اینطور نبود که ژولیوس سزار به صورت مادرزادی از گاوها بترسد و به عبارت دیگر به گاوهراسی مبتلا باشد. او همان کسی بود که بخشهای بزرگ و اصلی اروپای امروزی را تحت تسلط خود درآورده و مردم این مناطق را به زیر یوغ خود برده بود.
ژرمن، عظیمالجثه و خونخوار: این ویژگیهای گاوی بود که هرمان گورینگ مد نظر داشت؛ گاوی که در حد و اندازههای شکارچیان آلمانی باشد! و بدین ترتیب بود که محققان و دانشمندان دست به کار پرورش گاوی منطبق با تصورات گورینگ شدند، گاوی که بتوان آن را در یک پارک حیات وحش اولیه ویژه نازیها به نمایش گذاشت و نظر مردم را به تواناییهای مردان هیتلر جلب کرد.
به گزارش تاریخ ایرانی به نقل از اشپیگل، اینطور نبود که ژولیوس سزار به صورت مادرزادی از گاوها بترسد و به عبارت دیگر به گاوهراسی مبتلا باشد. او همان کسی بود که بخشهای بزرگ و اصلی اروپای امروزی را تحت تسلط خود درآورده و مردم این مناطق را به زیر یوغ خود برده بود.
سزار سرزمین مردم آلپ یا سوئیس امروز و بخشهای بزرگی از آلمان را به تسخیر درآورده و بر همه اقوام آلمانیزبان غلبه کرده و اقوام رومی را نیز مغلوب کرده بود. بیتردید چنین فرمانروایی نمیتوانست فردی ترسو و بزدل باشد و آن گاوها نیز از نظر سزار چندان غولآسا و وحشتناک نبودند. سزار در یادداشتهای خود آورده است: «آن هیولاهایی که در جنگلهای ژرمنها زندگی میکنند، تقریباً به بزرگی فیلها هستند» و البته سزار در ادامه از قدرت و حالت تهاجمی این گاوها نیز نوشته است: «این گاوها نه به انسان و نه به حیوانات رحم نمیکنند و تنها با حفر گودالهای بزرگ میتوان آنها را شکار کرد.»
این گاوهای اولیه که به گاوهای جنگی نیز شهرت دارند واقعاً هم موجودات وحشتناکی بودند، موجوداتی به ارتفاع ۱.۸۵ متر که تنها شاخهایشان ۸۰ سانتیمتر بود و در مقایسه با گاوهای اهلی امروزی بسیار سنگین وزن بوده و زیستگاههای آنها جنگلهای اولیه آسیایی - اروپایی بود. تصاویری از این گاوها بر روی دیوارههای غارهای انسانهای اولیه در ۲۰ هزار سال پیش دیده میشود. در داستان اسطوره آلمانی یعنی زیگفرید نیز از «چهارپایانی قدرتمند و عظیمالجثه» روایتهایی وجود دارد.
اما شوربختانه ژرمنها نسل این حیوان عظیمالجثه را برانداختند و دیگر اثری از آن نیست و آخرین نمونههای این گاوها در سال ۱۴۷۰ و در منطقه بایرن وجود داشت و پس از آن هرگز دیده نشد. با این حال شماری از آنها جان بدر برده و در قلمرو لهستان زندگی میکردند که البته تا سال ۱۶۲۷ توسط شکارچیان و دیگر حیوانات وحشی شکار شده و منقرض شدند.
بدین ترتیب به نظر میرسید که داستان آن گاوهای اولیه به پایان رسیده باشد. اما ظاهراً بعدها بار دیگر و در دوره حاکمیت ناسیونال سوسیالیستهای آلمان، سروکله این گاوها پیدا شد زیرا نوادگان ژرمنهایی که از زمان سزار کمر به نابودی این گاوها بسته بودند، بر آن شدند که بار دیگر نسل آنها را احیا کرده و زنده کنند.
