقابل، دو فقره از بین مى رود، در حالى که یکى از مقاصد الهى همین تقابل است.
خلاصه، شما هرگاه این چهار آیه را به دست یک انسان غیر پیش داور بدهید، ابهام آیه دوم را از طریق آیه چهارم برطرف مى سازد، و چون آیه چهارم مفاد روشنى دارد، قرینه مى شود که مقصود از آیه دوم انتظار نزول رحمت است.
با توجه به چنین مقایسه اى، بر هیچ فرد منصفى جاى ابهام باقى نیست که این آیه، مربوط به رؤیت خدا نیست، و هرگز نمى خواهد بگوید پاداش افراد نیکوکار، رؤیت خدا است، بلکه مى خواهد بگوید پاداش چنین نیکوکارانى، ضد پاداش بدکاران است. اگر چهره هاى عبوس وگرفته، در بیم آن هستند که عذاب کمرشکن بر آنان فرود آید، گروه نیکوکار در انتظار فضل و کرم پروردگارند که آنان را دربرگیرد، پس در حقیقت نظر در این جا، نظر به رحمت است نه نظر به ذات، چنان که شاعرى مى گوید:
وإذا نظرت إلیک من ملک *** والبحر دونک زدتنی نعما
«آن گاه که به تو به عنوان فرمانروایى مى نگرم، دریا کمتر از توست و تو بیش از آن به من نعمت مى دهى.
مقصود نهایى در این بیت همان انتظار پاداش است.
در پایان یادآور مى شویم که کلمه (نَاظِرَهٌ) از نظر اراده استعمالى(ابتدایى) همان نگریستن است اما از نظر اراده جدّى انتظار پاداش است. مثلاً مى گویند: فلانى به دست پدر مى نگرد، در این جا نگریستن به معناى خودش است امّا هدف نهایى چیز دیگر است و آن که در انتظار کمک پدر مى باشد.
در شعر گذشته این فقره آمد:«نظر الفقیر إلى الغنی الموسر»، نظر به معناى نگریستن است، امّا مقصود جدّى انتظار کمک توانگر به انسان فقیر است.
***
آیه دوم که با آن بر رؤیت در آخرت استدلال شده است
دومین آیه اى که بر رؤیت خدا در روز قیامت استدلال کرده اند آیه یاد شده در زیر است:
(لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَزِیَادَهٌ وَلاَ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّهٌ).(۷)
«براى افراد نیکوکار پاداش زیبا و افزون بر آن است مى گویند مقصود از «حسنى» بهشت است و مقصود از زیاده، رؤیت خدا است».(۸)
پاسخ
یک چنین تفسیر کاملاً تفسیر به رأى است، مقصود از «حسنى»، پاداش زیبا است که یکى از مصادیق آن بهشت است امّا مقصود از زیاده، افزون بر پاداش استحقاقى است یعنى روز رستاخیز، افراد نیکوکار علاوه بر پاداش مقرر، افزون بر آن نیز پاداش داده مى شوند و به اصطلاح زیاده بر استحقاق پرداخت مى گردد به گواه آن که آیه بعدى درباره بدکاران است چنین مى فرماید:
(وَالَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئَاتِ جَزَاءُ سَیِّئَه).(۹)
«براى بدکاران کیفرى در برابر عمل داده مى شود نه افزون بر آن».
بنابراین از دو آیه استفاده مى شود که در روز رستاخیز خدا براى نیکوکاران فزون بر استحقاق پاداش مى دهد ولى براى بدکاران، تنها به اندازه عمل آن ها کیفر مى دهد و این نشانه لطف خدا درباره مؤمنان و عدالت الهى در مورد مجرمان است.
این دو آیه مهم ترین مستمسک قائلان به رؤیت در روز رستاخیز است. اینک آیه سوم را مطرح مى کنیم:
دلیل سوم: درخواست رؤیت از طرف حضرت موسى(علیه السلام)
(وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی).(۱۰)
«وقت معین به وعده گاه ما آمد و خدا با موسى سخن گفت، موسى عرض کرد: خدایا خود را به من آشکار نما که تو را مشاهده کنم، خدا در پاسخ فرمود که مرا تا ابد نخواهى دید».
