جان داد و جان بخشید، نجات داد و خودش رفت. مهدی با مرگ شجاعانهاش ناجی خیلیها شد. از مرد معتادی که در ایستگاه متروی سعدی قصد خودکشی داشت تا جان انسانهایی که هرکدام در گوشهای از این کشور چشم انتظار پیوند بودند. مهدی غروب شنبه در اقدامی شجاعانه جان یک مرد را نجات داد. اما این جوان فداکار خودش در این حادثه به شدت آسیب دید و مرگ مغزی شد.
به گزارش شهروند، مهدی رسول زاده پسر ٣٥ ساله اهل کرج غروب شنبه وقتی دید که مردی با پریدن روی ریل مترو قصد خودکشی دارد، بیدرنگ دست به کار شد و خودش را به آن مرد رساند. او در مقابل دیدگان بهتزده مسافران مترو با همه توانش مرد معتاد را که فقط چند ثانیه با مرگ فاصله داشت از مسیر عبور قطار دور کرد و به لبه سکو رساند. اما دیگر فرصتی برای مهدی نبود تا بتواند خودش را نجات دهد. قطار با سرعت وارد ایستگاه شد و با مهدی برخورد کرد. مهدی چند ساعت بعد روی تخت بیمارستان سینا مرگ مغزی شد. اما این پایان کار این پسرفداکار نبود. درواقع پدر و مادر او نگذاشتند که کار پسرشان ناتمام بماند، آنها همه اعضای بدن تنها پسرشان را اهدا کردند تا با مرگ مهدی انسانهای زیادی از مرگ نجات پیدا کنند.
به دنبال این حادثه هر دو مصدوم با آمبولانس به نزدیکترین بیمارستان اعزام شدند. اورژانس بیمارستان سینا جایی بود که هم ناجی و هم مرد نجات یافته در آن بستری شدند. اما مهدی حالش وخیم بود. ضربه محکم به سر و صورتش باعث جراحات شدید مغزی او شده بود. از سوی دیگر مرد نجات یافته هم دستش در اثر برخورد با قطار قطع شده بود. مرد نجات یافته که به گفته شاهدان عینی ماجرا و البته تأیید مسئولان درمانی بیمارستان سینا اعتیاد شدیدی هم دارد، به بخش مراقبتهای ویژه منتقل شده تا در صورت امکان تحت عمل پیوند قرار بگیرد.
اما مهدی بخش مهم این حادثه، اصلا وضع خوبی نداشت. به گفته یکی از پرسنل اورژانس بیمارستان سینا، مهدی وقتی به بیمارستان رسید اصلا وضع مناسبی نداشت، برخورد شدید قطار صدمات جدی به سر و صورت او وارد کرده بود. او در توضیح بیشتر به «شهروند» گفت: «وقتی این جوان به بیمارستان رسید عملا علایم حیاتی نداشت. با این وجود کادر درمانی همه تلاششان را کردند. تا حدودی هم جواب گرفتیم، اما برخورد خیلی شدید بود و بیشتر مایع مغزی خارج شده بود، خون ریزی داخلی هم داشت، با توجه به این شرایط ما امید چندانی به زنده بودن این جوان نداشتیم. با این حال همه کارهای لازم انجام شد.».
اما ساعاتی پس از بستری شدن مهدی، وضع عمومی این جوان رو به وخامت گذاشت و درنهایت هم پزشکان اعلام کردند که او به دلیل عارضه شدید دچار مرگ مغزی شده است. یکی از مسئولان کادر درمانی بیمارستان سینا که نخواست نامش فاش شود با تأیید مرگ مغزی مهدی گفت: «تقریبا شرایط ابتدایی این جوان برای ما مسجل بود. با این همه تلاش برای احیا و بازگرداندن او انجام شد. اما او مرگ مغزی شد و این یعنی او درحال حاضر فقط با دستگاه زنده است.».
اما مرگ مهدی پایان ماجرا نبود. مثل اینکه شجاعت و فداکاری در خانواده رسولزاده ارثی است. پدر مهدی، با شنیدن خبر شوکهکننده مرگ پسرش در اقدامی انساندوستانه از کادر درمانی بیمارستان خواست تا اعضای بدن پسرش را اهدا کنند. خانواده رسولزاده با اینکه اصلا وضع روحی مناسبی نداشتند و این خبر تکان دهنده حسابی آنها را شوکه کرده بود، با این وجود سعی داشتند تا اعضای بدن مهدی را به دست نیازمندان برسانند.
