bato-adv
کد خبر: ۳۷۶۳۱۹
گفت‌وگوی احمد طالبی‌نژاد و زری خوشکام به بهانه اکران «شعله‌ور»

ماجرای خواستگاری علی حاتمی از زری خوشکام!

به همراه علی حاتمی و کامران قدکچیان به سمت تهران حرکت کردیم. در میانه راه برای رفع خستگی پیاده شدیم و در حال قدم‌زنی بودیم که آقای حاتمی بی‌مقدمه به من گفتند: «زن من می‌شی؟»
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۸ - ۱۵ مهر ۱۳۹۷

خواستگاری عجیب علی حاتمی از زری خوشکام!

چشمانت را هم که نبندی، موتور رؤیابافی و تصویرسازی ذهنت شروع به فعالیت می‌کند. از همان آغاز سخن، تصویر قصه‌ای جذاب و پرکشش در ذهنت کلید می‌خورد؛ طبق سیاق سینمای آن سال‌ها، سیاه و سفید. در یکی از خیابان‌های تهران، در ماشینی پارک‌شده، علی حاتمی و احمد شیرازی مشغول صحبت درباره فیلم جدید محمدعلی فردین هستند.

حاتمی قرار است کار تازه فردین را کارگردانی کند و ‌دنبال یافتن بازیگر شخصیت زن و نقش اصلی قصه‌اش است. پایان‌بندی این سکانس دست تقدیر و شاید کارگردانی‌شده از سوی فیلم‌سازی است که طلایه‌دار سینمای ملی ایران است.

حاتمی مجله‌ای که از قبل خریده و در داشبورد ماشین دارد، بیرون می‌کشد؛ تصویر بازیگر زن روی جلد را نشان می‌دهد که یعنی هدفش از این مقدمه‌چینی‌ها یافتن این بازیگر است. شیرازی تصویر را می‌شناسد، با او در فیلم «کلبه آن سوی رودخانه» همکاری داشته و این‌گونه او برای فیلم «مترسک» انتخاب می‌شود؛ فیلمی که گرچه ساخته نمی‌شود، اما مقدمه‌ای می‌شود تا زندگی مشترک حاتمی ساخته شود.

زری خوشکام آن سوی مرزها در کشور فرانسه از طریق امواج تلفن‌ همراه چنان دقیق و با جزئیات مرور خاطره می‌کند که شنیدن صحبت‌هایش به تماشای یک فیلم سینمایی خوش‌ساخت می‌ماند.

از آشنایی‌اش با علی حاتمی و قهر فردین و چانه‌زنی ناصر ملک‌مطیعی سر مهریه گرفته تا ممنوع‌الکاری‌اش و لیلایی که این‌روزها جایگزین تمام ممنوعیت‌هایش شده است. در متنی که در پیش‌رو می‌خوانید، او در گفت‌و‌گویی با احمد طالبی‌نژاد به بهانه اکران فیلم «شعله‌ور» حمید نعمت‌الله از تمام این سال‌ها برایمان خاطره نقل کرده است؛ کنجکاوی‌برانگیز و با تعلیق.

احمد طالبی‌نژاد: برای نسل من، ازدواج شما با علی حاتمی اتفاق جالبی بود. چگونگی علاقه‌مندی شما به علی حاتمی و بالعکس از کجا شکل گرفت که خوشبختانه به ازدواج هم انجامید. این سؤال بیش از اینکه یک پرسش خاله‌زنکی باشد، کنجکاوی تاریخی است برای اینکه تصویر دیگری از علی حاتمی در ذهن‌مان وجود داشت؛ تصویر آدمی بسیار سنتی درحالی‌که رابطه منجر به ازدواج شما، خیلی مدرن و امروزی بود.

زری خوشکام: آشنایی من و علی حاتمی از اواخر سال 49 آغاز شد. آقای محمدعلی فردین در تدارک تهیه فیلم «مترسک» بود که کارگردانی آن بر ‌عهده علی بود. شخصیت اصلی فیلم زن بود و هفت بازیگر مرد داشت که یکی از نقش‌ها را هم قرار بود خود مرحوم فردین بازی کند. تصمیم علی این بود که ترکیب بازیگران تلفیقی از هنرمندان تئاتر و سینما باشد. برای بازیگر زن هم دنبال چهره تقریبا ناشناخته یا کمتر دیده‌شده‌ای بود. یک روز با آقای احمد شیرازی که قبلا با او فیلم «کلبه آن سوی رودخانه» را کار کرده بودم، در ماشین مشغول گفت‌وگو درباره انتخاب بازیگر بودند که تصویر من را روی جلد مجله ستاره سینما می‌بینند و به ایشان می‌گویند چنین چهره‌ای برای این نقش می‌خواهند. سؤال می‌کنند این بازیگر ایرانی است یا ایتالیایی و الان کجاست. آقای شیرازی اعلام می‌کنند پیش از این با من همکاری داشته‌اند. آن ایام من در اسالم و لوکیشن فیلم رضا میرلوحی (تپلی) که یک کارخانه چوب‌بری بود، حضور داشتم و چند روزی به تهران آمده بودم که از طرف آقای فردین به دفتر کارشان دعوت شدم. برای اولین‌بار آقای حاتمی را در آنجا دیدم. این دیدار صرفا جلسه معارفه و آشنایی بود و خیلی جدی درباره کار صحبت نکردیم؛ حتی خلاصه قصه را‌ هم برای من تعریف نکردند. جلسه به دلیل دندان‌درد علی حاتمی و قرار دندان‌پزشکی ایشان نیمه‌کاره ماند و مابقی صحبت‌ها به جلسه بعدی موکول شد. در جلسه دوم آقای حاتمی قصه را برایم تعریف کردند؛ خیلی خوشم آمد، اما گفتم این روزها درگیر کار آقای میرلوحی در اسالم هستم. ایشان هم اطمینان دادند که لوکیشن «مترسک» قرار است همان‌جا باشد.

