رضا صائمی منتقد سینما در یادداشتی که در روزنامه اعتماد منتشر شد درباره دلایل علاقه ایرانیان به فیلمهای هندی نوشته است.
اگرچه حالا «فيلم هندي» چيزي شبيه به واژه يا اصطلاح «فيلمفارسي» در ادبيات سينمايي ما شده كه به فيلمهاي سطحي و كليشهاي اطلاق ميشود اما طرح اين پرسش كه چرا ايرانيها فيلم هندي دوست دارند ناظر بر سينماي هند است نه آنچه تحليلگران سينمايي از فيلم هندي مراد ميكنند.
فارغ از همه تفاوتها و تشابهاتي كه ميتوان بين سينماي ايران و هند يافت در هر دو كشور سينما يك صنعت و سرگرمي جذاب و محبوب است و بين مخاطبان ايراني و هندي ميتوان خصوصيات و ويژگيهاي مشتركي يافت كه بخشي از اين علاقه كه حالا شايد دوطرفه هم شده باشد به همين علت برميگردد.
البته در تعارف آكادميك سينماي هند قلمرو وسيعتري دارد و عبارت است از فيلمهايي كه در سراسر شبهقاره هند توليد ميشود كه شامل فرهنگ سينمايي مناطق آندرا پرادش، آسام، بيهار، گجرات، هاريانا، جامو و كشمير، جاركند، كارناتاكا، مهاراشترا، كرالا، مانيپور، اديشا، پنجاب، راجستان، تاميل نادو، اوتار پرادش و بنگال غربي ميشود. همين خردهفرهنگهاي متنوع و بومي در اين شبهقاره، ظرفيت اين سينما را از حيث سوژهيابي يا بافت جغرافيايي و فرهنگي جهان سينمايي گسترش داده كه از اين حيث با كشور ما و تنوع قومي و زباني كه در آن وجود دارد سنخيت داشته و اين شباهت در مناسبات سينمايي آنها نيز سرريز ميشود. فيلمهاي هندي با ورودشان سرتاسر آسياي جنوبي، خاورميانه بزرگ، آسياي جنوب شرقي و شوروي سابق را تحت سيطره خويش درآوردند. سينما در هند به عنوان يك رسانه به سرعت محبوبيتي عمومي يافت به شكلي كه سالانه بيش از ۱۰۰۰ فيلم به زبانهاي مختلف هندي در اين سينما توليد ميشود. اين سينما در كشورهايي چون انگلستان و ايالاتمتحده امريكا، از ميان مهاجران، مخاطباني بينالمللي با زبانهاي مختلف يافته است.
در قرن بيستم، سينماي هند در كنار هاليوود و سينماي چين به جايگاهي جهاني دست پيدا كرد. در پايان سال ۲۰۱۰ گزارش داده شد كه ازنظر توليد سالانه، سينماي هند در رتبه اول قرار دارد و پسازآن سينماي نيجريه (ناليوود)، هاليوود و سينماي چين در رتبههاي بعدي قرار دارند. در حقيقت، فناوري پيشرفته راه را براي گذشتن اين سينما از هنجارهاي معين سينمايي در به دست دادن محصول و تغيير دادن ذائقه مخاطبان، بازكرده است؛ هند بزرگترين توليدكننده فيلم در جهان است. در سال ۲۰۰۹، هند درمجموع ۲۹۶۱ فيلم سلولوئيدي ساخت كه شامل ۱۲۸۸ فيلم بلند ميشده است؛ اما آنچه موجب ميشود مخاطبان ايراني به فيلمهاي هندي علاقهمند باشند را بايد در روانشناسي فرهنگي دو ملت جستوجو كرد. ضمن اينكه بايد اين را هم به ياد داشت كه اين علاقه درگذشته بيشتر بوده و عاشقان سنتي سينماي هند در ايران به فيلمهاي امروزي سينماي هند انتقاد دارند كه شبيه به سينماي غرب شده و كمتر ميتوان از نشانههاي فرهنگ اصيل هندي در آن سراغ گرفت. فارغ از عوامل