دیدن این فیلم جرم است!
کارگردان: رضا زهتابچیان، تهیهکننده: محمد حمزهزاده
بازیگران: لیندا کیانی، امیر آقایی، حسین پاکدل، حمیدرضا پگاه
خلاصه داستان: فقط یک فیلم پنجدقیقهای میخواستم تا بعداً بتونم از زنم و دخترم دفاع کنم، ولی امونم ندادند... صدای آژیراشون داره نزدیک میشه... الآن مثل مور و ملخ میریزن اینجا...
بیشتر بخوانید: (تصاویر) نشست خبری سیاسیترین فیلم جشنواره فیلم فجر
کشمکش فرد با سیستم
پرویز جاهد
«دیدن این فیلم جرم است»، فیلمی در ژانر تریلر سیاسی است که در سالهای اخیر با سرمایهگذاری و حمایت نهادها و سازمانهایی مثل اوج یا حوزه هنری، رونق تازهای گرفته و در ادامه فیلمهایی مثل «سیانور» و «ماجرای نیمروز» و «لاتاری» ساخته شده است.
تفاوت این فیلمها با فیلمهای سیاسی- امنیتی که مثلاً در دهه شصت یا هفتاد ساخته میشد در شکل، زبان و پرداخت سینمایی آنهاست که نسبت به آن فیلمها، پیشرفت قابل توجهی داشتهاند. اسم فیلم بیربط است و به گفته کارگردانِ فیلم، دلیل انتخاب آن بهخاطر صحنهای از فیلم است که در فیلم فعلی نیست و در مرحله فیلمبرداری حذف شده، ولی با این حال همچنان روی فیلم مانده است.
فیلم، داستانِ بسیجی جوانی به نام امیر است که همسرش در خیابان به خاطر چادری بودن مورد تعرض و ضرب و شتم یک دلال نفتی ایرانی/انگلیسی مست به نام ناصر احتشام قرار میگیرد و بچهاش بر اثر ضربات وارده سقط میشود. امیر که فرماندهی یک پایگاه بسیج را به عهده دارد، این مرد را دستگیر و بازداشت میکند، اما از مقامات بالا به او دستور میدهند که او را آزاد کند، ولی امیر زیر بار این دستور نمیرود و این نافرمانی و سرپیچی از دستور، او را در مقابل نظام قرار میدهد و مجبور میشود همانند حاج کاظم در «آژانس شیشه ای» برای برآورده شدن خواست قانونی و شرعی اش، یعنی محاکمه و مجازات دلال نفتی متوسل به گروگانگیری شود اما...
«دیدن این فیلم جرم است»، همانند «آژانس شیشه ای»، فیلمی در مورد کشمکش و جدال فرد با سیستم است که از زاویه امنیت ملی روایت میشود. امیر وقتی میفهمد که مسئولان نظام بهخاطر فشارهای بینالمللی بویژه از سوی دولت بریتانیا و یا نقش مهم این دلال نفتی در مذاکرات نفتی ایران و ژاپن، میخواهند او را بدون محاکمه آزاد کنند، آشفته میشود و دست به گروگانگیری میزند. با اینکه مسأله فیلم به اصطلاح «ناموسی» است و مستقیماً ربطی به برجام ندارد، اما به شکلی نمادین و استعاری، علیه برجام و دیپلماسی دولت روحانی و هرگونه مذاکره با غرب است.
امیر یک بسیجی ارزشی و آتش به اختیار است که صراحتاً از آقازادهها و مذاکرهکنندگان انتقاد میکند. او درخواست مقامات نظام برای آزادی ناصر احتشام (دلال نفتی) بهخاطر فشارهای دولت بریتانیا و مذاکره برای فروش نفت در ژاپن را «باج ناموسی» خوانده و رد میکند. از دید او این دیپلماسی، غیرت ندارد در حالی که مقام امنیتی میگوید در عوض شعور دارد و منافع ملی را درنظر میگیرد. مشکل بزرگ این فیلم این است که تماشاگر اساساً، مسألهای که موجب این بحران شده یعنی ضرب و شتم زنی چادری به وسیله مردی دوملیتی آن هم در پایتخت جمهوری اسلامی را باور نمیکند.
شاید اگر این موضوع در کشوری غربی مثل فرانسه یا انگلستان که گرایشهای اسلام ستیزی در آنجا نیرومند است رخ میداد، قابل باور بود. مسأله دیگر، آشفتگی در کارگردانی صحنههای مربوط به مذاکره امیر و گروه بسیجیها با مقامات امنیتی است. فیلمساز در فضاسازی و ایجاد التهاب و تعلیق که ویژگی مهم این نوع تریلرهای سیاسی است موفق نیست و نتوانسته تصویر درستی از موقعیت جغرافیایی پایگاه بسیج و کنشی که در آن جاری است ارائه کند.
