احسان اقبال سعید؛ شاید حسن روحانی اگر میخواست بدترین خوابها را هم در خرداد سال نود شش ببیند هرگز به وضعیتی که در یک سالگی پیروزی مجددش در انتخابات ریاست جمهوری با آن مواجه است حتی در کابوس هم نمیاندیشید.
سیر یا بهتر بگوییم سیل بلایا از داخل و خارج چنان بر دولت اعتدال باریدن گرفت که انگار نه انگار که روحانی همان پیروز پرنشاط انتخابات ریاست جمهوری یک سال قبل است. برجام تقریبا بی جان شده و یک ترامپ پرباد در کاخ سفید مستقر است، بخش پر زور و مخالف یا در بهترین حالت موازی روحانی در حوزههای مورد تمرکز و توجه حامیان روحانی گوی را از دست او خارج کرده و بر زمین کوبیده، گویی که درون آن از تلگرام تا تا وزیر زن و عضویت سپنتا نیکنام در شورای شهر یزد به چشم میخورد.
انگار دولت اعتدال که آمده بود تا دل همه را به دست بیاورد زودتر از همه دل آزار شد و پرونده یک اعتدال و میانهروی دیگر دارد زودتر از همیشه به بایگانی سپرده میشود چرا که حتی صحبت و ذهنیت بر سرکار آمدن یک دولت نظامی خود گویای بخشی از واقعیت جوانمرگی قبل از جوانی اعتدال است. حالا شاید به توان به پاسخ یک پرسش اساسی پرداخت، وآن هم این که چرا میانه روها در ایران زودتر به بن بست میرسند؟
۱-میانه روها جذاب نیستند؟ مردان خاکستری سیاست که عموما مدد ومحک تجربه آنان را به گام برداشتن بر زمین حقیقت و نه ابرهای خیال رسانده است عوامل لازم برای تبدیل شدن به شمایل جذاب یک سیاستمدار مقبول عموم و عوام و البته جوانان آرمانگرا و خاماندیش را ندارند.
یک سیاستمدار پرهیجان که از دهانش آتش میبارد فارغ از اینکه این آتش به جان و خرمن که خواهد افتاد کاریزما و دلپذیری بیشتری از یک سالدیده اهل مدارا دارد. پیرمردی، چون محمد علی فروغی که خدمت رضاشاه پهلوی را کرد و البته خدنگ او را هم با حصر و اعدام خانواده اش پرداخت در پیرانه سری و هنگام اشغال ایران با قلبی بیمار ردای نخست وزیری پهلوی را بر تن کرد تا هم تمامیت ارضی ایران را با پیوستن به متفقین و اعلان جنگ پوشالی به آلمان حفظ کند و هم ردای عافیت و انتقام در وقت نیاز ایران بر تن نکرده باشد. اما هیچکس پیرمرد بیمار را دوست نداشت، یکی به بی عرضگی متهماش کرد که پیشنهاد ریاست جمهوری و انتقام از پهلوی را نپذیرفته و دیگری در مجلس با سنگ سرش را شکست که چرا با متفقین پیمان بسته و لندن و مسکو را اشغال نکرده!
فروغی پیر و دلشکسته رفت، اما دکتر حسین فاطمی وزیرخارجه تند و تیز دکتر مصدق بیشر در خاطرهها ماند چرا که جوان بود حرفهای درشت در انبان داشت، میخواست فلک را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد. در روزنامهاش باختر امروز از حمله و درشتی به هیچ قدرت داخلی و خارجی ابا نداشت و فرجام هم یک کودتای سیاه و انتقام جویی از خودش و یک نسل از ملیون... شاید در بسیاری نقاط دنیا جواب این سوال که ماهاتیر محمد جذاب تراست یا فیدل کاسترو و چگوارا و چاوز تقریبا مشهود و معلوم است.
۲-گذشته همیشه حاضر: میانهروی مشی است که با گذر از تجربیات ادوار مختلف به طریق عمل گروهی از سیاسیون بدل میشود و این سیر تا رسیدن به نقطه میانه برای آنان گذشتهای میسازد که معمولا تا پایان عمر سیاسی همراهشان است. گاه پتک و چماق است و گاه ابزار تهدید و گروکشی. اگر مصدق روزگاری مصدقالسلطنه بودی و مسئول مالیه خراسان تا امروز هم از منظر تاریخ نگاران ایدئولوژیک باید برای آن پاسخگو باشد.
حتی سید محمد خاتمی را هم میتوان یک میانه رو اعتدال گرا نامید چرا که افراطیون اصلاحطلب وقتی مشی او را ناسازگار با راهی که خود در مطبوعات وقت یا عرصه عمومی در پیش گرفته بودند یافتند پروژه "عبور از خاتمی" را مطرح کردند؛ و خاتمی باید به هر دو طیف موافق و مخالفش پاسخ میداد که در زمان ریاستش بر روزنامه کیهان در سرمقاله سه دهه قبل برعلیه مهندس بازرگان چه نوشته است؟ گروهی او را به عدول از مواضع انقلابی متهم میکردند و گروهی به عدم صداقت سیاسی (البته اگر نگوییم دورویی سیاسی).
حکایت حسن روحانی هم همین است، روزی سخنرانی ابتدای انقلابش در مورد ارتشیان محل جنجال است و روزی نطقش بعد از قضایای هجده تیر هفتاد وهشت وحتی در جریان تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری نود و شش یکی از رسانههای اصولگرا تا ایراد یک تهمت سهمگین در مورد درگذشت دو دهه قبل فرزند روحانی هم پیش رفت!
