وقتی اد وودوارد، نایبرئیس باشگاه منچستر یونایتد به ژوزه مورینیو گفت: دوران تصدیاش در این باشگاه تمام شده است، او که آن روز با صورتی اصلاح نشده سر تمرین رفته بود، یک ساعت و نیم در کمپ تمرینی کارینگتون باقی ماند؛ حضوری که شماری از حاضران آن را "ناخوشایند" خواندند.
به گزارش بی بی سی، سرمربی پرتغالی که بین دستیارانش احاطه شده بود، از یک تور خداحافظی دردناک در باشگاه صرفنظر کرد و روز آخر را به خداحافظی با کسانی گذراند که به دیدارش آمده بودند.
مورینیو هنگام خروج از باشگاه در حالی دیده شد که لبخندی به لب داشت و ریشش را تراشیده بود، انگار چند سالی جوان شده است. او واقعا این قدر آرامش داشت یا تلاش میکرد احساسات درونیاش را پنهان کند؟
در مورد فردی مثل مورینیو شما هرگز نمیتوانید به جواب مشخصی برسید، چرا که او در واقع شخصیت دو آدم را در خودش دارد: شخصیت عمومی و شخصیتی در خلوت، سرخوش و دوستانه یا بدخلق و پرخاشجو.
کسانی که در سالهای گذشته با او همکار بودهاند (نه تنها در یونایتد) میگویند که خودشان هم مطمئن نبودهاند که روزانه با کدام بعد از شخصیت مورینیو طرف هستند. من که میگویم به نظر میرسد اکثر اینها بخشی از یک نمایش هستند.
حالا قدم بعدی او چیست؟صحبت با دستیاران، بازیکنان، روانشناسان، افراد داخلی باشگاهها و همین طور مربیان رقیب مورینیو (که البته طبیعی است نخواهند نامی از آنها برده شود) شما را به این نتیجه میرساند که مورینیو از فوتبال روز دنیا جا مانده است.
آیا روشهای او منسوخ شدهاند؟مورینیو یکی از اولین کسانی بود که از شیوه مربیگری "مرحلهسنجی تاکتیکی" استفاده کرد. توضیح دقیق این شیوه پیچیده است، اما چگونگی آن به زبان ساده را میتوانید پایینتر بخوانید. به هر حال مورینیو تبدیل به "مرشد" بسیاری از مربیان جوان علاقهمند به این شیوه شد.
مرحلهسنجی تاکتیکی چیست؟این مفهوم را سالها پیش ویتور فرید، مردی که در دانشگاه پورتو کار میکرد، خلق کرد. روشی که مربیانی مانند مورینیو، برندون راجرز و مارکو سیلوا از آن استفاده میکنند. همه چیز از چگونگی بازی شکل میگیرد. مسابقه به چهار مرحله تقسیم میشود: سازمان دفاعی، سازمان تهاجمی، رفتن از فاز دفاع به حمله و رفتن از فاز حمله به دفاع. برای سرمربی همه چیز از هدفگذاری تاکتیکی آغاز میشود؛ شیوهای که میخواهید تیمتان بازی کند. "وقتی توپ دست ماست دوست دارم تیمم این کار را بکند و وقتی که توپ دست حریف است میخواهم آن کار را انجام دهد. " مسائل تاکتیکی کل تمرین تیم را شکل میدهند.
اما فوتبال متحول شده است. مورینیو در سالهای اخیر تلاش کرده شیوه کارش را بازتولید کند و در مورد عوامل موفقیتش در گذشته بیاندیشد. اما به رغم موفقیتهایی که در رئال مادرید داشت (البته نه در حد شهرتش)، فلسفه مربیگری ژوزه در آن باشگاه کاملا موفق نبود.
در اسپانیا بازیکنانی مانند کریستیانو رونالدو با او سر ناسازگاری گذاشتند. این مشکل در دوران دوم حضور او در چلسی هم ادامه داشت؛ باشگاهی که سال ۲۰۱۵ در حالی آن را ترک کرد که کمتر دوستی برای خودش در آن باقی گذاشته بود.
بازیکنان نسبت به دوران موفق مورینیو در اوایل دهه ۲۰۰۰ بسیار تغییر کردهاند و سخت بتوان افرادی مانند دکو، جان تری، فرانک لمپارد و ریکاردو کاروالیو پیدا کرد.
بهترین تیمهای مورینیو با دفاع داخل محوطه جریمه خودشان برنده میشدند. به دست آوردن موقعیت گل مقابل آنها چیزی شبیه به یک معجزه کوچک بود و نتایج بازیها معمولا با بهره گرفتن بازیکنان او از موقعیتهای کوچک، ضد حملهها و انضباط تیمی بدست میآمدند.