در این میان هرمان گورینگ شخصاً آرزو داشت که بتواند اینگونه گاوهای منقرض شده را بار دیگر زنده کند و صد البته پس از احیای آنها شکارشان کند و از کشتن آنها لذت ببرد زیرا گورینگ نه تنها مؤسس و بنیانگذار سازمان مخوف گشتاپو و فرمانده نیروی هوایی قدرتمند آلمان نازی، بلکه از سال ۱۹۳۴ منصب «میرشکار رایش» را نیز بر عهده داشت و از این طریق هم به پیشوایش یعنی هیتلر خدمت میکرد. گورینگ عکسهای زیادی همراه با حیوانات وحشی که خودش شکار کرده دارد و این عکسها غالباً در منطقه رومینترهایده گرفته شده است؛ همان منطقهای که در سال ۱۹۳۶ به دستور گورینگ برای ساخت «شکارگاه رایش» در نظر گرفته شد.
از نظر گورینگ تنها مورد مناسب و درخور برای شکارچیان «اصیل ژرمن» همان گاوهای عظیمالجثه و اولیه بودند که البته نسلشان منقرض شده بود. اما ظاهراً دو محقق و دانشمند میتوانستند این مشکل گورینگ را حل کنند یعنی «لوتز و هاینتز هِک». برادران هک در واقع مدیریت باغ وحشهای برلین و مونیخ را بر عهده داشتند اما از سالهای دهه ۱۹۲۰ در رابطه با احیای نسل حیوانات و چهارپایان منقرض شده فعالیت میکردند.
لوتز هک عقیده داشت: «هیچ موجود زندهای که صفات مادرزادی و زنده آن هنوز وجود دارد منقرض نمیشود.» به عبارت دیگر طرح برادران هک بر این اساس استوار بود که وقتی هنوز گاوهای زندهای که نوادگان گاوهای اولیه محسوب میشوند وجود دارند و تولیدمثل میکنند، میتوان بار دیگر از طریق همین گاوها یک گاو اولیه را تولید کرد.
برادران هک از سوی گورینگ مأموریت یافتند که به کمک تصاویر موجود از گاوهای اولیه اقدام به بازتولید این جانور کنند. به همین خاطر بود که برادران هک برای یافتن گاوی که تا اندازهای شبیه به آن گاوهای نخستین و به ویژه برخوردار از صفات تهاجمی باشد دور دنیا را گشتند و بالاخره پس از سالها گاوهایی شبیه به گاوهای باستانی مدیترانه را تولید کردند. این گاوها در واقع از تلفیق گاوهای وحشی اسپانیایی، گاوهای مناطق استپی مجارستان و دیگر مناطق جهان تولید شدند و از نظر وحشیگری و خشم یادآور همان گاوهای اولیه ژرمن بودند.
در نهایت لوتز هک اعلام کرد: «تلاشها به نتیجه رسید و ما موفق شدیم!» در پاییز سال ۱۹۳۸ بود که برادران هک نمونههایی از گاوهایی را که امروزه به گاوهای هک شهرت دارند در شکارگاههای گورینگ در رومینترهایده و شروفهایده در نزدیکی برلین رها کردند. به گفته هک: «ما این گاو را بالاخره تولید کردیم، حداقل ظاهرش که همان است، اگرچه از نظر ژنتیکی چندان به آن گاوها شبیه نیست.»
اما این گاوهای جدید حتی از نظر هیکل و ظاهر هم چندان به گاوهای نخستین شباهتی نداشتند. اگرچه از نظر رنگ و شاخ و قوز روی کمر به گاوهای نخستین شباهتهایی داشتند اما قد آنها ۱.۴۰ و وزنشان نهایت به ۶۰۰ کیلوگرم میرسید که در مقایسه با نمونههای اصل بسیار لاغرتر و ضعیفتر محسوب میشدند. اما گاوهای تولید شده توسط برادران هک به همان اندازه نیاکانشان تهاجمی بودند و این خصیصه چنان شدید بود که کارکنان مناطق حفاظت شده را به وحشت میانداخت.
اما گورینگ نقشههای زیادی برای این جانوران کشیده بود. در عکسی که در سال ۱۹۳۷ و در نمایشگاه شکار گرفته شده است، گورینگ و لوتز هک در برابر یک نقشه جغرافیایی دیده میشوند. بر روی این نقشه مناطق پراکندگی این گاوهای جدید دیده میشود و به نوعی بخشهای مختلف برای یک شکار و کشتار ویژه مشخص شده است.