به گفته یکی از مسئولان پیوند اعضای بیمارستان سینا، پدر مهدی در همان دقایق اولیه و حتی قبل از مراجعه مسئولان این واحد برای صحبت با این خانواده خودش موضوع اهدای پیوند پسرش را مطرح کرد و همین مسأله باعث شد تا اقدامات اولیه برای پیوند خیلی سریعتر انجام شود. درنهایت هم با رضایت مادر مهدی حوالی بعداز ظهر یکشنبه اقدامات درمانی برای فراهم کردن شرایط پیوند آغاز شد. آن طور که تیم پیوند این بیمارستان اعلام کردند معاینات و آزمایشهای انجام گرفته نشان میدهد که همه اعضای حیاتی مهدی قابلیت پیوند را دارد و با توجه به افراد لیست انتظار و اعضای اهدایی به بیماران اهدا میشود. .
اما دیروز بخش فراهمآوری اعضای بیمارستان سینا حال دیگری داشت. چشمان گریان و صداهایی که بغضهای شکسته درگلو شنیدن آنها را سخت میکرد. خانواده مهدی تاب دیدن چهره خون آلود برادرشان را نداشتند، در گوشهای از حیاط دورهم جمع شده بودند و در فراغ تلخ و شوکهکننده مهدی گریه میکردند. اقوام و آشنایان یکی پس از دیگری از راه میرسیدند. مادر مهدی مرگ تنها پسرش را باور نداشت. او میگفت: که مهدی هنوز زنده است و نفس میکشد، شاید به همین دلیل هم بود که او دیرتر از همسرش به اهدای اعضای بدن مهدی رضایت داد. اما این مادر هم راضی شد، راضی شد به تپیدن قلب پسرش در بدن یک انسان دیگر.
پدر مهدی، اما زودتر از همه حتی قبل از درخواست کادر درمانی بیمارستان خودش خواست تا با اعضای بدن تنها پسرش جان چند انسان دیگر را هم نجات دهد. این پدر سالخورده با اینکه غم از دست دادن فرزند روی دوشش سنگینی میکرد با همه درد و رنجش برای دقایقی با «شهروند» همکلام شد که در ادامه میخوانید:
مهدی چندسال داشت؟
مهدی بچه اول من بود. ٣٥سال داشت.
ازدواج کرده بود؟
نه. مجرد بود و با ما زندگی میکرد.
به جز مهدی پسر دیگری هم دارید؟
نه. مهدی تنها پسر من بود. بعد از مهدی خدا به من دو دختر داد.
شغل مهدی چه بود؟
او نقاشی میکرد. شاگرد هم داشت. در بنگاه املاک هم به من کمک میکرد. در کارهای خانه هم کمک حال مادرش بود. اما درآمد اصلیاش از همان نقاشی بود.
چطور از این حادثه مطلع شدید؟
میدانستم که برای خرید به تهران آمده است. معمولا هفتهای دو بار به تهران میآمد و خرید میکرد. حدود ساعت ٩ شب شنبه بود که تلفنم زنگ خورد. از بیمارستان تماس گرفتند. البته ابتدا نگفتند که حالش وخیم است، اما وقتی به اینجا رسیدم فهمیدم که پسرم از دستم رفت.
پسر شما اقدام شجاعانهای انجام داده است.
او همیشه خوب بود. همه آدمها را دوست داشت. به همه کمک میکرد. همه فامیل، دوست و آشنا از او راضی بودند. همیشه در کار خیر پیشقدم بود. آخرش هم جانش را درهمین راه داد.
شما فردی که مهدی او را از مرگ نجات داده است، دیدهاید؟
نه. فقط به ما گفتند که در بخش مراقبتهای ویژه بستری است و دستش هم قطع شده. تا جایی که من اطلاع دارم کس و کاری هم ندارد.
چه شد که تصمیم گرفتید اعضای بدن مهدی را اهدا کنید؟
مهدی جانش را برای کمک به یک مرد از دست داد. حالا انصاف نیست که من راه او را ادامه ندهم. من همان موقع که دکترها گفتند دیگر نمیشود برای او کاری کرد از آنها خواستم که همه اعضای بدنش را اهدا کنند. از آنها خواستم که به بیماران نیازمند و بیپول بدهند. آنهایی که وضع مالی خوبی دارند بالاخره میتوانند کاری انجام دهند، اما بیماران نیازمند و بیپول واقعا نیاز به کمک دارند. مهدی هم جانش را برای کمک به همین آدمها داد
خدابه شماپدرمادرعزیزوخواهرانش صبربده
هر چند دیگه نیست