مدتی قبل پرونده قتل زهرا کاظمی در مصاحبه با علی یونسی وزیر وقت اطلاعات کشور دوباره ورق خورد. یونسی در آن مصاحبه اعلام کرد که مرتضوی از ماجرای کشته شدن کاظمی مطلع بوده اما سعی داشته که موضوع را به شکل دیگری جلوه دهد. مرتضوی اما بعد از اینکه مطبوعات بار دیگر به این پرونده پرداختند در جوابیهای اعلام کرد که به گذشتهاش افتخار میکند. اما مرتضوی چه گذشتهای دارد؟ از کجا کار قضاوت را آغاز کرد؟
سعید مرتضوی این روزها کلیدواژه بازخوانی اتفاقات جنجالی ایران در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ است. مرتضوی جوان خیلی زود توانست جای خود را بهعنوان یک قاضی در دستگاه قضایی پیدا کند و سالها در مناصب مختلفی از جمله قاضی و دادستان بهفعالیت مشغول بود. اما او خیلی زود درگیر حاشیه شد. از ماجرای توقیف مطبوعات در دهه ۷۰ تا ماجرای قتل زهرا کاظمی گرفته تا پرونده فاجعه کهریزک و تأمین اجتماعی نام سعید مرتضوی شنیده میشود.
روزنامه «ایران» در ادامه نوشت: مدتی قبل پرونده قتل زهرا کاظمی در مصاحبه با علی یونسی وزیر وقت اطلاعات کشور دوباره ورق خورد. یونسی در آن مصاحبه اعلام کرد که مرتضوی از ماجرای کشته شدن کاظمی مطلع بوده اما سعی داشته که موضوع را به شکل دیگری جلوه دهد. مرتضوی اما بعد از اینکه مطبوعات بار دیگر به این پرونده پرداختند در جوابیهای اعلام کرد که به گذشتهاش افتخار میکند. اما مرتضوی چه گذشتهای دارد؟ از کجا کار قضاوت را آغاز کرد؟
برای بررسی این موضوعات بهسراغ نعمت احمدی وکیل دادگستری که در جنجالیترین پروندههای مرتضوی در زمان قضاوت بهعنوان وکیل حضور داشته رفتیم. احمدی که خود نیز از کسانی است که با حکم مرتضوی بازداشت شده میگوید اگر مرتضوی بخواهد وکالتش را قبول میکنم.
مشروح گفتوگو با این حقوقدان و استاد دانشگاه در ادامه میآید:
شما کرمانی هستید و آقای مرتضوی هم کارشان را از دادگاه شهربابک در استان کرمان آغاز کردند. از زمان مسئولیت ایشان در کرمان آیا اطلاعی در دست هست؟
خیر، من در آن زمان در آنجا پرونده نداشتم. من از سال ۵۰ به تهران آمدم و در یک دوره کوتاه در ایام انقلاب دو منزله بودم و بین کرمان و تهران در رفت و آمد بودم و پروندهای در کرمان نداشتم اما یک مطلب درباره مسئولیت مرتضوی در دادگاه شهربابک مهم است. کشف آقای مرتضوی به دو شخصیت برمیگردد. آقای عباسعلی علیزاده که در آن زمان رئیس دادگستری استان کرمان بود و بعد از کرمان به مشهد رفت. او باعث انتقال مرتضوی به تهران شد. نفر دوم هم آیتالله محمد یزدی است. ایشان یک سابقه در شهربابک و سیرجان کرمان دارد و مدتی در آنجا تبعید بوده و داماد ایشان هم کرمانی هستند. آقای یزدی در شهربابک قبل از انقلاب روحانی شناختهشدهای بود. این دو نفر در کشف مرتضوی مؤثر بودند و البته رفتار امروز مرتضوی هیچ ربطی به این افراد ندارد. حالا اینکه او در شهربابک چه حرکتی انجام داد که منجر به انتقالش به تهران شد را نمیدانم.
