علی دهقان*؛ بگذارید شفاف و بدون لکنت بگویم. راستش را بخواهید بسیار خوشحالم از این که شهرداری تهران مسیر مجوز طرح ترافیک را روی خبرنگاران بسته است. البته من هم مثل شما میدانم که خبرنگاران برای همین اطلاعرسانی نیمبندی که اجازه آن را دارند، باید به راحتی بتوانند در خیابانهای شهر و با کمترین هزینه تردد کنند، یا میدانم که ما مدعیان اطلاع رسانی بدون دغدغه یا آزادی اطلاعات، حال که مسیر کار رسانه با یک دستانداز جدی مواجه شده است، طبق باورهای خود باید نقدی محکم به این رفتار شهرداری داشته باشیم.
اما امروز کار برای ما در محیط رسانه به جایی رسیده است که من به عنوان یک خبرنگار و (احیانا با نیاز مبرمی که به مجوز طرح ترافیک دارم) با تمام وجودم درود میفرستم به روان نه چنان پویای مبتکر این اتفاق در شهرداری تهران و با صدای بلند اعلام میکنم که انسداد مسیر طرح ترافیک، برای خبرنگاران بهترین اتفاق اســت. چون ما در این چند سال گذشته، هرگز توان این را نداشتیم که در مقابل رفتار زشت، زننده و ناپسند برخی مدیران مسئول در حراج مجوزهای طرح ترافیک میان دوستان، بستگان و ریسمانهای آویزان جناحی آنها بایستیم و به آنها بفهمانیم که مجوز طرح ترافیک برای خبرنگار و تسهیل کار اطلاعرسانی اوســت نه برای همسر، فرزند، دوست و دلبرکانی که هرازگاهــی دل و عقل از برخی مدیران ریز و درشــت میربایند و تاوانش را باید اهالی خبر با گرفتاریهای صنفی و معیشتی خود بپردازند.
حتما میگویید این چه تحلیل ناجور و ناسوری است که درست هم میگویید. ما به طرح ترافیک نیاز داریم و نباید به خاطر هر زروی برخی مدیران مســئول قید آن را بزنیم، اما به این نکته هم باید توجه کرد که گاهی نیاز است بدون ایستادن در میان حلقههای تعارف با کوتاهنویســی و کوتاهگوییها، واقعیت را بدون کمترین کم و زیاد آمدن زبان، به وضوح مطرح کرد.
شاید پایمال شدن حق ما به خاطر حقخوری برخی دیگر جفا باشد، اما به شخصه خوشحالم چون زوری دیگر یا مشت پرتوانی دیگر از راه رسید و جای خالی ضعف ما را در مواجهه اصولی با این گروه از مدیران مسئول پر کرد. تعارف که نداریم، ما از یک سو هرگز نتوانستیم تصمیمسازان شهرداری را مجبور کنیم تا راهبردی برای شناسایی خبرنگاران نیازمند به طرح ترافیک طراحی کنند و از سوی دیگر همواره عاجز بودیم تا طنازی مدیران مسئول را با مجوز طرح ترافیک متوقف سازیم؛ نه تنها نتوانستیم، بلکه در آستانه فصل ثبت نام برای طرح ترافیک، برخی از دوســتان خبرنگار برای دریافت این مجوز به گونههای در مقابل مدیران مسئول روی پنجه پا دایره میشدند که احساس میکردی شأنیت انسان بودن تا مرز صفر سقوط کرده است.
ساده بگویم، سنگی که شهرداری پرتاب کرد، یک توفیق اجباری بود تا امســال نه شاهد طنازی برخی همکاران برای مدیران مســئول باشیم و نه مدیران مسئول بتوانند با مجوز طرح ترافیک ملوس شوند و برای اطرافیان خود لقمههای ارزان از گشتزنی در تهران ارمغان ببرند. این توفیق اجباری از نگاه من شیرین بود چون میتوانم به فقدان توان خود در مقابله با یک رسم آزاردهنده و تکراری اعتراف کنم و با خیالی آسوده امسال را به انتها برسانم.
باشد تا روزی که سندیکا یا اگر این اسم موجب آزار و ناخشنودی برخی از عزیزان میشود، یک تشکل، سمن، اتحادیه، انجمن یا هر شناسه دیگری شکل بگیرد و بتواند نیازهای صنفی-حرفه ای جماعت روزنامهنگار را حداقل از چماق خودیهای آشــنا نجات دهد. آقای شــهردار! لطفا با همین فرمان جلو برو. زور تو زور زشت دیگری را ناکار کرده است.
پی نوشت: امیدوارم مدیران بزرگواری که از سر ناچاری و برای باز شدن گرههای مدیریتــی و رفع موانع کاری هر از گاهی مجبورند تا در فضای رسمی اعطای انواع باج شریک شوند و همچنین همکاران بزرگوارم از بازگو کردن شفاف این درد مشترک آزرده نشده باشند.
روزنامه نگار*