آن روزها آقای فردین به صورت هم‌زمان در تدارک ساخت دو فیلم بود؛ کارگردانی یکی با علی حاتمی بود و دیگری (راز درخت سنجد) با جلال مقدم. تیم آقای مقدم در «هتل قاضیان» ساکن شده بود و ما در «هتل بندر انزلی». یک روز بعدازظهر آقای حاتمی و آقای شیرازی به اسالم و لوکیشن فیلم «تپلی» آمدند و از من خواستند بعد از پایان کار آنها را همراهی کنم و یک جلسه روخوانی در هتل محل استقرار گروه داشته باشیم. بعد از کار به بندر انزلی رفتم و آقای حاتمی دوباره داستان را تعریف کردند و درباره نقش‌ها توضیح دادند.

دو، سه روز بعد دوباره به محل استقرار تیم تولید «مترسک» دعوت شدم. قرار بود بخشی از صحنه‌های مربوط به حضور من فیلم‌برداری شود. بخش‌هایی از کار گرفته شد و همه‌چیز طبق برنامه به خوبی و خوشی پیش رفت. فردای آن روز اما آقای حاتمی سر صحنه نیامد و فقط آقای شیرازی، من، آقای کسبیان و یکی، دو نفر دیگر سر صحنه حاضر شدیم، من گفتم تا زمانی که کارگردان نباشد، کار نمی‌کنم. وسایل را جمع کردیم و به هتل برگشتیم. موقع شام آقای حاتمی سؤال کردند که چرا کار نکردید و من هم گفتم تا کارگردان نباشد، من کار نمی‌کنم، اگر قرار است کار بدون حضور شما انجام شود به من هم بگویید تا درباره ادامه همکاری تصمیم بگیرم. گفتند راجع به این موضوع بعد از شام و کنار ساحل صحبت کنیم. آن‌ شب توضیح دادند که دلیل غیبت امروزشان اختلاف‌نظر کوچکی با فردین بوده که برطرف شده و از فردا همه‌چیز طبق روال پیش خواهد رفت. با اطمینان از حضور آقای حاتمی، طبق برنامه پنج صبح از خواب بیدار شدیم و به سمت لوکیشن حرکت کردیم. آن زمان همه‌چیز؛ از گریم گرفته تا وسایل و لباس و... برعهده بازیگر بود. سر صحنه بعد از هماهنگی لباس که خود آقای حاتمی و کامران قدکچیان برعهده داشتند، نوبت به کلاه‌گیس که رسید، من متوجه شدم فراموش کرده‌ام آن را از هتل بردارم. فاصله لوکیشن تا هتل حدود یک‌ساعت‌ونیم بود.

آقای حاتمی بلافاصله از آقای افشار (مدیر تهیه) خواستند که هرچه سریع‌تر کلاه‌گیس من را از هتل بیاورند. منتظر بازگشت آقای افشار بودیم که در همین حین آقای فردین به لوکیشن رسیدند و گفتند چرا کار نمی‌کنید، همه‌چیز که حاضر است؟ آقای حاتمی ایشان را کنار کشیدند و در حال توضیح برای دلیل این تعلل بودند که یک‌دفعه صدای آقای فردین بلند شد که «معلوم است وقتی کارگردان بازیگرش را تا 12 شب می‌برد لب دریا، بازیگر یادش می‌رود که کلاه‌گیسش را بیاورد». پیش از این اتفاق، آقای فردین بعد از جلسات نشست و روخوانی به من گفته بودند که از نگاه‌ها و توجه علی حاتمی متوجه علاقه‌شان به من شده‌اند. گفتند مراقب باشم، چون می‌ترسیدند که این علاقه‌مندی موجب برهم‌خوردن برنامه تولید فیلم شود. بعد از توصیه فردین، من هم دقت کردم و فهمیدم حدس‌های ایشان درست بوده و این علاقه شروع شده است (با خنده). خلاصه اینکه آن روز اوج عصبانیت آقای فردین بود و گفتند اصلا بساط فیلم را جمع کنید. همه ما ناراحت از اینکه کار انجام نمی‌شود، چاره‌ای نداشتیم جز اطاعت از ایشان. همه وسایل و گروه را جمع کردیم و طبق دستورشان همان روز به سمت تهران حرکت کردیم. خودشان که درگیر فیلم آقای مقدم بودند، همان‌جا ماندگار شدند.

من به همراه علی حاتمی و کامران قدکچیان به سمت تهران حرکت کردیم. در میانه راه برای رفع خستگی پیاده شدیم و در حال قدم‌زنی بودیم که آقای حاتمی بی‌مقدمه به من گفتند: «زن من میشی؟» لحن و فضای طنز کلامشان را حس کردم و من هم در پاسخ به شوخ‌طبعی ایشان بلافاصله گفتم: «بله». از فردای روزی که به تهران برگشتیم، حدود یک هفته تا 10 روز برای آشنایی بهتر با هم قرار ملاقات و شناخت بیشتر داشتیم، من هم درباره احساسم نسبت به حاتمی به اطمینان رسیدم و در نهایت ایشان به شکل جدی اعلام کردند که قصد دارند برای خواستگاری به خانه‌مان بیایند.