بهخاطر دارید که نخستین مواجهه شما با آقای مرتضوی مربوط به چه زمانی است؟
بله. نخستین برخورد من با او به یک دیدار خارج از فضای دادگاهی برمیگردد. یک روز من به کمیسیون ماده ۱۸ که مسئولیتش با آقای صمدی اهری بود رفته بودم و در اتاق ایشان برای نخستین بار با مرتضوی دیدار کردم. آقای صمدی ما را به هم معرفی کرد و جلسه گرم و در فضای دوستانه برگزار شد و آقای مرتضوی بواسطه اینکه من معلم هستم و در دانشگاه تدریس میکنم به من گفت که در حال تحصیل فوق لیسانس است و میخواهد ادامه تحصیل دهد و من هم او را تشویق کردم که حتما به ادامه تحصیل فکر کند و صحبتهای ما به نصیحتهای شاگرد و معلمی گذشت. حدود نیمساعت این دیدار طول کشید. او در آن زمان در دادگاه ویژه مطبوعات و شعبه ۱۴۱۰ مجتمع شهید بهشتی مستقر بود. البته قبل از انحلال دادسرا به وسیله آیتالله یزدی در آن شعبه مستقر بود و بعد از تشکیل دادگاه کارکنان دولت او به این دادگاه رفت و بعد از اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب این اختیار داده شد که دادگاهها بتوانند شعب اختصاصی درست کنند که دادسرای کارکنان دولت تشکیل شد و در ماده ۳ این قانون اختیارات وسیعی به این دادگاهها داده شد. نکته جالب این است که بعد از تشکیل این دادسرا قاضی مستقر در این دادسرا از بدو الیالختم میتوانست حکم دهد و اجرا کند. از توهین تا قتل در این دادگاه بررسی میشد. اوضاع عجیبی بود. واقعاً سیستم خوبی نبود و حتی تصور آن روزها تن من را میلرزاند.
چرا؟
سیستم اینگونه بود که شما وقتی شکایت میکردید و پرونده به این دادگاه میرفت تمام مراحل بازپرسی، صدور حکم، اجرای حکم و حتی افسر پرونده یک نفر بود.
در دادگاه مطبوعات هم خود شما در مصاحبهای گفته بودید سیستم به این شکل بوده؟
بله. دادگاه مطبوعات هم همینطور بود. اما گاهی خودشان شاکی هم بودند. یعنی در کنار همه نقشها، نقش شاکی را هم اجرا میکردند. خدا را شکر میکنم که آن روزها گذشت.
شما در مصاحبهای گفته بودید که در ماجرای لایحه اصلاح قانون مطبوعات که روزنامه سلام به خاطر انتشار خبری درباره آن توقیف شد یک همکاری بین مرتضوی و سعید امامی وجود داشته است.
اصلاحیه قانون مطبوعات در آن زمان سر و صدای زیادی به پا کرد و حتی منجر به وقوع حادثه ۱۸ تیر شد. بعد از اعتراضات و کمی آرام شدن فضا، همان اصلاحیه یک سال بعد از سوی آقای مرتضوی به مجلس ارائه شد و به تصویب رسید. روزی که این اصلاحیه در مجلس به تصویب رسید و آقای مرتضوی در جایگاه تماشاچیان به مجلس رفته بود و بعد از تصویب این طرح در مجلس ششم او از فرط خوشحالی با صدای بسیار بلند اللهاکبری گفت که صدایش نه تنها در صحن علنی بلکه در تمام مطبوعات ایران و تحریریهها پیچید. مرتضوی عادت داشت که اول یک چیز را ابداع و به آن عمل میکرد و بعد آن را قانون میکرد. این روش مرتضوی بود. او در ترکیب هیأت منصفه دست میبرد. هیأت منصفه ذرهای مقاومت کرد، هیأت را منحل کرد.
