«حمال طلا» پر از ایدههای ریز و درشت است که نیاز داشت با ایده بکرتری پایان بگیرد، اما اینطور نشده، نه اینکه پایان فعلی بدون گزند باشد. ایده مشکلگشای پایانی واقعا جالب است، اما همجنس ایدههای دیگر فیلم نیست.
حمال طلا
کارگردان: تورج اصلانی، تهیه کننده: منصور سهرابپور
بازیگران: سعید آقاخانی، پیام احمدی نیا، لطفالله سیفی، ژاله صامتی، امید روحانی و...
خلاصه داستان: رضا، حمال طلا است. شغلش رساندن طلا و جواهرات از کارگاه به مغازه است. یک روز در مسیر از او دزدی میشود و او باید غرامت بپردازد. او از دوستش لویی کمک میگیرد، اما نوسانات بازار تهران اوضاع او را بدتر میکند.
حمال طلا چه جور کمدیای است؟
حسین عیدی زاده
«حمال طلا» از آن دست فیلمهای طنازانهی همزمان جدی است که روزگاری ایتالیاییها پروردگارش بودند، از آن کمدیها که ماریو مونیچلی و اتوره اسکولا میتوانستند بدلش کنند به جواهری درخشان و تورج اصلانی هم بیشترین تلاشش را کرده و در اغلب لحظات هم موفق شده، اما نتیجه کارش هرچند مفرح بیشتر شبیه فیلمی است که دینو ریزی با بازی ویتوریو گاسمن ساخته باشد. درباره دو آدم بدبخت همیشه در ته چاه که تصور میکنند فکر بکری به سرشان زده و میخواهند بالاخره خودشان را از چاه بالا بکشند و هوای تازه را نفس بکشند.
اینکه فیلم خواهرخوانده کاری از مونیچلی یا اسکولا نیست و بیشتر پهلوبهپهلوی کاری از ریزی میزند به معنای خُرد شماردن فیلم و تلاش گروه کوچک، اما باانگیزه آن نیست، بلکه بیشتر به نوع نگاه و رویکرد فیلمساز برمیگردد. میلی به هزل و کمدی چرک طبقات فرودست جامعه در «حمال طلا» دیده میشود که در کارهای ریزی کم ندیدیم، هرچند در فیلم اصلانی بنا به رسومات و شرایط خبری از شوخیهای جنسی نیست و بیشتر منجلابی که شخصیتها در آن گرفتار هستند لحظات شوخ را شکل دادند. ایده فیلم – پولدارشدن با تصفیه فاضلاب یک کارگاه طلافروشی- شاید بکرترین ایده برای پرداختن به بازار پرنوسان ارز این روزهای ایران باشد. بعد از همان مقدمه فیلم و اولین ضربه بدبختی که بر پیکر رضا وارد میشود، او کمکم با همراهی لویی، یک مرد لاغرمردنی که فقط باید وردست باشد فکری به سرشان میزند تا قدمبهقدم بیشتر در بدبختی و فلاکت فرو بروند. این ایده بدبختی و گسترش آن به تمامی سطوح زندگی یک شخصیت از آن ایدههایی است که جان میدهد برای ساختن یک فیلم اجتماعی اشکدربیار، از آنها که لقب «سیاهنمایی» به آن میدهند، اما اصلانی و نادی (همکار فیلمنامهنویسش) تصمیم گرفتند راهی دیگر را بروند؛ اینکه ترزبانی جاری در این قشر اجتماعی را بهانهای کنند برای خلق لحظاتی با بار طنز، طنزی از جنس هزل که هرچه موقعیت دو شخصیت اصلی بدتر میشود، بیشتر نمود پیدا میکند و در فصل عجیب و چرک و خندهدار استخر فاضلاب و بیرون کشیدن طلا از آن به اوج میرسد.
