فرارو- بعد از واژههایی دماغ خوکی یا لبشتری حالا با گوش الاغی و چشم گربهای رو به رو هستیم. اینها به بازار صنعت زیبایی کشور اضافه شده و واکنشهای اجتماعی تندی را در بر داشته است. در واکنش به این مد، حسن نوروزی سخنگوی کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس گفت که هم متقاضی و هم پزشک انجام این جراحیهای غیرمتعارف به حبس و ضربه شلاق محکوم میشوند. اما تعریف جراحی متعارف چیست؟ این سوال و سوالات مرتبط با موضوع بدن انسان ما را بر آن داشت که با سیمین کاظمی، پزشک و جامعه شناس که در حوزه جامعه شناسی بدن فعالیت میکند به گفتگو بنشینیم. در ادامه متن گفتگوی فرارو با این جامعه شناس را میخوانید.
بیشتر بخوانید: گوش الاغی، چشم گربهای، لب شتری و دماغ خوکی!
همانطور که مستحضر هستید بعد از عمل زیبایی بینی، عملهای زیبایی دیگری مد شده اند. از زاویه دادن به صورت و پروتز به لب گرفته تا عملهایی با نام دماغ خوکی، چشم گربهای یا گوش الاغی. تصور برخی این است که بعضی از این عملهای جراحی مثل جراحی بینی قابل پذیرش است، اما گونههای دیگر خیر. آیا تفاوتی بین عملهای زیبایی وجود دارد؟بسته به این که از چه منظری به مداخلات زیبایی پرداخته شود، جواب این پرسش متفاوت خواهد بود. از منظری که اخیراً در بحث مداخلات زیبایی و به منظور کنترل آن با ابزار قانون شکل گرفته، ظاهراً جراحیها و مداخلات زیبایی به دو دسته متعارف و غیر متعارف تقسیم شده اند. متعارفها همان جراحیهای هستند که تاکنون انجام شده و برای رفع بدشکلی یا برای زیباتر شدن بدن انجام میشده اند و اگر چه اوایل مقاومت و مخالفتهایی دربرابر آنها وجود داشت، اما به تدریج با فراگیر شدن و عادی شدن شان از حجم انتقادات کاسته شد. اما نوع غیر متعارف جراحیهایی هستند که در این دیدگاه هدفشان رفع بدشکلی و اصلاح یا زیباتر شدن نیست، بلکه به منظور متمایز شدن یا همراهی با مدهای نامأنوس انجام میشوند، از این رو به عنوان غیر متعارف طبقه بندی شده و مستوجب مجازات شناخته شده اند.
دیدگاه دیگر، دیدگاه پزشکی است. پزشکی تجاری و پزشکانی که در این عرصه فعال هستند، بین جراحیهای زیبایی کمتر تفاوت قائل هستند. با شکل گیری و عروج پزشکی تجاری که در مناسبات سرمایه داری مجال ظهور یافته، «زیبایی» کالایی است که پزشکان با اتکاء به دانش و مهارت کسب شده در دوره تحصیل و بعد از آن، میتوانند به متقاضیان عرضه کنند. برای دیدگاهی که از پزشکی تجاری دفاع میکند، این که زیبایی به چه منظوری انجام میشود، دلالتهای آن، ضرورتهای آن و پیامدهای آن اهمیت چندانی ندارد. در پزشکی تجاری، پزشک در هیأت یک کاسب ایفای نقش میکند که کالای زیبایی و به طور کلی کالای سلامت را برای کسب سود به مشتری ارائه میکند. در اینجا رابطه پزشک با بیمار، دیگر رابطه درمانگر و درمانخواه نیست، بلکه رابطهی کاسب-مشتری است. مشتری گوش الاغی یا چشم گربهای سفارش بدهد، یا بینی عروسکی و جراحی پستان یا هرچیز دیگر، اگر هزینه اش را پرداخت کند، پزشک آن را انجام میدهد و از نظر او و سازمان پزشکی اتفاق عجیب و غریب یا نامتعارفی نیفتاده است.
دیدگاه سومی در مقابل اینهاست که به طور کلی منتقد اعمال زیبایی است و تن سپردن به این اعمال را غیرضروری میداند و با تبیینهای روانشناختی یا جامعه شناختی یا فمینیستی به ریشهها و عوامل مؤثر بر تن سپاری به مداخلات زیبایی میپردازد.