چطور دست به این کارها میزد؟
آقای مرتضوی یک جریان است. برای شناسایی این جریان بهتر است با آقای قوامی رئیس کمیسیون قضایی مجلس ششم و آقای انصاریراد رئیس کمیسیون اصل نود این مجلس صحبت شود. انصاریراد و قوامی در مجلس ششم ساختار کمیسیونهای خود را متحول کردند و بهمعنای واقعی نمایندگی مردم را انجام دادند. در آن زمان وقتی که مرتضوی روی قانون اقدامات تامینی مصوب سال ۱۳۳۹ که متعلق به محکومینی که سابقه دارند و دایرکنندگان خانههای فساد و قمه و قدارهکشها بود، رأی صادر کرد این افراد اعتراض کردند. براساس این قانون که متعلق به ۴۰ سال پیش از آن تاریخ بود اگر اموالی در آن مکانهای فاسد که صاحبانش اصرار به تکرار جرایم مفسده داشتند وجود داشت میتوانست با صدور حکم علاوه بر بستن آن مکان فاسد، ابزار آنها را هم توقیف کند. آقای مرتضوی با استناد به این قانون روزنامهها را توقیف و تعطیل کرد. نخستین بار هم این قانون را نسبت به آقای شمسالواعظین پیاده کرد. من به دیدن آقای مرتضوی رفتم و نسبت به این مسأله اعتراض کردم. به او گفتم که این قانون منظورش اشخاص دیگر و جرایم مفسده است. شما حقوق خواندی و این حرف را نباید بزنی. او گفت در این قانون آمده که میتوان مؤسسه را بست. در جواب گفت من این حرفها را نمیفهمم و همینی که من میگویم درست است و با استناد به این قانون دفتر روزنامهها را بست و آنها را تعطیل کرد و ابزار را در اختیار گرفت. بواقع من که از سال ۵۰ دانشجوی این رشته و بعد استاد دانشگاه و وکیل دادگستری بودم از این استناد مرتضوی شاخ درآوردم. این کار به عقل هیچ احدالناسی نمیرسید. مرتضوی یک پدیده بود. مجلس در واکنش به این عمل مرتضوی بهعنوان مفسر قانون، برابر با اصل ۷۳ قانون اساسی استفساریه این قانون را بررسی و تفسیر خود را از این قانون نوشتند و به شورای نگهبان ارائه کردند. شورای نگهبان هم در پاسخ به مجلس و مرجع قانونگذاری و تفسیر قانون اعلام کرد که شما نمیتوانید این قانون را اینگونه تفسیر کنید و بحث نیمهتمام ماند. نمیگویم که این افراد با مرتضوی هماهنگ بودند اما این جریان بهشکلی از او حمایت کردند تا او بتواند دست به این کارها بزند.
میگویند در زمان ریاست ایشان در دادگاه مطبوعات، پروندههای غیرمطبوعاتی هم به ایشان ارجاع میشد.
دقیقاً. محمد رضا خاتمی نایبرئیس مجلس یا محسن آرمین نماینده مجلس، آقای مصطفی تاجزاده و افرادی دیگر تا پرونده مدیر کارخانه ارج و لو رفتن سؤالات کنکور پروندههایشان به مرتضوی در دادگاه ویژه مطبوعات ارجاع داده شد. او بعد از مدتی تبدیل به یک آچار فرانسه شد که همه پیچهایی که باز نمیشد را باز میکرد. او یک قاضی معمولی نبود. بلکه استاد ترفندها و تردستیهای قضایی است. دعا میکنم که پدیده مرتضوی در هیچ کشوری ظهور نکند.
نخستین دادگاهتان با آقای مرتضوی را به یاد دارید؟
نخستین دادگاهی که من بهعنوان وکیل در دادگاه آقای مرتضوی حاضر شدم دادگاه آقای شمسالواعظین بود. من آن زمان با روزنامه جامعه همکاری میکردم و مطلب میفرستادم. خانم فریبا توکلی وکیل آقای جلاییپور بود و بعد از آنکه آقای شمسالواعظین را خواستند آقای سیفزاده مسئولیت وکالت از ایشان را قبول کرد. بعد از مدتی من یک روز در دفتر روزنامه جامعه بودم که آقای شمسالواعظین از من خواستند که یک تیم حقوقی برای رسیدگی به این پرونده تشکیل دهیم و من هم به جمع وکلای ایشان پیوستم. من فردای آن روز به دفتر آقای مرتضوی رفتم. ماجرای دیدار من و آقای مرتضوی در دفتر آقای صمدی دو هفته پیش از این دیدار بود و لذا من با یک آشنایی قبلی به این جلسه رفتم. من در تمام مدت دادگاه با مرتضوی بحث و دعوا داشتم.
