bato-adv
کد خبر: ۳۸۸۸۹۷
"سال دوم دانشکده من" ساخته رسول صدرعاملی

فیلم "سال دوم دانشکده من" نقد و بررسی و هر آنچه باید درباره آن بدانید

مهتاب و آوا دانشجویان سال دوم دانشکده هستند که به اتفاق تعدادی دیگر از همکلاسی‌هایشان برای یک سفر چند روزه دانشجویی از تهران به اصفهان می‌روند. آوا قرص افسردگی می‌خورد، عصبی است و پولدار. مهتاب اما دختری شاد، آرام، از خانواده‌ای فقیر و در شرف ازدواج با منصور پسر عمه اش...
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۸ - ۱۲ بهمن ۱۳۹۷

نقد فیلم

سال دوم دانشکده
کارگردان: رسول صدرعاملی، تهیه کننده: مسعود ردایی
بازیگران: سها نیاستی، فرشته ارسطویی، علی مصفا، بابک حمیدیان، ویشکا آسایش، شقایق فراهانی، پدرام شریفی و نیلوفر خوش‌خلق
خلاصه داستان: مهتاب و آوا دانشجویان سال دوم دانشکده هستند که به اتفاق تعدادی دیگر از همکلاسی هایشان برای یک سفر چند روزه دانشجویی از تهران به اصفهان می‌روند...


داستان فیلم "سال دوم دانشکده من" با دور تند!

مهتاب و آوا دانشجویان سال دوم دانشکده هستند که به اتفاق تعدادی دیگر از همکلاسی‌هایشان برای یک سفر چند روزه دانشجویی از تهران به اصفهان می‌روند. آوا قرص افسردگی می‌خورد، عصبی است و پولدار. مهتاب اما دختری شاد، آرام، از خانواده‌ای فقیر و در شرف ازدواج با منصور پسر عمه اش. منصور کنتورخوان اداره برق است. و مغازه پدری مهتاب را نیز می‌گرداند. آوا نیز درگیر رابطه با پسری پولدار به نام علی است که در مغازه پدرش مشغول به کار است. آوا و علی به تازگی به خاطر خیانت علی، رابطه شان به هم خورده است. در سفر به اصفهان آوا در حادثه‌ای به کما می‌رود. پای علی نیز به اصفهان باز می‌شود و رابطه مهتاب و علی به خاطر یک دوستی مشترک با "آوا" شکل می‌گیرد و باقی فیلم تا انتها روایت مهتاب است درگیر عشقِ نو با علی و رفاقتی صادق و دخترانه با دوستی که در کماست و خیانت هم به آوا و هم به نامزدش منصور. تا آخر داستان که در یک روز برفی، مهتاب نشسته بر نیمکت دانشگاه و رسته از تمام بلاها.

نقد فیلم سال دوم دانشکده من توسط فراستی

 

بیشتر بخوانید: (تصاویر) متن و حاشیه فیلم «سال دوم دانشکده من» از رسول صدرعاملی



نقد فیلم رسول صدر عاملی کارگردان فیلم سال دوم دانشکده من

جای این نوع فیلم‌های سبک و سطحی در جشنواره نیست
پرویز جاهد

رسول صدرعاملی، مبتکر ژانر سینمای تین ایجری رمانتیک با تم‌های خیانت، پنهان کاری و دروغ در روابط عاشقانه در سینمای بعد از انقلاب ایران است که با «دختری با کفش‌های کتانی» و «من ترانه پانزده سال دارم» شروع شد و همچنان ساختن آنها را ادامه می‌دهد و «سال دوم دانشکده من» نمونه دیگری از همین فیلم هاست.

فیلم‌های صدرعاملی، در دوره‌ای، به‌خاطر شکستن برخی تابوها در سینمای ایران و عبور از خط قرمزها مطرح بوده‌اند اما ویژگی اصلی آنها این است که با احساسات تماشاگر بازی می‌کنند و کمتر او را به تفکر وا می‌دارند.