مداخلاتی که مطرح شد، بیشتر معطوف به مداخلات پزشکی بود. در خصوص زیباییهایی که در آن مداخلات غیرپزشکی نقش دارند چه تحلیلی میتوان ارائه کرد؟مداخلات زیبایی غیرپزشکی سابقه طولانی تری نسبت به دخالت پزشکی در زیبایی دارند، ولی این کسب و کارها اخیراً با پیشرفتهای تکنولوژیک، دامنه کارشان را وسیعتر کرده اند و در ارائه بدن آرمانی نقش فعال تری یافته اند. البته در مواردی همکاریهایی بین پزشکان و آرایشگران و تولید کنندگان/فروشندگان محصولات آرایشی برای ارائه کالای زیبایی وجود دارد که در واقع منافع مشترک اینها را به هم پیوند میزند.
این موج نیاز به زیبایی ناشی از چیست؟ آیا ریشههای روحی و روانی دارد؟ مثلاً میتوانیم بگوییم جامعه دچار کمبودهایی از قبیل اعتماد به نفس است؟ یا آنکه باید از دید جامعه شناسی به موضوع نگاه و از واژگانی مثل سرمایه داری و کالایی شدن بدن یا انسان استفاده کرد؟ پیشتر اشاره کردم که درخصوص مسأله زیبایی خواهی یا تن سپاری به مداخلات زیبایی (اعم از پزشکی و غیرپزشکی)، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. در تبیین روانشناختی مسأله عموماً نقش فرد و ویژگیهای روانشناختی او برجسته میشود و همه مسؤولیت یا تقصیر مسأله به دوش فرد و نقصها و کمبودهای او گذشته میشود. مثلاً به همین موضوع پایین بودن اعتماد به نفس اشاره میشود. اما در نگاه جامعه شناختی، بیشتر بر این موضوع تمرکز میشود که بدن انسان و جسمانیت او صرفاً متعلق به خودش و در اختیار او نیست و عوامل بیرونی و فشارهای اجتماعی بر آن تأثیر میگذارند. در عصر ما و در شرایط تحت استیلای سرمایه داری و مناسبات آن، بدن انسان هم این قابلیت را پیدا کرده که هدف پیامهای مصرف گرایی و مداخلات معطوف به سود قرار گیرد. از طرفی زیبایی و تمایز ظاهری به عنوان یک ویژگی مهم در تعاملات اجتماعی معرفی میشود و این ایده منتشر میشود که آنچه مقبولیت و پذیرش اجتماعی را برای شما رقم میزند، ظاهر و بدن شماست که لازم است منطبق بر استانداردهایی باشد که در هالیوود و سالنهای مد تعیین میشوند. بعد راههای انطباق با استانداردها، در بازار به فروش میرسد که از میان کارگزاران متعددش یک دسته پزشکانی هستند که وارد صنعت زیبایی شده اند.
آن دسته از تغییرات در بدن که معطوف به زیبایی نیست، مثل تغییر در اندامهای جنسی به هروسیله (قرص، تزریق یا ...) آنها را از چه زاویهای میتوان نگاه کرد؟ آیا آنها را هم باید مثل جراحی زیبایی بینی تحلیل کرد یا آنکه اساسا، چون پای مسائل جنسی و خانواده وسط میآید موضوع متفاوت است؟ تفاوت قابل توجهی وجود ندارد، تنها میتوان به این نکته اشاره کرد که در مسأله اخیر، یا اینکه واقعاً اختلال عملکرد جنسی وجود دارد، که در پزشکی و روانشناسی برخی راهکارهای درمانی برای این مشکلات وجود دارد و شخص از پزشک یا روانشناس کمک میگیرد. یا روی دیگر موضوع این است که اختلال عملکرد جنسی به مفهوم پزشکی اش وجود ندارد، بلکه توقعات فرد از نقش جنسی خود یا شریک جنسی اش که بر مبنای آموختههای اجتماعی اش شکل گرفته با آنچه در واقع هست مطابقت ندارد و برای برآورده کردن این توقعات به بازاری که در آن عرضه محصولات یا خدمات افزایش عملکرد جنسی (با تمام تنوعش) ارائه میشود، متوسل میشود.
