ابراهیم شهولی*؛ قیام امام حسین (ع) یکی از وقایع مهم جهان و تاریخ اسلام است که از زوایای گوناگون و متفاوت در مقیاسی وسیع قابل تحلیل و بررسی است و تاکنون تحقیقات مفصل و دامنه داری پیرامون آن انجام شده است. آنچه سبب شده تا اندیشمندان و مورخان بخصوص اندیشمندان غیر مسلمان به این قیام منحصر به فرد بپردازند تاثیر فرا زمانی و فرا مکانی نهضت عاشورا است که سرمشق و الگوی مبارزات آزادیخواهانه و ظلم ستیزانه بسیاری از مبارزان بوده و در نوع خود بی نظیر است.
یکی از ابعاد برجسته حماسه عاشورا بُعد سیاسی آن است و شاخصترین وجه آن مقایسه دو رویکرد متمایز و متعارض مدیریتی اداره جامعه مسلمین آن زمان است که چارچوب تئوریک این دو رویکرد را باید برخاسته از نظام خلافت و نظام امامت دانست و این نیز ریشه در ماجرای سقیفه دارد که اولین مناقشات سیاسی مسلمین از آنجا آغاز و منجر به انتقال قدرت سیاسی و دینی به خاندان بنی امیه شد که تغییرات اساسی و بنیادینی در مفهوم خلافت بوجود آوردند و این نهاد را عملا به سیستم پادشاهی تغییر دادند.
متعاقب مرگ معاویه و اصرار یزید بر پذیرش بیعت از جانب امام حسین (ع) که تاکتیکی در جهت تنفیذ و مشروعیت بخشی به حکومت و توجیه زمامداری خویش بود، تدوین یک استراتژی از جانب امام (ع) متناسب با تغییر اوضاع و احوال زمان نقش تعیین کنندهای در سیر حوادث داشت.
در چنین شرایطی امام (ع) چهار راه در پیش رو داشت که هر کدام بازتاب خاصی بر آن مترتب بود. راه اول بیعت با یزید بود. راه دوم خودداری از بیعت و ماندن در مدینه یا مکه بود. سومین راه عزیمت به یکی از نقاط سرزمینهای اسلامی و تشکیل جامعه اسلامی در آنجا بود و در نهایت رد بیعت و پذیزش دعوت کوفیان است که متناسب با واقعیات جامعه دعوت کوفیان را پذیرفت و با اتخاذ این تصمیم قاطع که از نگاه نافذ و دور اندیش امام برخاسته بود این پیام را به امت اسلامی القاء میکرد که پذیرش صلح از سوی امام حسن (ع) و ضرورت وفاداری به آن به منزله نفی مبارزه در موقع لزوم نیست و زمان آن رسیده است تا وجدانهای خفته بیدار گردد.
ثمرهی اعتقاد امام حسین (ع) به ضرورت حرکت اصلاح گرایانه و پیراستن دین از بدعتها، بیعت مردم با امام است که با احترام به آراء و نظر مردم در خصوص پذیرش زعامت امور دینی و سیاسی جامعه مسلمین به رغم دارا بودن مقام امامت مسئولیت آن را پذیرفت. امام معتقد بودند ابزار تحقق اهداف عالیه شریعت و احیای سنت پیامبر (ص) بیعت عمومی و پذیرش از سوی مردم در جهت تشکیل نظام اسلامی است و مشروعیت و فعلیت نظام اسلامی را مبتنی بر آراء و بیعت مردم میدانست که در ادبیات سیاسی معاصر از ارکان دموکراسی است؛ لذا میبینیم با دعوت مردم بسوی کوفه حرکت کردند.
در طرف مقابل شالودهی حکومت استبدادی یزید بر مبنای نیرنگ، عوامفریبی و استفاده از ابزارهای نامتعارف و نامشروع استوار است و دین را صرفاً وسیلهای در جهت کسب و بسط قدرت و توجیه حکومت میدانست که امروزه توسل به این روشها را شیوه ماکیاولی سیاست میدانند.
