هر دو زانوی او مجروح بود و شپش لای ریشهایش لانه کرده بود. خودش را معرفی کرد و بعد از بررسی صحت و سقم گفتههایش، هویتش تأیید شد.
او محمد حیدر زمر بود، همان مردی که ربایندگان را برای حملات یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ استخدام کرد، حملاتی که ۲۹۰۰ نفر را در خاک امریکا به کشتن داد و بهانهای به دست جورج بوش داد تا این کشور را وارد جنگی بیانتها کند. زمر در نخستین مصاحبه خود در حضور محافظان کرد سوری از ماجراهای خارقالعاده خود تعریف کرد.
طبق محاسبات خودش، وی فقط نقشی حاشیهای در حوادثی که یک به یک برایش رخ دادهاند، داشته است. او خودش را در آنچه تروریسم در این نزدیک به دو دهه در تاریخ به ثبت رسانده، فقط یک سیاهی لشکر میداند. با این حال در تمامی رویدادهای مهمی که در این جریان رخ داده حاضر بوده و با بازیگران کلیدی این جریان دیدار داشته است. داستان زمر نشان میدهد تا چه حد تهدید همواره رو به تکامل تروریسم، توسط مهرههای کلیدیای حفظ و حمایت شد که گرد بن لادن چرخیدند و بالیدند و اکنون مهرههای پیر محسوب میشوند.
زمر، در سن ۵۷ سالگی، با داشتن تابعیت دوگانه سوری و آلمانی، فقط سایهای از یک مرد تنومند و عظیم الجثه را به دنبال میکشد که زمانی در مسجد القدس هامبورگ برای جوانان سخنرانی میکرد و از وظیفه شان برای آنچه او جهاد میخواند، میگفت. او در مصاحبهای که در حضور دو نیروی مسلح کرد سوری انجام میشود، میگوید، زندانبانان اجازه نمیدهند زندانیان ریش بگذارند و او هم به خاطر شپش مجبور شده ریشش را از ته بزند.
اما یک چیز تغییر نکرده است. بازجویان حملات یازده سپتامبر به یاد میآورند که او مرد پرحرفی بوده، در واقع آنقدر پر حرف و پرچانه که به نظر نمیرسید همقطارانش آنقدر به او اعتماد داشته باشند که طرح حمله را برایش فاش کنند.
او هنوز هم دوست دارد حرف بزند، طولانی و بیشتر درباره خودش، درباره نقشش در تشویق ربایندگان حمله یازده سپتامبر به سفر به افغانستان برای آموزش نظامی و درباره بیعدالتیهایی که میگوید امریکا علیه مسلمانان مرتکب شده است.
ربایندگان ۱۱ سپتامبر
خانواده زمر وقتی او ۱۰ ساله بود به آلمان نقل مکان کردند و او برای نخستین بار در سال ۱۹۸۲ در یک نبرد مسلحانه شرکت کرد. او تعریف میکند در تلاش برای ورود به سوریه و پیوستن به جبهه مسلحانه اخوان المسلمین سوریه، وارد اردن شد، اما توسط مسئولان اردن به سوریه عودت داده شد.
زمر در همان سفر با مردی آشنا شد که نقش بسیار مهمی در زندگیاش ایفا کرد: محمد البهیه، معروف به ابو خالد السوری، که بعدها به عاملی کلیدی در جنگ کنونی سوریه تبدیل شد. در سال ۱۹۹۱ زمر به دعوت بهیه برای نخستین بار به افغانستان رفت تا در کمپ شبه نظامیان که توسط بهیه اداره میشد، آموزش ببیند. در طول ۱۰ سال بعدی زمر دائماً به مناطقی که ردی از القاعده در آن هست، سفر میکند. او بهطور منظم به افغانستان میرود، داوطلب میشود تا در جنگ بوسنی به شبه نظامیان القاعده بپیوندد و از لندن بازدید میکند. در لندن است که با ابو قتاده، واعظ اردنی-فلسطینی که امریکا برای مدتی طولانی به خاطر ارتباط با القاعده به وی مظنون بود، آشنا میشود. همزمان با این سفرها، زمر مشغول گسترش حلقه پیروان خود در مسجد قدس هامبورگ - یکی از مکانهای پرجاذبه برای مسلمانان جوان - بود. زمر میگوید بهدلیل ناتوانی در حفظ قرآن نتوانست امام یا واعظ مسجد شود، اما بهطور مرتب جلساتی با گروههای کوچکی از مردان که در آن مسجد عبادت میکردند، داشت. او در این جلسات تلاش میکرد این مردان را متقاعد کند، وظیفه دارند به نمایندگی از مسلمانان جهان جهاد کنند و برای آموزش نظامی به افغانستان بروند.