طالبی‌نژاد: البته آقای فردین هم چند سال پیش روایتی نزدیک به روایت شما از این ماجرا داشتند، اما نکته‌ای که برای من و شاید خوانندگان این گفت‌وگو جالب باشد، این است که ممکن است آقای حاتمی همان‌طور که شما می‌گویید تا آن روز شناختی از شما نداشته، چون فقط فیلم «آدمک» و «کلبه آن سوی رودخانه» از شما به نمایش درآمده بود، اما علی حاتمی آن روزها «حسن‌کچل»، «طوقی» و «باباشمل» را هم ساخته بود. می‌دانستید که با یکی از کارگردانان موج نو و شخصیتی خاص و ممتاز در عرصه سینمای ایران روبه‌رو هستید؟ من فکر می‌کنم دلیل تردیدنکردن شما همین شناخت باشد؛ اینکه علی حاتمی آدم ایده‌آل و محبوبی است.

خوشکام: با کارهایش آشنا بودم. بیش از هفت، هشت‌بار «حسن‌کچل» و «طوقی» را دیده بودم. از طرز فکرش هم شناخت داشتم. آن روزها مصاحبه‌ای از علی حاتمی در مجله زن روز خواندم که تصویر روی جلد هم بود. عکس قشنگی بود شبیه حضرت عیسی مسیح شده بود. آن زمان هرکس می‌شنید فیلمی ساخته می‌شود که ترکیب بازیگرانش از اهالی تئاتر و سینماست و علی حاتمی آن را کارگردانی می‌کند با کله می‌دوید و نقش را به دست می‌آورد. شانس به من رو کرد، اما چه فایده که آن فیلم ساخته نشد و درعوض زندگی ما ساخته شد.

طالبی‌نژاد: خانواده شما و به‌خصوص پدرتان مخالفت یا شرطی برای ازدواج نداشتند؟

خوشکام: شروطی را گذاشتند که علی با جان و دل قبول کرد؛ از او خواست که دیگر فعالیتی در سینما نداشته باشم و ایشان هم قبول کردند که فقط در فیلم‌های خودشان حضور داشته باشم. پدرم از ابتدا با ورود من به سینما مخالف بود آن‌روزها اغلب بزرگ‌ترها سینما را جایی ناامن برای فرزندانشان می‌دانستند. وقتی وارد سینما شدم حتی برادرم قهر کرد و بعد از ازدواج با علی با من آشتی کرد. من و علی همان روز خواستگاری حلقه‌مان را خریده بودیم و وقتی پدرم نظر مثبتش را اعلام کرد با اشاره علی بی‌معطلی به طبقه دوم خانه رفتم و از اتاقم حلقه‌هایمان را آوردم. پدرم هم شاکی و ناراحت شد که «پس بفرمایید این مراسم فرمالیته بوده و...» ما هم خجالت‌زده سر به زیر انداختیم و سکوت کردیم. یک هفته مشغول تدارک لباس و مراسم بودیم و بعد هم مراسم عقد خصوصی فامیلی برگزار کردیم. روحشان شاد فقط ناصر ملک‌مطیعی و آقای علی عباسی در مراسم حضور داشتند. آن روز آقای مطیعی سر میزان مهریه‌ای که مادرم اصرار داشت حتما 500‌هزارتومان باشد، کلی با مادرم چانه زدند. آقای فردین هم که قهر کرده بود و در شمال مانده بود. این‌طور شد که من و علی با هم ازدواج کردیم و زندگی‌مان شروع شد.

خواستگاری عجیب علی حاتمی از زری خوشکام!

طالبی‌نژاد: نخستین همکاری شما بعد از ازدواج با علی حاتمی، فیلم «خواستگار» بود که یکی از بهترین فیلم‌های او هم هست؛ فیلمی طنز راجع به عشق و وسوسه. در عرصه بازیگری هم یکی از بهترین فیلم‌هایی است که شما بازی کردید؛ شخصیتی طناز و وسوسه‌گر که در دیگر فیلم‌هایتان مشابه آن را تجربه نکردید، اما متأسفانه این فیلم آن‌چنان که شایسته‌اش بود، قدر ندید و کمتر دیده شد. درباره دلیل این اتفاق و نحوه ساخت آن و اینکه چقدر در پروراندن این ایده نقش داشتید، بگویید؟