شاید ساختن فیلم‌هایی از نوع «سال دوم دانشکده من» در جامعه‌ای که هنوز داشتن روابط عاشقانه و آزاد دختر و پسر جرم محسوب می‌شود و نظام آموزشی و دانشگاهی‌اش می‌تواند دختر دانشجویی را به‌خاطر بدحجابی یا همراهی با مردی جوان، از تحصیل محروم کرده و از دانشگاه اخراج کند، هنوز یک ضرورت و نیاز اجتماعی باشد و احتمالاً مخاطبان زیادی در میان عامه مردم خواهد داشت اما به اعتقاد من واقعاً جای این نوع فیلم‌های سبک و سطحی در جشنواره نیست.

گفته‌اند صدرعاملی و فیلمنامه نویس‌اش پرویز شهبازی از فیلم «ماجرا»ی آنتونیونی برداشت کرده‌اند که به نظر من شوخی مضحکی است چرا که نه شخصیت‌های این فیلم شباهتی به شخصیت‌های آنتونیونی دارند و نه شیوه کارگردانی صدرعاملی، ذره‌ای شبیه شیوه آنتونیونی است. تنها شباهت ظاهری طرح داستانی یک فیلم با فیلم‌های مطرح تاریخ سینما، اعتباری برای یک فیلم نمی‌آورد. شاید اگر می‌گفتند این فیلم تقلیدی از «با او حرف بزن» پدرو آلمادوار است، بیشتر باور می‌کردیم.

منبع: روزنامه ایران


شکست در ساختن فیلم مدرن

اسماعیل دلخموش

پیش از این کنجکاو بودم بدانم همکاری شهبازی و صدرعاملی چطور از کار درآمده و بازگشت صدرعاملی پس از سال‌ها به فیلم‌های محبوبش چه اثری را پیش روی تماشاگران خواهد گذاشت. حال پس از دیدن فیلم به نظر می‌رسد رسول صدرعاملی مساله را درست تشخیص داده، اما در تشریح و تحلیل آن به زبان سینما به کلی ناتوان است.

در سال دوم دانشکده من صدرعاملی و شهبازی تلاش کرده‌اند به درونی‌ترین لایه‌های شخصیت‌های فیلم‌شان نزدیک شوند و در واقع تحلیلی اخلاقی از نسل جوان امروز به دست دهند.

ساخت چنین فیلمی که بیش از آنکه اجتماعی باشد، انرژی‌اش را صرف واکاوی اخلاقی شخصیت‌ها می‌کند نیازمند ساختاری مدرن بوده تا از طریق آن نقطه تمرکز نه روی روایت سلسله‌ای از وقایع، بلکه روی شخصیت‌ها قرار گیرد. فیلم‌ساز و پیش از آن فیلم‌نامه‌نویس براساس همین نیاز به سراغ بهره‌گیری از ایده‌ی یک فیلم مهم تاریخ سینما رفته‌اند. فیلم «ماجرا» (L’Avventura) ساخته میکل‌آنجلو آنتونیونی که یکی از آثار کلیدی سینمای مدرن به حساب می‌آید و کارگردان‌های سینمای ایران نیز به شکل‌های مختلف به این اثر نزدیک شده‌اند.

یکی از معروف‌ترین استفاده‌ها از ایده کلی فیلم ماجرا توسط اصغر فرهادی در فیلم «درباره الی» اتفاق افتاده بود، اما در سال دوم دانشکده من الهام‌گرفتن از ماجرا بسیار جدی‌تر بوده است. ظاهرا نگاه به فیلم ماجرا در سینمای ایران هنوز هم همچون راه ورودی به سینمای مدرن در نظر گرفته می‌شود پس بد نیست به شکلی کوتاه روایت ماجرا را مرور کنیم.

