بهاءالدین خرمشاهی حافظ پژوه و مترجم قرآن به شایعه از دنیا رفتن خود با خندیدن واکنش نشان داده است.
به گزارش خبرآنلاین، شاید کمتر کسی بداند «بخ بخ میرزا» معروف در هفتهنامه گلآقا، همان بهاءالدین خرمشاهی حافظ پژوه و مترجم قرآن است. ادیبی که اصلا به کارنامه علمی و پژوهشیاش نمیخورد که این چنین اهل طنز باشد. صحبتهای او که در ویژهنامه نوروزی «بیقانون» چاپ شده، خواندنی است.
«بخ بخ میرزا» یعنی چه؟
«ب» از ابتدای بهاءالدین و «خ» از ابتدای خرمشاهی میآید و مرحوم استاد صابری «بخ بخ میرزا» را تحت عنوان سردوشی برایم مشخص کرد.
راست است که میگویند در ژن قزوینیها دیانای طنازی وجود دارد؟
بله من قبول دارم. وقتی به قزوین میروم واقعا رویم کم میشود. افرادی که هیچ ادعای طنزی ندارند، واقعا یک تنه طنزهای زیبایی آگاهانه و ناآگاهانه میگویند. من افتخار میکنم که قزوینی هستم. زمانی که به تهران آمدم چند سالی به تمرین لهجه گذشت. روزی مرحوم سید ابوالقاسم شیرازی سر این موضوع به من خرده گرفت و در یک برنامه رادیویی گفت که چرا من گفتهام با آمدن به تهران تمرین لهجه کردهام؟ ایشان که مردی بسیار باسواد و گرانقدر بودند، فوت شدند و من نتوانستم به خودشان بگویم که ایشان چرا لهجه شیرازی ندارند؟ حتما او هم وقت زیادی برای تمرین لهجه گذاشته است. در کل ما در همه جای کشور طنزپردازان خوبی داریم و داشتیم، اما طنز ما با فرنگیها فرق دارد، چرا طنز آنها بیشتر طنز موقعیت است.
این طنز خوب که میگویید یعنی چه؟
طنز اصول خودش را دارد و وقتی کسی از آزادی بیان و طنز آزاد حرف میزند باید حواسش باشد آزادی بیان برای هر نوع اعتقادی است و نمیتوانیم برای بعضی افکار آن را در نظر نگیریم. من با کاریکاتوری که به حضرت ابراهیم اهانت کرد مخالفم به این دلیل که در واقع آزادی بیان را زیر پا گذاشته است. حضرت ابراهیم از پیامبران سه دین است.
سال گذشته شایعهای درباره درگذشت شما منتشر شد. اولین واکنش شما وقتی این خبر را شنیدید، چه بود؟
گفتم انالله و اناالیه راجعون. خیلی خندیدم و فکر کردم پژوهندگان آثار من بعد از مرگم به چه مشکلاتی برمیخورند. زیرا در اخبار تاریخ مرگ من یک تاریخ است و در ادامه آن باز هم آثاری از من به چاپ میرسد. در واقع من نیستم اما کتابهای جدیدی از من چاپ میشود.
به نظر شما میشود از منظر طنز و کمدی به مثل مرگ که هم تلخ است و هم ریشه در اعتقادات مردم دارد بپردازیم؟
بله میشود. مثل طنزهای نجف دریابندری در کتاب «چنین کنند بزرگان». در این کتاب در مورد امپراتور روم صحبت میکند و در جایی میگوید بر اثر مرگ درگذشت. این طنز نظری اوست.
طنز نظری؟
بله طنز نظری. نجف دریابندری که انشاالله سلامت کاملشان را دریافت کنند، دو طنز دارد؛ طنز نظری و طنز عملی. در مراسم بزرگداشتی که برای او گرفته بودند، در برنامهها بخشی به سخنرانی دریابندری اختصاص یافته بود و او با صندلی چرخدار به صحنه آمد، آبی نوشید و سینه صاف کرد و بعد از ۱۰ دقیقه سکوت پایین آمد. همه متعجب بودند که چرا او چیزی نگفته در حالی که او واقعا نمیتوانست چیزی بگوید. در واقع طنز عملی را نشان داد. طنز نظری هم که به آن کتاب «چنین کنند بزرگان» اشاره کردم. این کتاب ظاهرا ترجمهای از متن کتابی به قلم ویل کاپی است اما طنازیهای دریابندری است که این کتاب را در فارسی زیباتر کرده است.
به فال حافظ اعتقاد دارید؟
بله اعتقاد دارم. ما حتی یک کتاب داریم به اسم «فالهای شگفتانگیز حافظ» با فانی تبریزی آن را تهیه کردهایم و چندین بار در تبریز چاپ شده است. این کتاب هم برای دوستداران فال حافظ جالب خواهد بود.
چرا فقط با حافظ فال میگیرند؟ سعدی و مولوی و این همه شاعر دیگر. چرا با اشعار آنها فال نمیگیریم؟
فال در شرق و غرب سابقه تاریخی دارد و گاهی سرکتاب هم باز میکردند. در زبان انگلیسی هم واژهای برای فال وجود دارد. دو نفر از بزرگان ما قبول نکردند که منشا فال حافظ غیبی و متافیزیکی باشد. اشعار حافظ چون پرمعنا و پرمضمون است، مردم با اشعارش فال میگیرند. یک زمانی من، بیست بیت از حافظ و سعدی را با هم مقایسه کردم و متوجه شدم در اشعار سعدی از چهار مضمون به تکرار بحث شده و در اشعار حافظ بیست مضمون مختلف وجود دارد.