bato-adv
کد خبر: ۳۶۱۱۲۶

آیا راهی برای مقابله با چرندگویی وجود دارد؟

راه دیگر ساکت‌کردنشان این است که از چرندگویان بسیار مطمئن بپرسید نحوۀ عملکرد ایدۀ آن‌ها چگونه است. نهایتاً از چرندگویان بخواهید منظورشان را صریح بگویند. چرندگویان ماهر مدام از «الفاظ دهن‌پرکنی» نظیر «جهانی‌شدن»۴، «حساسیت‌زایی»۵ و «بهینه‌سازی»۶ استفاده می‌کنند. رفتن به فراسوی واژگان بی‌مصرف به ما کمک می‌کند تا حرف حساب را از سخنان به‌ظاهر شکیل تشخیص دهیم.
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۷ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۷

احتمالاً همۀ ما دور و برمان آدم‌هایی داریم که ید طولایی در چرندگویی دارند و از سیاست بین‌الملل تا پزشکی و فضانوردی و تاریخ و الاهیات برایمان می‌بافند. اما بدبختی واقعی از آنجا شروع می‌شود که آن چرندگو رئیسمان باشد، یعنی در موقعیتی قرار می‌گیریم که باید حرف‌هایش را جدی بگیریم و به توصیه‌هایش عمل کنیم. در چنین اوضاعی لازم است استراتژی دقیقی برای مبارزه با چرندیات بچینیم.

به گزارش  ترجمان، آندره اسپایسر در سایت ایان نوشت: پس از آنکه در هتل کنفراس گم شدم، سرانجام «کارگاه خلاقیت» را پیدا کردم. به دیگران پیوستم و چهارزانو روی زمین نشستم. چیزی نگذشت که یک هیپیِ پیر از جایش بلند شد و گفت: «توی اتاق راه بروید و خودتان را معرفی کنید، اما بدون استفاده از کلمات». پس از چند دقیقه‌ای که شبیه میمون‌هایی دیوانه رفتار کردیم، به ما گفت بس است. سپس، به توده‌ای که شبیه صفحات یک کتاب رنگ‌آمیزی فکری بود، اشاره کرد و گفت: «حالا به یک ماندالا متوسل شوید». بعد به یک دسته ماژیک اشاره کرد و گفت: «برای کشیدن ماندالای خودتان از آن‌ها استفاده کنید».

پس از ۳۰ دقیقه رنگ‌آمیزی، به ما گفت ماندالاهایتان را نشان دهید. زنی گفت ماندالای قرمزرنگش بیانگر سرشت آتشین اوست. مردی گفت ماندالای سیاه‌رنگش بیانگر عواطف منفی اوست که دست از سرش برنمی‌دارند. شخص سومی کلمات را بسیار نارسا دانست و به همین دلیل برای توضیح ماندالای خود رقصید. یکی از شرکت‌کنندگان که پس از اتمام جلسه اتاق را ترک می‌کرد، رو به من کرد و یواشکی گفت: «یک مشت چرندیات».

در سراسر جهان، سازمان‌ها کارکنانشان را به فعالیت‌هایی عجیب ترغیب می‌کنند که ربطی به کارشان ندارد. من در مکان‌های کاری دنجی شرکت کرده‌ام و آنجا ضرب دهانی و طبل‌زنی افریقایی را یاد گرفتم. از سازمان‌هایی خبر دارم که کارکنانشان را ترغیب می‌کنند از کنار زغال‌سنگ‌هایی گداخته عبور کنند، درس‌های حملۀ نظامی را بگذرانند و یک قایق را از پیچ‌هایی خطرناک عبور دهند. سازمان‌هایی هستند که کارکنانشان را مجبور می‌کنند در شوی لباس زیر روی صحنه بروند، با خوردن حشرات در «مسابقۀ خوراک بدویان»۱ شرکت کنند و لباس مبدّل حیوانات غول‌پیکر را بپوشند و ادای شخصیت‌های داستان‌های پریان را دربیاورند.

شرکت‌کنندۀ کنایه‌گوی مذکور در کارگاه رنگ‌آمیزی ماندالا، آن را «چرند» خواند. او کلمات را هوشمندانه انتخاب کرده بود. هنری فرانکفورت، استاد فلسفۀ دانشگاه پرینستون، چرند را سخنی می‌داند که هیچ ارتباطی با حقیقت ندارد. دروغ حقیقت را کتمان می‌کند، درحالی‌که چرند پوچ است و هیچ ربطی به حقیقت ندارد.