«حمال طلا» پر از ایدههای ریز و درشت است که نیاز داشت با ایده بکرتری پایان بگیرد، اما اینطور نشده، نه اینکه پایان فعلی بدون گزند باشد ـ. ایده مشکلگشای پایانی واقعا جالب است، اما همجنس ایدههای دیگر فیلم نیست و به جای بستن فیلم به شکل دایرهوار شاید اگر روند بدبختی توأم با بلاهت شخصیتها ادامه پیدا میکرد و بازی بازار ارز دست از شوخی با این دو بدبخت برنمیداشت با فیلم کوبندهتری روبهرو بودیم، فیلمی تلخ که تمامی لحظاتش کمیک است و «حمال طلا» به یک اتفاق بدل میشد. «حمال طلا» در این جشنواره عبوس و اعصابخردکن که فیلمسازها جسارت را با پرداختن خامدستانه به مسائل اجتماعی اشتباه گرفتند فیلمی است جذاب که سخت بشود با توجه به بافت و شوخیهایش کلمه دلنشین برایش به کار برد، اما ارزش دیدن را دارد و برای کارگردانش هم فیلمی روبهجلوست و هزلی دارد که نیاز به آن در این سینما بسیار احساس میشود، هزلی از جنس فصل مزایده و بعد خالی کردن فاضلاب کارگاه طلا و بدهوبستان کلامی میان رضا و صاحب کارگاه و ایده درخشان تهدیگ!
منبع: سازندگی
زمانی برای پولداری اسبها
«حمال طلا» دومین فیلم سینمایی ساخته تورج اصلانی است که به زعم هیات داوران جشنواره فیلم فجر به عنوان اولین فیلم سینمایی یکی از کاربلدترین فیلمبردارهای سینمای ایران محسوب شد و در بخش اصلی جشنواره نیز حضور دارد.
تورج اصلانی در کارنامه پربارش به عنوان مدیر فیلمبرداری، آنقدر آثار رنگارنگی دارد که از او انتظار هرگونه فیلمی با هر ژانری میرفت، اما «حمال طلا» نشان میدهد او ادامه دهنده جریانی است که قبل از انقلاب با فریدون گله شروع شد و پس از انقلاب با جعفر پناهی و بهمن قبادی ادامه پیدا کرد و سامان سالور تا اندازهای سراغ آن رفت و امروز، محسن امیریوسفی بهترین پرداخت به چنین سوژههای شهری با رگههای کمیک را در کارنامهاش دارد.
تورج اصلانی در «حمال طلا» بیشتر وامدار نگاه حاکم بر فیلمهای سینمایی بهمن قبادی و ساسان سالور است که البته با هر دوی آنها همکاری داشته است. «حمال طلا» یک ایده مرکزی و جذاب دارد. جست و جوی الماس توسط دو کارگر آسمانجل و مفلوک در میان انبوهی از فاضلاب انسانی. ایدهای که کارگردان و همکار فیلمنامهنویسش نتوانستهاند در ۹۰ دقیقه، فراتر از همان ایده بروند و رویدادها و خرده داستانهای مکمل کنندهای به آن اضافه کنند.
زمانی که ایده اولیه فیلم یعنی پیدا کردن الماس به پایان میرسد، فیلم تمام میشود، اما کارگردان دست به دامن ایده دیگری میشود و اپیزود جدیدی را شروع میکند تا فیلمنامه عقیمش را نجات دهد که البته نمیتواند. ایده خرید و فروش سکه در آستانه جهش قیمت و حباب بازار که نه تنها فیلم را نجات نمیدهد بلکه با توجه به وضعیت کنونی بازار و آگاهی مخاطب از فضای اقتصادی حاکم بر بازار سکه و طلا، مخاطب در پایان، نه به شخصیتها بلکه به بلاهت فیلمساز میخندد.
اضافه کردن قصه دوم به ایده اولیه فیلم از ابتدا اشتباه بوده، چرا که اگر با چنین رویکردی بخواهیم فیلمنامه بنویسیم، بهتر است با آن سریال بسازیم نه فیلم سینمایی، زیرا همه این اپیزودها میتواند قطعه به قطعه اضافه شود و فیلم تا ۹۰۰ دقیقه ادامه پیدا کند. فیلمساز هم که این نکته را متوجه شده، شخصیتهای اصلی را نابود میکند بلکه فیلم راهی برای پایان پیدا کند.
منبع: سینمامارکت