سيد محمد حسين هاشمي در اعتماد نوشت:
ماجراي دولت و منتقدان آن كمي پيچيده شده است؛ خصوصا بعد از داستانهاي بودجه. اينروزها كه بخشي از رايدهندگان به حسن روحاني، يا در حال روي گرداندن از او هستند يا در لواي پيگيري مطالبات، نقدهاي جديتري طرح ميشود، شايد سختترين روزهاي دولت روحاني در تمام پنج سال گذشته، باشد.
همين روزها كه ياران نزديك رييسجمهوري، از مجلسي كه قرار بود پشتوانه دولت باشد، كارت زرد ميگيرند. همين روزها كه بخشي از بدنه اصلاحطلبان كه در زمان انتخابات با حرفها و اعمالشان، رايهاي خاموش را به سبد روحاني ريختند، از چهرههاي شاخص اصلاحطلب دولت ميخواهند كه مطالبات را جديتر پيگيري كنند و با مردم بيشتر حرف بزنند.
همين روزها كه خيليها در تحليل آن عاجز مانده و شرايط به گونهاي پيش رفته كه موضوع «عبور از روحاني» لااقل در مجامع كوچك سياسي سر زبانها بيفتد. در چنين شرايطي، ژنرالهاي دولت، يعني همانهايي كه در دوره نخست رياستجمهوري روحاني، برند دولت بودند حالا سازمان يافته، منسجم و بيوقفه مورد تخريب قرار ميگيرند؛ تخريبهايي كه گاهي بهانهاش چنان غيردقيق و حتي غيرواقعي است كه صداي همقطاران منصفشان را هم درميآورد.
ظريف؛ سيبل تماموقت
هنور از روزهاي اوج محبوبيت ظريف خيلي نگذشته و او همچنان مورد تكريم و احترام ايرانيان است. در دوره قبل دولت با همه توان ميكوشيد تا دستاورد وزير امورخارجه را آنگونه كه هست جلوه دهد نه آنگونه كه مخالفان پاي كار ميخواستند. روزهايي كه ظريف، به چهره اول كابينه روحاني تبديل شده بود و برجام به سرانجام رسيد، بهويژه آن روز كه همه براي عكس يادگاري مقابل پرچم كشورهايشان ايستادند و به گفته كساني كه زبان بدن ميشناسند؛ پيروزي در سيماي ظريف هويدا بود.
در مجلس، برجام تاييد شد؛ گشايشها اتفاق افتاد و بهترين فرصت براي دولت پيش آمد تا از طريق آن، شرايط را به گونهاي مديريت كند كه در نهايت، برگ برنده كابينه يازدهم، پايان سالها بلاتكليفي هستهاي ايران باشد. آن زمان، شرايط به گونهاي بود كه هر كسي در مقابل ظريف ميايستاد، از پيش باخته بود.
حتي آن دسته از اعضاي جبهه پايداري هم كه با مانيفست مخصوص خود، خط بطلان روي همهچيز و همه كس ميكشيدند نتوانستند كاري از پيش ببرند؛ آنقدر كه در نهايت روي تغيير مدل محاسن وزير تمركز كردند و روي به نقل قولهاي غير واقعي از مقامات ارشد نظام آوردند. حالا، در شرايطي كه اين امريكاست كه ميخواهد با توافق بازي كند، در شرايطي كه هنوز تمام دنيا جز امريكا و اسراييل و بعضي كشورهاي عربي ميگويند اين توافق، لازمالاجراست؛ خيليها وزير امور خارجه ايران را آماج نقدهاي خود ميكنند؛ گويي او مسوول به قدرت رسيدن ترامپ در امريكاست.
اگر امريكا به دنبال تشديد دشمني و بر هم زدن يك توافق بينالمللي است در داخل عدهاي به جاي تقويت توان ديپلماتيك كشور همصدا با مخالفان خارجي توافق هستهاي را به نقد ميكشند. تصميمات منطقهاي ايران و فعال شدن چهرههاي ديگري جز محمدجواد ظريف در حوزه ديپلماسي، از رسانهايترين دولتمرد روحاني تصوير ديگري ساخته كه كمتر خبرساز است.