اگر واقعاً رؤیت خدا امکان پذیر نبود هرگز حضرت موسى(علیه السلام) آن را درخواست نمى کرد.
پاسخ
ظاهر آیه این است که حضرت موسى(علیه السلام) رؤیت با همین دیدگان دنیوى را درخواست نموده اند، آیا احتمال مى دهید که آن نبى بزرگوار (بدون سبب) چیزى محال خدا را از خداوند متعال، بخواهد؟ چیزى که همگان بر محال بودن آن اعتقاد داریم و لذا درخواست حضرت موسى به اصرار کسانى بود که به همراه او در میقات بودند.
توضیح این که آنان از موسى درخواست کردند در صورتى ایمان مى آوریم که خدا را با دیدگان ببینیم و در این موقع صاعقه آن ها را گرفت چنان چه مى فرماید:
(وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرى اللهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).(۱۱)
«به خاطر آر وقتى را که گفتید اى موسى ما به تو ایمان نمى آوریم تا این که خدا را آشکارا ببینیم. پس شما را صاعقه (آتش) دربرگرفت و آن حال را شما با چشم خود مشاهده مى نمودید».
آن گاه آنان به دعاى موسى زنده شدند و اصرار ورزیدند که رؤیت خدا براى ما امکان پذیر نیست امّا تو از خدا چنین درخواستى را بکن و ما قول شما را در رؤیت خدا مى پذیریم.
در چنین شرایطى که تحت فشار حاضرانى که در میقات بود این درخواست را کرد و جواب (لَنْ تَرانى)شنید.
چگونه مى توان به کلیم الله چنین نسبتى داد که او با دیدگان خود نتیجه درخواست رؤیت را درباره حاضران در میقات مشاهده گردید خودش چنین درخواستى نمود، گذشته بر این چیزى که همگان را محال مى دانند نبى بزرگ آن را از خدا بخواهد.
نتیجه مى گیریم که این نوع درخواست دلیل بر امکان رؤیت نیست.
ممکن است سؤال شود روایت صحیح بخارى چگونه توجیه مى شود؟
پاسخ: اوّلاً: مضمون روایت مخالف آیات قرآنى است که هر نوع رؤیت با این دیدگان را رد مى کند، و مى فرماید:
(لاَ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ).(۱۲)
«چشم ها او را نمى بیند، ولى او همه چشم ها را مى بیند، و او بخشنده(انواع نعمت ها، و با خبر از دقایق موجودات) و آگاه است».
ثانیاً: مسئله عقیدتى در گروه دلیل قطعى است و روایت در صحیح بخارى خبر واحد است و خبر واحد در عقاید حجت نیست زیرا خاستگاه عقاید علم و یقین انست و خبر واحد فاقد چنین هنر است.
ثالثاً: صحیح بودن روایت به معنى صحیح بودن سند آن است و صحت سند ملازم با صحت مضمون نیست زیرا راوى ثقه مصون از اشتباه و غلط نیست.
بنابراین آیات سه گانه که مدرک قائلان به رؤیت است کوچک ترین دلایلى بر مقصود آنان ندارد.
پاورقی:
[۱] . کافى، ج۱، ص ۹۸.
[۲] . توحید صدوق:۱۱۹.
[۳] . انّه تعالى یرى فى الآخره بالأبصار یوم القیامه کما یرى القمر لیله البدر یراه المؤمنون کما جائت الروایات عن رسول الله.
[۴] . فقال: «هل تضارّون فی الشمس لیس دونها سحاب؟» قالوا: لا یا رسول الله، قال:«هل تضارّون فی القمر لیله البدر لیس دونه سحاب؟» قالو: لا یا رسول الله، قال: «فإنّکم ترونه یوم القیامه، کذلک…. صحیح بخارى، ج۸، ص ۱۱۷، باب الصراط جسر.
[۵] . شرح مقاصد، ج۲، ص۱۱۱.
[۶] . سوره قیامت، آیه۲۲-۲۳.
[۷] . یونس:۲۶.
[۸] . تفسیر فخر رازى، ج۸، ص ۳۵۴.
[۹] . یونس:۲۷.
[۱۰] . اعراف:۱۴۳.
[۱۱] . بقره:۵۵.
[۱۲] . انعام:۱۰۳.