فرارو- آرمان شهرکی؛ آقایان خبری بدی برایتان دارم شمارا جمع کردهام تا بگویم یک بازرس دارد میآید. این ابتداییترین نوشتهی نمایشنامهی "بازرس" نوشتهی گوگول، نویسندهی روس است که میتوان اینگونه برای شرح حالوهوای این روزهای مدارس در ایران بازنویسیاش کرد: آقایان و خانمها خبر بدی برایتان دارم آتراها و علاءالدینها را جمع کنید چند بازرس دارند میآیند.
بازرس که آمد و رفت آش همان آش و کاسه همان کاسه. تاااا زمستان سال آینده؛ و فاجعهای دیگر. زمستان برای مدارس ایران پر از ترور و وحشت است. سالهاست که چنین است.
ممکن است کمی غریب و دیریاب بنماید، اما آتشسوزی در مدارس، در یک ارزیابی نهایی از تحفههای نامبارک نظام اقتصادیِ نئولیبرالیزم است. یکی از اهداف این ساختار اقتصادی، آزادی بیپروای سرمایه، خصوصیسازی، و مادّیسازی یا بهتر است بگوییم پولیکردنِ همهچیز و وارد نمودن آن در عرصهی مبادلات بازاری برای کسب سود است.
در زمانهای که بنگاهپروری در اقتصاد ایران به یک رویّه بدل شده؛ شاهد رشد بیامان خصوصیسازی و رواج فراینده و بیرحمانهی مالیهسازی و کالاییشدنِ خدمات عمومی در آموزشوپروش، بهداشت منابع طبیعی و آموزش عالی هستیم.
در این میان آموزشوپرورش از آنجا که متولی تربیت نیروی انسانی آیندهی کشور است جایگاهی خاص دارد. در بسیاری از کشورهای توسعهیافته؛ یکی از شرایط پذیرفتهشدن در قالب اعضای هیاتعلمی دانشگاهای طراز نخست، تدریس شش تا هفت ساله در دبیرستانهای مناطق محروم است شبیه به طرحی که رزیدنتهای پزشک، در چنین مناطقی میگذارنند. این نشانِ اهمیت آموزشو پرورش است.
به مدارس نه در زاهدان که در هرکجای این کشور اگر سر بزنید با یک نگاه اجمالی و گذرا، متوجه فرسودهبودن ساختمانها و غلغلهی دانشآموزان در فضاهایی تنگ و تاریک هستیم که نه تنها برای اجرای فرایند بسیار مهم و پیچیدهی تدریس که اصولا برای گذران چندساعت اوقات فراغت و تفریح نیز مناسب نیست.
پس از گذشت چندین دهه از تاکید یکجانبه بر خصوصیسازی در قالب اصل ۴۴، حال مسئولین کشور باید دریافته باشند که چنین فرایندی در بسیاری از حوزهها از جمله آموزش و پرورش و صنایع زیربنایی جواب نداده و واکنش معقول عبارت است از بازگشت به هم حاکمیّت و هم تصدیگری دولتی در این حوزهها.
فراموش نکنیم که در نئولیبرالترین کشور دنیا یعنی آمریکا که کعبهی آمال بسیاری از اقتصاددانهای ایران است؛ نظام بیمههای اجتماعی در حوزهی پزشکی کماکان دولتی است؛ در اتریش بسیاری از دانشگاهها دولتی بوده و اصولن چیزی به نام دانشگاه خصوصی نداریم.
مقایسه کنید با ایران و با حجم بالای مدارس غیرانتفاعی و دانشگاههای خصوصی تحت عناوین مختلف و تخریب بیامانی که چنین وضعیتی در فرایند آموزش و کیفیت تدریس، فراگیری و بهطور کل پیشرفت علمی کشور وارد ساخته است.
آموزش عالی هم حال چندان خوشی ندارد؛ پذیرش دانشجوی جدید در دانشگاههایی همچون پیامنور، علمی-کاربردی، غیرانتفاعی، و بسیاری از شعبات دانشگاه آزاد، باید متوقف شده تا به عملکرد آنها رسیدگی شود.
در آمریکا و تا حدودی در فرانسه، دانشگاههای خصوصی که دارای شهریهی بالایی هستند؛ واجد کیفیت آموزشی و خدماترسانیِ بالایی نیز هستند یعنی پول ستانده شده از مردم موبهمو و با حسابوکتاب صرف آموزش و رفاه دانشجویانی میشود که به لحاظ درآمدی در دهکهای بالا هستند، اما این امر بدان معنا نیست که فاصلهی چندانی میان دانشگاههای دولتی و غیر دولتی بهلحاظ کیفی وجود داشته باشد.
در ایران، اما تمامی گونههای دانشگاهِ غیردولتی، مبتنی بر نوعی مکانیزم تنبیهی قوام یافتهاند: تنبیه و جریمهی مالی برای مشتاقان علمی که به دلیل تنبلی یا دهها دلیل اجتماعی و روانی دیگر به سد کنکور خورده و نتوانستهاند مجوز ورود به دانشگاههای دولتی را دریافت کنند.
مکانیزم یاد شده سبب شده تا دانشجویانِ راه یافته به علمیکاربردیها آزادها و غیرانتفاعیها، امکانات و کیفیت پایینِ عرضهشده را به حساب تنبلی یا کوتاهی خویش گذاشته و لب به اعتراض نگشایند.
با گذشت سالها، جای آنکه الگوی دانشگاههای دولتی تقویت شده و تعمیم یابد؛ دانشگاههای دولتی از فرایندهای غیر انسانیِ حاکم در آموزش خصوصی تبعیت کرده و یکبهیک به پولستانی و حذف کنکور، مبادرت نمودند. بیکاری فزاینده و بحرانهای مزمنشدهی اجتماعی سبب شده تا بسیاری برای گذران اوقاتی خوش و آسوده، بهراحتی به دانشگاهها راه بیابند؛ آنها با پرداخت پول، سقوط خود به دوزخ افرادی را که برچسب بیکار یا انگل اجتماع را یدک میکِشند عقب میاندازند.
مدارس غیرانتفاعی، اما آخرین راه چاره هستند برای آنانکه یا "دیر جنبیدهاند" و از صف تشکیلشده پشت درب مدارس دولتی جا ماندهاند؛ و لذا ناچارند با پرداخت مبلغ هنگفتی پول، آموزش را برای کودکانشان بخرند؛ یا آنانکه در دهکهای متوسط و بالای درآمدی هستند؛ و ناامید از کیفیت مدارس دولتی، همان کیفیت متعارف و معمول آموزشی را که در مدارس دولتی بهدلیل ترافیک و حجم بالای دانشآموز امکانپذیر نیست؛ اینجا در بازار سیاه خریداری میکنند.
چنین مدارسی باید برچیده شوند. مدارس غیرانتفاعی چیزی جز تبعیض و ستم به نیروی کار و ایجاد اختلاف طبقاتی-آموزشی میان دانشآموزان به بار نیاوردهاند.
بودجهی کشور در خصوص سهمی که به آموزش عالی و آموزش و پرورش دولتی اختصاص داده میشود باید هرچه سریعتر عادلانه، منطقی و شفاف شود.
مدارس کشور نیاز به نوسازی دارند؛ جای آنکه وزیر آموزش و پرورش دست گدایی سوی جامعهی مدنی کشور و خیّرینِمدرسهساز دراز کند که وظیفه شان از اساس چیز دیگری است؛ باید بر سر سهم وزارتخانهی متبوعاش از بودجهی عمومی کشور چانهزنی نماید.
درصورتی که زمینها و فضاهای آموزشیای وجود دارد که از آموزشوپرورش تحت هر عنوانی ستانده شده باید به مایملک این وزارتخانه بازگردد.
تغییروتحولات در محتوای دروس از سوی هر مرجعی که طی سالیان اخیر ایجاد شده با تاکید بر وجوه کاربردی و عملی و آزمایشگاهی، بازخورد مثبتی ایجاد نکرده و نتیجهی مطلوبی نداشته. از این حیث عملکرد نظام قدیم آموزشی به مراتب بهتر بود. طرفه آنکه همین "کاربردی نمودن" آموزش هم، تنها با تکیه و تاکید بر کار آزمایشگاهی و علوم تجربی پیش رفته و مثلا به مهارتهای روانیحرکتی که مصداق بارز آن زنگها و دروس ورزشی است هیچ توجهی نشده؛ مهارتهای هنری و آموزشهای روانشناختی در حوزهی تن و روان، غایباند. هنوزکههنوزه در بسیاری مدارس کشور زنگ ورزش یعنی انداختن توپ در میان تعداد انبوهی دانشآموز و سپردن آنها به امان خدا تا چنددقیقهای سرشان به کار خودشان گرم شود.
سوال اینجاست که چندین دهه ساخت و پرداخت چیزی به نام "معلم تربیتی" در نهاد آموزش و پرورش کشور چه رهاورد و نتیجهی مطلوبی داشته. بروز آسیبهای اجتماعی متعدد میان دانشآموزان و پایین آمدن سن این آسیبها گواهی است بر ناقصبودن و نامناسببودن و غیرضروربودن چنین پست و مقامی.
رسیدگی به امورات معلمان از اوجب واجبات است. علاوه بر پیگیری حقوق و دستمزدها و شرایط سخت کاری معلمان، پایش دقیق و سالانه رزومهی کاری و علمی آنها همچون اعضای هیاتعلمی و چه بسا سختتر از آن، باید در دستور کار قرار گیرد یا اگر هست بهنحو سختگیرانهتر و دقیقی اعمال شود. هرگونه فساد و نقص در این فرایند، لطمات جبرانناپذیری خواهد داشت.
اینها مشکلات اساسی است که اصلاحات رادیکال میطلبد واِلّا با اقدامات سطحی و تنگنظریهای بیمورد و سر خود را زیر برفکردن چیزی عاید هیچکس نخواهد شد.
دندانهای پوسیدهی دانشآموزان ما کمرهای قوز آنها پرخاشگریهاشان فضای آموزشیِ بیچیزشان بستهشدنِ مدارس در خیلی از روستاهای گرفتار خشکسالی محتوای درسی کهنه و ناکارآمد، و معلمان عصبیِ گرفتار و... مشکلات اساسی نظام آموزشوپرورش کنونی ما است. با چنین نسلی و با چنین آموزشی چگونه میتوانیم در آیندهی جهان، یک زیست و جایگاه انسانی برای خود دستوپا کنیم؟
مسئولین باید صداهای شکوه و اعتراض را بشنوند و پاسخی درخور بدهند. اگر وضع بر همین منوال پیش برود بعید نیست که طی پنج سال آینده با آمار بالایی از ترک تحصیل و افزایش تعداد کودکان کار بهخصوص در میان اقشار پایین درآمدی مواجه شویم.
در اقتصاد مفهومی هست به نام "هزینهی فرصتِ ازدسترفته"، والدین دودوتا چهارتا خواهند کرد؛ برای آنها مدارس با این اوضاع افتضاحی که دارند واجد هزینهی فرصت ازدسترفتهی بالایی خواهند بود بدین معنا که ترک تحصیل کودکان و حضور و کارشان درهرجایی غیر از مدارس، برای خانواده عایدی بیشتری خواهد داشت.
در چنین شرایطی، گفتمانِ "فرزندِ کمکحالِ خانواده" پس از گذشتِ بیش از یک قرن، از آن زمان که نخستین مدارسِ نوین جای مکتبخانهها را میگرفتند؛ دیگربار سر بر خواهد آورد و نزاع عدم تحصیل/کار در مواجهه با تحصیل/درس، در دل نزاع دیرپای سنت و مدرنیته رشد خواهد نمود. اما این بار به شیوهای تراژیکتر.
در آتیه این خود فرزندان ما خواهند بود که داعیهدار کار، مهاجرت و پولدرآوردن هستند و نه رییس قبیله و طایفه، سنتیها یا مرتجعین. امر کهنه و منسوخ در دل مدرنیتهی پولیشده و سرمایهسالار دیگربار خودی نشان خواهد داد.
کودکان و جوانانی که دوران جوانی و بلوغ خود را فارغ از تحصیل، آموزش، و امورات فرهنگی سپری کردهاند؛ به هزار مکافات و با جانکندن گلیم خود را از آب بیرون کشیده یا نکشیدهاند؛ از روشنفکران، آموزگاران یا اساتید دانشگاه خیری ندیدهاند؛ و یاد گرفتهاند که بیرحم و گرگِ بازار باشند؛ آفریننده و سازندهی نسل و جامعهای خواهند بود که هرچهبیشتر کشش و تمایل به سمت فاشیزم، خشونت، تعصب، دلالی، کاسبکاری، پولشویی و در یک کلام زیستی مبتذل، خواهد داشت. این برای آیندهی این مرزوبوم و در دل خاورمیانهی غیرقابل پیشبینی بههیچوجه حالت خوبی نیست.
به مدارس ایران فکر میکنیم و به یاد این شعر شاعر میافتیم: هیچکس در جویبار حقیری که به مردابی میریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.
جالبه که در ابتدا دانش آموزان رو به صد قسمت تقسیم میکنند و نابرابری آموزش ایجاد میکند ودر نهایت همه باید تو یک آزمون مشترک به نام کنکور شرکت کنند در صورتی که اصلا سطح آموزش ها یکسان نیست به همین دلیله که اگر تحقیق کنید میفهمید بیشتر کسانی که به دانشگاه های خوب راه پیدا کردند از طبقات متوسط به بالا ومرفه جامعه هستند ونفرات برتر کنکور نیز همواره از یک سری مدارس خاص بیرون میایند اسمش رو هم گذاشتند عدالت آموزشی وبرای لاپوشانی هم دائما به موارد خواص میپردازند وبرجسته میکنند در صورتی که اصلا پاسخ نمیدهند در این رویه چند هزار نفر انسان و افراد مستعد سوخت شدند
یا ماهیانی کوچک از آبهایی اندک