احتمالا ویژهترین نکته «هیولا» ـ. سریال جدید مهران مدیری برای شبکه نمایش خانگی ـ. حضور متفاوت فرهاد اصلانی باشد و البته کنایههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تیز و صریح که برای مردم به شدت ملموس است.
به گزارش روزنامه جام جم، به جز اینها هیولا، تا اینجا که چهار قسمت از آن توزیع شده، انتظارات را برآورده نکرده و جزو آثار درخشان کارنامه مهران مدیری نیست. هیولا، قصه معلمی ساده، شریف و درستکار به نام هوشنگ شرافت را به تصویر میکشد که تلاش میکند آبرو و اعتبار خاندان شرافت را حفظ کند، اما سختیهای زندگی و فشار اقتصادی، او را به مسیر دیگری میبرد و باعث میشود هوشنگ از شرافت فاصله بعیدی بگیرد.
شکست هیولا از شیرفرهاد بیتردید رسانه مهران مدیری، تلویزیون است. او با تلویزیون چهره و محبوب شد و با استعداد و نبوغی که داشت، بهترین آثار کارنامهاش را بهعنوان کارگردان در این رسانه ساخت؛ مجموعههایی به معنای واقعی خیابان خلوت کن از ساعت خوش و جنگ ۷۷ و پاورچین تا شبهای برره و مرد هزارچهره و دورهمی. حتی در زمینه بازیگری هم بهترین بازیهای کارنامهاش برای تلویزیون و آثاری بود که خودش در این رسانه کارگردانی کرد و بازیهای سینمایی او آنچنان ویژه نبود که از کیفیت بالاتری نسبت به نقشهای تلویزیونیاش برخوردار باشد.
از میان بازیهای معدود سینماییاش شاید تا اندازهای بتوان به نقشآفرینیهای خوبش در دیدار، دایره زنگی و پل چوبی اشاره کرد که در مقایسه با نقشهایی، چون شیرفرهاد پایین برره و مسعود شصتچی، چندان به چشم نمیآیند. تنها اثر مدیری بهعنوان کارگردان سینما هم ساعت پنج عصر بود که باوجود فضایی متفاوت و یک کمدی دغدغهمند اجتماعی، توقعات را از او برآورده نکرد.
غالب تجربههای مهران مدیری به عنوان کارگردان در شبکه نمایش خانگی هم ناموفق بود و در مجموع هرگز نتوانست موفقیت آثار محبوب تلویزیونی او را تکرار کند. ویلای من، گنج مظفر، عطسه و شوخی کردم، در مقایسه با تجارب موفق مدیری در تلویزیون به شوخی تلخی میمانست. با این حال او در این میان استثنائی، چون قهوه تلخ را هم برای شبکه نمایش خانگی ساخت که به محبوبیت زیادی دست یافت و با کارهای درخشان تلویزیونی او برابری میکند. اما در کلیت و به نسبت سریالها و برنامههایی که مدیری برای تلویزیون و شبکه نمایش خانگی ساخت، این دومی قطعا جایگاه پایینتری دارد.
خود مدیری در ویژه برنامه نوروز ۹۳ و در شبکه سه سیما درباره تفاوت مدیومهای تلویزیون و شبکه نمایش خانگی و فعالیت در این دو گفته بود: «شبکه نمایش خانگی قابل مقایسه با تلویزیون نیست برای اینکه من یک مخاطب ۷۰میلیونی را با یک مخاطب سه میلیونی عوض کردم که این مرا در این سالها آزار داده است.»
گرچه هیولا تا همین چهار قسمت عرضه شده، به لحاظ کیفی و ساختاری، منجسمتر از آثار ناموفق مدیری در شبکه نمایش خانگی است و اثر قابل تحمل تری نسبت به آنها محسوب میشود، اما همچنان با کارهای موفق و محبوب تلویزیونی او فاصله زیادی دارد.
ما را به حال خود رها نکن!