سينمايي، جايگاه زبان فارسي در هند خودش ميتوان به عنوان عامل فرامتني يا زيرساختي دركشش بين دو ملت تاثير بگذارد. از حيث مخاطبشناسي سينما نيز ملودرام بهويژه ملودرامهاي خانوادگي و عاشقانه بين مردم دو كشور طرفداران زيادي دارد بهويژه ملودرامهاي اشكآور. سنخيتهاي فرهنگ شرقي را هم به اين عوامل اضافه كرد كه موجب ميشود مخاطبان دو كشور موقعيتهاي درام يا تراژيك همچنين شخصيتهاي و قهرمانهاي سينمايي يكديگر را بهتر درك كرده و دوست داشته باشند. ضمن اينكه ايرانيان به پايان خوش قصهها و فيلمها علاقه دارند و اين عنصر در فيلمهاي هندي پررنگ است. اهميت نهاد خانواده، همبستگيها و دلبستگيهاي عاطفي نيز ازجمله عوامل فرهنگي و رفتاري هستند كه گرايش مخاطب ايراني به تماشاي فيلم هندي را بيشتر ميكند. البته در شرايط كنوني هنديها نيز به سينماي ايران و بازيگران آن علاقهمند هستند كه محبوبيت محمدرضا گلزار در هند را ميتوان يكي از مصاديق آن دانست. او كه در فيلم «سلام بمبئي» حضور داشته و با يك بازيگر هندي همبازي شده از سوي سينماگران هندي با چند پيشنهاد مواجه شده و تيپولوژي او با استراتژي فيلمهاي هندي همخواني دارد. جالب اينكه اين حس متقابل از سوي هنديها به سينماي ايران هم هست. نمونهاش همين خانم ديا ميرزا بازيگر هندي فيلم «سلام بمبئي» است كه اعلام كرده است: «هميشه فيلمهاي ايراني را دنبال ميكردم. در ميان فيلمسازان ايراني بيشتر به آثار عباس كيارستمي و مجيد مجيدي علاقهمندم.»
مجيد مجيدي كه اكنون فيلم «آنسوي ابرها»ي او در هند اكران شده قصد دارد دومين فيلمش را هم به نام «معدن طلا» جلوي دوربين ببرد. مجيدي درباره سينماي هند حرفهايي زده كه بخشي از علاقه ايرانيها ازجمله فيلمسازان ايراني به سينماي هند يا فيلمسازي در هند را ميتوان در آن بازشناسي كرد. به گفته مجيدي: «روحي ناميرا در مردم اين كشور وجود دارد و اميد آنها براي زندگي باوجود همه سختيها باوركردني نيست. بر اين باورم كه هند داستانهاي زيادي براي گفتن دارد و تنوع فرهنگي و مردمي كه از قلمروهاي مختلف هستند، سر منشأ اين داستانها هستند» همين حس اميد و مبارزه دردل سختيها و بدبختيها كه مجيدي به آن اشاره ميكند به عنوان يك كنش و موقعيت موردعلاقه مخاطبان ايراني هم هست كه ميتواند سينماي هند را براي آنها جذاب كند. ضمن اينكه نوعي نوستالژي در ارتباط با فيلم هندي وجود دارد كه از گذشته شكلگرفته و بهويژه با برخي فيلمهاي هندي به خاطرهاي ماندگار بدل شده است. مثلا هنوز فيلمهاي «شعله» يا «بگذار گريه كنم» يا فيلم «قانون» به عنوان فيلمهاي محبوب هندي در نزد ايرانيان جايگاه ويژهاي دارند. خود مجيدي هم شناختش را از سينماي هند به تجربههاي گذشته مرتبط ميداند و ميگويد: «من سينماي هند را از وقتي خيلي جوان بودم تماشا ميكردم. احساس نزديكي زيادي به راي و فيلمهايش داشتم و انساندوستي او را تحسين ميكردم. با شيام بنگال و آثارش هم خوب آشنا هستم. آثار مرينال سن را هم ديدهام.»