ماکیاول معتقد است: زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونت بترسد. زیرا بدون شرارت حفظ دولت ممکن نیست. حکومت برای نیل به قدرت، ازیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل: کشتار، خیانت، ترور، تقلب و... دست بزند و هر گونه شیوهای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت را برای رسیدن به هدفش روا میدارد که چنین شیوهای در قاموس یزید بالصراحه هویدا است.
معاویه نیز در دوره حکومتش با اِعمال چنین سیاستی فقط ظواهر احکام دین را رعایت میکرد. امام (ع) به خوبی بر این سیاست واقف بود، ولی به خاطر تدبیر و موقعیت شناسی که داشت تا هنگام مرگ معاویه از قیام صرفنظر کرد. در غیر این صورت معاویه با تمسک به معاهده صلح، این حرکت را نقض معاهده قلمداد میکرد و با زیرکی هدف امام از مبارزه و قیام را مسائل حاکمیتی و کسب قدرت سیاسی جلوه میداد؛ لذا وجه اشتراک رویکرد سیاسی یزید با شیوه ماکیاولی در این نوع نگرش به سیاست است.
چنانچه ملاحظه شد امام حسین (ع) با ژرف نگری دعوت کوفیان را پذیرفت و راهی کوفه شد و با اندک یاران و خانواده اش به شهادت رسیدند. اگر از نظر محاسبات نظامی و از حیث تعدد امکانات نظامی و انسانی به موضوع بنگریم مشاهده میشود که نتیجه نبرد میدانی بطور مقطعی مشخص و معین است. ولی آن چه در متن ماجرا مستور است انگیزهای مهمتر و اهدافی جامعتر از پیروزی مقطعی در نبرد میدانی است که با این رویارویی نابرابر تضمین و محقق میشد. از اینرو یزید و لشکریانش از درک آن عاجز بودند و همین عدم درک از وسعت و عمق تدبیر امام بود که این مبارزه نابرابر را به یک نهضت فراگیر تبدیل کرد.
دستاوردهای فکری و عملی این استراتژی، بیداری و تحریک امت اسلامی و سلب اعتماد از یزید است که در جامعه مسلمین رخ داد و باعث تقویت و تحکیم انگیزه مبارزه قریب الوقوع در امت اسلامی شد. اگر کیفیت قیام به این صورت نبود امکان داشت روح و باطن این رویداد تکان دهنده دستخوش تغییر شود لذا وجه تمایز این قیام با سایر قیامها در همین نکته نهفته است.
همانطور که گذشت قیام کربلا فرازمانی و فرا مکانی است و الگوی مبارزات آزادیخواهانی بوده است که واقعه کربلا را سرمشق خود قرار داده اند. برای مثال: در دوره حکومت پهلوی خسرو گلسرخی که از روشنفکران مارکسیست بود در دادگاه محاکمه خود اذعان نمود: زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنون ماست. وی افزود: او در اقلیت بود؛ و یزید، بارگاه قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هر چند یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید.
در خلال مبارزات انقلاب اسلامی ایران نیز مشاهد شد که استراتژی مبارزاتی ملت بر حول محور حماسه حسینی استوار است و ارتباط مستمری با واقعه عاشورا داشته است که آثار وجودی آن بیشتر در ایام محرم نمایان و پدیدار شد.
نهضت عاشورا در طول چندین سده این پیام را به جوامع مسلمان و غیر مسلمان انتقال داده است که محوریترین و اساسیترین شیوه رهایی ملتهای تحت ستم، تبلیغ و ترویج روح آزادیخواهی در قالب اصلاح ساختارهای ضعیف بینشی برای حصول منافع مادی و معنوی با تکیه بر اراده مردم است.
*تحلیلگر و کارشناس ارشد علوم سیاسی