میثم قهوهچیان*؛ امروز شبکهای از بحرانها و سیاستهای بحرانزا در سیاست داخلی و خارجی، وضعیت کشور را دشوار کرده است. در کنار بحرانهای متعدد ایران که آن را ذیل عنوان همایندیبحرانها ذکر کردهاند، اصلیترین مسئله را باید «بحران حلبحران» در نظر گرفت، آنچه میتواند تبعاتی ناگوار برای کلیت حیات اجتماعیمان داشته باشد.
نظریه سیاسی از دیدگاه توماس اسپریگنز با بحران آغاز میشود، او معتقد است که نظریهپرداز سیاسی «میکوشد که ابعاد و سرشت بحرانهای اجتماعی را دریابد و در عین حال به دنبال ارائه شیوههای حساب شده و متکی به تعمق در جوانب موضوعات مطرح شده باشد تا مردم به کمک آنها و نه با روش یادگیری از شکست ها، با مسائل برخورد کنند» (اسپریگنز، فهمنظریههای سیاسی، آگه، 1394، ص39). اگر چنین باشد، بحران اصلی که دامن کشور را گرفته است چیست و چگونه باید به مواجه با آن پرداخت؟
همایندی بحرانها
محمد فاضلی در خلال نشست «برسی ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ناآرامی های دی ماه 96» و در یک سخنرانی که توسط دکتر محسن رنانی بازنشر شد، میگوید: «موضوع ویژه در مورد ایران در مقایسه با دیگر کشورها، این است که اگر یک کشوری با بحران اقتصادی مواجه شود ولی در کنارش بحران زیست محیطی، بحران سیاست خارجی، بحران اجتماعی و خشک سالی ندارد. ما در حال حاضر در ایران با وضعیتی مواجه هستیم که من آن را «همایندی بحرانها» مینامم. یعنی همه بحرانها با هم اتفاق افتاده است. باران از آسمان نمی بارد، در آمریکا و عربستان ترامپ و بنسلمان بر سر کار میآیند، منازعه سیاسی در داخل به نهایتش میرسد، فساد اقتصادی همهگیر میشود و ..» (جماران، شماره خبر: 846214)
محمد فاضلی در ادامه راهحل خود را چنین بیان میکند «دولت باید به دولت موفقیتهای کوچک تبدیل شود. قبلا گفتهام که در این سیستم به دلایل مختلف تا اطلاع ثانوی هیچ موفقیت بزرگی امکان پذیر نیست. چون ما با مناقشات بزرگی روبرو هستیم. باید سیستم به موفقیتهای کوچک اتکا کند، موفقیتهای کوچکی که اثر دومینویی دارند و پشت سر هم تکرار شود». (همان)
در خلال گفتوگوهایم با یکی از دوستان در زمستان سال 96 و بدون اطلاع از چنان سخنرانیی، ما به این نتیجه رسیدیم که کشور بحرانهای زیادی دارد که به صورت همزمان حضور دارند، اما آنچه بیش از همه تهدیدکنندهتر است بحران حلبحران است.
شبکه بحران
هر یک از بحرانهای کلان دامنگیر کشور دو خصوصیت دارد؛ شاخههای مختلفی دارند و در ارتباط با هم هستند. از اینرو بحرانها در پیوند با یکدیگر یک شبکه ایجاد کردهاند که حل آن نیازمند حل دیگر مسائل است. به بیان دیگر در وضعیت کنونی حل یک بحران خاص، در گرو حل بحران در شاخههای مختلف است که هر یک از آنها با یکدیگر در ارتباطاند. در واقع ما در مواجهه با یک بحران با شبکهای از بحرانها مواجهیم، از اینرو برای حل کل باید جز و برای حل جز باید کل را حل کنیم. از این رو به نظر میرسد پیشنهاد دکتر فاضلی چندان ممکن نیست.
برای مثال خشک شدن دریاچه ارومیه را در نظر بگیرید. این بحران یکی از شاخههای بحران زیستمحیطی است که شاخههای دیگر آن را میتوان به بحران بارندگی در منطقه مربوط دانست. از سوی دیگر همین مسئله جدی با بحران بیکاری مرتبط است، یعنی تغییر مناسبات غلط تاکنون پیش آمده در ذیل سیاست حفر چاه و ... منجر به بیکاری بسیاری میشود و به جای خود بیکاری مستمر کشور با مشکلات جدی دیگری در حوزه سیاسی دست به گریبان است، اگر شما بخواهید در ذیل یک موفقیت کوچک آب دریاچه را چند سانت بالا بیاورید، باید به صورت همزمان موفقیتهای کوچک بسیاری به دست بیاورید که خودش کار بسیاری طلبیده و به نوبه خود موفقیت بزرگی محسوب میشود و چنان که دکتر فاضلی میگوید نشدنی است.
دور بحران
در آنچه میتوان آن را «دور بحران در ایران» خواند، یک جز یک معضل، کلیت آن را به همراه دارد و کلیت خود اجزا بحرانآمیزی دارد. این را میتوان در نسبت با آنچه شبکه بحرانها خوانده شد در نظر گرفت. از این رو هر مطالعه ناظر بر وضع موجود، باید این دور را در نظر بگیرد. آنچه این دور را ایجاد کرده است، چیزی خارج از اجزا است که باید سامانبخش مجموعه باشد. نخ تسبیحی وجود دارد که «همایندی بحرانها» ایجاد کرده است.
چنین وضعیتی باعث شده است که وضعیت جادهها، هواپیماها، بیکاری، نابرابری مرکز و پیرامون، تحریم، عدم نظارت و تجهیز ادارات و در واقع کارآمدی و ... در واقعهای مانند سقوط هواپیمای تهران-یاسوج حضور داشته باشد. با در نظر گرفتن دور بحران، حل یک معظل نیازمند راهکارهای جزئی و کلی خواهد بود و صرفا با تمرکز بر امر جزئی یا کلی مشکلی حل نخواهد شد.
سیاستهای بحرانزا
قضیه به همایندی بحرانها و شبکهبحرانها ختم نمیشود، ما با «سیاستهای بحرانزا» نیز مواجهیم. سیدجواد میری، در مصاحبهای با او اواخر سال 95 برای سایت فرارو گرفتم، گفته بود « برای تحلیل مسائل اجتماعی در سال آینده باید مبنا و بستری داشته باشیم و نمیتوان در خلا صحبت کرد. یکی از مسائلی که از اول انقلاب تا امروز روندهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده و ضربههای زیادی زده است، سیاستهای پینگ پونگی است. در صورت ادامه این روند در سال 96 مشکلات حادتر خواهد شد. سیاست پنگ پونگی یعنی ما به جای تعریف بنیادین مسائل و ریختن آنها در یک چارچوب نظری، مدام مسائل را به هم پاس میدهیم و این باعث شده است تا ما با مسائل مختلفی روبرو شویم. ما با مشکل، فاجعه، معضل و بحرانهایی در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی روبرو میشویم که هر کدام از این مسائل پتانسیل این را دارند که به سمت فاجعه بروند. اگر ما سیاست پینگپونگی را کنار نگذاریم و به صورت معقول و منطقی عمل نکنیم، این روند ادامه خواهد داشت و مشکلات به فاجعهها تبدیل خواهند شد». این تنها یک مورد از سیاستهای بحرانزاست. (فرارو، شماره خبر: 310000)
برخی از روشهای قانونگذارانه، اجرائی و قضائی وجود دارند که مشکلزا هستند. البته خیلی راحت میتوان از آنها صحبت به میان آورد و از رفعشان سخن گفت، اما طولانی شدن این بیماری، آنها را مزمن کرده است. بارها از موانع ساختاری صادرات یا تولید شنیدهایم، اما گویی حل این مشکل خود دچار مشکلی است که میخواهد آن را حل کند؛ مشکل تصمیمگیری و اجرا.
سیاستهای بحرانزا را میتوان ذیل عنوان یک بحران در نظر گرفت. مشکل جایی حاد میشود که به عنوان پیشفرض این را داشته باشیم که این بحران سالهاست در جریان بوده است و آنچنان که میری میگوید، ما در عرصههای مختلف به سوی فاجعه پیش میرویم. به بیان دیگر بسیاری از بحرانهای امروز، مانند بحران هوای خوزستان و نیمه غربی کشور، محصول سالها تداوم روشهای نادرست در عرصههای مختلف است.