فیلم

در ماجرای آنتونیونی مرد و زنی (ساندرو و آنا) که رابطه‌ای نسبتا مخدوش را از سر می‌گذرانند به همراه دوست آنا (کلودیا) به سفر می‌روند. در این سفر آنا ناپدید می‌شود. کلودیا و ساندرو در جستجوی آنا هستند، اما این جستجو به سرعت از مفهوم خالی شده و به اصرار ساندرو رابطه‌ای عاطفی میان ساندرو و کلودیا شکل می‌گیرد.

داستان فیلم ماجرا چیزی بیش از این نیست و باقی فیلم صرف پردازش ظریف این رابطه جدید و حس و حال شخصیت‌ها می‌شود. همچنین عواطف کاراکترها، شخصیت‌پردازی و اساسا وضعیت افراد در سینمای آنتونیونی از طریق دوربین و قاب‌بندی‌های بی‌بدیل او به مخاطب منتقل می‌شود.

قبل از آنکه به فیلم مورد بحث خودمان باز گردیم چند نکته درباره فیلم ماجرا و اساسا جریان فیلم‌های مدرن موفق را با هم مرور کنیم. در این فیلم‌ها وقایع کلیدی نیستند بلکه شخصیت‌ها و لایه‌های درونی‌شان حرف اول و آخر را می‌زنند. همچنین تحول شخصیت‌ها روندی به شدت تدریجی را طی می‌کنند و نهایتا حتی در پایان فیلم‌های این‌چنینی شاهد راه‌حل‌های قطعی و سهل الوصول نیستیم. برخلاف سینمای کلاسیک که از نظر ساختاری از الگوی وضعیت با ثبات – بحران – وضعیت با ثبات جدید، پیروی می‌کند و نهایتا گره‌گشایی قطعی به وقوع می‌پیوندد در آثار مدرن با یک بحران فرسایشی، مزمن و دایمی طرفیم که فیلم چندان از پس حل کردنش بر نمی‌آید بلکه صرفا نوری بر آن می‌تاباند.

اما فیلم «سال دوم دانشکده من» از چه نظر شبیه فیلم آنتونیونی است و چرا موفق نشده یک اثر مدرن استوار از کار دربیاید.

در سال دوم دانشکده من دو دختر در سفری دانشجویی به اصفهان شرکت کرده‌اند. یکی از دختر‌ها طی حادثه‌ای به کما می‌رود و دوست او این واقعه را به «علی»، پسری که با دختر در کمارفته رابطه عاطفی داشته، اطلاع می‌دهد. در ادامه فیلم دختر با علی وارد نوعی رابطه عاطفی می‌شود در حالی که دوستش هم‌چنان در کما است.

فیلم

مشکل اصلی جدیدترین اثر صدرعاملی مثل بسیاری دیگر از فیلم‌های این سال‌های سینمای ایران، فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی است. در ماجرای آنتونیونی ساندرو اساسا فردی نه چندان متعهد تصویر شده و این ویژگی شخصیتی در پایان‌بندی فیلم نیز نقشی کلیدی دارد. همچنین رابطه او با دختری که گم می‌شود از پیش مخدوش بوده بنابراین انگیزه‌های مهمی برای پیشبرد رابطه عاطفی جدید دارد. از طرف دیگر گرچه کلودیا می‌داند که آنا چندان هم شیفته رابطه با ساندرو نبوده، اما احساس گناهی شدید را تجربه می‌کند. او مدتی از ساندرو دوری و پرهیز می‌کند و عاقبت به اصرار ساندرو تسلیم می‌شود.

