روزنامه اعتماد در گزارشی نوشت: اردیبهشت ۱۳۹۵ بود که پنجمین رییس سازمان صدا و سیما بعد از دورهای کوتاه و به صورتی غیرمعمول، خیلی زودتر از آنکه حکم ۵ سالهاش پایان یابد، استعفا داد و معاون معزول او یعنی عبدالعلی علیعسگری بر صندلی او نشست.
۴ ماه پیش از آن هم شهرزاد میرقلیخان، بازرس ویژه او در دوران ریاست بر سازمان، کشور ایران را به مقصد مسقط ترک کرده بود. اردیبهشت ۱۳۹۸ بر گره این استعفا و خروج ناگهانی میرقلیخان از کشور گرهای دیگر افتاده؛ حالا قصه سرافراز که رهبری دوران ریاستش را توام با «تلاشهای انقلابی و ارزشی دلسوزانه» توصیف و تاکید کرد که این تلاشها «هرگز نباید فراموش شود» با میرقلیخان که به خاطر خرید عینکهای دید در شب برای کشور در امریکا زندانی شد، پیچیدهتر شده؛ آنچنان پیچیده که پای بسیاری را در این داستان باز کرده است. ماجرای «استعفا و خروج از کشور و جاسوسی و پروندههایی که از کشور خارج شد» بارها در رسانهها و فضای مجازی بازخوانی و بازنشر داده شده، اما گفتوگوی همزمان محمد سرافراز و شهرزاد میرقلیخان که روز پنجشنبه منتشر شد سوالات تازهای ایجاد کرده است. سرافراز در «اتاق شیشهای» طراحی شده از سوی «بهاریها» روبروی عبدالرضا داوری، مشاور رسانهای محمود احمدینژاد نشست و به سوالات او پاسخ داد. میرقلیخان نیز از عمان روی خط آمد تا روایتهای مربوط به خودش را بازگو کند.
به گفته داوری این مصاحبه حدود ۸۰ دقیقه بوده که ۱۹ دقیقه آن به دلیل آنچه داوری «تکرار» خوانده، حذف شده است. داوری همچنین توضیح داده که هفتم اردیبهشت از سرافراز درخواست مصاحبه و نهم اردیبهشت موافقت رییس سابق صداوسیما برای گفتگو را کسب کرده و در نهایت این برنامه تهیه شده است.
داوری همچنین در صفحه توییتر خود برای مصاحبه با تمام کسانی که در طول مصاحبه از آنها نامی برده میشود، اعلام آمادگی کرده است. صحت کلام سرافراز و میرقلیخان مشخص نیست. تا زمان نگارش این گزارش نیز تایید و تکذیبی در مورد مصاحبه آنها منتشر نشده از همین روی «اعتماد» نیز تنها روایتگر این ماجرا است، اما صحبتهای سرافراز و پردهبرداری او در «اتاق شیشهای» که عمدتا در زمره خطوط قرمز نانوشته برای رسانهها قرار میگیرد آن هم در گفتگو با رسانه «جریانی خاص» که این روزها اپوزیسیون داخلی توصیف میشود، سوالبرانگیز است.
پروژه اول: یک احمدینژاد کتوشلوار پوش در راه است؟!
گرچه داوری ادعا کرده تمام آنچه سرافراز در گفتگو مطرح کرده قبلا نیز در مصاحبههای دیگری بیان شده است، اما به جرات میتوان گفت که این گفتگو بیپردهترین مصاحبه او است که صراحتا از برخی مقامات امنیتی نام میبرد و تاثیرگذاری آنها را در برخی اقدامات تشریح میکند. صحت و سقم سخنان سرافراز مشخص نیست. هیچ مقام امنیتی یا کسانی که از آنها نام برده شده نیز به اظهارات او واکنش نشان ندادهاند. با این حال آنچه از سخنان سرافزار به ذهن متبادر میشود این است که او خود را «قربانی مبارزه با فساد سازمان یافتهای» در صداوسیما میداند که به گفته او تنها با تغییر ساختار تغییر میکند. سرافراز در این مصاحبه از ۵ پروژهای گفت که با آمدنش آغاز و احتمالا عمر مدیریتی او را کاهش داد. اصلاح ساختاری، کاهش ۱۰۰ پست مدیریتی در سازمان، اصلاح روندها، کاهش هزینهها و بازنگری در روندها یکی از اقداماتی است که معتقد است انجام آن او را روی سیبل حملات و هجمهها قرار داد.