بازیکنان جدید قدرت تطبیق بیشتری با بازیهای مالکانه دارند تا شیوه دفاعی مورد علاقه مورینیو؛ شیوهای مبتنی بر مسئولیت بسیار بزرگ و طولانی بدون در اختیار داشتن توپ همراه با قدرت فیزیکی و ذهنی درجه یک.
خوان لیلو، مربی اسپانیایی که الان در لیگ ژاپن مشغول است، جوانترین مردی است که در لالیگا مربیگری کرده است. او که از سوی پپ گواردیولا هم ستایش شده است میگوید که مشکل شماری از همکارانش این است که ۲۰ سال تجربه ندارند، اما یک تجربه را برای ۲۰ سال تکرار میکنند.
برخی از مربیان میگویند که علاقه دنبالهدار مورینیو به تحقیر کردن حریفان موجب شده تا او فراموش کند برای تیم خودش هویت بسازد.
ولی تمامی آنها یک ویژگی او را میستایند: مورینیو هنوز میداند که بازی یک کلیت بسیار پیچیده است. مانند تمام مربیان او هم برای پیدا کردن تاکتیک تیمش جستجو میکند و دنبال راههایی است که به سختی بتوان مقابلشان دفاع کرد.
مورینیو در منچستر یونایتد به جای به روز کردن روشهایش ترجیح داد ابزارش را تقویت کند. از جمله استفاده از روی فاریا، وفادارترین دستیارش که در تمامی باشگاههایی که مربیگری کرده، همراهش بوده است. بسیاری معتقدند تیم مورینیو بعد از رفتن فاریا هرگز آن تیم قبلی نشد.
او فراز و نشیبهای احساسی تمام نشدنی داشت. شاید مشکل از جایی شروع شد که بجای خانه گرفتن و ریشه دواندن در منچستر تصمیم گرفت در هتلی پنج ستاره ساکن شود.
مورینیو در یونایتد فرهنگی بر اساس ترس و بیاعتمادی بنا کرد. او در این اندیشه محصور شد که "همه دنیا علیه ما هستند"، ولی قضیه این بود که خیلیها در باشگاه نمیدانستند که جزو "ما" طبقهبندی میشوند یا "دنیا".
مورینیو افراد مشخصی در باشگاه را سرزنش میکرد و این موجب شده بود تا فضای پرتنشی در تمرین منچستر یونایتد حاکم باشد. او فضایی از سردرگمی و درگیری در باشگاه به وجود آورد، احتمالا به این دلیل که در گذشته برایش موفقیت به همراه آورده بود.
اما این روش در باشگاهی که بازیکنانش (که به طور متوسط ۳۰ سال از او جوانتر بودند) خریدار این فلسفه نبودند، جواب نداد. خیلیها در باشگاه معتقد بودند او که نه میتواند طرز فکرش را تغییر دهد و نه تیمش را به سطحی برساند که بتواند با لیورپول و منچسترسیتی رقابت کند از قصد کاری میکند تا اخراج شود؛ و البته برای چندمین بار بود که مورینیو از رئیسهایش ناامید شد و حس کرد که به اندازه کافی حمایت و حفاظت نمیشود و کشمکش با آنها را هم به مجموعه کارهایش اضافه کرد.
رئیسهای دو تا از بزرگترین باشگاههای دنیا به وودوارد گفتند سراغ مورینیو نرود و به او هشدار دادند که او پشت سرش فقط دردسر بجا میگذارد. در حالی که اعتماد بین او و مورینیو محو شد و مورینیو حتی حصاری رسوخناپذیرتر دور خودش کشید، وودوارد احتمالا سرانجام فهمید که آنها تلاش میکردند چه چیزی را به او بفهمانند.
بازیکنانی که در کارینگتون تمرین میکردند از سایر اعضای باشگاه میشنیدند که از فردای رفتن مورینیو جو تیم به مراتب بهتر خواهد شد و البته حق هم با آنها بود.
مورینیو فضایی منفی درست کرده بود که همه را تحت تاثیر قرار داده بود و زبان بدن و عملکرد بازیکنان داخل زمین پس از جدایی او به خوبی نشان میداد که اوضاع چقدر تغییر کرده است.
کمتر از یک ماه پس از اخراج، مورینیو در شبکه تلویزیونی "بین اسپورت" ظاهر شد و به نظر میرسید که قصد او توجیه اتفاقاتی بود که افتاد و همین طور مقصر دانستن باشگاه و بازیکنان در ناکامی رخ داده. او گفت: "اگر مربی باشید یک گزینه این است که شما بازیکنانی برای اجرای اندیشههایتان و یا اجرای اندیشههایی که فکر میکنید برای بردن یک جام خاص مفید است دارید و گزینه دیگر این است که چنین چیزی را در اختیار ندارید. "
او همچنین گفت که درخواست یک مدیر فوتبالی داشت، ولی منابع متعدد دیگری میگویند که این حرف راست نیست؛ در واقع آنها میگویند که دستکم دوسال او برای ممانعت از استخدام یک مدیر فوتبال جنگید. مثالی دیگر برای ادعای آنها که میگویند مورینیو به دنبال تثبیت روایت خودش از وقایع است.
