میگویند کشتی نوح (ع) اینجا به زمین نشسته است؛ در منطقهای به نام «سرکشتی» و کوهی به همین نام که شبیه کشتی است. این را اهالی «دلفان» میگویند؛ همانها که افسانههای زیادی درباره کشتی و چگونگی فرودش در لرستان نقل میکنند، جوری که انگار تمام وقایع را به چشم دیدهاند. روزگار نوح نبی کجا و حالا کجا؟! در لرستان اما میشود برای هر چیز افسانهای متصور شد.
«ایران» در ادامه نوشت: زمین خشک خشک است. امسال باران خیلی کم باریده. نم یا رگباری زده و تمام شده. از اول پاییز چشم به راه باران بودهاند. تصورش سخت است که اینجا روزی بستر دریایی چونان باعظمت بوده و آن کشتی بزرگ با حیوانات جفت شده، در ساحلش به خشکی رسیده و آرام گرفته باشد. ۷ هزار و ۲۰۰ سال پیش. حالا مکان پهلوگیری کشتی نوح، خاستگاه روستاهای پراکندهای است که در دامنههای بلوطدار واقع شده و هر سال اوضاع معیشت مردمانشان وخیمتر میشود و جمعیتشان کمتر. اهالی لرستان، افسانهشان را با مردم ترکیه، یمن، سوریه، عراق و آذربایجان سهیماند چراکه محققان این کشورها نیز ادعا کردهاند که کشتی نوح در سرزمین آنها به زمین نشسته است. بگذارید شرح کوتاهی بدهیم و برویم سراغ روایت خودمان.
در ترکیه عکسهای هوایی از آثار یک کشتی بر کوههای آرارات گرفته شد و بعد از تحقیقات ادعا کردند نمونه فسیل حیوانات به گل نشسته را نیز پیدا کردهاند. این ادعا موجب شد تا تحقیقات بسیاری از سوی پیروان ادیان ابراهیمی برای پیدا کردن بقایای کشتی نوح، در منطقه مورد نظر انجام شود. سال ۲۰۰۷ تیمی که از سوی کلیسای مسیحیت حمایت میشد، تکه چوبهایی در ارتفاعات قله آرارات در ترکیه پیدا کرد. هرچند تیم جستوجوگر مدعی شد اطمینان دارد کشتی نوح را یافته است اما باستانشناسان این ادعا را با توجه به شواهد علمی موجود مورد تردید فراوان دانستند. در نهایت مشخص شد داستان، جعلی و با هدف جذب توریست بوده است. در یمن، عراق، سوریه و آذربایجان نیز ادعاهایی در این باره مطرح شد. اما در این میان نشست کشتی نوح را در کوههای زاگرس قویترین احتمال میدانند.
دکتر علی اکبر افراسیابپور عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی، فردی است که دو دهه در این باره تحقیق کرده است. او در مقاله «نوح و نوحاوند» که سال ۱۳۷۹ منتشر شده، عنوان کرده که طوفان نوح مقابل رشته کوههای زاگرس آرام شده و کشتی نوح در کوه «سرکشتی» به گل نشسته است.
او میگوید: «در این محل مدارک و اسناد زیادی در خصوص کشتی حضرت نوح بهدست آمده است. در بالای این کوه دو مرقد بسیار کهنه یافتم که در منابع به نام مقبره «بابای بزرگ» آمده و بسیار مورد استقبال و اعتماد مردم برای زیارت قرار دارد.»
مقاله همان موقع به بنیاد نوحشناسی امریکا فرستاده شد و پس از مدتی، گروهی سه نفره از امریکا به ایران آمدند و همراه با دکتر افراسیابپور راهی کوه «سرکشتی» شدند تا منطقه را از نزدیک ببینند. افراسیابپور در این باره چنین میگوید: «در آنجا سنگهای بسیار عجیبی را پیدا کردیم که مانند حلقههای زنجیر بودند و همچنین قبرهایی مربوط به پیش از اسلام. دو قبر در بالای کوه «سرکشتی» وجود دارد که به اعتقاد من یکی قبر نوح و دیگری احتمالاً قبر حضرت آدم است.»
