منا امینی*؛ امیل دورکیم، جامعهشناس و نظریهپرداز بزرگ، پیوندها و مناسبات اجتماعی را به مثابهی رشتههایی تلقی مینمود که بر بنیان آن، جامعه ساخته و همبسته میگردد. به زعم دورکیم، در جوامع مدرن، تقسیم کار اجتماعی و گروهبندیهای اجتماعی و نهادهای حرفهای منبعث از آن، عاملی در استوار نمودن پیوندهای اجتماعی و برقراری همبستگی اجتماعی با حفظ تفاوتها میباشد.
به نظر میرسد درک این مناسبتها و اجرای همبستگی مبتنی بر ارزشهای در حال شکل گیری، یکی از مواردی باشد که جنبش حقوق زنان در ایران (اگر بتوان بر آن نام جنبش نهاد) برای ایجاد برندگی کافی در مناسبتهای پیشرو به آن احتیاجی مبرم دارد. فارغ از تمامی مثالهای نقضکننده، این تصور عمومی دربارهی رابطهی زنان با یکدیگر، چه در ساحت شخصی و چه در بستر اجتماعی و کاری وجود دارد که رابطهی بین آنها دچار معضلاتی است.
به بیانی دیگر، به لحاظ طبیعی و انسانشناختی هر اقلیتی همواره برای ایجاد ارزشهای لازم برای تفوق و یا حتی ایجاد برابری در مقابل اکثریت، تلاش میکند از طریق همبستگی، اتحاد و تشریک مساعی دست بالاتر را برای مفاهمه با اکثریت داشته باشد، در صورتی که به اندازهی کافی این رویکرد در زنان جامعه امروز وجود ندارد.
سهم کمتر از فعالیتهای اجتماعی، عدم دسترسی کافی به مشاغل مدیریتی و به رسمیت نشناختن برخی از حقوق زنان، میبایست منتج به حمایت بیشتر آنها از یکدیگر میشد، اما در عوض به نظر میرسد رویکردهای رقابتی و چشم و هم چشمیهای مخرب همچنان جای همبستگی مورد نیاز را تنگ کرده است.
برای درک چیستی و چرایی این واقعه میتوان، دلایل رفتارشناختی بسیاری را به عنوان فرضیههای پیشرو در نظر بگیریم، اما قطعا یکی از مهمترین آنها میتواند عدم تفکیک مناسب محورهای رقابت سالم باشد. خانمهابه طور غیرمستقیم و بر اساس هر وضعیتی با هم رقابت میکنند، زیرا هنوز به خوبی نیاموختهاند چگونه امیال، احساسات و اهداف درونی خود را بشناسند و آنها را به سمت واقعیتهای ملموس اجتماعی هدایت کنند.
بدیهی به نظر میرسد که این واقعه توسط مجموعه بازخوردهایی که در طول زمان توسط مردان ابراز شده است، شکل یافته است. زیبایی و توانایی بر انگیختن جنس مخالف که یکی از اصلیترین غرائز و تواناییهای زنان است، به عنوان محلی برای نبرد در نظر گرفته میشود، نبردی که برنده آن، نه توسط خود زنان و به صورت درون گفتمانی، که توسط جنس مردان تعیین میگردد و حتی خود آن نیز به میزان زیادی امری خدادادی و انتسابی است.
ذات این واقعه و بیاعتمادی زنان به یکدیگر میتواند یکی از اصلیترین دلایل عدم همبستگی مورد انتظار در میانشان باشد. در حقیقت اگر مبنای موفقیت را به جای اینگونه امور انتسابی به موارد اکتسابی همچون تواناییهای محاورهای، مدیریتی و یا علمی تغییر بدهیم، خواهیم دید که ارزشهای پیشین که مبنای مناقشه و طبعا آغاز روند تخریب عزت نفس زنان است، میتواند جای خود را به احترام به دستاوردهای یکدیگر بدهد.
اتفاقی که هم باعث پشتیبانی زنان از یکدیگر برای کسب جایگاههایی والاتر و مسئولیتهایی حساستر شده و هم منجر به تلاش بیشتر آنها برای بهرهمندی از این گونه مواهب اجتماعی و شخصیتی برای خویشتن خواهد شد.
برای این منظور، بدیهی است که نمیشود منتظر اقدام و یا دستورالعملی دولتی باشیم. کم نیستند زنان تاثیرگزار و موفق که در عرصهی فعالیتهای اقتصادی خصوصی، مسئولیتهای دولتی و شبهدولتی و یا در قالب سازمانهای مردم نهاد دست به اقدامات مفید و شایستهی تقدیر زدهاند.
زنان موفق را در هر حوزهای بیابیم، قدر بنهیم و ستایش کنیم و در انتشار هرچه بیشتر دستاوردهای یکدیگر کوشا باشیم. این مسیر، آغاز راهی است که در نهایت جایی اثر مثبتش را در روند کاری و یا جایگاه اجتماعی خودمان خواهیم یافت. این رویکرد، گام سادهای از همبستگی مورد انتظار برای اعتلاء جایگاه خودمان است و در صورت بیاعتنایی به این گونه از راهکارها، در نهایت ضرر آن متوجه خود ما خواهد گشت.
فعال حقوق زنان*