خوشکام: بعد از ازدواج فیلم‌های «باباشمل» و «قلندر» روی پرده اکران رفت که متأسفانه هیچ‌کدام با استقبال آنچنانی مخاطب روبه‌رو نشد و برای تهیه‌کننده شکست مالی داشت. با آغاز زندگی مشترک با علی، همه 12 قرارداد پروپیمانی را که داشتم، به‌همراه پیش‌قسط‌هایی که گرفته بودم، پس دادم. از همین‌رو تهیه‌کننده‌ها ما را کنار گذاشتند و بایکوت کردند. به علی پیشنهاد کار نمی‌دادند و در مجموع روزگار خیلی خوشی نداشتیم. یک روز در صحبت با آقای (پرویز) صیاد که از دوستان قدیمی علی بود، تصمیم گرفتیم که من و علی حاتمی و ایشان نفری 50 تومان بگذاریم و فیلم «خواستگار» را بسازیم، اما متأسفانه این فیلم بسیار پرمحتوا و به‌زعم من طنز تلخ، هم با شکست تجاری روبه‌رو شد و مورد بی‌مهری مخاطبان قرار گرفت؛ البته اگر این فیلم طبق روال معمول فیلم‌های آن‌روزها ساخته می‌شد، شاید ارتباط بهتری با مخاطب برقرار می‌کرد اما علی آدم متعصبی بود و نمی‌خواست صحنه‌هایی چون شب عروسی و... را تصویر کند. نقش بسیار سختی هم داشتم؛ اینکه مراحل مختلف سنی از 15 تا 40 سالگی را دربیاوری، آن هم در شرایط آن‌روزها که نه گریمور داشتیم و نه طراح لباس جدی، کار سختی بود. در واقع بعدها آقای حاتمی گریم و طراح لباس و... را در سینما مطرح کرد. قصد تعریف ندارم، اما همان‌طور که خودتان می‌دانید تمام بار این اتفاق بر دوش بازیگر بود و نمی‌شد به عناصر ظاهری دیگر مثل گریم، لباس و... تکیه کرد.

تم اصلی فیلم بر مبنای سرنوشت بود؛ زن داستان عاشق هیچ‌کدام از همسرانش نمی‌شد و دست سرنوشت بود که او را همین‌طور به این‌سو و آن‌سو می‌کشاند البته به‌لحاظ شخصیتی ساده‌لوح هم بود اگر نه آدمی می‌تواند در سرنوشت خودش دخیل باشد. همان‌طور که گفتید «خواستگار» با وجود اینکه جزء فیلم‌های خوب علی بود، اما نمی‌دانم چرا نتیجه آن‌طور که ما فکر می‌کردیم، درنیامد. خودمان به‌قدری سر صحنه‌ها می‌خندیدیم که بازی‌کردن برایمان سخت می‌شد. در صحنه‌ای که من و آقای فروهر بازی داشتیم و پرویز صیاد وارد می‌شد و منقل و بساط را به‌هم می‌ریخت، آن‌قدر دیالوگ‌ها بانمک بود که چندین‌بار به‌دلیل خنده‌های سر صحنه تکرار کردیم و در نهایت همان‌طور که در فیلم هم مشخص است، این خنده‌ها جزئی از کار درآمد و خوب هم شد.

با همه این احوال، هنوز هم این فیلم تازگی‌ها و جذابیت خودش را دارد نه اینکه چون همسر علی حاتمی هستم چنین تعریف و نظری را داشته باشم، بلکه این عقیده منتقدان و اغلب مخاطبان جدی امروز سینما هم هست. علی حاتمی خودش هم می‌گفت که کارهای من بعدها مورد توجه قرار می‌گیرد کمااینکه همین‌طور هم شده و الان ارزش کار او بیشتر از گذشته درک می‌شود.

طالبی‌نژاد: بازی شما در نقش همسر امیرکبیر و خواهر ناصرالدین‌شاه در فیلم یا سریال تاریخی «سلطان صاحبقران» یکی دیگر از نقش‌های ارزشمند تاریخی شما در همکاری با مرحوم حاتمی است. چند سال بعد قرار بود نقشی مشابه (عروس خان‌مظفر) را در سریال «هزاردستان» بازی کنید که متأسفانه با وجود تلاش بسیار شما، نقش به‌طورکلی از سریال حذف شد و افسوس آن برای تماشاگر ماند. حذف‌شدن این نقش لابد صدمات روحی بسیاری برایتان داشت.

خوشکام: بعد از «خواستگار» روزهای سخت مالی بیشتر شد، حتی به‌لحاظ هزینه روزمره زندگی. با نظر پرویز صیاد، علی فیلم «ستارخان» را ساخت و صد حیف که این فیلم با همه شایستگی‌هایش همه‌جانبه مورد بی‌مهری قرار گرفت و باز هم با شکست تجاری مواجه شد. مخاطبان سینما با این دست آثار آشنایی نداشتند و اغلب فیلم‌های به قول معروف سینمای آزاد و روشنفکری با همین شکست مالی مواجه بودند. بعد از آن علی به تلویزیون و ساخت سریال‌ روی آورد. اولی سریالی به نام «داستان‌های مثنوی معنوی» بود که من در این کار دستیار علی بودم و کارهای لباس از خرید پارچه تا دوخت را همگی خودم انجام دادم. بعد از اینکه سریال مورد توجه جدی آقای قطبی قرار گرفت، علی نگارش سریال «سلطان صاحبقران» را شروع کرد.

در زمینه تاریخ قاجار مطالعات زیاد داشت و البته برای این سریال مطالعاتش را بیشتر هم کرد. در این فیلم نقش همسر امیرکبیر و خواهر ناصرالدین‌شاه را داشتم. سریال مورد اقبال مخاطبان قرار گرفت و از آن‌دست کارهای خیابان‌‌خلوت‌کن شد. خودم چند صحنه از این سریال (سلطان صاحبقران) را خیلی دوست داشتم؛ یکی صحنه آشپزی درباریان که خیلی جالب و جذاب و خنده‌دار است و دیگری صحنه ترور ناصرالدین‌شاه توسط میرزارضای کرمانی و غل‌وزنجیرکشیدن آن. هنوز هم با یادآوری این صحنه‌ها برایم مرور می‌شود که چقدر به‌تصویرکشیدن این صحنه‌ها کار سختی بود به‌‌ویژه صحنه مرگ امیرکبیر، سر این صحنه من آن‌قدر گریه کردم که صدایم گرفت و دوبلورها به دادم رسیدند؛ البته با پوزش فراوان از خانمی که دوبله نقش من را بر عهده داشت باید بگویم این دوبله خیلی به دلم ننشست و حس من آن‌طورکه باید منتقل نشد، به‌خصوص در زمان نامه‌نگاری و مکالمه با مهد علیا و حتی صحنه روایت مرگ امیرکبیر. در طول ساخت سریال «تهران روزگار نو» که اول اسمش جاده ابریشم بود، بسیار زیاد بر ما سخت گذشت.

