bato-adv
کد خبر: ۳۸۴۳۴۰
آقاجری، عبدالکریمی، دینی‌ترکمانی، فاضلی و پناهی در دانشگاه علامه

۴۰ سالگی انقلاب در بوته نقد

با مطالعه اندیشه روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی آن دوره از جمله جلال آل احمد، داریوش آشوری و داریوش شایگان می‌توان یک مخرج مشترک در همه آن‌ها دید. در دهه ۴۰ و ۵۰ در یک موقعیت جهانی مصادف با می ۱۹۶۸ قرار داریم که بحران معنویت، معنا و چالش مدرنیته مجددا مطرح شد. در آن زمان معنویت‌گرایی و عرفان نه فقط در ایران بلکه در جهان در جریان است.
تاریخ انتشار: ۰۰:۴۶ - ۲۸ آذر ۱۳۹۷

نشست «چهل سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بازخوانی آرا و نظریه‌های جامعه‌شناختی در باب انقلاب اسلامی» روز گذشته در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد. سخنرانان این نشست هاشم آقاجری، محمدحسین پناهی، علی‌محمد حاضری، محمدباقر خرمشاد، علی دینی‌ترکمانی، بیژن عبدالکریمی و مهدی محسنیان‌راد بودند.

در پنل اول این نشست، بیژن عبدالکریمی، سخنان خود را با طرح این سؤال که آیا روشنفکران ما پس از انقلاب اسلامی توانسته‌اند گامی به جلو بردارند، آغاز کرد. او این پرسش را نادقیق و عصبی‌کننده خواند و گفت: «نمی‌توان ادعا کرد روشنفکران در این ۴۰ سال هیچ گامی به جلو برنداشته‌اند بلکه فعالیت‌های بسیاری در این سال‌ها انجام شده است؛ بنابراین دلیل طرح این پرسش این است که مشکل اصلی را تغییرنکردن منطق و روش تحلیل جامعه است و روشنفکران قبل و بعد انقلاب از یک منطق و روش برای نقد و تحلیل جامعه استفاده کرده‌اند. تحلیل‌ها تغییر کرده‌اند، اما منطق تحلیل همان است».

عبدالکریمی، مشکل اصلی را توسعه‌نیافتگی جامعه ایران از ۲۰۰ سال گذشته خواند و افزود: «توسعه‌نیافتگی نقطه کانونی مشکلات ماست. انقلاب به عنوان یک تجربه بزرگ تاریخی می‌توانست ما را به تغییرات عمیقی برساند، اما هیچ جریان فکری عمیقی در روشنفکران ما صورت نگرفته است. منطق فهم مسائل و روش تحلیل جامعه هیچ تغییری نکرده و این از مشکلات اصلی حیات اجتماعی معاصر است. یک منطق مشترک نقد میان همه ما ایرانی‌ها وجود دارد و می‌توانیم آن را در بخش‌های مختلف زندگی روزمره از فضای مجازی و... ببینیم.

نقد‌هایی که هیچ تأثیری ندارند و هیچ تغییر عمیقی با آن‌ها اتفاق نمی‌افتد. امروز نه روشنفکر و نه یک فرد عامه نمی‌تواند یک مسیر برون‌رفت از مشکلات را نشان دهد؛ اگرچه روشنفکر معتقد است که راه‌های برون‌رفت از مسائل را دارد، اما نتیجه این است که راه‌حل آن‌ها راه‌حل نیست». او همچنین درباره اینکه این منطق باید مورد نقادی عمیقی قرار گرفته و شکل پارادایمی به خود بگیرد، گفت: «تا زمانی که روشنفکران به این پی نبرده‌اند که باید منطق تحلیل خود را تغییر بدهیم، راه برون‌شدی از این موقعیت وجود ندارد».