همچنین «مبارزه با فساد» در بخشهایی که او «حساس» توصیف میکند، باعث شد که کار او در سازمان با سنگاندازیهایی مواجه شود. پروژههایی، چون دیتا سنتر با ۵۰ میلیارد تومان هزینه که سرافراز معتقد است هیچ خاصیتی نداشت، پروژه پیامرسان سروش که آن را هم بیخاصیت توصیف کرده و پروژه IPTV که با هزینه ۹ میلیون یورو و حضور چند شرکت خارجی انجام میشد همان پروژههایی است که جلوگیری از ادامه حیات آنها باعث شد او از ساختمان جامجم خداحافظی کند؛ بنابراین آنچه سرافراز کلید زده و بر آن تاکید دارد مبارزه با فساد در سازمان صدا و سیما آن هم در گفتگو با جریانی است که آنها نیز خود را پرچمدار این مبارزه میدانند و احتمالا هم با همین توجیه به او تریبون دادهاند.
اینکه چرا سرافراز برای بیپرده سخن گفتن «بهاریها» را انتخاب کرده و اینکه آنها چطور با دست باز این مصاحبه را نشر دادهاند جای سوال دارد و یک احتمال را نیز تقویت میکند و آن، اینکه آیا سرافراز قرار است کاندیدای «احمدینژادیها» در ۱۴۰۰ باشد که در ظاهر کاپشن مدل احمدینژاد را کنار گذاشته، کت و شلوار پوشیده و پرچم مبارزه با فساد را از رییس دولت نهم و دهم بر دوش گرفته و به سمت پاستور میرود؟
پروژه دوم: جنگ نزدیک است؟!
گر چه انتظار میرود این گفتگو با حواشی مربوط به صدا و سیما یا فیلمهایی که اخیرا از او پخش شده آغاز شود، اما داوری در نخستین سوال تحلیل سرافراز را از «وضعیت کشور در بعد ملی و فراملی» جویا شد. سرافراز هم پاسخ داد که برداشت عمومیاش «وجود نارضایتی از مدیریت کشور و تصور فساد همهگیر» است. بعد از آن، اما مستقیم به سراغ «جنگ» رفت و گفت: امریکاییها که قصد حمله به ایران را دارند برای بعد از ماه رمضان آماده میشوند تا بهانهای پیدا و به ایران حمله کنند؛ بنابراین سرافراز جنگ را محتمل ارزیابی کرده و در پی این است که این را القا کند که «جنگ» نزدیک است.
پروژه سوم: افشاگری یا تسویهحساب؟
سرافراز در طول مصاحبه بعد از اینکه اصلاحاتی را که رخ داده، دلیلی بر افزایش حملات به خود توصیف میکند به سراغ ماجرایی میرود که نهادهای امنیتی در آن دخیل هستند. او شرح میدهد که وقتی دست به کار میشود تا این اصلاحات را محقق کند، میرقلیخان، دستیار ویژهاش از سوی اطلاعات سپاه احضار میشود. به گفته سرافراز این احضار به صورت پروژهای مشترک از سوی وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه پیش برده شده است.