هنوز انقلاب نشده بود که برای ساخت دکور با علی به ایتالیا رفتیم. علی آنجا دفتری گرفت و دکوراتورهای ایتالیایی ماکت‌های دکور را ساختند، اما انقلاب که شد هیچ‌کدام حاضر نشدند به ایران بیایند و این دکور بعدها توسط زنده‌یاد خاکدان در ایران اجرا شد. کار به‌لحاظ تولید هم بسیار سخت بود به‌خصوص برای بازیگرها با آن گریم‌های عجیب و لباس‌های متفاوت. پارتنر مقابل من آقای انتظامی بود. ایشان ساعت پنج صبح دنبال من می‌آمدند و با هم به طرف کاخ گلستان می‌رفتیم.

خواستگاری عجیب علی حاتمی از زری خوشکام!

قبل از رسیدن به کاخ با صحنه‌های وحشتناکی مواجه می‌شدیم که تمام حس و حال بازیگری و فرورفتن در نقش را از ما می‌گرفت، باید مدت‌ها تمرکز و گاهی گریه می‌کردیم تا کمی از تألمات و تأثر درونی‌مان کم می‌شد. گریم سختی هم داشتیم و لباس‌ها هم واقعا دردسر داشت؛ آقای انتظامی را باید خیلی چاق می‌کردند و من را لاغر. به اواسط کار که رسیدیم تغییر پیاپی مدیرعامل‌ها و مسئولان و مدیرهای شبکه شروع شد، پول نمی‌دادند و پروژه به‌سختی پیش می‌رفت. هر دوره با آمدن مدیرعامل جدید، دستور تازه‌ای صادر می‌شد و با آمدن نفر بعد دستور دیگری می‌آمد.

همین‌طور ماه‌ها کار به تعویق می‌افتاد. همه سختی‌ها را تحمل کردیم اما مشکل اصلی از جایی شروع شد که نامه‌ای از طرف مسئولان سازمان به علی رسید که به‌جای این بازیگر باید از بازیگر دیگری استفاده کنید. من ممنوع‌التصویر شده بودم و علی مانده بود که چه کار باید بکند. اگر می‌خواست صحنه را حذف کند، به کل داستان لطمه می‌خورد. به علی خیلی سخت گذشت ولی به من خیلی بیشتر، ناراحت شدم. خیلی گریه کردم، چون رفتن جلوی دوربین و صدای دوربین (آن روزها دوربین‌ها صدا داشتند) من را منقلب می‌کرد. ماه‌ها و سال‌ها افسرده شدم. علی اول زیر بار این دستور نرفت، اما نمی‌شد کاری کرد، قصه را تغییر داد و در نهایت همه صحنه‌ها سانسور شد.

بعد از این‌همه قیچی‌خوردن، علی توانست یک‌جورهایی سر و ته قضیه را هم بیاورد. حالا بماند که سریال روی آنتن هم دچار همین بگیروببندها شد. قصه اصلی اصلا چیزی نبود که نمایش داده شد. با وجود اینکه از ابتدا در جریان متن بودم و تمام فیلم‌نامه را خودم تایپ کردم، اما من اصلا از قصه‌ای که نمایش داده شد سر درنمی‌آوردم.

داستان اصلا به این شکل نبود و چیز دیگری بود. داستان این بود که امین اقدس دختر رضا خوش‌نویس بود و بعد خان‌مظفر عاشقش می‌شد و او را برای پسرش خواستگاری می‌کرد. من نقش امین اقدس را داشتم. حتی 50‌ هزار تومان پول من را سازمان خورد. آن زمان مشغول ساخت آلونکی بودم، علی سر صحنه آجر کم آورده بود، از من خواست که هرچه سریع‌تر آن را سر صحنه بفرستم که در نهایت هیچ پولی بابت آن پرداخت نکردند.

سریال با بی‌پولی زیاد ساخته شد و در نهایت هم دستمزد علی حاتمی را نپرداختند. او هم گفت به‌جای دستمزد، دو فیلم از سریال درمی‌آورد که در نهایت موافقت شد. برای آن دو فیلم هم یکی از دوستان عزیز ما پیگیری کردند و حتی من تمام موسیقی‌ها را در اختیارشان قرار دادم اما حتی یک ریال از آن فیلم‌ها را هم ندیدیم. بعد از ممنوع‌التصویری نمی‌توانستم از سینما دور باشم.

درست است که همسر علی حاتمی و در متن همه وقایع بودم؛ اما دوست داشتم کاری انجام دهم. سر فیلم «کمال‌الملک» تصمیم گرفتم غذای سر صحنه را درست کنم. زمان ما غذاها با هم فرق می‌کرد. غذای کارگردان و هنرپیشه‌های نقش اول و دوم با غذای عوامل صحنه فرق داشت اما من این قانون را شکستم و گفتم همه باید یک نوع غذا بخورند. به اتفاق دو دوست عزیزم از هفت صبح مشغول کار می‌شدیم و غذایی کم‌حجم اما پرانرژی و با کیفیت عالی برای سر صحنه آماده می‌کردیم و به همراه دسر و نوشابه داخل جعبه‌های بسیار شیک و زیبایی که علی طراحی کرده بود، سر صحنه می‌فرستادیم. از آن به بعد غذای همه عوامل سر صحنه یکدست شد.