کارگاه ماندالا بسیاری از علائم آشکار چرندبودن را داشت. این جلسه فاقد واقعیت و سرشار از چیزهایی انتزاعی بود. شرکت‌کنندگان از تعابیری شکیل نظیر «اصالت»، «خودشکوفایی» و «خلاقیت» استفاده می‌کردند. نتوانستم معنایی برای این سخنان پوچ پیدا کنم. هرقدر بیشتر کوشیدم، کمتر برایم معنا یافت. بنابراین، در حین آن جلسه، از روی ادب تظاهر به موافقت می‌کردم.

من که بیش از یک دهه است دربارۀ تجارت و سازمان‌ها مطالعه می‌کنم، اطمینان می‌دهم که واکنش مصلحتی من یک هنجار است. احتمالاً بیشتر افراد مایل‌اند از رفتار نامناسب من پیروی کنند و ظاهر امر را رعایت نمایند. برای این کار دلایل زیادی وجود دارد که ادب از دلایل مهم آن است.

چرندیات چرخ‌های جامعه‌پذیری را روغن می‌زنند. به‌پرسش‌کشیدن چرندیات احتمالاً راهی مطمئن برای ازدست‌دادن دوستان و بیزارکردن دیگران است. وقتی چرندی می‌شنویم نیز می‌خواهیم آن را نادیده بگیریم و بدین طریق می‌توانیم جلوی مشاجره را بگیریم و جوّ مؤدبانه را حفظ کنیم. میلمان به حفظ تعاملات اجتماعی به‌آرامی بر تعهدمان به راست‌گویی سایه می‌افکند.

فرانکفورت در پاورقی کوتاهی در کتاب در باب چرندیات۲ گفت‌وگوی لودویگ ویتگنشتاین با فانیا پاسکال را، دوست و معلم زبان روسی ویتگنشتاین، نقل می‌کند. پاسکال نوشت: «لوزۀ خودم را درآورده بودم و در بیمارستان ایولین دلم به حال خودم می‌سوخت. ویتگنشتاین تماس گرفت و منم نالیدم: ’حس سگی را دارم که زیرش گرفته‌اند‘». ظاهراً ویتگنشتاین دل‌آزرده شد و گفت: «هرگز حس سگی که زیرش گرفته‌اند را درک نمی‌کنی».

به‌ظاهر واکنش ویتگنشتاین نه تنها عجیب، بلکه گستاخانه است. اما چرا این فیلسوف بزرگ چنین رفتاری کرد؟ پاسخ فرانکفورت این است که ویتگنشتاین در سراسر حیاتش «انرژی فلسفی خود را عمدتاً وقف تشخیص و مبارزه بر سر چیزی کرد که آن را اَشکال نهان و مخرب ’مهملات‘۳ می‌دانست». ویتگنشتاین از سخن پاسکال «دل‌آزرده شد»، زیرا «سخنش پیوندی با توصیف واقعیت نداشت». او «حتی نگران این هم نبود که بیانش درست باشد». اگر قرار باشد هرگاه چرندی شنیدیم مانند ویتگنشتاین رفتار کنیم، احتمالاً زندگی برایمان بسیار دشوار خواهد شد.

به جای پیروی از ویتگنشتاین، راه‌هایی مؤدبانه‌تری هم هست که بگوییم این حرف‌ها چرند است. قدم نخست این است که با آرامش ببینیم قرائن چه می‌گویند. احتمالاً این رفتار دیدگاه‌های مخاطبمان را تعدیل کند، حتی اگر نتایج قطعی نباشند. قدم دوم این است که بپرسیم نحوۀ عملکرد ایدۀ آن‌ها چگونه است. فرانک کیل و لیونیت روزنبلیت از روان‌شناسان دانشگاه ییل، وقتی از پاسخ‌دهندگان خود پرسیدند از یک تا هفت چه امتیازی به معلوماتشان دربارۀ چیزهای روزمره نظیر توالت می‌دهند، بیشترشان امتیازی حدود چهار یا پنج به خود دادند. اما وقتی از آن‌ها پرسیدند یک توالت چطور کار می‌کند، امتیازشان به آشنایی با توالت را به زیر سه کاهش دادند.

