bato-adv
کد خبر: ۳۴۹۹۶۴

روسری بر چوب؛ پلیس با این دختران چه کند؟

دختر می پرسد: جرم من چیست؟ مأمور یا فرماندۀ پلیس می‌گوید: اخلال در نظم عمومی. دختر می‌پرسد: اختلال؟ پلیس می‌گوید: اختلال، نه! اخلال. به یاد فیلم وودی آلن می‌افتم و صحنه سرقت از بانک که برسر کلمه تپانچه یا کمانچه بحث می‌کنند!
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۷ - ۰۴ اسفند ۱۳۹۶

عصرایران نوشت: دختر می پرسد: جرم من چیست؟ مأمور یا فرماندۀ پلیس می‌گوید: اخلال در نظم عمومی. دختر می‌پرسد: اختلال؟ پلیس می‌گوید: اختلال، نه! اخلال. به یاد فیلم وودی آلن می‌افتم و صحنه سرقت از بانک که برسر کلمه تپانچه یا کمانچه بحث می‌کنند!

طی 24 ساعت گذشته دو فیلم دربارۀ یک اتفاق واحد در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی دست به دست شده و به اندازۀ چند برنامه تلویزیونی - زمانی که بیننده داشت و نه حالا که تنها چند برنامۀ آن دیده می‌شود- دیده شده است.

در فیلم اول پلیس یا فرماندۀ پلیس را می‌بینیم که از دختر جوانی که روسری خود را بر سر چوب کرده تا بگوید آن را دوست ندارد با لحن آرامی می‌خواهد پایین بیاید و به اصطلاح مرسوم شر به پا نکند! البته تهدید هم نمی‌کند با آر پی جی می‌زنم!

حداقل لحنی که من شنیدم و دست‌کم در آغاز، پدرانه است و می‌توان حدس زد که احساس می‌کند با دختر خودش صحبت می‌کند. در پایان البته اتفاقی می‌افتد که تصویر اول را ضایع و زایل می‌کند.

مخاطب، دختری است که نمی‌داند چرا در هیچ فیلم خارجی و هیچ جای دنیا هیچ نیروی پلیسی برای نوع پوشش مردم مأموریت ندارد و در بین 7 میلیارد نفر جمعیت دنیا چرا این اتفاق تنها در حوزۀ جغرافیایی ما رخ می‌دهد و در جاهای دیگر دنیا پوشش تابع عرف است و حتی تازگی‌ها کارگردانان ارزشی ما هم به کشورهای دیگر می‌روند تا بتوانند از تصویر دختران بی‌حجاب استفاده کنند. (صحنۀ دختر خلبان در «به وقت شام» حاتمی کیا یا فیلم در حال تبلیغ مجید مجیدی را به یاد آورید).

در سفر لبنان که 10 سال قبل میسر شد خبرنگار یک روزنامه اصول‌گرا در طول مسیر از نماینده حزب الله لبنان پرسید با این دختران کنار ساحل نشسته برخورد نمی کنید؟ اشاره او به دختران جوان و زیبایی بود که موهای خود را به باد سپرده بودند. مترجم از ترجمه عذر خواست و توضیح داد که پرسش بی‌ربط و سوء تفاهم برانگیز است. خبرنگار اما اصرار کرد و جوان لبنانی با شگفتی تمام گفت: با کی برخورد کنیم؟ با دختران خودمان؟ به چه جرمی و چرا؟ این قدر سؤال برای او عجیب بود که همه مداخله کردیم تا بحث پایان بیابد. در مخیله او که با اسراییل جنگیده بود نمی‌گنجید که باید برود سراغ هم وطن خود!

در فیلم اول فرمانده پلیس با لحن محترمانه از دختر جوان - که روسری یی را که دوست ندارد بر سر چوب کرده - می خواهد پایین بیاید و دختر جوان - که مانند هزاران دختر ایرانی با حجاب یا کم حجاب و فارغ از بحث حجاب زیبا و جسور هم هست - از پلیس می‌پرسد: جُرم (اتهام) من چیست؟ فرمانده با لحن خوب پاسخ می دهد: اخلال در نظم عمومی.

دختر می گوید: اختلال در نظم عمومی؟ آقای پلیس باز با شکیبایی می گوید: اختلال نه. اخلال. چند مرتبه این گفت و گو تکرار می‌شود تا دختر در می‌یابد جُرم و در واقع اتهام او این است: اخلال در نظم عمومی (ماده 618 قانون مجازات اسلامی).