طالبی‌نژاد: از زمانی که ممنوع‌الفعالیت شدید و به نوعی خانه‌نشین، ظاهرا به فعالیت‌های اقتصادی پرداختید ولی در جوار شما لیلا بزرگ شد، قد کشید و کم‌کم وارد عرصه بازیگری شد و امروز یکی از ستارگان برجسته سینماست. نظرتان راجع‌به کار لیلا به‌عنوان فرزند شما و یادگار زنده‌یاد علی حاتمی و بازیگر ارزشمند امروز سینما چیست؟

خوشکام: مشغول کار اقتصادی نشدم، قرار بود خانه‌ای بسازم تا سقف بالای سرمان باشد. چون همیشه اجاره‌نشین بودیم، آن خانه هم طی زمانی که شهرک (سینمایی) ساخته می‌شد 10 تا 12 سال طول کشید و چون با بی‌پولی پی‌درپی مواجه بودیم دائم کار می‌خوابید و کارگرها پول‌شان را می‌خواستند. اما سؤالتان راجع‌به لیلا که عاشقانه دوستش دارم. از بچگی به بازیگری علاقه‌مند بود. یک شب سه‌نفری روی تراس خانه نشسته بودیم که خانم ژیلا سهرابی (خواهرزاده علی حاتمی) به خانه ما آمدند و گفتند که برای سریال «طلاق» به دنبال دختربچه سه‌ساله هستند و از ما درخواست کرد که لیلا را برای این سریال با خودش ببرد. من مخالفت کردم. دوست نداشتم دخترم در سینمای آن زمان باشد. دلم می‌خواست بازیگر شود اما دوست داشتم در ‌هالیوود بازی کند؛ در نهایت با اصرار و زبان الکن بچگانه‌اش ما را مجاب کرد که برود. بعد از آن هم علی گه‌گداری در فیلم‌هایش به لیلا نقش می‌داد. درحالی‌که لیلا بزرگ‌تر که شد، برای تحصیل بازیگری را انتخاب نکرد و رفت سوئیس و مکانیک خواند که البته به دلیل بیماری پدرش مجبور شد تحصیل را نیمه‌کاره رها کند و به تهران برگردد. پدرش هم دوست داشت یکی از نقش‌های اصلی‌ فیلمی که قصد داشت بسازد را به لیلا بدهد. قصه‌ای داشت به نام «ملکه‌های برفی» راجع به سه زن شاه (فوزیه، ثریا و فرح) که متأسفانه ساخته نشد. می‌گفت لیلا حتما باید نقش ملکه فوزیه را بازی کند. مفتخرم که مادر چنین دختری هستم، بازیگری با این همه استعداد و توانایی‌. افتخار می‌کنم به داشتن چنین دختر و دامادی.

طالبی‌نژاد: حاتمی شخصیتی کاملا رمانتیک و عاشق‌پیشه داشت. زندگی‌کردن با چنین آدمی با وجود تمام لذت‌هایش، دشواری‌هایی هم دارد. چون آدمی که دائم ذهنش در خلاقیت است، خیلی نمی‌تواند به مسائل خانوادگی برسد. یادم هست در مصاحبه‌ای که از ایشان به مناسبت سریال «هزاردستان» در مجله سروش منتشر شده بود خاطره‌ای با این مضمون تعریف کرده بود که در کرج مشغول فیلم‌نامه‌نویسی بوده و باد نظم برگه‌هایش را به هم می‌ریخته، با شما تماس گرفته بود و شما به او توصیه کرده بودید که جاسیگاری را روی آنها بگذارد تا باد آنها را نبرد. در این خاطره نکته جالبی است؛ یعنی چنین آدمی آن‌قدر مشغول کارش است که در انجام ساده‌ترین کار زندگی هم باید همسرش او را یاری دهد. این همدلی تحسین‌برانگیز است. در گفت‌وگوهایی که با علی حاتمی داشتم، هر وقت می‌خواست از شما نام ببرد از اصطلاح طفلک زری استفاده می‌کرد. یک‌جور دلسوزی توأم با احترام نسبت به شما داشت.

خوشکام: با این خاطره اشک من را درآوردید. بله، زری همیشه طفلکی بود (با بغض) به خاطر اینکه دوست داشت خودش را وقف علی حاتمی کند. من این نبوغ را در او می‌دیدم و باید زندگی آسوده و خاطرجمعی برای او فراهم می‌کردم. علی آدم خیلی حساسی بود و باید به کارش می‌رسید. حتی هیچ‌کدام از گرفتاری‌های کوچک و بزرگ را به او منتقل نمی‌کردم. زمانی که لیلا کلاس چهارم ابتدایی بود، اگر از او سال تحصیلی دخترش را سؤال می‌کردی شاید به صورت دقیق نمی‌توانست جواب بدهد. نمی‌گذاشتم بداند زندگی با خواهرش که مشکل ذهنی داشت، چطور بر من می‌گذرد. همه اینها را لاپوشانی می‌کردم. در واقع من در زندگی یک بچه نداشتم، سه بچه داشتم؛ لیلا، علی و خواهرش.