تصور عرف این است که زنان برای بیشتر دیده شدن توسط جنس مخالف دست به تغییر در بدن خود میزند. آیا انجام تغییرات در بدن را باید بر اساس جنسیت فهمید؟بله. متغیر جنسیت اینجا تا حدودی تعیین کننده است. زنان بیشتراز مردان تحت کنترل اجتماعی قرار دارند و آرمان زیبایی بیشتر به آنها تحمیل میشود و بیشتر مخاطب پیامهای زیبایی هستند. آنها مجبور هستند برای اثبات زنانگی و نزدیک شدن به استانداردهای تعریف شده برای زنانگی که در پیوند تنگاتنگ با زیبایی است، به مجموعهای از اعمال و رفتارها روی بیاورند که یکی از آنها همین تن سپردن به جراحیهای زیبایی است. در شرایطی که زنان، به طور سیستماتیک از ایفای نقش اجتماعی معاف میشوند، از مشارکت اجتماعی کنار گذاشته میشوند و از تواناییها و مهارتهای شان ارزش زدایی میشود، ناچار بدن زن به ابزاری برای تمایز و کسب موفقیت در روابط بین فردی تبدیل میشود. اینجاست که زنان برای داشتن بدنی زیبا و بی نقص به تکاپو میافتند و به مشتری و متقاضی اعمال و مداخلات زیبایی پزشکی و غیر پزشکی تبدیل میشوند. در واقع هر چه محرومیتهای مبتنی بر جنسیت و نابرابری جنسیتی بیشتر باشد، این مسأله رو آوردن به تغییر و دستکاری بدن هم بیشتر میشود.
وقتی با بعضی افراد درباره نوع پوشش آنها، تتو یا ... صحبت میکنیم جوابی که میدهند این است که "بدن خودم است" و "دلم میخواهد با بدنم این کار را بکنم" این پاسخها را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا میتوانیم بگوییم تحمیل شدن یک سری فرهنگ و ارزشها از سوی حکومت به نتیجه عکس و مدهای نامتعارف مثل گوش الاغی تتو یا ... میشود؟بله. معمولا افرادی که به این اعمال و اقدامات زیبایی مبادرت میورزند، یا کسانی که این اعمال را تبلیغ میکنند بر مالکیت بر بدن و انتخاب فردی تاکید میکنند و عاملیت فردی را برجسته مینمایند، برای اینکه بتوانند تاثیرپذیری از عوامل بیرونی و فشارهای اجتماعی را انکار کنند. تشخیص این فشارها و عوامل تاثیرگذار بر انتخابهای افراد البته کار آسانی نیست و نیاز به مطالعه دارد. شخصی که قادر به تشخیص تاثیر عوامل بیرونی بر انتخابها و تصمیم هایش نیست، از مساله آگاهی کافی ندارد. البته این مکانیسمهای تاثیرگذاری عوامل بیرونی و اجتماعی بر انتخابها و مسیرهای زندگی، پیچیده و نامرئی هستند، از این رو ممکن است نادیده گرفته شوند.
وقتی از طرف قدرت حاکم، کنترل بر بدنها اعمال میشود و بدن محملی برای انتقال ارزشها و پیامهای ایدئولوژیک قدرت مسلط میشود ممکن است، مقاومتهایی در مقابل آن شکل بگیرد و عاملیت فردی، چه مستقلانه و آگاهانه و چه تحت تاثیر منابع ارزشی مقابل و مخالف فعال شود. در صورتی که عاملیت فردی مقاومتی تحت تاثیر منابع ارزشی مخالف فعال شده باشد، از آنجا که انتقال ارزشهای آن منابع، وجهه تحمیلی اش نامحسوس و پنهان است، فرد با پذیرش و گرایش به آن ارزشها، احساس آزادی و اختیار بر بدن و استقلال در تصمیم گیری میکند. حال ممکن است یکی از این ارزشهای مقابل، تمایز بدن با دستکاریهایی مثل گوش الاغی باشد. یعنی شخص با گوشهایی مثل الاغ، مقاومتی را در برابر ارزشهای تحمیلی قدرت مسلط شکل داده است.
دقیقاا
یکی را برای یه لقمه نون جگر خون کنی
بعضی هامون نداریم و برای مثال من پول یک موبایل را ندارم
بعضی ها اینقدر دارند که از سر بیکاری برند گوششون را مثل خر کنند که مثلا با بقیه متفاوت باشند!!!