منطقه مشخص شده بر روی این نقشه بیالوویتزا نام دارد که یکی از آخرین جنگلهای بکر مناطق سفلای اروپا است. منطقهای که بیش از یکصد کیلومترمربع مساحت داشته و در کنار مرزهای شرقی لهستان و روسیه سفید قرار دارد. این منطقه در واقع شکارگاهی بود که اشرافزادگان لهستانی از قرنها پیش در آن به شکار مشغول بودند و اینک همان منطقه میتوانست آرزوهای گورینگ برای برپایی یک ژوراسیک پارک ناسیونال سوسیالیستی را جامه عمل بپوشاند.
پس از حمله نیروهای ارتش آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ بود که گورینگ فوراً این جنگل را به عنوان منطقه حفاظت شده اعلام کرد. میرشکار رایش قصد داشت افزون بر گاوهای هک، شماری از گاومیشهای کوهاندار آمریکایی و اسبهای وحشی منقرض شده را نیز در این منطقه رها کند. قرار بود که این دو گونه اخیر نیز توسط برادران هک بازتولید و احیا شوند و بدین ترتیب هدف بزرگتر گورینگ یعنی تأسیس یک شکارگاه بکر که زیستگاه چهارپایان و گیاهان «ژرمن» باشد، عملی میگردید. برای نیل به این هدف ساکنان مزاحم این مناطق یعنی همان مردمی که از سالها پیش مالک واقعی این جنگلها به شمار میآمدند، باید از منطقه بیرون رانده میشدند.
در یکی از روزهای ماه جولای ۱۹۴۱ بود که نیروهای گردان ۳۲۲ پلیس آلمان به آن جنگل هجوم آوردند. دستور این بود: «تخلیه جنگل از همه ساکنان آن» و هر کس که مقاومت کرد، جان خود را از دست داد. به اهالی نیم ساعت وقت داده شد تا لوازم ضروری خود را بردارند و سپس نیروهای آلمانی وارد عمل شده و خانههای ۱۱۶ روستا را به آتش کشیدند.
نازیها در عرض ۳ روز مجموعاً ۲۰ هزار نفر را از خانه و آشیانه خود در بیالوویتزا راندند و ۹۰۰ مرد را تیرباران کرده و همسران و فرزندان تیربارانشدگان را به گتوی کوبرین انتقال دادند. پس از آن بود که نازیها قانع شدند که منطقه برای سکونت گاوهایشان امن است زیرا قرار بر این بود که در آینده تنها چهارپایان گورینگ در این جنگل باشند؛ البته همراه با شکارچیان آلمانی.
اما تنها این حیوانات نبودند که در این جنگل شکار شدند. در همان زمان و به مدت سه سال جنگهای پارتیزانی علیه جنگجویان دشمن در این منطقه جریان داشت و میرشکار پیشوا جنگلها را برای یافتن پارتیزانها زیرورو کرده بود. جالب آنکه نیروهای آلمانی برای مقابله با پارتیزانها در این منطقه از همان روشهای شکار استفاده میکردند.
از سوی دیگر برای شکار هم از همان روشها و وسایلی استفاده میشد که در یک جنگ واقعی کاربرد دارد. «توبی تاکر» استاد تاریخ در دانشگاه کاردیف بر این باور است که انگیزه برپایی آن پارک ژوراسیک عجیب و غریب تنها به دلیل عشق گورینگ به شکار نبود. تاکر در مقالهای که در سال ۲۰۱۴ در نشریه دیلیمیل چاپ شد اظهار عقیده کرده است: «پرورش و احیای جانوران نخستین در واقع تلاشی بود از سوی حزب نازی آلمان برای اثبات تاریخ بلند آلمان و مشروعیت دادن به ملتهای آلمانیزبان». نازیها قصد داشتند به این وسیله ثابت کنند که فرهنگ ژرمنی قدمتی ۱۰ هزار ساله داشته و این قدمت به دوران گاوهای نخستین بازمیگردد.
اما پارک گورینگ هرگز آماده و کامل نشد و دلیل این مساله تنها به خاطر شکست حملات شرقی نیروهای نازی نبود. پیش از آن یعنی در اکتبر سال ۱۹۴۱ جنگ فاجعهبار بر سر تسخیر مسکو و پیشروی نیروهای ارتش سرخ از سمت غرب به هیتلر نشان داد که جنگ آلمان علیه شوروی نمیتواند به نفع رایش پایان یابد.