گویا میرقلیخان در جلسه بازجویی به جاسوسی متهم و زندان رفتن او در امریکا کذب خوانده میشود. همچنین از او در مورد سفرهای خارجی و کتابی که از دوران زندان نوشته شده پرس و جو میشود. همچنین به گفته میرقلیخان تطهیر محمود سیف (همسر سابق او و کسی که در خرید عینکهای دید در شب دخیل بوده) از دیگر اتفاقاتی بوده که در طول بازجویی رخ میدهد. در واقع آن دو تلاش میکنند که نشان دهند قربانیان برخورد با فساد هستند.
همچنین در بخش دیگری سرافراز به شکست یک مزایده مهم در صدا و سیما با دخالت بعضی از نیروهای نظامی - امنیتی اشاره میکند. گر چه میرقلیخان در این مصاحبه اشاره میکند در گفتوگویی با مسئولان و مقامات عالی نظام نسبت به برخورد سرافراز با فساد سازمان خاطر جمع شده، اما بلافاصله بعد از آن سرافراز توضیح داد که در جریان برگزاری مزایده تیم {... } باعث شکست مزایدهای میشوند که در گروه برنده آن بانک توسعه و تعاون با پیشنهاد ۱۶۵۰ میلیارد تومان حضور داشته، اما با دستور وزیر کار وقت (بانک توسعه و تعاون از زیر مجموعههای این وزارتخانه است) از این مزایده کنار میکشد. حال سوال اینجا است که آیا این یک افشاگری علیه جریانی است که در سیستم اقتصادی صد او سیما نفوذ داشته و سودهای کلان به جیب میزنند یا تسویه حسابی سیاسی است که خط آن اتفاقا با خط احمدینژادیها یکی است؟ چرا که سرافراز همان کسانی را نشانه میگیرد که احمدینژاد و اطرافیانش بارها فساد را به آنها نسبت دادهاند.
صحبتهای سرافراز حکایت از آن دارد که او خود را وصله ناجوری در سازمان عریض و طویل صداوسیما توصیف میکند که جریانی حضورش را تاب نیاوردند. او معتقد است اول تخریب از شخص او و با کشیدن کاریکاتور شروع کردند و بعد به سطوح بالاتر رسیدند. شایعاتی در مورد بیرون کردن کارکنان سازمان و تغییرات بنیادین یا فرار شهرزاد میرقلیخان را هم سوخت ماشین تخریب جریانی در صدا و سیما میداند. سرافراز در این مصاحبه شرایط خود را با سه رییسجمهوری قبلی قیاس میکند و معتقد است روندی مشابه برای آنها طی شده است. ابتدا انگ جاسوسی به اطرافیان و بعد خود آن شخص، اتهامات مالی و سپس مشکلات اخلاقی مراحلی است که سرافراز باور دارد در مورد هر شخصی که خواستار حذف او باشند، عملیاتی میشود. به هر روی نمیتوان به درستی قضاوت کرد که سرافراز در حال افشاگری است یا تسویه حساب سیاسی؟
پروژه چهارم؛ جاسوسسازی؟
در میانه مصاحبه سرافراز ماجرا و چرایی جاسوس خواندن میرقلیخان را روایت میکند. او شرح داد که بعد از ماجرای مزایده بخش بازرگانی صدا و سیما و انجام پروژههای دیگر پروژه جاسوسسازی میرقلیخان کلید خورده است. سازمان اطلاعات سپاه هم در همین راستا برای میرقلیخان، دستیار ویژه سرافراز محدودیت زمانی در نظر میگیرد تا از کشور خارج شود. سرافراز چندین بار در طول مصاحبه تاکید میکند چرا کسی که کتابی علیه امریکا و اقدامات ضد حقوق بشری این کشور مینویسد به جای تشویق، تقبیح شده و حتی تهدید میشود که باید کشور را ترک کند و در نهایت هم انگ جاسوسی به او میزنند؟ با این حال در این مصاحبه سرافراز تنها از جاسوس خواندن میرقلیخان گلایه نمیکند و معتقد است که این هم یک پروژه است. پروژه جاسوسسازی که قبح این عمل را شکسته.