محمدحسین پاپلی یزدی، جغرافیدان، محقق و نویسنده نیز در کتاب «فرهنگ آبادیها» درباره کوه سرکشتی چنین نوشته است: «سرکشتی محل به گل نشستن کشتی نوح است و در غرب منطقه دلفان رشته کوهی است مربوط به دوران اول و دوم. مرحوم حاجحیدر که کهنسالترین مرد قبیله بود درباره وجه تسمیه این کوه گفت: پس از فرونشستن طوفان نوح، کشتی نوح بر بالای این کوه به گل نشست و از حرکت باز ایستاد.»
بگذارید برگردیم به ابتدای ماجرا. ابتدای ماجرا برای من یعنی وقتی پایم به منطقه رسید و خودم را در محل وقوع افسانههای هیجانانگیز دیدم؛ ۶۵ کیلومتری شهر دلفان. از پیچهای جاده باریک گذشتهایم و محو تماشای آسمان آبی تیره و تک درختانی شدهایم که همچون ناظرانی خاموش در دوسوی جاده ایستاده بودند. دم غروب میرسیم. گنبد مخروطی مقبره، زیر نور نارنجی متمایل به قرمز میدرخشد.
روستای «بابای بزرگ» بزرگ نیست؛ مثل باقی روستاهای بخش کاکاوند. مجموعهای از چند خانه که با فاصلههای اندک از هم قرار گرفتهاند. ورودی روستا با ورودی مقبره که حیاط وسیعی است، تقریباً یکی است. مقبره و روستا روی کوهی واقع شدهاند که آن را محل وقوع ماجرای کشتی نوح میدانند. آنطور که شنیدهام مقبره بابای بزرگ یا امامزاده ابراهیم از لحاظ معماری قابل توجه است. این بنا مربوط به دوره صفوی است و در دوره قاجاریه و دوره معاصر ترمیمهایی روی آن صورت گرفته است. گنبد تماماً با سنگ و آجر ساخته شده و داخل حرم هشت ضلعی است و کاشیکاری جالبی دارد. در دو طرف شرقی و غربی گنبد، دو محراب دیده میشود. داخل حرم در ضلع جنوب غربی گنبد بابای بزرگ، گنبد کوچکتری وجود دارد که به نام «کال نازار» به معنی سبزه روی نازنین مشهور است که گفته میشود از اصحاب و بستگان یا خادمان بابای بزرگ بوده و از دیرباز مورد احترام زائران و مردم منطقه بوده است.
دور تا دور حیاط، حجرههای کوچک دیده میشود که محلی برای اسکان زائران است. زائران و گردشگرانی که بیشتر بهار و تابستان گذرشان به اینجا میافتد تا مقبره بابای بزرگ را که میگویند از فرزندان امام موسی کاظم(ع) است، زیارت کنند. پسر جوان، خادم امامزاده در حال تمیز کردن حیاط است. اهل روستاست. میگوید: «اینجا این موقع سال خلوت است. الان کسی نمیآید. همین مردم اینجا خودشان میآیند. شب نمیمانند. فصل خوب، از خرمآباد و کرمانشاه و همدان تور میآید. اتاق میگیرند و میمانند.»
کرایه اتاق شبی ۵ تا ۱۰ هزار تومان است. ماندن در حیاط هم مانعی ندارد. خانه اهالی هم هست که خودشان تابستانها زیر «سیاه چادر» میخوابند و زمستانها به خانههای سنگیشان پناه میبرند. شغلشان دامداری است.
قبرستان در همان ورودی روستا قرار دارد و تا داخل آن پیش رفته. مردم اطراف، کرامات زیادی از امامزاده دیدهاند و به خاطر همین دوست دارند مردگانشان را در قبرستان بابای بزرگ به خاک بسپارند. برای همین هم هست که قبرها تا دم در خانهها پیش رفته. مثل خانه پروین که وقتی از پلکانش پایین میآید، در واقع پا به قبرستان میگذارد و خانههای کناریاش هم همین وضع را دارند و منظرهای که هر روز مقابل چشمانشان قرار دارد، سیمای قبرستان خاموش است. از این وضع اما نه تنها شکایتی ندارند، بلکه مایه دلگرمیشان هم هست. هرچه باشد مردم، این منطقه را مقدس میدانند و به قول خودشان منت دارند میزبان زائرانش باشند. خودشان به روستا میگویند «بابابزرگ».
