همسر رئیس دولت موقت ایران صبح امروز (یکشنبه) درگذشت.
ملک طباطبایی همسر مهدی بازرگان اولین نخست وزیر ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و رییس دولت موقت صبح امروز - ۲۵ آذر ماه - درگذشت.
محسن محققی داماد خانواده بازرگان با تایید این خبر، خاطرنشان کرد: خانم طباطبایی به مرگ طبیعی دار فانی را وداع گفته است.
ملک طباطبایی که بود؟
ملک طباطبایی در خانوادهای روحانی متولد شد. پدربزرگ وی از طرف مادری آیتالله شیخ مرتضی آشتیانی فرزند میرزای آشتیانی بود. ایشان از مراجعی بود که در اواخر رمضان ١٣٢٣ هجری قمری، به امرشان مردم عمارت بانک وابسته به دولتهای خارجی را خراب کردند که این رخداد از مقدمات انقلاب مشروطیت بود. آیتالله سیدمحمد طباطبائی، پدر مادری بانو طباطبایی و عموی پدر وی از مراجع مشروطهخواه بود.
مهدی بازرگان در شهریور ۱۳۱۸ با بانو ملک طباطبایی، دختر حاج سیدحسین طباطبایی ازدواج کرد ازدواجی که به گفته بازرگان با استقراض مخارجش تامین شد. حاصل این وصلت پنج فرزند بود به نامهای زهرا، عبدالعلی، فرشته، فتانه و محمد نوید. فرزندان بازرگان با وجود سالهای متمادی زندان و مبارزه وی، از توجه و تربیت پدر محروم نماندند چنانکه خانم ملک طباطبایی میگوید بازرگان از درون زندان نیز پیگیر تحصیل و تربیت فرزندان بود.
طباطبایی تحصیلات ابتدایی و اولیه را قبل از ازدواج به انجام رساندند و پس از ازدواج نیز برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فرانسه تا مدتی به مدرسه ژاندارک میروند، بعد از آن هم که مشغول و گرفتار بچهداری و خانهداری میشوند. ایشان البته در زمینه شعر و ادبیات صاحب ذوق و استعداد بودند و اشعار بسیاری به مناسبتهای مختلف سرودهاند.
در ادامه بخشهایی از گفتگوی ملک طباطبایی با تاریخ ایرانی را میخوانیم:
آشنایی و ازدواج مرحوم مهندس بازرگان از زبان خانم ملک طباطبایی
ما هیچگونه آشنایی با هم نداشتیم، قبل از ازدواج همدیگر را ندیده بودیم. عنان و اختیار زندگی همه ما در دست و تشخیص مادرم بود و زندگی ما را عملا او اداره میکرد. مادرم دقت داشت که مرد متدین و دارای تحصیلاتی را از میان خواستگاران انتخاب کند و خود بدون مشورت با من بسیاری را رد میکرد. در شانزده سالگیام، ازدواج خواهرم ـ. که عروس خانواده آیتالله میرزا احمد آشتیانی بود- موجب شد که خانواده بازرگان با من آشنایی یافتند و این خواستگاری صورت گرفت.
آقای بازرگان روزی که نخستوزیری دولت موقت آن هم در چنان شرایط خطیری به ایشان پیشنهاد شد، با شما مشورت کرد؟ شما موافق بودید؟ دوره نخست وزیری ایشان اصولا چه تغییری در زندگی خانوادگی شما ایجاد کرد؟
در این زمینه با من و بچهها مشورتی نکرد و این را کاملا مخفی نگه داشته بود. اما دوران نخستوزیری هم دوران بسیار سخت و طاقتفرسایی بود، هر چند او غم و نگرانی خود را معمولا در خانه عنوان نمیکرد و کوله بارش را بیرون در میگذاشت. اما این دوران ۹ ماهه هر روز با بحرانهای عجیب روبرو بود، در این دوره حتی تهدیدهایی جانی نیز وجود داشت.
حکایت این گفته بازرگان در سال ۶۴ چیست که «سلام من را به مسعود رجوی و ابریشمچی برسانید و بگویید من همسرم و خانهام را دوست دارم»؟ خاطرهای به یاد دارید که چرا ایشان چنین پاسخی دادند؟
گاهی خلاقیت مردم بر حافظه آنان و وقایع تاریخی غلبه دارد. ظاهرا دعوت و وعدهای توسط مجاهدین خلق صورت گرفته بود. اصل مطلب درست است، اما پاسخ او بیاعتنایی و بیتوجهی بوده است.
چه خاطرهای از حلالیتطلبی شخصیتهای سیاسی و مسوولین کشور از مهندس بازرگان در روزهای آخر حیات ایشان به یاد دارید؟ آیا موردی بود که بازگو نشده، ولی ایشان و شما و خانوادهتان را تحت تاثیر قرار داده باشد؟
خاطرهای از آخرین ملاقات سیداحمد خمینی در بیمارستان با مهندس بازرگان وجود دارد که آقای دکتر بنیاسدی آن را به تفصیل نوشتهاند و نیز خاطرهای از حلالیتطلبی آقای خلخالی وجود دارد. البته ایشان طبع استواری نداشت و ضد و نقیض از ایشان بسیار نقل میشود.
پس از درگذشت بازرگان خیل بسیار از کسانی که روزی در صفوف انقلابیون جای داشتند و ناسزاها نثار او کرده بودند، اینجا و آنجا با پیک و پیغام اظهار ندامت از تندرویها میکردند. این سخن را مکرر از زبان بسیاری شنیدم ـ. و البته گفتن نام آنان شاید درست نباشد ـ. که ما قدر مهندس را نشناختیم یا اینکه در حق او جفا کردیم و به هر حال گفتههای آنان همواره این شعر عمیق را از دکتر شفیعی کدکنی به یادم میآورد:
باید بکشد عذاب تنهایی را / مردی که ز. عصر خود فراتر باشد
نامه احساسی ملک طباطبایی به مهدی بازرگان پس از محکومیت همسرش به ١٠ سال زندان در سال ۱۳۴۲
شوهر عزیزم... مسلم بود این بار هم محکومیت شما قطعی و تردیدناپذیر است. بازهم راهی سخت و دراز و روزهایی ملالآور و غمگین درپیش داریم. شاید بعدازاین، روزها و ماهها بگذرد و ما نتوانیم تو را ببینیم. شاید هریک از شما به جاومکانی دور از ما منتقل شوید. شاید خلاصی بهاینزودیها امکانپذیر نباشد. شاید اوضاع و شرایط روزبهروز سختتر و درنتیجه تحمل من روزبهروز کمتر شود. شاید هزاران گرفتاری و اشکال پیش بیاید؛ اما میل دارم بدانی که با تمام این احوال و با واقعشدن تمام این شایدها که بهقول حتی نزدیکان خودت، تو مسئول آنی، من نهتنها از این عمل تو بههیچوجه گلهمند نیستم؛ بلکه سربلند و مفتخرم و با تمام وجودم تو را تحسین میکنم.
قدر و منزلت تو پیش من و احترامم نسبت به تو هزارانبار بیشازسابق شده است. آرزو میکنم کاش ذرهای از اینهمه گذشت و مردانگی، پاکی و صفای تو در من بود تا من هم مثل تو میتوانستم کار مفیدی انجام دهم. باور کن این محرومیتهای فعلی و سختیهای احتمالی دیگر مرا نمیترساند؛ بلکه در من نیروی جدید و در قلبم روشنی و صفای بیشتری بهوجود آورده است.
یقین دارم که این تنها راه بجا و درستی است که تو انتخاب کردی و از خدا میخواهم که تو را در این امر خطیر یاری و راهنمایی کند. مسلما سختیها هم مثل خوشیها میگذرد و روشناییها از پس تیرگیها پیدا میشود و هیچچیز پیش خدا بیپاداش نمیماند.
حالا من هم مثل تو معتقدم که نگران و مأیوسشدن با اعتقادی که ما به لطف و مرحمت خداوند داریم، گناه بزرگی است و خوشحالم که تو هرگز نگران ما نخواهی بود؛ همانطور که من نگران نیستم و تو را به خدا میسپارم و از او میخواهم که به من هم توفیق کار نیک و نیروی اداره امور زندگیمان را به بهترین نحو مرحمت کند تا شاید ارزش پیدا کنم و بتوانم لایق تو باشم.
کسی که قدرت را به حریصان آن وانهاد و نه تنها دستش به خونی آلوده نشد که ذره ای از باورهای دینی مردم را بازیچه قدرت طلبی نکرد.
بر روح پر فتوح او و همسرش صلوات.