گذشته وقتی با حسادت و مچ گیری توامان میشود به زنجیری برپای میانه روها تبدیل میشود، حتی فیدل کاسترو هم برای بازی بسکتبال و نوشیدن کوکا کولا و کشیدن سیگار برگ در نوجوانی باید پاسخگوی سوسیالیست و ضدسرمایهداری نبودنش از پر قنداق میبود، در سرزمین ما که آرشیوها حکومت لایزالی دارند که حکایت عیان است.
۳-عامل خارجی: متاسفانه دخالت عامل خارجی به شکل مستقیم یا غیر مستقیم در سقوط یا افول نیروهای میانه ایرانی نقش تاریخی ایفا کرده است، اشغال روس و انگلیس فروغی را از چشمها انداخت. در سالهای پس از انقلاب اسلامی که دشمنی ایالات متحده و برخی هم پیمانانش با ایران در اوج خود بوده است طرح محور شرارت و اشغال عراق و افغانستان توسط جرج بوش در همسایگی ایران با کند وزمین گیر کردن خاتمی زمینه ظهور و پیروزی احمدی نژاد را فراهم کرد.
بارزترین مثال دولت اعتدالگرای حسن روحانی که برای ترمیم چالهها و چالشها میان ایران و غرب و پایان دادن به یک دوره بحران به میدان آمده بود و به توافق تاریخی برجام هم دست یافت، اما عملکرد رئیس جمهور مجنون یا مجنوننمای ایالات متحده عملا عرصه را در داخل و خارج چنان تنگ کرده است که صادق زیباکلام استاد دانشگاه در تهران پیش بینی پیروزی قاطع یک اصولگرای تندرو در انتخابات ریاست جمهوری سال هزار و چهارصد را کرده است.
۴-عدم توافق و حسادت در داخل: توافق و تفاهم درون حاکمیت به نوعی تامین پشت جبهه یک دولت میانه رو را تشکیل میدهد، اما در ایران معمولا دولت و گاه تنها بخشهایی از آن دم از میانه روی میزنند و بخشهای دیگر که اتفاقا پر اهمیت و قدرتمند هستند به نفی و رد این گفتمان میپردازند.
اگر به مورد اخیرتر دولت حسن روحانی بپردازیم گروهی او را متهم به این میکردند که قصد عدول از ارزشها را دارد و میانه روی او چنین معنی میدهد! گروهی دیگر میگفتند مگر تاحالا تند روی بوده که قرار است به اعتدال برسیم؟ حتی گروهی دیگر روحانی و ظریف را به خیانت و توافق برای تحویل سردار سلیمانی متهم میکردند! مشاهده میفرمایید که رفتن در راه اعتدال میتواند چه پیامدهای وحشتناکی به دنبال داشته باشد.
در این میان و میانه حسادتها و تنگ نظریهای سیاسی هم به میان میآیند و سر اینکه چرا "او و من نه"؟ تخریبها شدت و فزونی غیرقابل باوری به خود میگیرد حقیرترین دلایل عامل بزرگترین تخریبها میشود. در سفر دکتر مصدق به نیویورک برای شرکت در جلسه سازمان ملل و مذاکراه با مقامات آمریکایی به قصد اخذ وام در آن شرایط دشوار حسین مکی که یکی از رجال نامدار و صاحب وزن آن روزگار بوده با لحنی رکیک مصدق را خطاب قرار میدهد که داماد خودش متین دفتری را جزو مسافران به ایالات متحده بوده برده و من را نبرده! و از آن تاریخ تا کودتا به دشمن خونی مصدق تبدیل میشود. امروز هم سر فلان انتصاب و فلان کدورت قدیمی ممکن است هر خط تخریب و تهمت به راه بیفتد و تنها چیزی که کمترین اهمیتی ندارد فردای پس از افول یک دولت میانه رو ست.
۵-وقتی میرسند که دیر است: در برخی موارد سیاسیون نامور ایرانی وقتی به مدد تجربه از کندروی و تندروی به میانه روی میرسند که جایگاه درخوری در ساختار قدرت ندارند. یا حاشیه نشین و کم اثراند و یا حتی خود در منگنه حامیان سابق قرار گرفته اند. اگر نیک بنگریم هاشمی رفسنجانی فقید زمانی به میانهروی و اعتدال گرویده بود که عصر شعار"مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است" گذشته بود و دیگر سردار سازندگی حتی توان رفع تعدی از فرزندان خود را هم نداشت و تنها به راوی خاطره و قدیمی کم قدرتی تبدیل شده بود که توان اعمال اعتدالش را نداشت و بسیاری دیگر هم مصداق همین سرنوشتند که زمانی میدانند که دیگر نمیتوانند، پرویز پورحسینی در دیالوگی ماندگار در سریال محرمی شب دهم میگوید:همیشه یا نمیرسیم، یا وقتی میرسیم که خیلی دیره"
اجمالا یک پروژه میانهروی دیگر با دولت حسن روحانی زودتر از تصور رو به افول نهاد و باید دید آیا در سه سال باقیمانده مناسبات جهانی و البته داخلی مجال نفس تازه کردن به تیم روحانی-ظریف مشابه سال نود و دو میدهند یا باید ناگزیر از جفاهای جهانی به یک سر طیف بکوچند و یا روزهای طولانی دفع الوقت را در کسالت پاستور به شب برسانند که انصافا برای سه سال سرانجام دردناکی ست.