پروین، زن پنجاه و چند ساله بیرون خانهاش مشغول آب دادن به دامهاست. میگوید: «خدا را شکر اینجا آب داریم. وضعمان بد نیست. وقتی زائر میآید بهتر میشود.» میگویم: «اینجا همان جایی است که کشتی نوح نشسته؟!» اول کمی تعجب میکند. انگار از سؤال ناگهانیام جا خورده باشد. دوباره میپرسم. این بار قضیه را میگیرد. سرش را تکان میدهد و میگوید: «ها... میگویند.» و بعد از کمی مکث ادامه میدهد: «قبرش هم همینجاست.» و گنبد بابای بزرگ یا به قول خودش بابابزرگ را نشان میدهد. این البته اعتقاد خیلی از مردم منطقه است و مدفن نوح نبی را همان مقبره بابای بزرگ میدانند که مورد توجه دراویش غرب کشور هم هست. اما اگر عبارت مقبره نوح نبی را در گوگل جستوجو کنید، به روستایی به نام «قمش» میرسید.
بر اساس اطلاعات موجود، تپه مقبره منتسب بهنوح نبی مربوط به پیشاز تاریخ دوره اشکانیان و دورانهای تاریخی پیش از اسلام است که در روستای قمش بخش کاکاوند شهرستان دلفان واقع شده و در تاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۸۰ با شماره ثبت ۴۸۷۶ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
البته در اینکه این مقبره واقعاً مدفن نوح نبی است، باز هم ابهامات زیادی وجود دارد و پارهای از باستانشناسان آن را بیشتر زاییده تصورات مردم میدانند.
دکتر داوود داوودی، باستانشناس اهل خرم آباد در این رابطه میگوید: «کوه سرکشتی به خاطر توپوگرافی منطقه و شکل خاصی که دارد، این باور را در ذهن مردم منطقه ایجاد کرده که کشتی نوح است. آنها افسانههایی هم در این باره دارند اما به لحاظ باستانشناسی این قضیه دارای اهمیت نیست چون داستان نوح نبی که در قرآن هم ذکر شده، دارای سابقه طولانیتری است. ممکن است همان داستانها و افسانهها در ذهن مردم نفوذ کرده و این تصور را ایجاد کرده باشد که کوه سرکشتی همان کشتی نوح است. اما به هرحال منطقه به لحاظ تاریخی دارای اهمیت است چرا که خود بابای بزرگ از عرفای اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم بوده است. به لحاظ باستانشناسی بررسیهایی در این منطقه صورت گرفته و شواهدی از دوره نوسنگی، مس سنگ، عصر برنز و عصر آهن در آن دیده میشود.»
به گفته داوودی نوشتههای باستانشناسان و شرق شناسان در طی سالهای مختلف نشان از اهمیت تاریخی منطقه سرکشتی و روستای بابای بزرگ دارد. از آن جمله «هنری رنخستینسن» درسال ۱۸۳۶، «فریا استارک» در سال ۱۹۲۷، «اشتاین» درسال ۱۹۳۶، «اریک اشمیت» در سال ۱۹۳۸ و بسیاری دیگر را میتوان نام برد که از این مقبره بازدید کردهاند و درباره ساختمان آن و ارادت و اعتقادات مردم منطقه به بابای بزرگ در سفرنامههای خود مطالبی عنوان کردهاند.
داوودی اما جذابیت منطقه را نه تنها به لحاظ تاریخی بلکه از جهت شرایط طبیعی هم عنوان میکند و میگوید: «این منطقه با ارتفاع ۲ هزار و ۸۰۰ متر در سلسله ارتفاعات غرب دلفان قرار دارد و یکی از غنیترین منابع طبیعی استان است که مردم آن لک زبان و عمدتاً عشایر هستند.»
منطقه سرکشتی و روستای بابای بزرگ و محدوده شهرستان دلفان میتواند به لحاظ تاریخی و طبیعی مکان مناسبی برای جذب گردشگران داخلی و خارجی باشد. با این حال مردم آن به سختی روزگار میگذرانند و از کمترین امکانات رفاهی و معیشتی برخوردارند.
با بابای بزرگ خداحافظی میکنیم. هوا حالا کاملاً تاریک شده و روستا در تاریکی کامل فرو رفته است. چراغ خانهها کم کم روشن میشود و نور ضعیفی از آن به چشم میخورد. پروین و دیگر ساکنان روستا، حالا به خانههای سنگیشان بازگشتهاند. بابابزرگ در سکوت فرو میرود.