از اين حيث شايد حجم تخريب عليه محمدجواد ظريف حتي كمتر از دولت قبل شده باشد اما او براي هر ديدار ديپلماتيكش بايد جواب پس بدهد. اگر با وزير امور خارجه فرانسه مذاكره ميكند يا همتاي بريتانيايياش به تهران ميآيد اين ظريف است كه بايد پاسخگوي دشمنيهاي كشورها عليه ايران در طول تاريخ باشد. گواينكه منتقدان فراموش كردهاند در گذشتهاي نه چندان دور ارتباطات ديپلماتيك ايران محدود به كشورهاي نه چندان موثر در عرصه بينالمللي شده بود.
در عين حال هر رخداد منطقهاي كه كانون عملياتش بيرون از وزارت امور خارجه است بهانهاي ميشود براي تخريب ظريف. حتي اگر او با همراهي فرماندهان نظامي بارها حرف از اتحاد بزنند باز هم مخالفان دولت هر موفقيت نظامي و مستشاري ايران در منطقه را به بهانهاي براي تخريب ظريف بدل ميكنند.
اوضاع و احوال جديد براي مردي كه خيليها هنوز معتقدند از بهترينهاي كابينه روحاني است چندان بر وفق مراد پيش نميرود. آن هم در كابينهاي كه بزرگانش هر روز با يك ماجراي تازه مواجهند.
روزهاي سخت شيخالوزرا
همين دو هفته قبل بود كه بيژن زنگنه از مجلسي كه به اسم «اميد» تشكيل شده، كارت زرد گرفت. لابهلاي همين اتفاقات، در طول يكي دو ماه گذشته، شيخالوزراي كابينه دوازدهم به چهرهاي براي فشار آوردن جريانات مختلف سياسي به روحاني تبديل شده است. خيليها تلاش ميكنند كه زنگنه را مسوول اتفاقاتي مثل بحث افزايش قيمت حاملهاي انرژي بدانند. آنچه درباره استخدام شركت ملي نفت هم رخ داد، گزكي بود به دستان گروههايي منتقد دولت.
زنگنه در چنين شرايطي تلاش ميكند همچنان چهره مصمم هميشگي را حفظ و به حواشي توجه نكند اما واقعيت اين است كه گفتن جمله «زنگنه هم كاري نميكند» بزرگترين فشار براي او است. براي مردي كه پس از برجام وظايفش را انجام داد؛ در اوپك براي پيروزي ايران و به سرانجام رسيدن خواستههاي جمهوري اسلامي ايران هر كاري كه لازم بود، كرد و افزايش قابل ملاحظهاي در ميزان فروش نفت به وجود آورد؛ كارخانجات پتروشيمي را از ركودي كه درگيرش بودند نجات داد و در نهايت بهواسطه توافق هستهاي قراردادهايي بست كه پيشتر امكان انعقاد آن فراهم نبود.
همين قراردادها اما موضوعي شده براي آنكه زنگنه در تيررس منتقدان دولت روحاني قرار بگيرد. در حالي كه كشور نياز به سرمايهگذاري خارجي دارد تا بار زمين مانده اشتغال را بردارد، اگر دانشجويان دانشگاه صنعت نفت بدون هيچ دليلي بخواهند در وزارت نفت فقط خودشان استخدام شوند و هيچ منطقي نداشته باشند و كسي هم از قبل قول استخدام به آنها نداده باشد باز هم مخالفان دولت تمام قد ميايستند و حتي پسپرده از تحصن و اعتراض حمايت ميكنند تا شايد راهي براي تضعيف شيخ الوزرا بيابند.
منتقدان اما نميگويند در دو دولت محبوبشان زنجانيها و ضرابها رشد كردند و حالا راه براي مفسدان بسته شده است. به ياد بياوريم بيژن زنگنه تا آخرين روزهاي مانده به تشكيل كابينه مصمم بود كه در دولت دوازدهم حضور نداشته باشد.
راه ناهموار آخوندي
«آقاي وزير، اگر خانوادهتان هم اينجا بودند، توي اين شهر بودند، آنقدر دير ميآمديد؟» اين، بخشي از صداي يك فيلم است كه پس از زلزله كرمانشاه در فضاي مجازي دست به دست شد. اين حرفها را يك روحاني به آخوندي گفت و وزير راه كه انگار شوكزده شده بود، فقط سكوت كرد تا نماينده مردم كرمانشاه در مجلس و استاندار اين استان، پاسخ منتقد را بدهند.
