حمله تروریستی اهواز در رژه نیروهای مسلح که به مناسب آغاز هفته دفاع مقدس در حال برگزاری بود، اتفاق افتاد. چهار فرد مسلح به جمعیت زدند و به روی نیروهای نظامی و مردم عادی که برای تماشای رژه آمده بود، رگبار گرفتند.
به گزارش ایسنا، بیشتر قربانیان این حمله، سربازان جوانی هستند که در رژه را انجام داده و به پشت جایگاه تشریفات رسیده بودند، جایی که افراد مسلح از پارک پشت محل رژه بیرون آمده و ناگهان شروع به تیراندازی کردند.
مجروحان حمله یک روز پس از حادثه اکنون در بیمارستانهای اهواز مراحل درمان را میگذرانند و تعدادی از این مجروحان جوان نیز به گفته پرستارانشان بدحال هستند.
نظری، سرباز جوان باغملکی که در سپاه ولیعصر(عج) در اهواز خدمت میکند، دو تیر خورده و اکنون در بخش جراحی بیمارستان رازی بستری است. نظری درباره دیروز میگوید: "صبح با اتوبوس ما را از پادگان به محل رژه در خیابان لشکر منتقل کردند. آنجا آماده شدیم و بعد از آن به صف شدیم تا رژه را انجام دهیم. ما تقریبا در صفهای اول بودیم. گروهان ما هم در گروههای اول رژه بود. چون ارتش میزبان رژه بود، باید بعد از ما میآمد.
ما رژه رفتیم و از جلوی جایگاه رد شدیم و رفتیم پشت جایگاه. آنجا تروریستها روبروی ما در آمدند. من سه نفر از آنها را دیدم. خیلی به من نزدیک بودند. دو نفر از آنها لباس شخصی پوشیده بودند و یکی هم لباس بسیجی پوشیده بود و صورتهایشان را هم نپوشانده بودند. خیلی عادی آمدند و به سمت سربازها و مردم عادی رگبار گرفتند.
آنها از پشت جایگاه در آمدند و روبروی ما بودند و تیراندازی میکردند. یکی از آنها خیلی به من نزدیک بود که وقتی رگبار گرفت، دو تیر به من خورد.
دوستانم هم در آن نزدیکی بودند، دیدم که خودشان روی زمین انداختند ولی تروریستها بالای سرشان آمدند و به سر و صورت آنها رگبار گرفتند.
نفر اول تروریستها که شروع به تیراندازی کرد، صد متری از من فاصله داشت ولی دومی در چهار پنج متری من بودند. نفر اول خیلیها را کشت. چون رفت توی تجمع سربازها و رگبار گرفت.
آنجا به جز گروهان ما، مردم عادی هم بودند که تروریستها به سمت آنها هم شلیک کردند. تیراندازی حدود یک ربع طول کشید. من وقتی تیر خوردم، دویدم و فرار کردم. کلاهخود و کولهپشتی و یک جلیقه و یک تفنگ کلاش با من بود که خیلی سنگین بودند ولی آنها را هم با خودم بردم و یک کیلومتر جلوتر رفتم به پادگان ارتش. تا وقتی من توی پادگان هم رفتم، هنوز صدای تیراندازی آنها میآمد.
گروهان ما حدود 120 نفر در رژه بودیم ولی از همه نیروهای مسلح خوزستان در رژه حضور داشتند.
یکی از دوستانم هم در همین بیمارستان با من بستری است. تیر نزدیک قلبش خورده است. یکی از هم تختیهایم هم شهید شده است. علی سلمانوند.
خیلی صحنه بدی بود. آنها حتی بچههای کوچک را هم کشتند. اگر در آن شرایط ما مجهز بودیم، حتما دفاع میکردیم و اجازه نمیدادیم کسی آسیب ببیند. ولی اسلحههای ما خالی بود و چیزی همراه نداشتیم."
فرید عالی دیگر سرباز مجروح حمله دیروز است در بخش ICU بیمارستان رازی بستری است. او حال چندان خوبی ندارد و به زحمت حرف میزند. فرید هم درباره زمان وقوع حمله میگوید: "ما رژه را انجام داده بودیم و به پشت جایگاه رسیده بودیم. میخواستیم سوار شویم که به پادگان برگردیم که ناگهان صدای تیراندازی آمد. همه فرار کردند.
من یکی از تروریستها را دیدم. لباس سبز پوشیده بود. من خیلی سریع گلوله خوردم و زمینگیر شدم و بعد از آن دومین تیر را هم خوردم. آنها به زخمیهایی که روی زمین افتاده بودند هم دوباره شلیک میکردند تا آنها را بکشند."
سامان فرضی یکی دیگر از سربازانی است که در حمله دیروز زخمی شد و اکنون در بخش ICU جراحی بیمارستان امام(ره) اهواز بستری است. او 24 ساله است و به سختی روی تخت نشسته است.