رمزی بینالشبه، شهروند یمنی که به اتهام مشارکت در حملات یازده سپتامبر در زندان گوانتانامو نگهداری میشود، یکی از نخستین افرادی بود که به حلقه هامبورگ پیوست. بعد از او محمد عطا، سرحلقه هواپیما ربایان به این حلقه گروید. محمد عطا هدایت نخستین هواپیمایی را که به برجهای تجارت جهانی برخورد کرد به عهده داشت. زمر به خاطر میآورد، عطا «مرد خوبی» بود و «استانداردهای اخلاقی بالایی داشت»؛ و بعد افراد دیگر شامل مروال الشهنی و زید سمیر جراح به حلقه هامبورگ پیوستند. اولی شهروند اهل امارات متحده عربی بود که دومین هواپیما را به سمت برجهای تجارت جهانی هدایت کرد و دومی شهروند لبنانی که هواپیمایش بعد از تلاش مسافران برای به دست گرفتن کنترل هواپیما در زمینی در پنسیلوانیا سقوط کرد.
زمر میگوید متقاعد کردن این افراد ساده نبود و مدت زیادی طول کشید. «همه آنها در دانشگاه تحصیل میکردند. بهطور مثال به آنها میگفتم که به شما حمله شده، عزت و دارایی شما غارت شده و شما حتی نمیتوانید یک هفت تیر بکشید. هیچ کشوری مانند ما مسلمانان فاقد نیروی نظامی برای دفاع از خود نیست.»
من چیزی نمیدانستم
سفرهای منظم زمر شک مسئولان آلمان را برانگیخت. آنها سیا را در جریان گذاشتند و هر تلفن و حرکت زمر از آن پس تحت نظارت بود. اما او همچنان مرتب به سفر میرفت. اواخر سال ۱۹۹۹ بود که زمر سفر دیگری به افغانستان کرد. این سفر درست همزمان شد با نخستین سفر عطا و سایر اعضای حلقه هامبورگ به افغانستان. گزارش مأموران بازجویی نشان میدهد این افراد با پیشنهاد حمله به ساختمانهای امریکا به افغانستان سفر کردند.
زمر میگوید، همزمانی سفر او و سایر افراد حلقه هامبورگ به افغانستان کاملاً تصادفی بوده است و او کمی بعد از آنها به افغانستان رسیده، اما هرگز با آنها تماسی نداشته و نمیداند آنها کجا رفتند و وقتشان را چطور گذراندند.
او میگوید: در این سفر بود که برای اولین و آخرین بار رهبر القاعده، اسامه بن لادن را (که با احترام از او یاد میکند) ملاقات کردم و بعد از آن دیگر عطا یا دیگران را هم ندیدم و از شنیدن حمله به ساختمانهای امریکا متعجب شدم. او همچنان هر نوع ارتباطی با حملات یازده سپتامبر را رد میکند. «خدا شاهد است، با صداقت تمام میگویم هرگز چیزی درباره حملات یازده سپتامبر نمیدانستم. آنها هرگز چیزی به من نگفتند.» این نتیجهای بود که مسئولان آلمانی نیز بعد از بازجویی از زمر به آن رسیدند. بازجویان آلمان فهمیدند اعضای حلقه هامبورگ به زمر شک داشتند و بخشی از آن به خاطر «پر حرفی» او بوده است. بازجویان امریکایی هم هرگز نتوانستند به نتیجه قطعی برسند که زمر در حملات دست داشته است. آنها نیز معتقدند زمر به دلیل پرحرفی گزینه مناسبی برای اعتماد کردن نبوده است.