دلیل این جنگ و دعوا چه بود؟
به این دلیل که روحیه معلمی بر من غالب است تا وکالت. من به جلسات دادگاه به چشم کلاس درس نگاه میکنم و بههمین دلیل برخی کارهای او را که درست نمیدانستم به او تذکر میدادم و او هم چون قبول نمیکرد کارمان به بحث و دعوا میکشید. اما یک نکته را بگویم. میگویند عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو. مرتضوی با همه ایرادات و اشکالاتش در اتاقش همیشه باز بود. این حسن را داشت. الان درها بسته شده است. همیشه حتی اگر کارت را انجام نمیداد با خوشرویی برخورد میکرد. چندین بار هم به من تربت حرم امام حسین (ع) و تسبیح و جانماز کربلایی داد. البته گاهی این رفتارش واکنشهایی را هم به همراه داشت. او یک بار که همسر من و همسر آقای شمسالواعظین با هم به دادگاه رفته بودند تا پیگیر پرونده بازداشت من و البته پرونده آقای شمسالواعظین شوند، مرتضوی به خانم شمسالواعظین گفته بود حیف نیست که شما با خانم این آقای احمدی رفت و آمد داری؟ یعنی در خیلی از این مسائل هم ورود میکرد.
یکی از بدعتهای مرتضوی همان کاری بود که سعید امامی میخواست با مطبوعات انجام دهد و نتوانست. او به اتمام رساند. اگر هم این قانون و اصلاحیه قانونی عین همان طرحی که روزنامه سلام اعلام کرد که به وسیله مرتضوی پیشنهاد داده، نبود اما ادامه آن بود. بهنظرم سعید امامی عقلش به این مسائل نمیرسید و باید یک مشاور برای این اصلاحیه داشته باشد. نخستین کسی که بعد از این اصلاحیه در دادگاه محاکمه شد ماشاءالله شمسالواعظین بود. زمانی که ما در دادگاه حاضر شدیم که چرا در دادگاه یک روزنامهنگار نباید هیأت منصفه حضور داشته باشد آقای مرتضوی گفت که براساس اصلاحیه جدید فقط مدیرمسئول در حضور هیأت منصفه محاکمه میشود. ما نسبت به این تفسیرهای مرتضوی از قانون اعتراض میکردیم و به او قانون را میگفتیم اما او قبول نمیکرد. مرتضوی نماد و نمود قانونگریزی و اداره کدخداگونه یک نهاد بود.
آقای شمس الواعظین سر ماجرای پیشنهاد شما برای حضور در دفتر مرتضوی برای عید دیدنی یک گلایه هم نسبت به شما داشتند. ماجرای آن جلسه چه بود؟
نه! شمسالواعظین از من گلایهای نکرده است. آن متن بد منتشر شد. من و آقای شمس با هم دوستان نزدیک هستیم. شمس را اگر آن روز نمیگرفتند، فردا یا فرداهای آن روز میگرفتند چون مرتضوی عزمش برای گرفتن شمسالواعظین جزم بود. آقای شمسالواعظین سه نوبت بازداشت شد. دفعه اول بازداشت بود تا سند برایش گذاشته شود که ما در این نوبت بازداشت هر روز صفحات روزنامه را برای آقای شمسالواعظین به زندان میبردیم تا او بخواند و صفحات را بهعنوان سردبیر تأیید کند. در واقع ایشان از داخل زندان روزنامه را هدایت میکرد. ماجرای دادگاه شمسالواعظین خیلی پرسر و صدا بود و هر روز عکس دادگاه شمس یا اخبار مرتبط با پروندهاش صفحه اول روزنامهها بود. اما ماجرای آن عید دیدنی این بود که مرتضوی در این قضیه با پنبه سر برید. نوروز ۷۹ آقای مرتضوی به من زنگ زد که عید دیدنی من نمیآیید و اگر میآیید با آقای شمسالواعظین بیایید. تا جایی که من به خاطر دارم مرتضوی به شمسالواعظین هم زنگ زده بود اما شمس میگوید که من به او زنگ زدم. من به یک شرط موافقت کردم که به این عید دیدنی برویم و آن این بود که بررسی کنیم که آیا پرونده جدیدی برای