برعکس در اثر صدرعاملی دختری که به ناگاه با علی وارد شبه‌رابطه می‌شود فردی است که در ابتدای فیلم دلسوز تصویر شده و اضمحلال اخلاقی پرسرعت و غیرتدریجی‌اش به شدت دم‌دستی نمایش داده می‌شود. دختر فیلم صدرعاملی خود رابطه‌ای به شدت جدی دارد که قرار است به زودی به ازدواج بیانجامد، اما این رابطه جدی هم کوچکترین تاثیر بازدارنده‌ای در رفتار او ایجاد نمی‌کند. دختر می‌داند که دوست در کما رفته به چه حد شیفته رابطه خود بوده با این حال حتی لحظه‌ای احساس گناه نمی‌کند. او خود آغازگر رابطه جدید است و شرایط اسفناک دوست رو به مرگش هم در او لحظه‌ای تردید، امتناع یا دوری ایجاد نمی‌کند.

در جایی از فیلم می‌فهمیم که دوست به کمارفته، شرایط ویژه‌ای دارد. او نمی‌بیند، اما می‌شنود پس هر آنچه به او گفته شود ممکن است در شرایط جسمی‌اش اثرگذار باشد. داستان فیلم از جایی بدتر می‌شود که دختر در تمام ملاقات‌هایش با دوست در حال کما، شرح جزییات خیانت عاطفی‌اش را در گوش دختر بازگو می‌کند. در حالی که چنین اقدامی باید دختر را روز به روز در شرایط وخیم‌تری قرار دهد و یک گرداب عمیق اخلاقی ایجاد کند شاهد بی‌تفاوتی مطلق دختر به این وضعیت هستیم.

به نظر می‌آید شهبازیِ فیلم‌نامه‌نویس تلاش می‌کند میل ناخودآگاه دختر به مرگ دوستش را به تصویر بکشد، اما این تلاش مطلقا ناکام است به دو دلیل: اول اینکه دختر شخصیت‌پردازی محکم و باورپذیری ندارد که حالا امیال پیچیده ناخودآگاهش بتواند مخاطب را قانع کند، دوم اینکه ناخودآگاه چنین سطحی و رو بازی نمی‌کند و واجد پیچیدگی‌های بسیاری است که در فیلم تصویر نشده و اثر به تحلیل آن نزدیک هم نمی‌شود.

فیلم در ادامه با خوابی که دختر می‌بیند تلاش می‌کند ایده خود (میل دختر به مرگ دوستش) را به شکلی تصنعی به مخاطب حالی کند. تلاشی به شدت گل‌درشت که نه سینمایی است و نه روانشناختی. نهایتا شهبازی نشان می‌دهد که از روان‌شناسی و روان‌تحلیل‌گری چیزکی شنیده، اما نه دانش چنین تحلیل‌هایی را دارد و نه فیلم صدرعاملی بضاعت آفرینش سینمایی چنین ایده‌هایی را از خود نشان می‌دهد.

مجموعه دلایل ذکرشده کافی است تا نشان دهیم سال دوم دانشکده من که تلاش می‌کند به شکلی ظاهرا مدرن به واکاوی درونیات کاراکتر اصلی‌اش بپردازد در مجموع پروژه‌ای ناکام باقی مانده است. فیلم برخلاف آثار مدرن قادر نیست به تدریج به شخصیت عمق دهد و اضمحلال ناگهانی نچسبی عرضه کرده که مخاطب را قانع نمی‌کند. همچنین فیلم‌نامه در ایجاد انگیزه‌های قانع‌کننده ناتوان است. فرم فیلم نیز شباهت چندانی با آثار قدرتمند مدرن ندارد و دوربین فیلم‌ساز فاقد قاب‌های نافذِ بیانگر است.

شاید پایان‌بندی فیلم مرثیه‌ای باشد بر رویای ساخت فیلمی که می‌توانست اثری جدی و قدرتمند از آب در بیاید. در پایان فیلم که با وقفه‌ای ظاهرا شش ماهه نسبت به آغاز روایت همراه است شخصیت اصلی را می‌بینیم که به دانشگاه بازگشته و در کمال ناباوری دوباره با یک تحول اخلاقی ۱۸۰ درجه در موقعیت جدیدی نسبت به نامزدش قرار گرفته است. یک گره‌گشایی اغراق‌آمیز و فیلم‌هندی‌وار که تمام تلاش‌های فیلمساز برای ساخت یک اثر مدرن را تباه می‌کند.