درواقع تاكيد مجيدي به عنوان يك فيلمساز ايراني به سينماي هند بر سويه شناختي و انسان شناسانه مشتركي است كه بين يك مخاطب ايراني با مولفههاي سينماي هند وجود دارد. شايد به همين علت است كه فيلمها يا سريالهاي ژاپني و كرهاي هم در ايران طرفدار دارد. بهعبارتديگر اشتراكاتي كه در زيست- جهانبين ملل شرق ازجمله بين ايران و هند كه مشتركات فرهنگي زيادي هم دارند موجب شده تا جهان سينمايي آنها نيز دستكم در بازنمايي و ترسيم محتويي اثر و درونمايه و مضمون آن به هم نزديك و شبيه شود و اين مساله امكان همذاتپنداري بيشتري مثلا نسبت با سينماي غرب در مخاطبان ايراني ايجاد ميكند و سينماي باليوود در كنار سينماي هاليوود به دو نوع متفاوت اما جذاب و پركشش براي مخاطب ايراني بدل ميشود.
واقعيت اين است كه در بازخواني ريشههاي علاقه ايرانيان به سينماي هند بايد دلايل آن را در دو ساحت برونمتني و درونمتني جستوجو كرد. در بين دلايل برونمتني بايد به سنخيت و شباهتهاي فرهنگي، تمدني و تاريخي بين دو ملت اشاره كرد و مراوداتي كه همواره بين مردم دو كشور وجود داشته و در بين عوامل درونمتني بايد ساختار و زبان سينمايي و عناصر و مولفههايي مثل ملودرام، روابط عاطفي، قصهگو بودن، برجستگي داستانهاي عاشقانه و حتي موسيقي و شعر و ترانه را در نظر گرفت.
اين عوامل موجب مماس شدن و انطباق و همخواني جهان سينمايي فيلمهاي هندي و زيست- جهان عمومي يا عامه مخاطبان ايراني منجر شده كه حاصل آن تمايل و علاقه مخاطبان ايراني به فيلمهاي هندي است؛ مثلا اگر همين فيلم «پشت ابرها» را در نظر بگيريم قصه آن درباره رابطه عميق و مهربانانه خواهر و برادري نوجوان در هند امروز است. قصهاي كه جهان انساني و اخلاقي آن به علائق يا ويژگيهاي مشترك زيباييشناسي و محتوايي دو ملت ايران و هند نزديك است و بازنمايي دغدغهها و دلمشغوليهايي است كه عموم مخاطبان ايراني و هندي با آن احساس همدلي و همراهي ميكنند.
به اين موارد بايد سهلالوصول بودن فيلمهاي هندي از حيث دراماتيك را هم افزود كه قصههاي سرراست و قابلفهمي دارند و از پيچيدگيهايي در روايت برخوردار نيستند و همين موجب ميشود تا عامه مخاطبان ايراني بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. اگرچه ممكن است از منظر نقد سينمايي و نگاه هنري و زيباييشناسي فيلمهاي ارزشمندي نباشند. يكي از اين ضعفها پررنگ بودن رگههاي سانتي مانتال در فيلمهاي هندي است اما غالب مخاطبان عام ايراني اين گونه فضاها را دوست دارند و برانگيختگيهاي عاطفي در فيلمهاي هندي با رفتارشناسي آنها انطباق دارد. لذا برخي سويهها و مولفههاي مشترك دراماتيك از يكسو و برجستگي عناصر رمانتيك از سوي ديگر موجب شده تا فيلمهاي هندي در ميان عموم مخاطبان ايراني طرفدار داشته باشد.