بر اثر بمبارانهای گسترده برلین در سال ۱۹۴۳، نه تنها باغ وحش این شهر بلکه تاسیسات به اصطلاح دامپروری لوتز هک نیز ویران شد. اما اینکه چه بر سر آن گاوهای تولید شده آمد امری است که تنها حدس و گمانهایی در مورد آن وجود دارد. به احتمال زیاد آن گاوها هم مانند بسیاری از حیوانات باغ وحش برلین پس از حمله متفقین فرار کرده و پس از آن توسط نیروهای نظامی در خیابان به رگبار گلوله مسلسلهای سنگین بسته شدند. بر اساس برخی از شایعات آخرین گاوهای باغ وحش برلین توسط مردم گرسنه شهر سلاخی و خورده شدند. از قرار معلوم آن تعداد گاوهایی که در شروفهایده نگهداری میشدند نیز توسط گورینگ و افرادش کشته شدند تا به دست نیروهای ارتش سرخ نیافتند.
اما چه کسی یا کسانی از گاوهای نازیها وحشت داشتند؟ داستان این گاوها هنوز هم علاقهمندان زیادی دارد و هنوز هم به تیتر یک روزنامهها راه مییابند. بر اساس یکی از همین خبرها در سال ۲۰۰۹ یک بریتانیایی به نام «درک گو» ۱۳ رأس گاو موسوم به گاو هک را از یک پارک وحش واقع در نزدیکی آمستردام خریداری کرد تا یک دامپروری کوچک راهاندازی کند. آقای گو پیش از آن هم تلاشهایی برای احیای دیگر گونههای منقرض شده در انگلستان کرده بود و تجاربی در این زمینه داشت. اما خیلی زود متوجه شد که این مورد خاص به مراتب پیچیدهتر و دشوارتر از موارد پیشین است.
چیزی نگذشت که تیتر یک روزنامه و رسانهها به خبرها و گزارشها در مورد گاوهای غولپیکر اختصاص یافت. فاکسنیوز در سال ۲۰۰۹ هشدار داد: «پرسهزنی گاوهای نازی در مناطق روستایی انگلستان». نشریه دیلیمیل نیز از «نقشههای کثیف هیتلر برای احیای غولهای تاریخی و باستانی» نوشت و سایت AOL این خبر را چنین تکمیل کرد: «گلههای خونخوار و وحشی گاوهای گونه هک نازیها توسط کشاورزان وحشتزده سلاخی شدند.»
از قرار معلوم آقای گو آن گاوهای خاص را دستکم گرفته بود. او در سال ۲۰۱۵ و در مصاحبه با نشریه تایمز در این مورد گفت: «هر زمان که به این گاوها نزدیک میشدیم بلافاصله واکنش نشان میدادند و با شاخهایشان به سیمهای خاردار میکوبیدند و میخواستند ما را بکشند. این گاوها بسیار تهاجمیتر و وحشیتر از همه حیواناتی بودند که تا به امروز با آنها سروکار داشتهام. برای حرکت دادن این گاوها سوار بر تراکتورهای اتاقدار میشدیم و حتی در این حالت هم به ما حمله میکردند.»
و بدینصورت بود که پروژه دامپروری آقای گو به شکست انجامید. آن پارک وحش واقع در هلند از بازپسگرفتن این گاوها خودداری میکرد. به گفته آقای گو در نهایت این گاوهای دیوانه را به باغ وحش ادینبورگ تحویل دادند تا شاید در آنجا با شیرها و ببرها کنار بیایند. اما: «آن باغ وحش هم گاوها را پس فرستاد.» در نهایت چارهای برای آقای گو باقی نماند جز آنکه آن گاوهای وحشی و ناسازگار را ذبح کند و تنها چند رأس از خوشاخلاقترین آنها را نگه داشت. اگرچه آقای گو پس از این کشمکشها خوشحال بود که دیگر مجبور نیست در شرایطی که جانش در خطر است کار کند اما این مساله را فهمید: «آلمانیها با آن برنامه پرورش دامشان واقعاً هم یک موجود اولیه ساخته بودند.»
آقای گو پس از آن به تجارت پرسود کالباس و همبرگر پرداخت، کالباس و همبرگری که از گوشت گاوهای البته خوشاخلاق نازی تهیه میشود.