البته علی قدرشناس بود و اینها را می‌فهمید، همان ایام در چندین گفت‌وگویی که داشت و هنوز بریده‌جرایدش را دارم گفته بود اگر آن‌قدر که زری به من رسیدگی کرد من به او می‌رسیدم، می‌شد از زری فروغ ثانی ساخت؛ آن‌روزها من شعر می‌گفتم، مقاله و قصه می‌نوشتم و... حتی علی برخی قصه‌هایم را که می‌خواند می‌گفت لابد فلان کتاب مثلا «خرمگس» را خوانده‌ای و روی تو تأثیر گذاشته که چنین قصه‌ای نوشته‌ای، درحالی‌که آن روزها من واقعا کتاب‌هایی را که می‌گفت نخوانده بودم.

طالبی‌نژاد: جذابیت این گفت‌وگو این است که راجع‌به دو شخصیت حرف می‌زنیم. یکی علی حاتمی و دیگری زری خوشکام که قبل از اینکه به‌عنوان همسر علی حاتمی شناخته شود، یکی از بازیگران مطرح سینمای ایران از دیرباز بود. آیا برای شما دست‌برداشتن از موقعیت یک ستاره معروف و محبوب و محدودشدن به آثاری که علی حاتمی می‌ساخت، سخت نبود؟ این محدودیت را ایشان ایجاد کرد یا اینکه خودتان دلتان می‌خواست از غوغای حاکم بر سینمای آن روز دوری کنید و گزیده‌کار شوید؟

خوشکام: آن زمان ته دل علی را می‌خواندم که دوست نداشت در سینما باشم و بازیگری کنم چون خودش سینمای متفاوتی داشت؛ من هم خودم را قانع کردم و ترجیح دادم زندگی خانوادگی را در ارجحیت قرار بدهم.

اگرچه هیچ‌وقت پیشگیری و ممانعتی برای حضور من نداشت؛ کمااینکه یک بار آقای کیمیایی که خیلی هم برای ایشان احترام قائل هستم و کارشان را دوست دارم، پیشنهاد کار داد و من محترمانه رد کردم. ایشان هم در ابتدا تصور کردند علی ممانعتی برای این همکاری داشته اما اطمینان دادم که این تصمیم خودم بوده است. ته دلم راضی نشدم که بچه‌ام را زیر دست کارگر و پرستار بسپارم اگرچه امروز شاهدم که دخترم و همسرش به خوبی هم از عهده تربیت بچه‌هایشان و هم فعالیت در سینما برمی‌آیند. آن زمان شرایط جامعه جور دیگری بود و من احساس می‌کردم نظم زندگی‌ام به هم می‌خورد بنابراین، خانواده‌ام را به کار در سینما ترجیح دادم.

طالبی‌نژاد: چیزی حدود 40 سال وقفه در عرصه بازیگری دارید. نمی‌گویم این سال‌ها هدر رفته برای اینکه زندگی کردید و فرزندی تربیت کردید که امروز جزء سرمایه‌هاي سینمای ملی ایران محسوب می‌شود و با همسری زندگی کردید که انسان ارزشمندی بود. اگر به سال‌ها پیش که تازه وارد سینما شده بودید و با علی حاتمی ازدواج نکرده بودید، بازگردید، آیا از این دوری احساس خسران نمی‌کنید؟ احساس نمی‌کنید که‌ ای‌کاش سرنوشت به شکل دیگری رقم می‌خورد. به‌هرحال زندگی دشواری را تجربه کردید نه به‌لحاظ مادی بلکه به‌لحاظ علایق و استعدادهای درونی؛ دوری هنرمند از حرفه اصلی‌اش عذاب‌آور است.

خوشکام: الان هیچ نوع احساس کمبود و خسرانی ندارم. احساس رضایت‌مندی دارم. البته این انتخاب، با اجبار به کناره‌گیری من از بازیگری فرق می‌کند. وقتی ممنوع‌التصویرم کردند، خیلی غصه خوردم که آخر به چه دلیل؟ زنی که این‌قدر از خودگذشتگی داشته چرا باید از کاری که عاشقانه دوستش دارد محروم شود؟ من که قبل از انقلاب اسلامی 57، در خودم انقلاب کردم، آن زمان دستمزدهای 200‌هزارتومانی را نپذیرفتم و خیلی کارها کردم که فقط زندگی‌ام را حفظ کنم. الان هم پشیمان نیستم؛ خوشحالم از زندگی خوب دخترم، دامادم و نوه‌های عزیزم.

طالبی‌نژاد: در سال‌های اخیر که به عرصه بازیگری برگشتید، خوشبختانه با سه فیلم‌ساز جوان و نوجوي امروز سینمای ایران همکاری داشتید؛ با علی مصفا در «سیمای زنی در دوردست»، صفی‌یزدانی «در دنیای تو ساعت چند است» و «شعله‌ور» حمید نعمت‌الله. چه احساسی دارید از اینکه با سینماگران جوان کار می‌کنید.