او میتواند دوباره برخیزد و موفق شود؟
مورینیو زیر سایه مربیانی مانند یورگن کلوپ، سرمربی لیورپول و پپ گواردیولا، سرمربی منچستر سیتی قرار گرفته است
او ژوزه مورینیو بود، تنها کسی که لقب "آقای خاص" را گرفت. ولی حالا به نظر میرسد که چیز چندانی از او بجا نمانده است.
دغدغه "احترام" که او مطرح کرد کاملا نمایشی بود، حرفی نیست، اما این ریشه در اعتقاد عمیق او داشت که سزاوار برخوردی متفاوت است. برای ۲۰ سال ژوزه جزو نخبگان بود و کاملا از مواهب آن بهره میبرد.
حالا، اما به نظر میرسد که مورینیو به نقطهای رسیده که دلیل عالی بودن او را این میدانند که بهترین شغلها را با بهترین حقوق گرفته تا تیمهای بزرگ را هدایت کند.
او در هر شهری که بوده موفق شده و اگر هم آن قدری که انتظار میرفت موفق نشد، بازهم پول هنگفتی به جیب زد. به این ترتیب شواهدی وجود دارد مبنی بر این که برای دو دهه او در هر کاری که کرده، فوقالعاده بوده.
با این حال افرادی هستند که میگویند اعتماد به نفس بالای ژوزه چشمانش را کور کرده و او نمیتواند دیگران را که طی سالهای اخیر از او در رهبری و مربیگری جلو زدهاند، ببیند.
او نتوانسته خودش را با وضعیت جدیدی که تیمها در خارج از زمین دارند، وفق دهد. فوتبال امروزه به شدت تحت تاثیر شبکههای اجتماعی است و منابعی از داخل باشگاه میگویند که مورینیو برای این قضیه بهای زیادی پرداخت کرد.
شیوه برخورد او با پل پوگبا (که درگیری با مربیش را به دنیای مجازی کشاند) نشان داد که ژوزه ارزشی برای قدرت فوقالعاده فضای مجازی قائل نشده بود.
او هنوز در دنیای "تکگویی" گیر کرده و اهمیت زیادی به کنفرانسهای مطبوعاتیاش میدهد، هرچند که کمتر کسی است که نداند مربیان تقریبا دیگر نمیتوانند از اتاق کنفرانس تیمهایشان را کنترل کنند.
به نظر میرسد که زمان تغییر مورینیو فرارسیده است. یک نفر یک بار گفت که رولینگ استون، دیوید بویی و گروه "یو ۲" فقط به این دلیل موفق ماندهاند که تغییر کردهاند. هیچ کدام از آنها به دلیل خواندن فقط یک ترانه مشهور دوران حرفهای باشکوهی نداشتهاند.
مورینیو خسته و فرسوده و حتی کمی بیحوصله است، او حالا بیشتر از قبل به همدلی نیاز دارد و باید با مردم به شیوهای متفاوت از آن چه در یونایتد تجربه کرد، رفتار کند.
مربیانی مانند بابی رابسون و گراهام تیلور را نه فقط به دلیل موفقیتها که به دلیل مهربانیشان با مردم به یاد میآورند. مورینیو اگر نگران میراثش است باید به طور جدی به این قضیه فکر کند. مسئله نه فقط زمان حال که آینده نیز هست.
رهبران واقعی به کسانی نیاز دارند که حقیقت را به آنها بگویند، چیزی که خودشان نمیتوانند ببینند. یک حقیقت در مورد مورینیو این است که فردی کاریزماتیک، سختکوش و عالی حالا تبدیل به یک مربی شده که هر جا میرود لذت بردن را متوقف میکند و شیوه کاریاش فقط در کوتاه مدت جواب میدهد.
سختترین کار، قبول این نکته است که همه کارهایی که یک نفر میکند، درست نیست. اما خب آدم فوقالعاده باهوش و خودساختهای مثل مورینیو حتما میتواند کاری صورت دهد. در شغل بعدی او نباید دوباره به موفقیتهای گذشتهاش بنازد، یک نشانه رهبر بزرگ تغییراتی است که در خودش ایجاد میکند.
مایکل کولفیلد، روانشناس ورزشی میگوید: "این روزها نشان دادن ضعف نشانه قدرت زیاد است. گاهی یک رهبر باید بگوید، این کارم اشتباه بود، نمیدانستم چه کاری انجام میدهم، اما حالا از آن یاد گرفتهام. "
خود من که فکر نمیکنم مورینیو بتواند از این دوران گذار عبور کند، اما معتقدم باید این کار را انجام دهد.