فرارو- امیر هاشمی مقدم؛ تعیین ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران برخلاف وزارتخانهها، به دور از دسترس نمایندگان است و بنابراین تبدیل به حیاط خلوت روسایجمهوری شده که نزدیکانشان را در آنجا بگمارند. بر همین پایه، میراث فرهنگی ایران یکی از حوزههایی است که بهواسطه کار نابلدی مدیرانش، بسیار آسیب دیده است.
بیگمان توانمندی نیروهای میانه و سطح پایین این سازمان که عموما در حوزه خودشان کارشناس هستند، بسیار بیشتر از ریاست این سازمان و معاونانش است.
سید محمد بهشتی، یکی از این مسئولین مادامالعمر سازمان میراث فرهنگی کشور است که هر بار این مسئولیتش در قالب یکی از سِمَتهای بلندپایه همچون ریاست این سازمان یا معاونت پژوهشیاش حلول میکند. سخنان و نوشتههای بیپایه و اساس و بدون استناد ایشان، به خوبی مسئله بالا را نشان میدهد.
یکبار در گفتگو با حسین دهباشی، جنگهای ایران و روسیه را مربوط به آذربایجان و روسیه میداند که ربطی به ایران نداشته و سپاهیان دیگر مناطق ایران در آن حضور نداشتهاند (در حالیکه بسیاری از اسناد تاریخی آن دوره، حتی به تعداد سپاهیان ایرانی غیر آذری در این جنگ هم اشاره کردهاند(
بیشتر بخوانید:روسیهپرستی تا به کجا؟).
یکجا در روزنامه اعتماد مینویسد: «ما در حالی با شنیدن نام ساسانی یا صفوی یاد گربۀ نشسته میافتیم که کودکان افغان نیز در تاریخ مدارس خود، سلسلههای ساسانی یا صفوی را بخشی از سرگذشت خود میشناسند». در حالیکه ایشان حتی اگر یکبار به کتابهای تاریخ مدارس افغانستان نگاهی سرسری هم میانداخت، میفهمید که آنها ساسانیان و صفویان را نه تنها متعلق به خودشان نمیدانند، بلکه حکومتهایی متجاوز به خاک افغانستان میشمارند (سخنم درباره درستی یا نادرستی کتابهای تاریخ مدارس افغانستان نیست؛ بلکه درباره نادرستی ادعای آقای بهشتی است). یقین دارم آقای بهشتی حتی چشمش به جلد کتابهای تاریخ مدارس افغانستان هم نیفتاده، چه رسد به اینکه بخواهد آنها را خوانده باشد.
به تازگی هم شمار زبانهای ایران را بین 20 تا 60 عدد و شمار گویشهای ایرانی را هم هفتاد هزار دانسته است. همین اعداد نشان میدهد ادعای ایشان چقدر نادرست است. آخر 20 تا زبان کجا و 60 تا زبان کجا؟ کسی که هنوز نمیداند در ایران 20 زبان داریم یا 60 تا، چگونه به خودش اجازه اظهار نظر میدهد؟ از آن بدتر، ایشان تعداد گویشهای ایرانی را هفتاد هزار اعلام کرده است. آقای بهشتی یا نمیداند گویش چیست یا نمیداند هفتاد هزار یعنی چند تا. بهویژه آنجا که در ادامه جملهاش، این شمار فراوان زبانها و گویشها را نشانهای از تنوع فرهنگی در کشور میداند، بنابراین منظورش چارچوب ایران کنونی است نه ایران بزرگ فرهنگی.
کلیت بحثهای زبانشناسی میگوید دو زبان، عموما ریشه جداگانه دارند و هم از نظر واژگان و هم از نظر ساختار و دستوری با یکدیگر متفاوتند؛ اما دو گویش، از نظر ریشه به یک زبان مادر (که شاید اکنون دیگر وجود نداشته باشد) وابستهاند و ساختار و دستورشان تفاوت اندکی با هم دارد، در حالیکه بخشی از واژههایشان متفاوت از یکدیگر است. دو لهجه، به جز اینکه به یک زبان یا گویش زنده وابستهاند، نه ساختار و دستور جداگانهای از یکدیگر دارند و نه واژگانشان چندان از یکدیگر متفاوت است، بلکه تنها تفاوت آوایی با هم دارند.