آقای شمسالواعظین تشکیل شده است یا نه. از طرفی قبل از رفتن به عیددیدنی مرتضوی هم آقای سیفزاده را به دادگاه فرستادیم تا بررسی کند که رأی حکم دو سال و چند ماهی که در دادگاه اولیه برای آقای شمسالواعظین صادر شده بود به کجا رسیده و آیا برای اجرا ارسال شده است. سیفزاده بعد از بررسی گفت که پرونده هنوز در دست بررسی است. پس ما هنوز رأی قطعی برای این پرونده نداشتیم. از وضعیت که اطلاع پیدا کردیم راضی شدیم که برای تلطیف فضای دادگاه که در فضایی پرتنش برگزار میشد به این عید دیدنی برویم. من و آقای شمس به دادگاه رسیدیم و آنجا آقای غفور گرشاسبی مدیر روزنامه عصر آزادگان را هم دیدیم که با ما همراه شد. وقتی ما رسیدیم به حرف مشغول شدیم و آقای مرتضوی هم چند بار پشت میزش رفت و با کسی تماس میگرفت و میپرسید چی شد و بعد به آن طرف خط میگفت منتظرم. این رفت و آمد و صحبتها داشت حالتی پیدا میکرد.
احساس خطر کردید؟
احساس خطر نکردیم ولی حالت طبیعی هم نبود. بههمین دلیل چون کار داشتیم گفتیم که کمکم برویم. اتاق مرتضوی طبقه پنجم دادگاه بود. نمیتوانم بگویم حس ششم به ما گفت چه خبر است اما هیچ چیز حالت طبیعی نداشت. آقای شمس با سرعت از دادگاه خارج شد و شخصی از اتاق شیشهای که جلوی در برای اجرای احکام گذاشته شده بود بیرون آمد و به اشتباه دست من را گرفت. من اعتراض کردم. شخصی دیگر برای اینکه جویای ماجرا شود وارد شد و از کسی که دست من را گرفته بود پرسید با ایشان چه کار داری؟ فرد جواب داد گفتهاند شمس را بگیرم که آن فرد به مأمور گفت که شمسالواعظین این فرد نیست.
آقای شمسالواعظین کجا بود؟
از در خارج شده بود و در خیابان بود. آقای گرشاسبی هم با من شاهد ماجرا بود. آقای تشکری که همشهری آقای مرتضوی بود و مسئولیت اجرای احکام را در دادگاه برعهده داشت بهشمس گفت که شما بازداشتید. یک کاغذ فاکس به ما نشان داد که حکم شمسالواعظین بود. دادگاه پر از روزنامهنگارها و خبرنگارهایی بود که آقای مرتضوی آنها را هر روز بهدادسرا احضار میکرد. فضا خیلی شلوغ شد. شمسالواعظین از عصبانیت صدایش بالا رفت و آقای مرتضوی هم وارد صحنه شد. ما گفتیم رأی را به ما نشان بدهید. او یک کاغذ را به ما نشان داد و گفت این رأی است. ما به او اعتراض کردیم که این رأی روند قانونی را طی نکرده است و باید این رأی را به ما ابلاغ کنید. از مرتضوی خواستم که حکم را به من بدهد اما حکم را به من نداد و گفت شما میخواهید با حکم من پناهندگی بگیرید! در نهایت آقای شمسالواعظین را که با حربه به دادگاه کشانده بود به زندان فرستاد. نکته عجیبش این است که او از ترفندهای خاصی استفاده میکرد. به آقای شمس گفته بود هر روز انفرادی ۱۰ روز زندان محاسبه میشود. آقای شمس باور کرده بود و ۱۲۰ روز به انفرادی رفت تا ۱۲۰۰ روزش تکمیل شود و بیرون بیاید (میخندد). ایامی هم که آقای شمسالواعظین زندان بود مصادف با زندان خیلیها از جمله اکبر گنجی و عماد باقی و افراد دیگر بود. سهشنبهها که ما وکلا به زندان برای ملاقات میرفتیم بهدلیل شلوغی اتاق ملاقات، مسئولان زندان به ما اجازه داده بودند که در حیاط زندان زندانیها را ببینیم. ما هم در این فرصت شطرنجبازی میکردیم و گپ میزدیم و این فرصت برای ما فرصتی برای دورهمی شده بود. خدا را شکر که آن روزهای تلخ گذشت.
