احسان اقبال سعید؛ روزهای آخر اسفندماه همیشه با یادآوری نام و میراث دکتر محمد مصدق همراه است، از آن جا که در ۲۹ روز اسفند با تصویب مجلسین دوگانه سنا و شورای ملی نفت ایران ملی شد. البته در مورد عملکرد دکتر مصدق دیدگاهها متفاوت است و از قهرمان فانتزی یک نسل تا تلاشهای نافرجام برای نامگذاری معبری به نام او در تهران.
اما فراتر از کلیشهها و جدلهای هرساله میتوان نام دکتر مصدق را که در پوسته خوشنامی و پوستر اتاق و تمثال پروفایل جوانان امروز و دیروز شد نظاره کرد. پیر محمد احمدآبادی آنسان که اخوان ثالث شاعر شهیر مصدق را میخواند با سیاست موازنه منفی بر نفی هر امتیاز و حضور بیگانه در صنعت نفت تاکید داشت.
اما عملکرد آقای روحانی در دور دوم انتخابشان بشدت متشتت و بیبرنامه بودهاست و ایشان به نوعی روزمرگی و انفعال گذشته است. از یک سو به دیگر اضلاع قدرت نشانههای محبت آمیز میفرستد و میخواهد سیمای امن و امین از خود به نمایش بگذارد و از سوی دیگر پشت تریبون بهسان یک روشنفکر قهرمان حرفهایی مشابه مطبوعات دوم خردادی در دهه هفتاد را تکرار میکند.
آقای روحانی باید بداند که در مقطع بسیار مهمی از تاریخ ایران عهدهدار مسئولیت شدهاست. برههای که شاید روزگاری نقطه عطف تاریخ ایران خوانده شود و فرصت سه سال و اندی باقیمانده دولت ایشان در چشم برهم نهادنی خواهد گذشت. او باید رویای قهرمان تریبون شدن و خیال مصدق رمانتیک جدید را از خیال خود براند و در روزگاری که حتی اجماع برای دادن یک معبر به مصدق هم وجود ندارد.
امروز، چون روزگار احمد قوام که آذربایجان مورد طمع شوروی و استالین مهیب قرار گرفته بود ترامپ بدهیبت در ایالات متحده در قدرت است و برجام که ضامن کاهش تنش و بازگشت به وضعیت هرچند متلاطم، ولی تضمین آور برای ایران است.
هر چه مخالفان داخلی و خارجی هر کدام به دلیلی به برجام سنگ بزنند و بخواهند برای رقابتهای سیاسی و آن چه به دستمالی موسوم است قیصریه را به آتش بکشند روحانی باید از برجام حراست کند چراکه از یاد نبرده ایم به دلیل شرایط خاص اواخر دهه نود ایران تا کجاها رفته بود و تاریخ ما بخوبی نشان داده بیتوجهی و سبکسری و افیون دیکتاتوری چگونه خاک کشور را در شهریور ۱۳۲۰ با اشغال قابل پیشگیری در جنگ دوم جهانی و خطر تجزیه آذربایجان در همان دهه ۲۰ خورشیدی برد و اگر نبود درایت امثال فروغی معلوم نبود امروز چه بر سر ایران میآمد و نقشه ایران عزیز چگونه بود و جناب روحانی یقینا نیکو میداند که آجر یک تماشاچی سر فروغی را در مجلس شکست و دلش را بیشتر، خانه قوام آماج غارت قرار گرفت که پس از مصدق نخستوزیری را پذیرفته و قدرت طلبی کرده!
و براستی اگر یکی از اهداف سیاستمدار کسب قدرت نباشد پس تفاوتش با درویش و صوفی تارک دنیا چیست؟ پس در بند سنگ و ناسزا و درشت گوییها نباید بود و راهی که صلاح دراز مدت ملک و ملت است را باید پیمود که برگزیدن نیکنامی و راه پوستر شدن همیشه بهترین راه نیست و خریدن بدنامی و تنگیها گاه آثار دراز مدت بیشتری دارد؛ و البته رایدهندگاه در سال ۹۲ به اطلاع از پیشنیه مدریت ارشد روحانی در حوزه سیاسی و امنیتی او را برگزیدند تا به روایت سعید حجاریان نرمالیزم در کشور آغاز شود و خاستگاه و پیشینه اقای روحانی هم به آرمانگرایی و نظریهپردازی از نوع روسای دولتهای اصلاحات و مهرورزی ناهمخوان است و اساسا مختصات آقای روحانی مورد نیاز امروز ایران است.
شاید روحانی به ساخت با برخی لایههای قدرت متهم شود و یا به عاقبتاندیشی برای فرجام سیاسی خود، اما اگر این حرفها مقرون به صحت هم باشد عیب سیاستمداری از جنس روحانی شمرده نمیشود، عاقبت پافشاری گاه لجوجانه دکتر مصدق (با احترام به جایگاه یگانهاش در تاریخ صداقت و سلامت سیاسی در ایران) سقوط دولت محترم ملی و از دست رفتن یک امکان منحصر بفرد در تاریخ ایران و حصر خود مصدق و رادیکالیسم پیآمد رمانتیسم در قالب چپ و مذهبی آن بود.
اگر آقای روحانی ایران، ولو ایران خسته و گاه زخمی، ولی با توان و پتانسیل بالا را در مقابل دونالد ترامپ که نوچههایی در عربستان و اسراییل هم دارد و در تقسیم و تحدید قدرت هم رسم ماندگاری برجای بگذارد اثر عملی ماندگارتری در تاریخ ایران خواهد داشت تا این که طمع نیکنامی زودگذر و کم اثر و یا تمنای صعود سیاسی برای پیرانه سری او را منفعل و به رئیسجمهور روشنفکر تبدیل نماید.