جنبه دیگری از سیاستهای بحرانزا را باید در جامعه مدنی دید. بحران گفتوگو یکی از عمده این بحرانهاست. سیاسیون، روشنفکران، فعالان جامعه مدنی، اساتید دانشگاه، مردم کوچه و بازار و در یک نگاه همه درگیر چنین بحرانی هستیم. تنها همین یک بحران که خود ریشه در مسائل تاریخی دارد، کافی است تا شبکه بحرانها ادامه یابد و مسائل لاینحل باقی بمانند.
بحران «حلبحران»
مهمترین بحران کشور را میتوان «بحران حلبحران» خواند. آنچه آن را چنین میخوانیم، چنانکه پیشتر آمد، ابعاد وخیم گوناگونی دارد. به زبان فاضلی همایندی بحرانها، به زبان میری سیاستهای پینگپونگهای فاجعهزا و شبکه بحرانها تنها بخشهایی از ابعاد وضعیت فعلی است.
زیدآبادی در مصاحبهای با سایت فرارو به مناسبت ورود به سال جدید وضعیت کنونی را چنین ترسیم میکند: «دولت توان حل بسیاری از معضلاتی را که وظیفۀ حل آنها را دارد؛ نداشته باشد و ما با انباشتی از مشکلات در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی فرهنگی و سیاسی رو به رو شویم. این مشکلات وقتی که بزرگ میشود و چشم انداز حل آنها بسیار تاریک میشود تاثیراتی اجتماعی میگذارد. عمدهترین نوع این تاثیرات اجتماعی یاس، ناامیدی و سرخوردگی در بین طبقات اجتماعی است» (فرارو، شماره خبر: 351969)
اگر همایندی بحرانها را بپذیریم، یک سری علل همایند در نظامهای مختلف اجتماعی وجود دارد. به نظر میرسد نتوان علل بحرانزا را تنها در حوزه سیاسی محدود کرد. «ام الفسادی» وجود ندارد و مشکلات در هم تنیده شده است. این در همتندیدگی مشکلات باعث شده است تا حل یک مشکل نیازمند حل مشکلات بسیار باشد. بحران حلبحران خود را در دو چهره اصلی نشان میدهد، اول ندیدن وضعیتهای بحرانی، دوم تشدید بحرانها.
بحران حلبحران از سوئی محصول عدم انتقال مسائل به صورت صحیح به دولت است. دولت مشکلات را نمیشناسد، ناقلان مشکل ابزار کافی و لازم برای بیان مشکلات را ندارند و اگر بیان هم بکنند مورد توجه قرار نمیگیرند. اگر مشکلات منتقل هم شوند، از آنجا که مشکلات ریشه در شبکههای بحرانی دارند، حلشان نیازمند تصمیمات جدی و کلان خواهد بود که از اختیار یک یا دو قوه به تنهایی خارج است. از سوی دیگر وقتی یک سیستم نمیتواند چالشهایی را حل کند، برطرفکردن مشکلات جدید دشوارتر خواهد بود. این کلان مسئله ایران امروز باعث میشود که حل هر مشکلی دشوارتر شود و مشکلات جدید تعمیق شوند.
اصلیترین راه حل را باید در پذیرش وضعیت و بحران اصلی دانست. وضعیت و بحرانی که به آن مبتلا هستیم چه نوع آگاهی و بالتبع پذیرشی را میطلبد. به نظر نمیرسد بیان بحران توسط یک مقام، جمع، حزب و یا گروه کافی باشد. خصوصیت چنین آگاهیی باید جمعی بودن آن باشد. تا نپذیریم که وضعیت امروزمان بسیار پیچیده و گسترده است و هر کس از ما میتواند بخشی از آن را بیان کند، راهحلی وجود نخواهد داشت.
اگر بحران حلبحران ریشه در یک تاریخ ناکارآمدی باشد، باید در کارآمدی تجدید نظر جدی صورت گیرد. نیم نگاهی به کشورهایی مانند امارات متحده عربی، مالزی و ... نشان میدهد که این بحران ایران آن را با سرعت در مسیر عکس پیشرفت جهانی حرکت میدهد. ما نه تنها به مرزهای توسعه نزدیک نمیشویم بلکه رفته رفته از آن دورتر میشویم. بیشک دوران هشت ساله ریاست محمود احمدینژاد نقطه عطفی در قوام و تقویت این بحران بوده است. بدون پذیرش وضعیتی که در آن هستیم راهحلی متصور نخواهد بود و آنچه رخ خواهد داد، صف رو به تزاید فاجعههاست.
*خبرنگار