دو نفر که لهجهشان با هم فرق کند (مثلا لهجه فارسی تهرانی یا اصفهانی)، بدون مشکل میتوانند با یکدیگر صحبت کنند. در حالیکه دو نفر با گویشهای متفاوت (برای نمونه گیلکی با بختیاری) به دشواری میتوانند زبان یکدیگر را بفهمند. دست آخر، دو نفر با زبان مختلف (مثلا فارسی با ترکی) اصلا نمیتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
درباره لهجه، تقریبا بین زبانشناسان توافق وجود دارد؛ اما گاهی مرز بین گویش و زبان ممکن است کمی مبهم باشد. برای نمونه، کردی گویش است یا زبان؟ بلوچی چطور؟ برخی همچون دکتر کلباسی (که متخصص گویشها است) میگوید اینها گویشهایی از زبان ایرانی نخستین هستند که جدا شده و هر یک واژگان و دستورش کمی از یکدیگر جدا شده است. برخی دیگر همچون محمد حسن دوست در کتاب «فرهنگ تطبیقی موضوعی گویشها و زبانهای ایرانی نو» اینها را زبان میداند. در اینجا ما برای نزدیک شدن به دیدگاه آقای بهشتی، همه اینها را گویش به شمار میآوریم تا ببینیم آیا میشود هضم کرد واقعا آقای بهشتی چه گفته یا نه؟ یعنی اگر دو نفر نتوانند کامل یا بدون دردسر، زبان یکدیگر را بفهمند، آنها از دو گویش جداگانهاند (خواه این گویشها همریشه باشد خواه نباشد). آیا حتی با این معیار، واقعا هفتاد هزار گویش در ایران وجود دارد که مثلا منِ بختیاری نمیتوانم آنها را بفهمم؟
مجموع شهرها و روستاهای ایران به هفتاد هزار نمیرسد (بر پایه آمار رسمی سال 1395، شمار شهرهای ایران 1245 و شمار روستاهای کشورمان حدود 62 هزار است). بنابراین حتی اگر هر شهر و هر روستا یک گویش داشته باشد باز هم به شمار مورد نظر آقای بهشتی نمیرسد. به ایشان باید یادآوری کرد که یکی از پژوهشکدههای زیرمجموعهشان در پژوهشگاه میراث فرهنگی، پژوهشکده زبانشناسی است که حتما دادهها و اطلاعات دقیقتری در این باره دارد. به جز آن، بسیاری از زبانشناسان و بنیادهای پژوهشی، آمارهایی در این باره به دست دادهاند. مثلا دکتر منتظری زبانشناس، شمار گویشهای ایران را 39، مرکز مطالعات تابستانی زبان، این شمار را 87 میداند.
حتی اگر بگوییم منظور آقای بهشتی، نه گویشها، بلکه لهجههای ایرانی بوده هم، تعدادشان بیگمان به آن رقم نجومی مورد نظر آقای بهشتی نمیرسد. بهویژه آنکه لهجه در هر کشوری وجود دارد و ویژه ایران نیست.
نکته بدتری که آقای بهشتی در همین سخنرانی آخریاش (در یازدهمین نشست تخصصی «ایران کجاست؟ ایرانی کیست؟») به آن پرداخته، میگوید تا زمان رضاشاه، «این سرزمین هرگز به نام ایران نبود و به اسم سرزمین پارس شناخته میشد». این دقیقا ادعای تجزیهطلبان و دشمنان ایران است که از دهان رسمیترین مسئول فرهنگی جمهوری اسلامی بیرون میآید. آقای بهشتی که ظاهرا به دوره قاجار علاقمند است، تاکنون یکبار اسناد قاجاری را نگاه کرده تا ببیند در همه آنها نام این کشور ایران و نام پادشاهان هم شاه ایران نوشته میشد یا نه؟ سکههایشان را چطور؟ سکههای پیش از آنها همچون سکههای نادرشاه افشار را چطور؟ اسناد رسمی با همسایگانی همچون عثمانی را چطور؟ حتی در یکی از آنها، تنها و تنها در یکی از آنها، از نام پارس برای کشورمان استفاده شده است؟ نقشههایی همچون نقشه جغرافیدان ترک، «ابراهیم متفرقه افندی» از ایران سده یازدهم هجری را دیده یا نه؟ این تنها کشورهای غربی بودند که نام کشورمان را پارس یا پرشیا میدانستند و رضاشاه در نامه رسمیاش، خواستار کاربرد همان نامی برای کشورمان شد که در خود ایران هم کاربرد داشت.
آقای بهشتی، شما با همین میزان و سطح سوادتان چهل سال است نشستهاید بر بالاترین کرسیهای فرهنگی این کشور؟
ایشان در پی انتقادات پس از مرگ زندهیاد ملکمطیعی (که همین آقای بهشتی از عوامل اصلی کنار نهادن ملک مطیعی، فردین و بهروز وثوقی از سینمای پس از انقلاب بود؛ چرا که با مدرک معماری توانسته بود نه تنها در میراث فرهنگی، که در مهمترین نهادهای تصمیمگیرنده سینمایی هم همهکاره شود و این روند همچنان ادامه دارد)، میگوید: «این خیلی بیانصافی است که بعضیها یک صورتحساب چهل ساله میگذارند روی میز». نه آقای بهشتی! بیانصافی این است که شما چهل سال است بر بالاترین کرسیهای فرهنگی، هنری، سینمایی و...ایران تکیه زده و درباره شیر مرغ تا جان آدمیزاد اظهار نظر غیرمستند میکنید.