مالک رضایی؛ بارها گفتیم که سخت میلرزد دلم ز. اندیشهای، با چنین خرسی مرو در بیشه ای...
روزگاری بود که شوروی با هیمنهی خود لرزه بر اندام جهان انداخته بود. یک دانگ از شش دانگ کرهی خاکی را به تنهایی صاحب بود و اندیشهی برهم زدن وضع موجود جهان را هم درسر داشت. دیگر آن زمان سپری شده است.
بیش از نیم قرن از روزگاری میگذرد که «جان فاستر دالس» وزیر امور خارجه دولت آیزنهاور گفت، باید این خرس قطبی را با زنجیرهای ازپیمانهای نظامی پشت پرده آهنین محاصره کرد.
رمقی از فریادهای ترسناک شوروی نمانده بود. تا نوبت به میخائیل گورباچف رسید، همو که با پراستروئیکا، پرده از پوسیدگی درون برداشت و در اولین دیدار خود با رونالد ریگان، گفت:
عالیجناب، لطفا مارا از دشمن بودن با خودتان معاف کنید.
اما به رغم همه مهارتها یی که او در پولیت بورو آموخته بود نتوانست از سقوط شوروی جلوگیری کند. دنده معکوسهای رانندهی سابق کلخوز که به مدد تیزهوشی خود به دفتر صدر هیئت رئیسه راه یافته بود، دورتند فروپاشی را کند نکرد. شوروی به چهارراه انفجار رسیده بود. با وزن سنگین خود از پرتگاه مهیبی سقوط کرد وچنان زخمی ازآن برداشت که تکهی بزرگش روسیه شد و پیکر چهارده اجزای دیگر آن هم برجغرافیای زمین پخش شد.
جامعه بین المللی به یکباره پانزده عنوان و هویت جدید را مقابل خود دید.
میراث خوارانی که هرازچند گاهی مزاحم همسایگانشان گشتند؛ و یکی از این مزاحمتها هم بر سر منافع ما در خزر رخ داد.
حکایت ما در خزر شبیه آن کسی شد که بعد از مرگ همسایهی خود با چند فرزند زیاده طلب او مواجه گشت که گاه ساز همساز وگاه ناساز با هم میزدند، اما منافع استراتژیک با هم داشتند. برادر بزرگشان که همان روسیه باشد در مقابل ما همیشه هوای آنها را نگه داشت.
بدیهی بود که در میز مذاکره پنج جانبهی خزر، همیشه قاعده یک به چهار حاکم بود. این میز چه در تهران میبود یا مسکو. در باکو یا عشق آباد، قاعده همین بود. آنها حرفها و اسرار مگو با همدیگر داشتند و بازیها و مکرها باما.
اکنون و بار دیگر دریاچهای به وسعت چهار صد هزار کیلومتر مربع و یک سوم سرزمین پهناور ایران، روی میز مذاکره است. قبلاً محصور میان دو کشور بزرگ ایران و شوروی بود واکنون در حصار پنج کشور ساحلی که ناشی از مرگ یک همسایه و وراثت چهار برادر، به یکباره افتخار ساحل نشینی خزر یافته اند و مفاد و محتوا و روح قرارداد ۱۹۴۰ و ۱۹۲۱ را به کلی فراموش ساخته و با سوء استفاده از نجابت همسایه، هر روز سهم جدیدی برای خود تعریف میکنند.
کار بدانجا رسانده اند که به بیست درصد از سهم ایران از خزر هم رضایت نمیدهند تا بهرهمند شوند از حوزههای نفتی شاه دنیز و؛ و شرکتهای بزرگ نفتی در سواحلشان جا خوش کنند.
اجلاس چندین سال پیش عشق آباد با حضور خاتمی و سران چهار همسایه ساحلی، با عصبانیت رئیس جمهور وقت ایران از بازیهای دوگانهی ولادیمیرپوتین، بدون حصول نتیجهای مشخص پایان یافت. تا پوتین با پیامی آشکار دستور مانور نظامی سنگین در بندر آستاراخان بدهد. گویی نمیدانست که زخم خرس قطبی عمیقتر از آنست که کسی از چنین نعرههای توخالی واهمهای به دل راه دهد.
در هشت سال بعد هم که سپری شد گرهی از کار فروبستهی خزرگشوده نشد.
اکنون مردم ایران انتظار دارند رژیم حقوقی دریای خزر با در نظر گرفتن حقوق کامل و منصفانهی ایران مورد بحث قرار گیرد. آنچه که تمایل همسایگان زیاده طلب ما بر سر سفرهی خزر است، رزق و روزی صد سالهی ماست.
ما خزر را برای شنا کردن که نمیخواهیم برای چیزهای دیگرش میخواهیم که در عمق و کف آن نهفته است. برای هزاران گونه از موجودات زنده و هشتاد درصد خاویار جهان و بیش از یکصد میلیارد بشکه میادین نفتی شناخته شدهاش میخواهیم که باید بطور منصفانه و مطابق سهم همسایهها استخراج شود.
برای رسیدن به حقوق حقهی خود قادر به تحمل هزینهی آن هستیم، اما انتظار میرود ابتدا سران ما با زبان وزین دیپلماسی، به همسایگان شمالی و خصوصا کرملین یاد آوری کنند که بیش از این از نجابت تهران سوء استفاده نکنند.