ماجرای بازداشت شما چه بود؟
پرونده شمسالواعظین باعث شناختهشدن وکلا شد. از طرفی یکی از ابداعات شمسالواعظین در مطبوعات ایران چاپ عکس نویسندگان مطالب در کنار مطلب بود. من هم به روزنامه جامعه مطلب میدادم. شمارگان روزنامهها هم آن زمان خیلی زیاد بود و برای همین من شناختهشده بودم. من از دهه ۵۰ در مطبوعات مینویسم و هیچگاه هیچ شکایتی از من به خاطر مطالبم نشده است. پس بهانهای برای بازداشتم نداشتند اما بهدنبال بازداشت من بودند. به همین طریق به یک طریقی یکی از موکلهای من که در زندان بود را دیده بودند و او گفته بود که احمدی حقالوکاله زیادی از من گرفته است. آقای مرتضوی قاضی بود. بعد به من گیر داد که چرا در ازای حقالوکاله، ماشین از موکل گرفتی؟ اینها بهانهای شد به سبک «چرا در دیزی بازه و کو تخم مرغ تازه» تا من را بازداشت کند و بعد ۶۰ میلیون وثیقه برایم صادر کرد و ۲۷ روز از قبول وثیقه برای آزادی من طفره رفت تا من در داخل زندان بمانم.
آقای مرتضوی هفته قبل، بعد از حاشیههایی که درباره عملکردش در پرونده زهرا کاظمی رخ داد گفت که به گذشته و کارهایش افتخار میکند. شما گذشته ایشان و عملکردشان را چگونه میبینید؟
روزی که این خبر را خواندم که مرتضوی گفته که من به گذشتهام افتخار میکنم خیلی تعجب کردم. این صحبتش توهین به همه مردم ایران و کسانی بود که به دست او محکوم شده بودند. من که خودم به وسیله آقای مرتضوی زندانی شدم برایم این صحبت مرتضوی توهین بود. اینکه برای من پرونده تشکیل داد و ۲۷ روز من را زندان کرد و بعد همان زیرمجموعه خود ایشان من را تبرئه کرد. این افتخار دارد؟ اینکه تفسیر شخصی از قانون کند افتخار دارد؟ کارنامه مرتضوی هیچ نقطه قابل دفاعی ندارد. پروندهاش سیاهتر از آن است که حتی با آب بخواهد پاک شود. بعد از بازداشتم توسط مرتضوی به او گفتم تو به خاطر کارهایت در همین نظام محکوم خواهی شد و به سزای کارهایت خواهی رسید. اما با این حال به او گفتم بهعنوان یک معلم حقوق حاضرم وکالتت را برعهده بگیرم.
الان هم با پرونده جدیدی که ازاو مطرح شده حاضرید هنوز هم وکالتش را برعهده بگیرید؟
قطعاً. من سر حرفم هستم. با همه بدیهایی که در حق من و سایر افرادی که به دست او ناجوانمردانه محکوم شدند، حاضرم وکالتش را برعهده بگیرم.
تنها دلیل این تصمیم احمدی نجات حیف و میل و نابودی کشور بود واقعا نمی تونم درک کنم این همه جهالت غیر از این بوده باشه.