علی سوفان، یک مأمور سابق افبیآی میگوید: «افرادی مثل او که نمیتوانند دهانشان را نگه دارند اطلاعات کمی دارند و امکانش هست که وی درباره حملات چیزی نمیدانسته است.» زمر خود را گزینه مناسبی برای آنکه یک نقش پیچیده را برایش فاش کنند نمیداند. سه ماه بعد از حمله یازده سپتامبر ناگهان زمر ناپدید میشود. او در جریان یک سفر به مراکش توسط پلیس دستگیر و به سوریه تحویل داده میشود. گفته میشود که سیا در جریان این دستگیری و بازگرداندن زمر به سوریه نقش داشته، هر چند که زمر میگوید هرگز به یاد ندارد با یک امریکایی دیدار کرده باشد.
به این ترتیب، در سال ۲۰۰۸ او نه به خاطر ارتباط با القاعده بلکه برای عضویت در گروه غیرقانونی اخوان المسلمین در سال ۱۹۸۲، به ۱۲ سال زندان محکوم میشود و تا ۱۲ سال در یک زندان بدنام در خارج شهر دمشق، جایی که میگوید مرتب شکنجه شده و ماهها در سلول انفرادی نگهداری شده، سپری میکند.
او در سال ۲۰۱۳ به همراه شش اسلامگرای افراطی دیگر در جریان مبادله زندانیان که توسط البهیه - ابو خالد السوری - ترتیب داده شد، آزاد میشود. البهیه که به سوریه آمده بود تا هدایت یک گروه سلفی مخالف دولت به نام احرار الشمس را برعهده بگیرد، یکسال بعد در یک بمبگذاری که احتمالاً توسط داعش صورت گرفته بود، کشته میشود.
زمر که در زندان با چند نفر از اعضای داعش آشنا شده بود بلافاصله بعد از آزادی تصمیم میگیرد به این گروه تروریستی بپیوندد. او بواسطه این افراد چند شغل رده پایین مثل تهیه غذا برای افراد، حل اختلافات و نظارت بر تمیز کردن تسهیلات در تشکیلات داعش را برعهده میگیرد. اما بهدلیل ضعف سلامتی که ناشی از سالها زندان بود و همینطور آسیب به زانوهای پایش در اثر یک تصادف، نمیتواند به خوبی کار کند. او میگوید هرگز نقش مهمی در این گروه نداشته و البته هیچ مدرکی هم دال بر آن وجود ندارد.
با آغاز خروج داعش از مناطق تحت کنترلش در سوریه و عراق، زمر نیز با آنها همراه میشود. در طی این مدت او با دو زن ازدواج میکند و وقتی تصمیم میگیرد خودش را به نیروهای دموکراتیک سوری تحت حمایت امریکا تسلیم کند با یکی از زن هایش در روستای درنیج در استان دیرالزور ساکن بوده است.
او میگوید: «من بیمار بودم. ماشین نداشتم. همسرم باردار بود، چه کار میتوانستم بکنم؟ چاره دیگری نداشتم.»
حالا او در زندانی دیگر که توسط کردها اداره میشود نگهداری میشود. کردها میگویند دوست دارند از شر او و سایر داعشیها خلاص شوند. زمر میگوید دوست دارد به آلمان بازگردد و با همسر اولش که از سال ۲۰۰۱ او را ندیده زندگی کند. اما مسئولان آلمان هیچ تمایلی به بازگشتن وی یا سایر آلمانیهایی که به داعش پیوسته و اکنون در زندانهای کردها به سر میبرند، از خود نشان ندادهاند.
بعد از آنکه مصاحبه تمام شد، زمر همچنان حرف میزد، او از وجود بیعدالتی در دنیا میگفت و یک پیام برای ترامپ و رهبران اروپایی و هر کسی که در این بیعدالتی نقش دارند، داشت: «از خدا بترسید. قسم میخورم که توسط خدا قضاوت خواهید شد»، او اینها را گفت و لنگان لنگان به سلول خود باز گشت.
منبع: روزنامه ایران به نقل از Washington Post