منتقدي كه نميخواست بگويد با فاصلهاي اندك پس از زلزله آخوندي در منطقه حاضر شده بود و آن حضور دومين باري بود كه او به كرمانشاه سفر ميكرد. اين فيلم را خيليها ديدهاند. فيلمي كه بيشتر از آنكه در فضاي رسانهاي ديده شود، مورد توجه مردم در فضاي رسانهاي قرار گرفت. اما اگر وارد فضاي نيمهرسمي رسانهها شويم، آخوندي، از آن دست افرادي است كه هر هفته يك اتفاق برايش رخ ميدهد.
از ديد منتقدان وزير راه و شهرسازي حق ندارد نسبت به مسكن مهر و كيفيت آن معترض باشد. گويي دولت محبوبشان كاخ ورساي براي مردم ساخته و حالا وزير دولت روحاني لب به انتقاد گشوده است. آنها كه معترض هستند نميدانند يا نميخواهند بدانند براي ساخت پروژههاي كلنگخورده از قبل چند سال بودجه كل وزارت راه بايد تخصيص يابد. هدف به چالش كشيدن برخي وزرا است. نكته ديگري كه بايد در مورد آخوندي در نظر گرفت اين است كه اين روزها بيشتر از هر زمان ديگري درگير حاشيههايي شده كه زياد هم به حوزه فعاليتش مربوط نيست.
نمونهاش خبري است كه از خانه خراب شدن ساكنان مسكن مهر ميگويد و در مقابل او را به نشستن در خانهاي اعياني در لواسان تهران متهم ميكند. خبرهايي كه نشان ميدهد، ماجراي منتقدان و آخوندي بيشتر از آنكه به عملكرد او مربوط باشد، به اختلافات شخصي با او مربوط ميشود. سابقه آنها و آخوندي به دولت يازدهم و دوازدهم بر نميگردد. بايد جايي در حوالي انتخابات سال ٨٨ ريشه اختلافات مخالفان و آخوندي را پيدا كرد.
عليه وزيري سابقا محبوب
در مورد سيدحسن قاضيزادههاشمي بايد هر دو روي سكه را ديد. روي اول، تصوير آن وزير محبوب براي عامه مردم است كه گرچه خيلي پولدار است و از گفتنش ابايي ندارد؛ آنقدر به محرومان رسيدگي ميكند كه «خدا خيرش بده» شده تكيهكلام خيلي از مستضعفين بعد از آمدن نامش. وزيري كه در دولت يازدهم خوب ميدانست بايد چه كار كند و چگونه رفتار كند كه نه منتقدان، نقدي به او وارد كنند و نه مردم. روي دوم اما، تصوير شخصي است كه ماجراهاي به وجود آمده در حوزه سلامت، چه در دوره دولت يازدهم كه با مرگ بزرگان سينِما همراه بود و چه حالا كه مساله تغيير در سياستهاي بيمه سلامت است؛ از او وزيري ساخته كه گويا بيش از توسعه فعاليتهايش به فكر ديده شدن در ميان عامه مردم است. وزيري كه در راهپيماييهاي مختلف شركت كرده و ميداند چطور رفتار كند تا بهترين تصاوير از او ثبت شود. در بازديدهايش بعضا شبيه پوپوليستها رفتار ميكند و برخي تا جايي جلو ميروند كه ميگويند هاشمي انگار براي حضور متفاوت در دنياي سياست، شايد در قامت يك رييسجمهور آماده ميشود.
او آنقدر اين كار را كرد كه بعضيها پيش از داغ شدن تنور انتخابات رياستجمهوري ميگفتند كه ممكن است حسن هاشمي جاي حسن روحاني را در رقابتهاي انتخاباتي بگيرد. حسن هاشمي اما حالا در شرايطي كه مجموعه دولت، شرايط ناخوشي دارد به درد بسياري از همقطارانش گرفتار شده است. او هم ديگر نه مثل گذشته در صدر خبرها قرار دارد، نه اقداماتش نقل محافل ميشود و چنگي به دل ميزند. علاوه بر اين، تغيير در سياستهاي نظام سلامت كه او در ابتداي دولت دوازدهم اجرايي كرد هم باعث شده تا عملا تركيب زير ضرب رفتههاي دولت دوازدهم، همانهايي باشند كه در دولت يازدهم محبوبترينها بودند.
نگاهي به وضعيت بزرگان كابينه حسن روحاني، حكايتي از روزهاي سخت آنها دارد. حكايت اينكه آنها سيبل تمامي تركشهاي مخالفان شدهاند. واقعيت اين است كه دولت، روزهايي را تجربه ميكند كه مجربترين وزرايش زير فشار زيادي هستند. آنهايي كه روزگاري ميتوانستند بار بسياري از مشكلات دولت را به دوش بكشند و از موقعيت خود استفاده كنند تا مشكلات دولت كمتر شود، حالا زير باران تخريب خود به مسالهاي تبديل شدهاند كه دولت بايد براي حل و فصلش فكري بكند.