آن قدر این بخش جالب است که بیننده بلا تشبیه یک آن به یاد صحنه مشهور فیلم « پول ها را بردار و برو» ی وودی آلن می افتاد که سارقین به تحویل‌دار بانک یادداشت می‌دهند که «یک تپانچه به سوی شما گرفته شده. موجودی بانک را تحویل دهید» و تحویل‌دار بانک یادداشت را دست به دست می‌کند تا بقیه کارمندان هم نظر دهند و آن کلمه را بخوانند و ببینند تپانچه است یا کمانچه ! و اصل موضوع در حاشیه قرار می‌گیرد.

اینجا هم دو سه بار دختر و پلیس بر سر واژۀ اخلال و احتلال گفت و گو می کنند. در نهایت دختر به پایین هُل داده می شود و خوشبختانه با پا پایین می آید. می نویسم خوش بختانه چون ممکن بود خدای نا‌کرده سر او به جدول بخورد و یک فاجعه غیر قابل جبران به بار بیاید.

در فیلم دوم اما تنها صحنه آخر را می بینیم و انگار پلیس بی هیچ منطقی به دختر جوانی که آرام روی سکو ایستاده و روسری یی را که دوست ندارد بر چوب کرده یورش می برد و به سوی جدول پرتاب می کند. یکی دو کانال تلگرامی هم تصویر آن فرمانده را به عنوان یک مجرم منتشر و خواستار شناسایی او شده اند. هم او که بر «اخلال» و نه « اختلال» تأکید داشت.

این ماجرا را از چند منظر دیگر می توان بررسید و به بهانه آن چند نکته را باز گفت:

نخست: با این که در 40 سال گذشته تبلیغ حجاب و تهدید بی حجابی بر پایه شرع بوده اما این گفت و گو کاملا عرفی است. آن قدر موضوع عرفی و از قالب شرعی خارج شده که در برنامه تلویزیونی با اجرای بیژن نوباوه وطن در شبکه چهار سیما حجت الاسلام سوزنچی می گوید: «رنگ مشکی برای حجاب خیلی هم خوب است. ببینید ماشین مشکی چه قدر شیک است. درست است که زود به زود کثیف می شود اما خیلی شیک است!»

( در قالب شرعی روحانی باید از مجازات های اخروی بگوید ولی وقتی از روحانی با عنوان آقای دکتر و استاد دانشگاه یاد می شود و مثال اتومبیل مشکی شیک را می آورد و در جامعه پای پلیس و بحث جریمه به میان می آید یعنی از قالب شرعی یا صرفا شرعی خارج شده است و قانونی با استتفاده از نیروی پلیس به اجرا در می آید).

در این فیلم دختر می پرسد اتهام من چیست و پلیس می گوید اخلال در نظم عمومی. این دختر و هزاران مانند او روزها در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی پرورش یافته و شب ها فیلم ها و سریال های تلویزیون جمهوری اسلامی را دیده اند که زنان و دختران با روسری به رخت خواب می روند و با روسری از بستر بر می خیزند و در مقابل شوهر و محارم خود هم حجاب دارند. این قضیه آن قدر پذیرفته شده بود که وقتی در کارتونی یا انیمیشنی ایرانی در شبکه پویا وقتی مادری در خانه و نزد بچه ها و شوهر خود حجاب نداشت جنجال به پا شد و اتفاقا سازنده کارتون توضیح داد تبلیغ حجاب این است که بچه بداند کی و کجا روسری یا چادر سر کند تا با دلیل آن آشنا شود نه آن که خیال کند یونیفورمی است که در خانه هم باید بپوشد.تازه این که فیلم سینمایی نیست انیمیشن و کارتون است!

در این فیلم هم می بینیم دختر بر چوب کردن روسری را غیر عادی نمی داند. چالش اصلی همین است. اگر بحث گناه است آیا درباره گناهان دیگر مانند غیبت و دروغ و نماز نخواندن هم پلیس می فرستند؟ اگر جنبه قانونی دارد بر سر آن می خواهند بحث کنند.

دوم- اخلال در نظم عمومی در ماده 618 قانون مجازات اسلامی این گونه تعریف شده است: «هیاهو، جنجال، حرکت غیر متعارف، تعرض به افراد، سلب آسایش و آرامش عمومی و بازداشتن مردم از کسب و کار». مجازات آن هم سه ماه تا یک سال حبس و تا 74 ضربه شلاق است.