او ویژگی‌های این منطق را برشمرد و افزود: «اولا هنوز به این امر واقف نشده‌ایم که خود توسعه‌نیافتگی نقطه کانونی مسائل ماست. در واقع ما در قبل انقلاب به نقد رژیم سیاسی می‌پرداختیم و در بعد انقلاب هم. روشنفکر‌های ما آرمان‌هایی دارند؛ مثل دموکراسی و آزادی و...، اما ما قبل و بعد انقلاب با عقلانیت انتزاعی و غیرتاریخی با این آرمان‌ها و ارزش‌ها برخورد می‌کنیم. عقلانیت انتزاعی دلیل عدم برون‌رفت از موقعیت و مشکلات کنونی ماست».

ساختارگرایی و جبرگرایی
علی دینی‌ترکمانی، سخنران بعدی این پنل بود. او نقد خود را متوجه دیدگاه تک‌علیتی کرد و گفت: «دیدگاه‌های ساختارگرا اگرچه تأثیرات بسیار مهمی را در تحولات اجتماعی دارند، اما تأکید بیش از اندازه به آن‌ها منجر به جبرگرایی می‌شود و اگر بر آن‌ها زیاد پافشاری کنیم، ناامیدی به آینده مطلوب در جامعه را به دنبال دارد».

دینی‌ترکمانی، ضمن ابراز مخالفت با اندیشه‌های جبرگرانه فرهنگی درباره فرضیه فرهنگ‌مدار توضیحاتی داد و افزود: «اگرچه یک جامعه از لحاظ فرهنگی و سیاسی مشکلات اساسی داشته باشد، امکان‌برون رفت از این مشکلات وجود دارد؛ البته اگر دولت ساختمان‌ساز باشد». او همچنین به نقش هادیان سیاسی در برون‌رفت از این مشکلات فرهنگی و سیاسی و بر اهمیت توجه به نقش شخصیت در تاریخ تأکید کرد.

شفاف نبودن بیان مشکلات در جامعه
محمدحسین پناهی آخرین سخنران پنل اول بود. او از فرایند انقلاب‌ها و ارزیابی آن‌ها سخن به میان‌آورد و گفت: «اما موضوع اصلی این است که ما چه زمانی می‌توانیم به ارزیابی دستاورد‌های انقلاب بپردازیم. فرض همه ما بر این است که ۴۰ سال از پیروزی انقلاب ایران گذشته و باید ارزیابی شود که این انقلاب چه کرده و چه دستاورد‌هایی داشته است، اما این سؤال مطرح نمی‌شود که آیا الان زمان ارزیابی است و از منظر نظریه‌های موجود در جامعه‌شناسی انقلاب در موقعیت مناسبی برای ارزیابی هستیم یا نه». او از شروع و پایان و مراحل انقلاب‌ها بر اساس نظریه‌های مختلف سخن گفت و افزود: «انقلاب‌ها پدیده‌های مقطعی بوده و دارای آغاز و پایانی هستند و برای ارزیابی، باید آن‌ها به پایان رسیده باشند و ۵۰ سال از عمر آن‌ها گذشته باشد. به خاطر اینکه نظریه‌های مختلفی وجود دارد، نمی‌توان گفت که انقلاب اسلامی در چه مرحله‌ای است. مثلا می‌توانیم براساس شواهدی بگوییم تمام شده و براساس شواهد دیگری بگوییم به پایان نرسیده است، اما بحث این است که ما بپذیریم انقلاب تمام شده است یا نه، چه آثاری در عملکرد مردم، دولت یا نخبه‌ها دارد و چگونه منعکس می‌شود. ولی متأسفانه از این موضوع در جامعه حتی در جمع روشنفکران آثاری نمی‌بینیم».

در این موضوع ما می‌توانیم مردم را وارد کنیم و ببینیم نگاه مردم چیست و اگر معتقد بر این هستند که انقلاب پایان یافته است، چه انتظاراتی دارند و این انتظارات چگونه با نقطه‌نظر‌های نخبه‌های حاکم تلاقی می‌کند و چه واکنش‌هایی را به وجود می‌آورد.

اینجاست که می‌توان نقادان و دولتمردان را وارد کرد و آن‌ها می‌توانند در این دو گروه تقسیم شوند». او همچنین درباره شفاف‌نبودن بیان مشکلات در جامعه گفت: «بخش مهمی از مشکلات جامعه ما به این مسئله بازمی‌گردد و این مسئله هیچ‌وقت به طور شفاف مطرح نمی‌شود».

انقلاب‌ها تابلوی تمام‌نمای قدرت نرم هستند
پنل دوم نشست با سخنرانی اسماعیل عالی‌زاد استادیار دانشکده علوم اجتماعی و دبیر نشست شروع شد. عالی‌زاد در ابتدای پنل دوم این نشست گفت: از جمله سؤالاتی که پس از گذشتن ۴۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح می‌شود، این است که آیا در جمهوری اسلامی ایران برخی بیشتر از دیگران از انقلاب سود نمی‌برند؟ به‌ویژه اینکه پیامد‌های یک انقلاب موفقیت‌آمیز برای نخبگان روشن است، اما آیا پیامد‌های آن برای مردم روشن است؟ هنوز انقلاب به پایان نرسیده و بسیاری مسائل و سؤالات پابرجا مانده است.

بعد از آن، محمدباقر خرمشاد به ایراد سخن پرداخت و ابراز امیدواری کرد: در انتهای جلسه همه یک قدم به سوی علم حرکت کنیم. استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: عنوان بحث من در مورد این است که نسبت بین انقلاب‌ها و قدرت نرم به‌ویژه در انقلاب اسلامی ایران چگونه است؟ او ضمن اشاره به مبحث جوزف نای نظریه‌پرداز قدرت نرم گفت: منابع قدرت نرم از منظر نای شامل ارزش‌ها، فرهنگ و کاریزماست که به تعبیری از این طریق قلوب مردم را به دست می‌آورد. او ادامه داد: قدرت نرم به تولید اعتماد می‌پردازد و شامل مؤلفه‌هایی از جمله ایدئولوژی، فرهنگ و کاریزما می‌شود؛ بنابراین می‌توانیم ادعا کنیم که قدرت نرم بر قدرت سخت غلبه می‌کند و انقلاب‌ها تابلوی تمام‌نمای قدرت نرم هستند و قدرت‌های نرم سرمایه‌ای برای ادامه انقلاب‌ها هستند. انقلاب ایران به خاطر داشتن سرمایه‌های قدرت نرم توانسته چه در داخل و چه در خارج مؤثر باشد گرچه تأثیر آن در برخی جا‌ها کم و زیاد می‌شود.

روشنفکران دینی و انقلاب اسلامی ایران
سیدهاشم آقاجری، استاد دانشگاه تربیت مدرس نیز در مورد روشنفکران دینی در انقلاب اسلامی ایران به سخنرانی پرداخت و گفت: روشنفکران همواره در تاریخ معاصر ایران از جمله انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی نقش‌آفرین بوده‌اند. در دهه ۵۰ شاهد حضور مؤثر روشنفکران در تولید گفتمانی هستیم که به انقلاب منجر شد که مشخصه سال ۵۷ بود، ولی بعد از آن سال، شاهد افول و به حاشیه رانده‌شدن روشنفکران در دوران پس از انقلاب هستیم.

او ادامه داد: پرسش مهمی که مطرح می‌شود، این است که این تفاوت و تغییر ناشی از چه منطقی بود؟ گفتمانی که در سال ۵۷ در سراسر ایران باعث بسیج عمومی شد؛ بسیجی که از حیث طبقاتی، اجتماعی و حتی ایدئولوژیک متنوع بود و شامل کارگر، قشر شهری، زحمتکشان، بورژوازی، بخشی از بوروکراسی، بخش نظامی، تکنوکرات‌ها، کارمندان و... می‌شد. از مشروطیت به بعد ایدئولوژی‌های گوناگون ظهور کردند که شامل گروه‌های ملی - مذهبی، اسلامی، مارکسیستی و... بودند و همه این‌ها از یک مخرج مشترک و نمادین باعث وحدت و بسیج شدند. استاد دانشگاه تربیت مدرس گفت: متأسفانه ما غفلت می‌کنیم از موضوعی که در سال‌های انقلاب در جریان بود و آن تولید اندیشه در بازار اندیشه‌ها بود که تولیدکنندگان اصلی آن روشنفکران بودند. تولید اندیشه روشنفکران باعث ورود روحانیون و قشر‌های مختلف اجتماعی به عرصه (انقلاب) شد.

او گفت: با مطالعه اندیشه روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی آن دوره از جمله جلال آل احمد، داریوش آشوری و داریوش شایگان می‌توان یک مخرج مشترک در همه آن‌ها دید. در دهه ۴۰ و ۵۰ در یک موقعیت جهانی مصادف با می ۱۹۶۸ قرار داریم که بحران معنویت، معنا و چالش مدرنیته مجددا مطرح شد. در آن زمان معنویت‌گرایی و عرفان نه فقط در ایران بلکه در جهان در جریان است.

آقاجری اظهار کرد: با مطالعه اندیشه‌های علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی، رضا براهنی، مهدی پرهام، احسان نراقی، حمید عنایت و به‌ویژه مصطفی رحیمی که متفاوت است، می‌توان اندیشه‌های مشترکی را مشاهده کرد.

او گفت: روشنفکری مذهبی ضمن اینکه بر اصالت تأکید کرد، ولی رو به سوی جهان مدرن در حرکت بود. امام خمینی به رهبری کاریزماتیک که می‌تواند به طور مستقیم توده‌ها را بسیح کند تبدیل شد.

علی‌محمد حاضری آخرین سخنران این نشست بود و گفت: بحث مهم این است که انقلاب اسلامی در چه پروسه‌ای به پیروزی رسید. از جمله تبیین چرایی انقلاب این است که بیگانگان چه نقشی در پیروزی انقلاب داشتند. در این زمینه ادعا‌های مختلفی وجود دارد. محمدرضا شاه در کتاب خود به نوعی آمریکا را مقصر می‌داند که با کمک آمریکا آمدم، چون بر منافع ملی و قدرت منطقه‌ای تأکید کردم و به تعبیری وقتی شاخ شدیم، تصمیم گرفتند که ما نباشیم.

او افزود: طیف دیگر همین بحث را مارکسیست‌های رادیکال مطرح کردند که معتقد بودند انقلاب ایران پتانسیل یک انقلاب ضد امپریالیسم و آمریکایی را داشت. او ادامه داد: در دوران شریف‌امامی و دولت آشتی ملی، وقتی که حادثه ۱۷ شهریور رخ داد، تعداد زیادی کشته شدند و مردم را به رگبار بستند. این اتفاق در تمام ۷۰ سال حکومت پهلوی خشن‌ترین اتفاق بود. ولی یک کلمه منفی و اعتراضی از سوی آمریکایی‌ها گفته نشد، حتی کارتر به شاه تبریک گفت. دولت ازهاری هم دوام نیاورد و سیاست سرکوب جواب نداد. آمریکایی‌ها صدای پای انقلاب را شنیدند. اما امام بالاخره آمد. با تمام این شرایط انقلاب پیروز شد و تلاش آمریکایی‌ها برای پیروز نشدن انقلاب فایده نداشت. شاه انتظار داشت که آمریکایی‌ها در ایران نیرو پیاده کنند، ولی آمریکایی‌ها به دلیل شکست در جنگ ویتنام، فضای ضدجنگ افکار عمومی داخل آمریکا و نگرانی از ورود شوروی برای دسترسی به آب‌های گرم، این اقدام را انجام ندادند. این نشست در حالی پایان یافت که بیشتر درباره گزاره‌های شکل‌دهنده انقلاب و نیز عمر ۰‌۴ ساله آن بحث شد و درباره آنچه روی داده و پیامد‌های آن کمتر سخن به میان آمد.

bato-adv
بابی
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۷/۰۹/۲۸
هرچه نقد و آنالیز دارین انجام بدین و بنویسین،ولی خدائیش خیلی از دستاورد ها و پیامد های فعلی اون چیزی نبود که به خاطرشون انقلاب کردیم.
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