خوشکام: با وجود اینکه نقش‌های بسیار کوتاهی در این سه فیلم داشتم ولی باز هم برایم افتخارآمیز بود. به نظرم جوان‌های بسیار خوب و روشنفکری داریم و سینمایی فهیم و قابل احترام. خوشحالم از اینکه قصه‌ها مثل هم نیستند و فیلم‌نامه‌نویس‌های درخشانی داریم، خانم‌ها و آقایان بازیگر فوق‌العاده داریم، سینمایی داریم که باعث افتخار ایرانیان در جهان است؛ البته من برای سینمای قبل از انقلاب و بنیان‌گذارانش هم احترام و ارادت زیادی قائل هستم و این‌گونه نیست که از سینمای فارسی خجالت بکشم. ما به هر کجا که رسیدیم نباید آقای ملک‌مطیعی، فردین، بهروز وثوقی، فروزان و... را از یاد ببریم.

طالبی‌نژاد: در کارنامه کاری‌تان و به‌خصوص همکاری مشترکتان با آقای حاتمی، «خواستگار» به دلیل طنزبودنش کار متفاوتی بود. بعد از این فیلم هرگز پیش نیامد که کار طنز انجام دهید و به نظر می‌رسد بیشتر به سوی نقش‌های جدی تمایل داشتید. آیا علتی داشت؟

خوشکام: اتفاقا خیلی دلم می‌خواهد کار طنز انجام دهم اما تا امروز پیشنهادی نداشتم. به‌طور کلی بعد از آن سریال که ممنوع‌التصویر شدم، کار زیادی نکردم تا اینکه چند سال پیش در فیلم دامادم «سیمای زنی در دوردست» (علی مصفا) با نام زهرا حاتمی ایفای نقش کردم و بعد هم «در دنیای تو ساعت چند است» صفی‌یزدانیان و در نهایت «شعله‌ور» را که این‌روزها روی پرده اکران است با آقای حمید نعمت‌الله کار کردم.

طالبی‌نژاد: شما در این فیلم که به نظرم یکی از کارهای غیرمتعارف حمید نعمت‌الله و سینمای ایران است نقش مادری دلسوز اما مدرن را دارید. نوعی تضاد در این شخصیت وجود دارد که آن را جذاب می‌کند. راجع‌به این فیلم و شیوه کارگردانی حمید نعمت‌الله بگویید. به‌خصوص اینکه لیلا هم دو همکاری مشترک با این کارگردان داشته و همکاری مادر و دختر با یک کارگردان هم جزء نکات جالب سینمای این‌روزهاست.

خوشکام: کارهای آقای نعمت‌الله را دیده بودم؛ البته سه کار از ایشان را یعنی «بوتیک»، «بی‌پولی» و «رگ خواب». دوستشان داشتم به‌خصوص «بوتیک» و «رگ خواب» را. «رگ خواب» را چندین بار دیدم و خیلی دوستش داشتم. نه به این خاطر که دخترم لیلا در آن بازی کرده بلکه به خاطر تأثیرگذاری آن. حمید نعمت‌الله گذشته از اینکه کارگردان فهیم و کاربلدی است، شخصیتي دوست‌داشتنی دارد. نقش مادر در فیلم «شعله‌ور» را که پیشنهاد داد گفت مادر متفاوتی است و برای ایفای این نقش فقط شما به ذهنم می‌رسید. لطف داشتند و من هم از این محبت سپاسگزارم. با خواندن سناریو حرفش را تأیید کردم و دیدم که نقش خوبی است، با اینکه کوتاه بود اما جای کار داشت. هم دوست‌داشتنی بود و هم لج‌درآر به‌خصوص با کل‌کل‌هایی که با بچه‌اش می‌کرد. من هنوز فیلم را ندیده‌ام، در ایام جشنواره مریض بودم و این روزها هم در ایران نیستم. وقتی برگشتم و فیلم را دیدم امیدوارم همچون زمان کار از نتیجه هم راضی باشم و لذت ببرم؛ البته از منتقدهایی که با من در ارتباط هستند بازخورد خوبی گرفتم، به امید اینکه همین‌طور باشد.

طالبی‌نژاد: سینمای ایران بازیگر خانم در گروه سنی شما کم دارد؛ البته بازیگری که هنرمند و خلاق هم باشد. اگرچه الان بازیگرانی داریم که نقش مادر و مادربزرگ را بازی می‌کنند اما بازیگر نیستند، نابازیگرانی هستند که نقش بازی می‌کنند. سینمای ایران به کسانی در رنج سنی شما نیاز دارد. فیلم «شعله‌ور» نشان داد که مادر خوبی برای سینمای ایران خواهید بود.

خوشکام: کار در سینما و بازیگری را دوست دارم و کارم این است اما بعد از این همه سال دوست ندارم هر نقشی را بازی کنم به‌خصوص اینکه علاوه‌بر ملاک‌ها و معیارهای خودم برای قبول نقش، مادر لیلا و همسر علی حاتمی بودن را هم باید مدنظر قرار دهم. کار با تلویزیون و سریال را که دوست ندارم اما در سینما از پیشنهادهای خوب استقبال می‌کنم.

bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۳۸ - ۱۳۹۷/۰۷/۱۶
خدایش بیامرزد فیلم سازخوبی بودند.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۶ - ۱۳۹۷/۰۷/۱۶
"من که قبل از انقلاب اسلامی 57، در خودم انقلاب کردم" تیتر جالبی برای این مصاحبه می بود!
زهرا
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۵۳ - ۱۳۹۷/۰۷/۱۵
سرکار خانم خوشکام نازنین؛ بازی بسیار زیبا و بیاد ماندنی شما را در سریال سلطان صاحبقران در نقش همسر امیرکبیر را هرگر و هرگز و هرگز فراموش نمی کنم. از خداوند سرسلامتی و سایه سری شما را بر خانواده از خداوند منان خواهانم.
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۳