منبع: روزنامه ایران
نسخهی آپدیتشدهای آژانس شیشهای
آرش پارساپور
رضا زهتابچیان تاکنون یکی دو فیلم کوتاه ساخته و از سال ۱۳۸۵ تا به امروز درگیر دریافت مجوز و ساخت فیلم «دیدن این فیلم جرم است» بوده؛ فیلمی که فارغ از خوب یا بد بودن آن از منظر کیفی، باید دیده شود و درباره آن حرف زده شود. با فیلمی روبرو هستیم که میتوان به آن لقب سیاسیترین فیلم دهه نود شمسی را اطلاق کرد و از شنیدن برخی دیالوگها که توسط کاراکترهای فیلم ادا میشود، تعجب کرد. «دیدن این فیلم جرم است» واقعا حس وقوع جرم را به مخاطب میدهد و این موضوع ناشی از خفقان و آزادی نداشتن در سینما و هنر کشورمان است. حوزه هنری بعد از سالها دوندگی زهتابچیان، این خفقان را حس و درک کرده و به او اجازه داده که فیلمش را بدون کم و کاستی بسازد و حالا آن را به سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر آورده است.
دست زهتابچیان آزاد گذاشته شده تا هرچه میخواهد در فیلم خود بگوید و انتقادات را به زمین و زمان روانه کند. بسیاری فکر میکنند که فیلم رنگ اکران به خود نمیبیند، اما تصور میکنم که انتقادات سیاسی داخل فیلم اگرچه بسیار بسیار تند است، اما با مضامینی که توسط رهبری مطرح شده منافاتی ندارد و فیلم احتمالا اکران خواهد شد. قهرمان فیلم یک ارزشی آتش به اختیار است که از آقازادهها و مذاکره و… بیزار است و میخواهد هر جور که شده با گرفتن اسلحه حرفش را پیش ببرد و از گرفتن قلم به جای تفنگ، حذر میکند.
فیلم داستان جوانی مومن و بسیجی است به نام امیر که همسر محجبهاش، ریحانه به خاطر چادری بودن مورد ضرب و شتم یک شهروند قرار میگیرد. این شهروند توسط پایگاه بسیجی که امیر فرماندهی آن را تازه به عهده گرفته دستگیر میشود و امیر متوجه میشود که جنین داخل شکم ریحانه به خاطر حملات این فرد سقط شده است. در همین گیر و دار نامهای از نیروی انتظامی به پایگاه میرسد مبنی بر اینکه شهروند دستگیر شده باید سریعا آزاد شود و پلیس میگوید که این دستور از بالا آمده است.
امیر به جای گوش دادن به دستور، آتش به اختیار میشود و تصمیم میگیرد که حقش را از این شهروند گرفته و نگذارد او (که مست بوده و به ناموسش دست درازی کرده) از پایگاه بیرون برود. فرمانده خود پایگاه که یک سردار سپاهی است هم نمیتواند با امیر وارد مذاکره شود و بعد از مدتی مردی برای آزادی این شهروند هم وارد پایگاه میشود؛ مردی که آقا زاده بوده و پسر آیت الله احتشام است (یک آیت الله فرضی در فیلم) امیر کوتاه نمیآید و به همراه چند تن از دوستانش که همراه او هستند آقازاده را هم دستگیر میکند و در همینجا پای نهادهای امنیتی گوناگون، از وزارت اطلاعات گرفته تا سرداران سپاه و مجلسیها، به این ماجرا باز میشود.
دیدن این فیلم جرم است نسخه آپدیت شدهای از فیلم آژانس شیشهای به شمار میرود که در آن حاج کاظم کارکنان یک آژانس هواپیمایی را گروگان گرفته بود تا حقش را بگیرد و در اینجا یک جوان بسیجی آتش به اختیار، میخواهد حق ناموس وطنش را از یک شهروند انگلیسی-ایرانی بگیرد. تفاوت بین این دو فیلم در نگاههای دو کارگردان است (هرچند ناگفته نماند حاتمی کیای امروزی با حاتمی کیایی که آژانس شیشهای را ساخت زمین تا اسمان فرق میکند) در فیلم آژانس شیشهای مذاکرات منطقیتری را مشاهده بودیم و کارگردان دائما قهرمانش را به سمت تفنگ در دست داشتن پیش نمیبرد، اما زهتابچیان در فیلمش طوری وانمود میکند که حلال همه مشکلات تفنگ برداشتن و اسلحه کشیدن روی مخالفین است.
