وحیدسلوکی*؛ یک تحول بسیار مهم و قابل توجه در دوره ترامپ، انطباق کامل دیدگاههای سیاسی و امنیتی آمریکا و رژیم صهیونیستی، به ویژه درباره ایران است.
این وضعیت در دولت اوباما وجود نداشت و به همین خاطر رژیم صهیونیستی منتقد سیاستهای اوباما بود؛ لذا با توجه به اقدامات ساختارشکنانه و مداخله جویانه دونالد ترامپ در مورد ایران و مسائل منطقهای غرب آسیا، به نظر میرسد، دولت آمریکا و در راس آن دونالد ترامپ نظر این رژیم را پذیرفته است.
نتیجه این تطابق نگرش، رسیدن دو طرف به توافق برای مقابله با ایران به صورت مشترک بوده و بر اساس چنین توافقی است که کارگروههای مشترکی میان آمریکا و رژیم صهیونیستی برای اقدام علیه ایران تشکیل شده است.
رژیم صهیونیستی همواره ایران را تهدید اول خود در منطقه استراتژیک غرب آسیا اعلام میکند و همواره تلاش دارد تا از فرصت پدید آمده، یعنی بر سر کار بودن دولت ترامپ در آمریکا استفاده کندو از توان این کشور علیه جمهوری اسلامی ایران بهرهمند شود.
رفتار رژیم صهیونیستی در برابر حضور ایران در سوریه که در آغاز خواهان حضور نداشتن ایران که در نهایت این خواسته خود را به سراسر سوریه گسترش داد و حملات هوایی که با هماهنگی کامل آمریکا انجام گرفته بود، تنها یک معنا دارد و آن ورود آمریکا به سطوح بالاتر به منطقه استراتژیک غرب آسیا است.
ضلع سوم این تقابل با جمهوری اسلامی ایران، کشور منطقهای عربستان سعودی و همراهان این کشور است.
عربستان سعودی هم که از سیاستها و رفتارهای دولت اوباما در منطقه به ویژه در زمینه ایران به توافق هستهای ناراضی و نسبت به آن معترض بود، مواضع رئیس جمهور آمریکا، شخص دونالدترامپ را با خود هم سو یافته است و با آن همراهی میکند.
در کنار آنچه آمد میتوان گفت: تخاصم آمریکا با جمهوری اسلامی ایران اقدام جدیدی نیست و حال وقتی اضلاع این مثلث، قدرت داخلی، نفوذ منطقهای و تعیین کنندگی مناسبات جهانی ایران را میبینند، از مولفههای اصلی قدرت و اقتدار دفاعی و راهبردی و البته قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در منطقه خطیر غرب آسیا متعجب و عصبانی میشوند.
بسترهای کارشکنی و تقابل با ایران بیش از آنکه در میدان فیزیکی، سخت مثل برخورد نظامی باشد، در دوساخت نیمه سخت تحریمهای اقتصادی و حوزه نرم عملیات روانی صورت بندی میشود.
در کنار آنچه آمد باید گفت: دونالد ترامپ در سال ابتدایی ریاست جمهوری خود نتوانست سیاست ویژهای را در قبال جمهوری اسلامی ایران پیاده نماید، اما با تغییر وزیرخارجه و مشاور امنیت ملی، طی سالهای اخیر تلاش کرده تا با بهره گیری از تاکتیک ابهام راهبردی، مانع اتخاذ سیاستهای مقابلهای درست در جمهوری اسلامی ایران و شکست سیاستهای آمریکا همانند دوره اوباما شود و از سوی دیگر به دنبال حمله رسانهای و عملیات روانی بر علیه ایران در فضای داخلی و خارجی میباشد؛ لذا با توجه به شرایط فعلی محیط بین المللی و نوع سیاست ورزی هیات حاکمه فعلی در آمریکا و شخص ترامپ که به نوعی به تمام ساختارهای بین المللی پشت کرده و از پیمانهای مهمی همچون پاریس، برجام، تعرفههای گمرکی با متحدین اروپایی و کشورهایی همچون روسیه و چین خارج کرده، خود را با چالشهای جدیدی مواجه نموده است.
دولت و دستگاه دیپلماسی در کشورمان باید از چنین شرایطی حداکثر بهره برداری را برده و آن را به فرصت برای جمهوری اسلامی ایران تبدیل نماید.
در این راه میتوانیم روابط و همکاریهای خود با کشورهای اروپایی و متحدین خود در محیط منطقهای و فرامنطقهای را در چارچوب تعهدهای مرتبط حفظ و افزایش دهیم، با عملیات روانی متقابل آثار اقتصادی کاهش فروش نفت ایران و تحریمهای اقتصادی را به کشورهای اروپایی یادآور شده و آن را تهدیدی اقتصادی برای آنها عنوان کنیم.
از دیگر محدودیتهای آمریکا در تقابل با ایران را میتوان ناممکن دانستن اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی دانست، چرا که با وضعیتی که ترامپ به دلیل خارج شدن از برجام و توافق هستهای به آن دچار شده، نه تنها قادر به ایجاد اجماع مجدد برای پیشبرد اهداف خود نیست، بلکه به شدت موضع انتقادی همراهان و حامیان دیروز خود از جمله اروپای غربی را نیز برانگیخته است.
آنچه گفته شد از جمله ظرفیتها وراهبردهای ایران در تقابل با آمریکا میباشد که میبایست بر اساس یک دیدگاه آینده پژوهی توسط دستگاه وزارت امورخارجه و دیپلماسی پیاده سازی و عملیاتی شود.
*کارشناس مسائل بینالملل