برای مدعای خود نیز از متهمان محیطزیستی مثال میآورد و سپس ماجرای رضا گلپور، نویسنده شنود اشباح را شرح میدهد. به گفته این دو مصاحبه شونده گلپور برای دیدار با میرقلی خان و کشف واقعیت به دیدار او در عمان میرود و پس از شنیدن تمام ماجرا، توضیح میدهد که یک سازمان امنیتی از او خواسته بوده علیه سرافراز و میرقلیخان کار کند، اما با شنیدن واقعیت امر از این ماجرا کنار میکشد.
سرافراز و میرقلیخان معتقدند گلپور که به اتهام جاسوسی برای اسراییل هماکنون در زندان به سر میبرد نیز از دیگر قربانیان تسویه حساب با آنها است. در آخر نیز سرافراز توضیح میدهد که بعد از ترک کشور از سوی میرقلیخان ماجرای اتهام جاسوسی را از هاشمیان، معاون طائب پیگیری کرده و آنها نیز دلیل محکم و متقنی نداشتهاند. او خود را نیز از این اتهام مبرا میداند و گفته مگر میشود کسی پوشههای امنیتی و محرمانهای را زیر بغل زده و به خارج از کشور ببرد و اساسا آیا با تکنولوژی روز به چنین کاری نیاز است؟ با این حال او شهرزاد میرقلیخان را قربانی پروژه جاسوسسازی برخی نهادهای امنیتی میداند.
پروژه پنجم: استراتژی حمله به «هاشمی» هنوز ادامه دارد؟
بخش دیگری از مصاحبه که گر چه کوتاه است، اما بسیار جلب توجه میکند، جاسوس خواندن «آیتالله هاشمی رفسنجانی» است. بخشی از مصاحبه که آنقدر دور از ذهن به نظر میآید که حتی صحت و سقم باقی سخنان شهرزاد میرقلیخان را نیز زیر سوال میبرد.
او مدعی است که وقتی در زندان امریکا بوده از او درخواست همکاری میشود. در واقع او صراحتا از درخواست جاسوسی امریکا میگوید که البته تاکید دارد این درخواست را رد کرده، اما میرقلیخان به نقل از برخی مقامات امنیتی امریکایی مدعی میشود که هاشمی رفسنجانی تمام اطلاعات کشور را از طریق عربستان سعودی در اختیار امریکا قرار میداده است. بر اساس همین مدعا نیز توضیح میدهد به همین دلیل بعد از فوت او رابطه ایران و عربستان وارد تنش بیشتری شده و به تبع آن امریکا نیز تغییر رویه میدهد.
اما آنچه در این میان باز هم جالب به نظر میرسد این است که گویا دشمن مشترک این بار هم دوستی آورده به عبارتی دشمنی احمدینژادیها با هاشمی رفسنجانی که از سال ۸۴ تاکنون عیان است و منجر به دوگانهسازی احمدینژاد- هاشمی شد، این بار از سوی سرافراز و دستیار ویژهاش به منصه ظهور گذاشته شد و حمله به هاشمی هم در بخشی از این مصاحبه گنجانده شد.
اتفاقی که در حال رخ دادن است، احتمالا ارایه کدهایی به نهادهای امنیتی است و در انتظار پاسخی از سوی آنها ماندن. گفتوشنودی که فارغ از جریانهای سیاسی در ردهای بالاتر در حال رخ دادن است و شاید تحلیل آن بسیار پیچیدهتر از مسائل و موضوعات انتخاباتی یا حمله به «این» و «آن» نیز باشد.
به نظر میرسد بیش از هر چیز باید منتظر کنشها و واکنشهای دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی بود.
شما طرفدار روحانی بودید و هستید با این شرایط بد اقتصادی که روحانی بوجود اورده با بگویم درود بر مرد بزرگ احمدی نژاد