وخامت اين ماجرا وقتي بيشتر به چشم ميآيد كه وضعيت اين چهرهها را در كنار آنچه براي افرادي مانند اسحاق جهانگيري رخ داده، بررسي كنيم. مردي كه تصور ميشد در دولت دوازدهم، نقشي كليدي و محوري داشته باشد و انتخابهاي روحاني عملا او را به حاشيه راند. آنقدر كه بعضي از او خواستند از دولت جدا شود تا براي آينده برنامهريزي كند. حال بايد ديد كه چه عواملي باعث شده تا چهرههاي مورد توجه دولت يازدهم، اينگونه در منگنه منتقدان قرار گرفته و پاشنه آشيل شوند.
دلايل احتمالي منتقدان
شايد بتوان نخستين عامل تخريب چهرههاي اصلي كابينه را مخالفت با شخص رييسجمهوري دانست. به اعتقاد برخي حالا كه ديگر روحاني نميتواند در انتخابات بعدي شركت كند و مسير اعتدال را ادامه دهد، ژنرالهاي كابينهاش بايد اين وظيفه را به عهده بگيرند. مردم آنها را بيشتر از سايرين ميشناسند؛ به جهت وابستگيهاي سياسي، به چهرههاي اصلاحطلب نزديك هستند و ميتوانند از ظرفيت اين جريان سياسي استفاده كرده و نهايتا براي جناح مقابل دردسرساز شوند. عجيب نيست اگر در اين شرايط، انتقادات از روحاني به سمت وزراي محبوب او سرازير شود. اما اين، همه داستان نيست.
دومين دليل احتمالي براي افزايش انتقادها از ژنرالهاي كابينه ضعفهايي است كه در مجموعه فعاليتهاي دولت به چشم ميخورد. ضعفهايي كه چندان مهم نيست از ضعف عملكرد روحاني نشات ميگيرد يا كابينه يا چيزي غير از اينها.
هر چه هست، آنهايي كه نشستهاند تا دولتمردان شاخص را نقد كنند، از اين فرصت به بهترين شكل ممكن استفاده ميكنند تا به مقصود خود برسند. در اين بين اما نبايد از اين موضوع هم غافل شويم كه خود اين چهرهها بنا به دلايل مختلف، با آنچه در دولت يازدهم از خود بروز دادند، فاصله گرفتهاند. پرسش اينجاست كه آيا هاشمي، ظريف، آخوندي و زنگنه تغيير كردهاند؟ آنها در دولت قبل هم كم و بيش مورد نقد و تخريب قرار ميگرفتند.
حتي بيش از تخريب عدهاي به آنها خائن هم ميگفتند. تفاوت نقدها و تخريبها با دولت قبل اين است كه اينبار «برند»هاي روحاني سازمان يافته و متمركز تخريب ميشوند. اگر در دولت قبل با هر رخدادي باب تخريب باز ميشد حالا منتقدان خود رخدادساز شدهاند و روي موجي كه خودشان ايجاد كردهاند سواري ميكنند.
به نظر ميرسد شرايط براي انتقادات گسترده از چهرههاي شاخص دولت فراهم است و همين فراهم بودن فضا، سومين دليل احتمالي براي قرار گرفتن وزراي محبوب در سيبل انتقادات است. منتقدان دولت كه آب را گلآلود ديدهاند از هيچ حاشيه و مساله فرعي براي ماهيگيري نميگذرند و به همين خاطر شاهديم كه بعضا انتقادات از ژنرالهاي دولت رنگ و بوي شخصي و حاشيهسازي دارد.
نكته اينجاست كه روحاني نيز مثل قبل، از ياران خود دفاع نميكند. او از اول هم كابينه را خط قرمز خود نميدانست اما در دولت دوازدهم كمتر از قبل پشت وزرا ميايستد. تيم رسانهاي دولت نيز تنها نظارهگر هجمه به ژنرالها است. گو اينكه وظيفه دفاع از كابينه تنها بر دوش رييسجمهور است و اگر او به هر دليلي نميخواهد در ماجرا ورود كند بقيه نيز بايد سكوت كنند و به تماشا بنشينند.