سامان درباره لحظه شروع حمله میگوید: "ما به پشت جایگاه رسیده بودیم که صدای شلیک آمد. خیلی از دوستان ما زخمی یا شهید شدند. من و رفیقم یک دکه دیدیم. شانس آوردیم. رفتیم پشت دکه و پوشش گرفتیم. ولی چهار تیر به من خورد.
من اول فقط یکی از تروریستها را دیدم، آن هم از فاصله دور. لباس بسیجی پوشیده بود. قدش هم بلند بود و ریش نیمهکوتاهی داشت. میگفت الله اکبر و شلیک میکرد.
میدانستم که زخمی هستم اما میدویدم. بعد خون بالا آوردم و سرم گیج رفت. ما به خیابان اصلی لشکر رسیده بودیم و دوستم من را میکشید. بعد آمبولانس آمد و ما را بردند.
اصلا باورمان نمیشد که یک حمله تروریستی است. دوستانم شهید شدند. امید حسینی، میلاد جهانگیری و ...
ما فقط میدویدیم و اصلا چیزی حس نمیکردیم. آنها حتی به مردم عادی هم شلیک میکردند. آنها اول در پارک بودند. بعد من یکی دیگر از تروریستها را هم دیدم. پیراهن آبی پوشیده بود. خدا میداند آنها چطور توانسته بودند در یک رژه نفوذ کنند."
محمدامین عبیداوی، سرباز جوانی است که همراه سامان و چند سرباز دیگر در بخش مراقبتهای ویژه بستری شده است. قادر به حرف زدن نیست و پرستاران در حال رسیدگی به او هستند.
میلاد قائدامینی سرباز 24 ساله دیگر نیز که در ICU جراحی بیمارستان امام(ره) تحت مراقبت است. او هم میگوید: "پشت جایگاه بودیم که ناگهان صدای رگبار آمد. یکی از پاسدارها به ما گفت بخوابید روی زمین. قبل از آن داشتیم میدویدیم. من حین دویدن از پشت دو تیر خوردم. وقتی روی زمین افتادم، یک تیر دیگر هم به پایم خورد. من او را نزدیکم دیدم. داشت خشابش را عوض میکرد.
من بعد از آن دویدم و توی موردهای جدول خیابان پنهان شدم تا مرا نبیند. تفنگم هم روی شانهام بود. بعد از آن مرا توی آمبولانس بردند.
آنجا همه داشتند فرار میکردند، ولی نیروهایی هم بودند که از جانشان گذشته بودند و مردم عادی و سربازها را به گوشه خیابان و جاهای امن میبردند.
ما غافلگیر شده بودیم. همین که پشت جایگاه رسیدیم، صدای رگبار آمد. اولش همه فکر کردند تیر هوایی است. ولی بعد دیدیم که نه، جدی است."
محمد بگدلی، سرباز متولد 77 وضع خوبی ندارد. او هم در ICU جراحی بیمارستان امام(ره) بستری است. پرستارش میگوید هنوز برای او کاری انجام نشده و تیرها هنوز در بدنش هستند. او باید به بیمارستان گلستان منتقل شود تا پزشکان مربوطه در آن بیمارستان به او رسیدگی کنند.
هادی عامریفر، سرباز دیگری است که اکنون در بخش ارتوپدی بیمارستان امام(ره) بستری است. او هم در حمله دیروز زخمی شد. درباره دیروز میگوید: "صفهای ما در رژه بعد از صفهای جانبازان بود. بعد از رژه از جایگاه رد شده بودیم که تیراندازی شروع شد. ما پشت جایگاه بودیم. بیشتر دوستان قدبلند ما شهید شدند. ما اول فکر کردیم مانور است. بعد دیدیم همه دارند میافتند زمین. من هم خودم را روی زمین انداختم. هر کسی میخواست خودش را نجات دهد."
بهمن حویزاوی سرباز جوان دیگری است که در این بخش بستری است. دستهای او باندپیچی است و یکی از دستهایش تیر خورده است. او هم میگوید" "ما رژه را تمام کرده بودیم و پشت جایگاه تشریفات بودیم که یکی از تروریستها از پشت یک دکه سیگار فروشی بیرون آمد و شروع به شلیک کردن کرد.
دو نفر که جلوی ما بودند، در تیراندازی به زمین افتادند. بعد نوبت من شد. دست من جلوی صورتم بود که تیر به دستم خورد، وگرنه به صورتم میخورد."
هر کدام از بیمارستانهای اهواز از دیروز پذیرای مجروحان حمله تروریستی رژه نیروهای مسلح است. بنا بر آمار منتشر شده، در این حمله حدود 60 نفر مجروح و 24 نفر نیز شهید شدند.