منبع: دیجی مگ


روزی روزگاری رفاقت

محمدعلی حیدری

فیلم تازه رسول صدرعاملی پس از دوران طولانی جدایی از سینما، بهترین و کامل‌ترین فیلم او بعد از «من ترانه پانزده سال دارم» است. فیلم سوژه منحصر به فرد و جذابی دارد و همین موضوع است که تماشاگر را از ابتدا با فیلم درگیر می‌کند. دنیای مهتاب و آوا، دنیایی آشنا و هراس آلود است. اتفاقی که بین آن‌ها می‌افتد و گره اصلی فیلم است، جدا از آنکه فضای رفاقت‌های این روز‌ها را نشان می‌دهد در نگاهی کلی‌تر به موضوع اخلاق در جامعه اشاره دارد.
پرویز شهبازی بواسطه فیلمنامه‌ها و فیلم‌هایش برای سینمادوستان شناخته شده است. او نگاهی اجتماعی و انتقادی دارد و به مسائل و مشکلات زنان علاقه‌مند است. بهترین فیلم‌های صدرعاملی هم درباره دنیای دختران نوجوان است. به همین دلیل صدرعاملی بهترین گزینه برای ساخت فیلمنامه‌ای بوده که شهبازی قصد داشت خودش آن را کارگردانی کند. نوع نگاه هر دو یکی است و این باعث شده فیلم، اثری یکدست و منسجم در فرم و محتوا باشد.

«سال دوم دانشکده من» بازی‌های خوبی دارد، دو بازیگر تازه کار فیلم بویژه بازیگر نقش آوا، استعداد‌های تازه سینمای ایران هستند که در صورت انتخاب‌های درست در آینده، می‌توانند به بازیگرانی حرفه‌ای تبدیل شوند. پدرام شریفی هم قابلیت نامزدی سیمرغ بلورین دارد. فیلم تعداد زیادی بازیگر جوان دارد که نقش دانشجو را بازی می‌کنند و همه حضوری قابل توجه در فیلم دارند. موسیقی کریستف رضاعی، مثل همیشه شنیدنی است و اگرچه حجم استفاده از آن زیاد نیست، اما در ذهن مخاطب می‌ماند و به فضاسازی کمک می‌کند.

«سال دوم دانشکده من» فیلمی اجتماعی و به روز است، همچون «من ترانه...» و «دختری با کفش‌های کتانی» آدرس درستی از شرایط اجتماعی امروز می‌دهد، در عین حال به شخصیت‌هایش نزدیک می‌شود و تصویری انسانی و قابل باور از آن‌ها ترسیم می‌کند. مشکل فیلم شاید نبود قصه‌های فرعی غنی و قوی است که بدنه قصه اصلی را تقویت کنند و به فیلم، ضرباهنگ بهتری بدهند. با این همه، «سال دوم دانشکده من» از بازگشت صدرعاملی به سینمای مورد علاقه‌اش خبر می‌دهد. سینمایی که بخشی از آن محصول دورانی است که به‌عنوان روزنامه‌نگار و خبرنگار فعالیت کرده است. او همیشه مسائل اجتماعی را رصد کرده و تلاش کرده در فیلم‌هایش تصویرگر تحولات جامعه باشد. پس از نمایش برش‌هایی از حیات اجتماعی ایرانیان در دهه هفتاد و هشتاد شمسی، با «سال دوم دانشکده من» صدرعاملی و شهبازی عکسی از دهه ۹۰ و جوانانش به ما نشان داده‌اند. عکسی بدون روتوش، واقعی و تأثیرگذار.

منبع: روزنامه ایران

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین