او را به ساختمان نیمه ساز دعوت کردم. با جدیب صحبت کردم و خواستم تا ۲۸ میلیون تومان مرا پس دهد، در غیر این صورت او را میکشم. او با خونسردی جوابم را داد و گفت: هر کاری میخواهم انجام بدهم. رفتارهای سرد نرگس باعث شد کنترل اعصابم را از دست بدهم و با چاقو به جانش بیافتد. من چند ضربه چاقو به او زدم، ولی وقتی غرق خون روی زمین افتاد و جان سپرد پشیمان شدم. من خیلی ترسیده بودم به همین خاطر وسایلم را جمع و ساختمان نیمه ساز را ترک کردم. من قصد داشتم به افغانستان برگردم که دستگیر شدم.