راه دیگر ساکت‌کردنشان این است که از چرندگویان بسیار مطمئن بپرسید نحوۀ عملکرد ایدۀ آن‌ها چگونه است. نهایتاً از چرندگویان بخواهید منظورشان را صریح بگویند. چرندگویان ماهر مدام از «الفاظ دهن‌پرکنی» نظیر «جهانی‌شدن»۴، «حساسیت‌زایی»۵ و «بهینه‌سازی»۶ استفاده می‌کنند. رفتن به فراسوی واژگان بی‌مصرف به ما کمک می‌کند تا حرف حساب را از سخنان به‌ظاهر شکیل تشخیص دهیم.

اینکه یک همکار را مؤدبانه به پرسش بکشیم یک چیز است، اما به‌چالش‌کشیدن چرندیات دوستان دبیرستانی از آن مشکل‌تر است. چندین دهه مطالعه نشان می‌دهد که مردم به بازخوردهای مثبت پاسخ می‌دهند و بازخوردهای منفی را نادیده می‌گیرند. اما فردریک اَنسل از کینگز کالج لندن دریافته است هرگاه مخالفت‌ها متمرکز بر آینده باشند، مردم دوست دارند آن‌ها را بشنوند. بنابراین، به جای اینکه بر چرندی تمرکز کنیم که ممکن است جوانی در گذشته گفته باشد، بهتر است بپرسیم چگونه می‌توان این چرندیات را در آینده به حداقل رساند.

شاید به‌چالش‌کشیدن مزخرفات یک آدم دون‌پایه دشوار باشد، اما چرندخواندن سخنان رئیس تقریباً هرگز رخ نمی‌دهد. بااین‌حال، می‌دانیم سازمان‌هایی که کارکنانشان را به اظهار نظر ترغیب می‌کنند، می‌خواهند کارشان را حفظ کنند، بیشتر یاد بگیرند و بهتر عمل کنند. اما چگونه می‌توان چرندیات مافوقمان را به پرسش بکشیم بدون آنکه باعث خشم او شویم؟ پژوهش ایتن بریس از دانشگاه تگزاس در شهر آستین راه‌حل‌هایی ارائه می‌دهد. او دریافت که شیوۀ کارکنان در پرسیدن بسیار مهم است؛ پرسش‌های «چالشی» با تنبیه همراه می‌شدند، اما پرسش‌های دلسوزانه را گوش می‌دادند. بنابراین، به جای اینکه به رییس خود گیر بدهید و بگویید: «نمی‌توانم این چرندیات شما را باور کنم»، بهتر است یادآور شوید: «باید ببینیم قرائن چه می‌گویند، بعد کمی تغییرش می‌دهیم تا بهتر شود.»

دفعۀ بعدی که با یک چرند مواجه شدید، وسوسه می‌شوید مؤدبانه آن را نشنیده بگیرد. اما این کار صرفاً به چرندگویان زبردست زمان و مجال می‌دهد. یا وسوسه می‌شوید از ویتگنشتاین پیروی کنید و با آن بجنگید. بدبختانه، چرندگویان معمولاً از مقابلۀ آشکار تأثیر نمی‌پذیرند. ظاهراً مؤثرترین تاکتیک در جنگ با سخنان پوچ این است که غیر مستقیم به چرندگوی مورد نظر حمله کنیم و پرسیدن‌های خود را نه به صورت ابطال و انکار، بلکه به‌عنوان اصلاحات جزیی سازنده مطرح نماییم. بدین طریق می‌توانید از درون معایب را برطرف کنید نه با عصبانیت و از بیرون.

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب در ۴ دسامبر ۲۰۱۷، با عنوان «How to fight work bullshit (and keep your job and your dignity)» در وب‌سایت ایان منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ آن را با عنوان «آیا راهی برای مقابله با چرندگویی وجود دارد؟» منتشر کرده است.

 

•• آندره اسپایسر (André Spicer) استاد رفتار سازمانی در دانشگاه لندن است. اسپایسر کتاب جست‌وجوی ناامیدانۀ خویشتن‌سازی: یک سال در جنبش بهینه‌سازی (Desperately Seeking Self-Improvement: A Year Inside the Optimisation Movement) (۲۰۱۷) را با همکاری کارل سدرستروم نوشته است. چرندیات کسب‌وکار (Business Bullshit) (۲۰۱۸) تازه‌ترین کتاب اوست.

bato-adv
مجله خواندنی ها