با توجه به سکوت دختر که تنها روسری را بر چوب کرده طبعا ذیل «هیاهو و جنجال و تعرض و بازداشتن مردم از کسب و کار» قرار نمی گیرد و تنها « حرکت غیر متعارف» است. اما اگر همان زمان که پلیس می گوید حرکت غیر متعارف است دیگران هم بی آن که بر چوب کنند روسری ها و شال های شُل شده را از سر بیندازند باز هم غیر متعارف محسوب می‌شود؟ 20 سال پیش مانتو جلو باز هم غیر متعارف بود اما آن قدر پوشیدند - و در واقع نپوشیدند- که دیگر چه بسا غیر متعارف به نظر نرسد.

بانو سیمین بهبهانی شاعر فقید در بیان خاطره‌ای طعنه‌آمیز می‌گفت « پس از مراجعه به اداره‌ای و تفتیش و تذکر های لازمه راهی اتاق مربوطه شدم اما در راهرو مأمور به دنبالم دوید و چنان فریاد کشید «خانم، خانم بهبهانی! گوش‌تان» که من وحشت زده یک لحظه فکر کردم گوشم زخمی شده یا مثل گوش ون سان ون گوگ بریده شده و دارد خون از آن می چکد و خودم خبر ندارم اما بعد متوجه شدم که گوش من از روسری بیرون افتاده و اسباب نگرانی مأمور فراهم آمده است» و او نیست تا دختران امروزی را ببیند که بعضا گوش را بیرون می‌اندازند.

سوم هم این که آقای پلیس نمی‌گوید جرم تو کشف حجاب است. چون احتمالا می‌داند در این صورت بحث مادۀ 638 قانون مجازات اسلامی پیش می‌آید که در آن آمده است:« زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از 10 روز تا دو ماه یا از 50 هزار تا 500 هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد.»

احتمالا پلیس می‌دانسته اگر به این ماده اشاره کند دختر چه بسا یک تراول 50 تومانی درآورد تا جریمه خود را پرداخته باشد.

دوباره تأکید می‌کنم برداشت غالب، وجه قانونی است و قانون مجازات اسلامی هم بر پایۀ تعزیرات و نه نص شرع نوشته شده است و گرنه در شرع که ما مجازات 5 هزار تومان تا 50 هزار تومان جریمه نداریم.

سوم: مأمور یا فرماندۀ پلیس به اخلال در نظم عمومی اشاره می‌کند. نه می‌گوید گناه است چون دورادور او دختران و زنان دیگر نیز حجاب‌های کمی دارند. نه می‌گوید عمل ضد انقلابی است چون در این حالت نیروهای دیگر باید وارد صحنه شوند و نه می‌گوید فساد است. چون خود پلیس بهتر از هر کس می داند زنان فاسدی که تن‌فروشی پیشه کرده‌اند چه‌گونه‌اند و چگونه رفتار می‌کنند هر چند آنها هم کم گرفتاری برای پلیس نیستند. نه حتی مانند برخی مقامات از لفظ «شوخی کودکانه» استفاده می‌کند چون بازی بچه ها را که پلیس بر هم نمی زند.

پیش‌تر معاون اجتماعی و پیش‌گیری از وقوع جرم دادگستری اخلال در نظم عمومی را این‌گونه تعریف کرده بود: «هر نوع رفتاری که افراد جامعه را به زحمت اندازد و آسایش و آرامش آنها را بگیرد». اما آیا بر چوب کردن روسری افراد جامعه یا همه افراد را به زحمت می اندازد و آسایش و آرامش آنها را می گیرد؟ این تفسیر هم البته هست که در نظام اسلامی منظور از جامعه، جامعۀمتدینین یا جامعۀ وفاداران است و همین که آنها به زحمت بیفتند کفایت می‌کند.

بگذارید مثال ملموس‌تر بیاورم. به لطف اقتصاد بسامان و تحقق جامعۀ آرمانی که در نظر داشتیم نویسندۀ این سطور ناگزیر از کار در دو جای مختلف و البته خوش بختانه هر دو مربوط به حوزۀ رسانه است.