حتما با «پایان باز» یا «پایان مبهم» آشنایی دارید که معمولا در فیلمهای هنری و روشنفکرانه و سینمای مدرن اتفاق میافتد و به جای تعیین تکلیف نهایی و قطعی شخصیتها، با باز گذاشتن ته فیلم و یک پایان باز یا مبهم، سرنوشت قصه به مخاطب سپرده میشود و در ذهن او ادامه پیدا میکند. یکی از استادان این شیوه در سینمای ایران و جهان، اصغر فرهادی است که تقریبا همیشه، مخاطب را در خماری گذاشته و به حال خود رها کرده تا سرنوشت قصه و شخصیتها را حدس بزند.
اما به نظر ما، مهران مدیری با قهوه تلخ، دست فرهادی و فیلمسازانی همچون او را در زمینه پایان باز و مبهم بست و با ساخته نشدن و توزیع نشدن چند قسمت پایانی، شیوه تازهای را در پایان بندی بنا نهاد! البته ظاهرا این پایان بسیار بسیار باز و بسیار بسیار مبهم، خودخواسته نبود و این اتفاق از دست خود مدیری هم خارج بود. قهوه تلخ گرچه موفقترین و محبوبترین کار مدیری در شبکه نمایش خانگی است، اما همین اتفاق عجیب و نامتعارف که تقریبا در سینما و تلویزیون ایران و جهان کم سابقه و بعید به نظر میرسد، نارضایتی مخاطبان را در پی داشت و باعث شد حس بیاحترامی از سوی سازندگان سریال به آنها دست دهد. سازوکار نامناسب شبکه نمایش خانگی در آن زمان که الزامی را درخصوص اتمام ساخت و عرضه سریال و پاسخگویی عوامل درباره این بیاحترامی درنظر نگرفته بود، هم قابل اغماض نیست.
گرچه سریالهای بعدی مدیری در این شبکه به سرانجام رسید و دست کم در پخش و عرضه، رضایت مخاطبان را همراه داشت، اما این ترس برای همیشه در تماشاگران باقی است که نکند مدیری باز هم سریالی در شبکه نمایش خانگی بسازد که پایان نداشته باشد. یعنی کار به جایی رسیده که اگر هم سریال خوب و جذابی ساخته شود و در مخاطب ایجاد علاقه کند، ممکن است با «پایان نداشتن»، او را برای همیشه به حال خود رها کند! به قول آن ترانه احسان خواجه امیری از آقای مدیری خواهش میکنیم: «منو به حال من رها نکن.»
شتاب کن هوشنگ شتاب کن
یکی از مشکلات تقریبا همیشگی سریالهای مدیری این است که دیر راه میافتد و به اصطلاح دیر شروع و گرم میشود. احتمالا متوجه این ویژگی در دیگر آثار او هم شدهاید. احتمالا که علت را باید در متنها جستوجو کرد یا شاید نظر و نگاه خود مدیری که قصه و شخصیتها کمی دیر روی غلتک میافتند. اما آنچه اصول فیلمنامهنویسی و سریال سازی میگوید این است که پس از مختصری در باب معرفی فضا و شخصیتها، بلافاصله نمایه قصه هم به تماشاگر ارائه شود و او به سرعت دریابد که قرار است چه داستانی ببیند و موضوع از چه قرار است.
البته که مخاطب به خاطر نام و اعتبار مدیری و اعتماد و علاقهای که به او و آثارش دارد، صبر و حوصله میکند و این دیرراه افتادن قصه را تاب میآورد، اما از آنسو بهتر است شخصیتهای مدیری سریعتر بروند سر اصل قصه و حرفشان را بزنند. هرچه باشد شبکه نمایش خانگی است و با این افزایش قیمت لوحهای فشرده و دانلودهای مجاز و قانونی، مخاطب دوست دارد زودتر از اینها بداند داستان از چه قرار است. در همین چند قسمت عرضه شده هیولا میشد قصه سریعتر و جذابتر پیش برود و به جای موقعیتهایی تکراری و دستکم مشابه، هوشنگ زودتر درگیر شرایطی بغرنج شود و تغییر رفتار دهد. میگویند عجله، کار شیطان است، اما دیگر این میزان از کندی هم توصیه نشده!
چه میکنه این اصلانی؟ چیه این بازیگر اصلا؟!
آن فرهاد اصلانی جوان و لاغراندام در روسری آبی را به یاد بیاورید. این بازیگر همانطور که در سالهای اخیر به لحاظ فیزیکی و وزنی تغییرمحسوسی نسبت به سالهای اولیه و حتی میانه حضورش در سینما و تلویزیون داشته، به لحاظ بازیگری هم پختهتر شده و حالا دیگر به وزنهای مهم تبدیل شده است. اصلانی مثل یک بازیگر همه چیز تمام است که میتواند خیال هر نویسنده و کارگردانی را بابت درآوردن تمام و کمال شخصیت راحت کند.
اگر نقش مناسب او باشد، نتیجه حتما چیز درخشانی است؛ مهمترین نمونه متاخرش بازی تماشایی اصلانی در مغزهای کوچک زنگ زده با آن جزییات خیرهکننده در بازیگری است. اصلانی بهندرت در آثار کمدی بازی میکند، اما با همین نقش هوشنگ شرافت نشان داده سینمای ایران میتواند از ظرفیت او در این عرصه، بهره بیشتری ببرد. اصلانی با درک صحیح نقش، خیلی با ملاحظه از میمیک استفاده میکند و بیشتر خودش را در خدمت موقعیت کمدی قصه قرار میدهد.
با این حال انتظار میرود نقش هوشنگ شرافت که کاراکتر اصلی قصه است، پررنگ و جلوه گر بماند و نه اینکه زیرسایه شخصیتهای دیگر همچون کامروا برود. این ویژگی مدیری است که عمدتا سعی میکند حتی در آثاری که نقش اصلی نیست هم مرد قدرتمند در سایه باشد. در حالی که در اثری مثل هیولا باید اجازه داد نقش هوشنگ و بازی خوب اصلانی بهخوبی دیده شود و در قصه و فیلمبرداری و بازی، زیر سیطره کامروا و سایه سنگین مدیری قرار نگیرد. در میان دیگر بازیگران سریال هم بازیهای خوب محمد بحرانی و سیما تیرانداز، در نقش زوجی نوکیسه و تازه به دوران رسیده، قابل اشاره است.
هایزنبرگ وطنی
پیمان قاسمخانی، نویسنده خوش ذوق و باهوش و فیلم و سریال بین است و علاقه اش به تلویزیون و سینمای جهان در آثارش نمود دارد. سادگی و معلم شیمی بودن هوشنگ شرافت، مخاطبان جدی سینمایی و تلویزیونی را بلافاصله یاد همین ویژگیها در والتر وایت، معلم شیمی سریال بریکینگ بد میاندازد. مسیری هم که قرار است هوشنگ طی کند، احتمالا مشابه راه و سرنوشت وایت باشد که تبدیل به هیولایی به نام هایزنبرگ شد. ضمن اینکه وایت، شاگرد تنبلی به نام جسی داشت که بعدا در کار خلاف، همدست و وردست معلمش میشود، اینجا در هیولا هم شرافت، شاگرد خنگی به نام هوشمند دارد که دستکم باب آشنایی معلم با پدر شیاد و خلافکارش را فراهم کرد.
جای خالی انصاری
همیشه در سالهای اخیر عادت داشتیم، سیامک انصاری را در کارهای مدیری ببینیم و این بازیگر تقریبا پای ثابت آثار این کارگردان بود. انصاری همیشه نقش شخصیتهای اتوکشیده و آدابدان و محترمی را در آثار مدیری بازی میکرد که در چنبره جامعه و آدمهای نابهنجار پیرامونش گرفتار میشد و کاری جز نگاه خیره به دوربین از دستش برنمیآمد. احتمالا اگر قرار بود نقشی برای انصاری در هیولا متصور باشیم، همین هوشنگ شرافت بود، اما این بازیگر در این کار با مدیری همکاری نمیکند و قرعه نقش اصلی به نام اصلانی افتاد.