زهتابچیان یک قهرمان ارزشی و بسیجی را کاراکتر اصلی فیلم خود کرده و دیالوگهایی شعارگونه که بیشتر شبیه به پستهای تلگرامی میمانند را از دهان او به تمامی نهادها و بدنه دولت و حاکمیت نثار میکند؛ حتی به قول کاراکتر اصلی فیلم به ولایتمدارهایی که زیر پرچم، ولی به هر کثافتکاری و چپاولگری دست میزنند. شنیدن این دیالوگها در فیلمی که در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب ساخته شده، عجیب است و به نظر میرسد انقلاب و افکار سینماییهای انقلابی با چندسالی تاخیر وارد چرخه زحل خود میشود (سیاره زحل هر ۲۹ سال یکبار دور خود میچرخد و انگاری از نو متولد میشود)
دیدن این فیلم جرم است با مطرح کردن مضامین روز و به باد انتقاد گرفتن آنها، فیلمش را بیش از پیش در دل تماشاگر جا میدهد؛ مضامینی، چون تجاوز به کودکان ایرانی در عربستان و یا چپاول کردن میلیاردها پول و ژن خوب و… که این روزها در هر جای ایران و در هر رسانهای صراحتا از آنها صحبت میشود و کسی جوابگوی آنها نیست. امیر (قهرمان فیلم) به دنبال پاسخ است و بارها در طول فیلم ادعا میکند که از حق خود گذشته، اما نمیتواند از حق دختران سرزمینش بگذرد و حتی راضی میشود که شهروند انگلیسی دستگیر شده از پایگاه برود، به شرط اینکه یک مقام دولتی به او سیلی بزند. خواستههای امیر همگی حول خشونت میچرخند و بسته به نوع نگاهی که تماشاگر به مسائل سیاسی دارد، میتواند به دل او بنشیند یا اینکه او را مخالف حرفهای امیر کند.
قهرمانان فیلم آنارشیست به تمام معنا هستند و حتی تصمیم میگیرند که اگر پلیس ضدشورش و امنیت خواست مقابل آنها بایستد، وارد کارزار جنگ شوند. فیلم به زیبایی ماجرای درافتادن چندین نهاد امنیتی و دفاعی مملکت را به تصویر میکشد و انتقاداتی که از وزارت اطلاعات و خودیها میکند گرچه شعاری است، اما حرف دل بسیاری از مردم بوده و برای همین برای دقایقی که مشغول تماشای فیلم هستید، تبدیل به اثری عامه پسند میشود.
باید اعتراف کرد که اصولگرایان و دلواپسان بعد از سالها ساخت فیلم و کلیپ و… که فقط خودشان از آنها استقبال میکردند، در چند سال اخیر رگ خواب مردم را پیدا کردهاند و آثاری میسازند که در آن هم حرفهایشان را میزنند و هم فیلمی هیجان انگیز و مردمی از دل آن بیرون میآید که با استقبال خوبی از سوی ملت مواجه میشود. این تفکر پشت ساخت این فیلمها وجود دارد و متاسفانه در ورای فیلم «دیدن این فیلم جرم نیست» این تفکر اینجوری تعریف شده که همه نهادهای نظام دچار الودگی سیاسی شدهاند و تنها بسیج است که خالص مانده و فقط در آنجا مردان خدا فعالیت میکنند.
بسیاری نظر بر این دارند که اگر به بهانه سانسور و خفقان در سینما، آثار سیاسی نساخت و کنج خانه نشست، عملا هیچ کاری نکردهایم و باید هرطور که شده بتوان در این خفقان سیاسی هم حرفهای خود را در قالب اثر هنری همچون سینما به مردم و مسئولین گفت. زهتابچیان این شهامت را داشته که سالها دنبال مجوز فیلمش برود و حرفش را با وجود ترس از ممیزیها بزند؛ اگرچه بخت و اقبال با او همراه بوده و حوزه هنری پشت فیلم درآمده و بیشک اگر این سازمان در تولید فیلم نقشی نداشت به هیچ وجه فیلم ساخته نمیشد.
با دیدن این فیلم دلمان میخواهد که تمام جناحها بتوانند با همین صراحت حرفشان را بزنند و وقتی که اجازه اکران به این فیلم داده میشود و بعد از گذشت سالیان سال همچنان آثاری مثل آشغالهای دوست داشتنی اجازه اکران ندارند؛ میتوان چه نتیجهای گرفت؟ دیدن این فیلم جرم نیست نشان میدهد که اصولگرایان به ضعفهای سیستم و حاکمیت اجحاف دارند و صدای اعتراض افراطیترینشان هم بابت این موضوع درآمده و نگاه انتقادشان هم صرفا به دولت نیست (در اینجا شاهد جدال همیشگی دولت و حکومت نیستیم) بلکه نگاهی انتقادی و کلی به تمام سیستم وجود دارد.
ساخت دیدن این فیلم جرم است و اکران شدن آن در جشنواره فیلم فجر، در نهایت حس خوبی دارد چرا که میتوان امیدوار بود با تولید این اثر، راه برای ساخت موارد مشابه باز شود و فیلمهای سیاسی از این دست از سوی تمام جناحها و دیدگاهها بیشتر و بیشتر ساخته شود؛ میتوان امید داشت که دیگر نهادها هم بتوانند مانند حوزه هنری و یا سازمان اوج دستشان باز باشد و کارگردان فیلم مورد حمایتشان را پیش ببرند؛ امیدهایی که هرچند کمی واهی به نظر میرسد، اما شاید در یک روز خوب عملی شوند.
منبع: روزیاتو