حین خروج از دفتر اول انبوه دختران دبیرستانی را می بینم که غالبا مقنعه های سیاه را از سر به در یا با روسری تعویض می‌کنند و پیداست که علاقه ای به آن ندارند و سال ها ترساندن معلم دینی یا تهدید به کسر نمرۀ خانم ناظم و نوشته‌های نصب شده بر دیوار مدرسه کارگر نیفتاده است.

حین ورود به دفتر دوم اما انبوه دختران دبیرستانی دیگری را با چادر مشکی می‌بینم که از یکی از انواع «مدارس خاص» یا شاهد خارج می شوند و رفتاری کاملا متفاوت دارند و نه تنها با مقنعه که با چادر هم مشکل ندارند.

محور این گفتاراما پلیس است. نه می تواند تماشا کند چون مأموریت دارند با «اخلال در نظم عمومی» مقابله کنند. نه می‌تواند به زور زیاد متوسل شود چون لحظه لحظه رفتار آنها ضبط و در فضای مجازی و به تبع شبکه های تلویزیونی ماهواره ای پخش می شود و انگار در مقابل ده ها هزار و بلکه بیشتر دارد کاری را انجام می‌دهد.

مهم تر اما احساس خود پلیس است. چه بسا به یاد دختر خود می‌افتد.

کوتاه این که غرض از این نوشته دو نکته است:

یکی همان‌که در صدر گفتار آمد. دربارۀ رفتارها با تماشای یک تکه از فیلم قضاوت نکنیم. هر چند که اگر یک ساعت نصیحت کنی و دست آخر به خشونت و برخورد فیزیکی رو آوری قبلی ها بر باد می‌آورد. جامعۀ اسلامی تماس مرد پلیس با دختر جوان را نمی پسندد. در جوامع مدرن هم هر تماسی قبل از اجازۀ طرف مقابل سرزنش می شود و گاه ممنوع است. پلیس البته برخورد می کند اما با جرم بیّن و اگر روسری بر چوب کردن جرم بیّن است در قانون اضافه کنند.

دیگری این که جامعه برخورد پلیس با بزهکار و دزد و مجرم را می‌پسندد و ستایش می‌کند. اما وقتی دختر می‌پرسد: جرم من چیست یعنی من مجرم نیستم. در حالی که هیچ دزد و قاتل و متجاوز و کیف‌قاپ و اخّاذ و زورگیری از پلیس نمی‌پرسد جرم من چیست و مقابل او راست راست نمی‌ایستد بلکه به سرعت پا به فرار می‌ گذارد و و قتی دستگیر می شود چهرۀ خود را با دست می پوشاند نه آن که در اینستاگرام تصویر خود را منتشر کند. پس مشکل و چالش اصلی پلیس این است که مامور مقابله با رفتاری شده که انجام دهنده و دیگران یا بخشی از جامعه جرم نمی داند و این خیلی تفاوت دارد با گرفتن دزد که هم خودش می داند بد است هم دیگران. درباره قضاوت لایه های سنتی و مذهبی هم دقت کنیم گناه همان جرم نیست.

می خواستم بنویسم پلیس، دختران را درک کند و بداند که همه یک سبک زندگی را نمی‌پسندند. اما اگر پلیس بخواهد درک کند سر و کلۀ دیگران پیدا می‌شود که چه بسا درک متفاوتی دارند. پس بگذارید بگوییم پلیس را باید درک کنیم. مأمور مقابله با رفتاری شده که خیلی‌ها و بخشی از جامعه جرم نمی‌دانند و اگر بدانند مثل جریمه رانندگی با وجه نقد قابل جبران و قانون آن را قابل تغییر می‌دانند. خود پلیس هم البته باید بداند رفتار او ضبط و پخش می‌شود و شاید کسانی بپسندند و حمل بر قاطعیت کنند اما او در همین جامعه زندگی می کند.

یکی از این خیلی‌ها شاید خود آقای پلیس باشد که شاید فیلم او را دخترش هم در گوشی داشته باشد و شب از بابا بپرسد بابایی! واقعا این تویی؟ در نگاه او بابا قهرمانی است که تنها سراغ دزد، قاچاقچی، کیف قاپ، زورگیر و قاتل می‌رود و دوست ندارد پدر خود را این گونه ببیند: کسی که دختر جوان را از بالای سکو به پایین پرتاب می‌کند و دل توی دل بیننده نیست که نکند بلایی سر او آمده باشد...

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv