ماهنامه اندیشه پویا – علیرضا اکبری: باران کوثری برخلاف دیگر بازیگران هم نسلش مثل ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی نتوانست با نخستین نقش آفرینی مهمش – در زیر پوست شهر – نظرها را به خود جلب کند. او در نُه سالگی برای نخستین بار جلوی دوربین رفته بود و تا هنگام بازی در «زیر پوست شهر» یکی، دو بار دیگر هم جلوی دوربین رخشان بنی اعتماد بازی کرده بود اما در «زیر پوست شهر» باران کوثری نقشی مکمل را ایفا می کرد که طبعا زیر سایه درخشش محمدرضا فروتن سوپراستار نوظهور آن روزهای سینمای ایران، شانس چندانی برای دیده شدن نداشت. سال ها باید می گذشت تا باران کوثری در شاه نقش سارا در «خون بازی» حق خودش را از سینمای ایران بگیرد.
اما باران کوثریِ بازیگر چهره دیگری هم داشت، این چهره انگار داشت در همان سکانس های ملتهب از مستند «روزگار ما» بر ما عیان می شد؛ در همان سکانس هایی که دوربین بی قرار رخشان بنی اعتماد، باران و هم نسلانش را در کمپین انتخاباتی محمد خاتمی در دومین دور نامزدی اش برای ریاست جمهوری دنبال می کرد.
چهره دیگر باران کوثری چهره یک فعال سیاسی – اجتماعی است که معتقد است در فضای سیاسی – اجتماعی ایران بر هر هنرمندی واجب است به عنوان شهروند در بزنگاه های سیاسی موضع روشن بگیرد؛ چه موضع نگرفتن در این بزنگاه ها، خود نوعی موضع گیری است. چنین موضع گیری هایی در این سال ها باعث شده باران کوثری حواشی مختلفی را پشت سر بگذارد؛ از ممنوعیت از کار تا درگیر شدن در بحث های سیاسی پردامنه. با این همه سیمای واقعی باران کوثری چیزی نیست جز همین سیمای دووجهی بازیگری که خود را گزیده کار نمی داند و در عین حال توانسته معتبرترین جوایز بازیگری را در سینمای ایران در این دو دهه به دست بیاورد و در ملتهب ترین آثار سینمای سیاسی – اجتماعی این سال ها نقش آفرینی کند.
یکی از این آثار فیلم بحث برانگیز «عصبانی نیستم» است که پس از چند سال ممنوعیت در این روزها بالاخره مجوز اکران گرفت اما مشکلات اکران این فیلم همچنان باقی است. رفع توقیف «عصبانی نیستم» بهانه ای شد تا در گفتگویی که پیش رو دارید کارنامه بازیگری باران کوثری در این دو دهه را با او مرور کنیم.
در ادامه گفتگوی باران کوثری با ماهنامه اندیشه پویا را می خوانید:
خانم کوثری! شما متعلق به نسلی از بازیگران سینمای ایران هستید که در اوایل دهه هفتاد قدم به عرصه سینما گذاشت و مهم ترین چهره های این نسل به جز شما، ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی، نگار جواهریان و پگاه آهنگرانی هستند. اما شما در مقایسه با این چهار نفر تنوع بیشتری را در انتخاب نقش های تان رعایت کرده اید و بیش از این چهار نفر فیلم بازی کرده اید. در حالی که مثلا انتخاب های ترانه علیدوستی نشان می دهد که او می خواهد پرسونای تثبیت شده ای در بازیگری برای خودش بسازد ولی نوع نقش شما در فیلم بعدی تان معمولا قابل پیش بینی نیست. این بالا بودن تعداد و تنوع نقش ها هم ممکن است به حرفه ای گری شما تعبیر شود و هم به گزیده کاری دیگر بازیگران هم نسل تان؛ نظر خودتان چیست؟
- من حتی به معنای عام کلمه بازیگر گزیده کاری نیستم؛ من بازیگر سختگیری نیستم. من می پذیرم در یک فیلم متوسط رو به بالا جذاب بازی کنم به شرط این که آن فیلم با آرمان ها و اصولم منافاتی نداشته باشد. گزیده کاری اگر من بازیگر را تبدیل کند به موجودی محافظه کار که فقط در موقعیت هایی قرار دهد که می دانم در آنها می درخشم، به نظر من گزیده کاری نیست، بلکه خودخواهی است.
من تصمیم می گیرم بخشی از یک فیلم باشم، حتی اگر نقش من در آن فیلم دیده نشود. مهم این است که نقش برایم جذاب باشد و به آن گروه هم اعتقاد داشته باشم. من این توصیف از روند کاری ام را به حساب لطف شما می گذارم و خوشحال می شوم که این قضاوت را در مورد کارم بشنوم چون من در بازیگری به دنبال همین بوده ام که تماشاگر نداند در فیلم بعدی چه جور نقشی را بازی خواهم کردم. من متنفرم از این که تماشاگر بتواند حرکت بعدی من را پیش بینی کند. حتی اگر نقشی تکراری را بازی می کنم، مثلا اگر نقش یک معتاد را برای بار دوم بازی می کنم، دلم می خواهد برای تماشاگر این سوال پیش بیاید که این بار باران می خواهد از کدام جهت به این نقش تکراری حمله کند.
من اصلا گزیده کار نیستم ولی برای تمام فیلم هایی که بازی کرده ام دلایل موجهی دارم. وقتی می گویم دلیل موجه لزوما منظورم دلیل مالی نیست، یا دلایل شخصی و اعتقادی داشته ام یا به دنبال جریانی بوده ام که توی آن فیلم دنبال می شده. باز هم تاکید می کنم که برای من نفس بازیگری و شکستن شمایل هایی که تا پیش از این در بازیگری از خودم ساخته ام، جذاب است.
ولی در عوض شما در تئاتر خیلی گزیده کار بوده اید، از سال 1372 تا امروز شما در بیش از پنجاه فیلم بازی کرده اید ولی کمتر از ده تئاتر در این مدت در کارنامه دارید، انگار عرصه گزیده کاری برای شما بیشتر تئاتر است تا سینما.
- تنها چیزی که می توانم بگویم این است که در تئاتر من خیلی خوش شانس بوده ام. توی سینما من مجبور بودم مراحلی را پله پله طی کنم برای این که بتوانم هویت مستقل خودم را به عنوان یک بازیگر جدا از خانواده ام ثابت کنم. بعد هم من در اوایل کارم در سینما هیچ وقت این موقعیت را نداشتم که با یک فیلم ناگهان دیده شوم. من چندین فیلم بازی کردم تا به نقش «خون بازی» رسیدم که برای من یک نقطه عطف بود ولی حتی نقشم در «خون بازی» هم تا حدودی زیر سایه مادرم می رفت که البته من خیلی مشکلی با آن ندارم. در سینما مرحله تثبیت برای من خیلی طول کشید ولی در تئاتر این شانس را داشتم که در همان اوایل کارم با امیر رضا کوهستانی کار کنم و در موقعیت خیلی خوبی قرار بگیرم که بتوانم در تئاتر دیده شوم.
قرار گرفتن زیر سایه مادر و خانواده قطعا کار شما را در اثبات بازیگری تان سخت می کرده ولی بزرگ شدن در خانواده ای سینمایی قطعا مزایایی هم داشته است. - قطعا! اصلا همه اش مزیت بوده است. اصلا بیشتر بازیگرانی که در نسل من شروع به کار بازیگری کردند از خانواده های سینمایی بودند. مهم ترین مزیت زندگی در خانواده ای سینمایی برای من این بوده که اگر مادر من به عنوان یکی از پنج کارگردان مهم سینما نقشی در فیلمش داشته باشد که به سن و جنس بازیگری من بخورد، انتخاب اولش قطعا من هستم چون با من راحت تر کار می کند اما من واقعا در مورد بازیگری نسل خودم مدعی هستم و فکر می کنم نسل من توانسته در بازیگری جریان سازی کند. دلیلش این که ما در سینما هیجان زده نبودیم و نگاه جدی به سینما داشتیم. اگر هیجان جایزه گرفتن بخواهد تبدیل به هدف بازیگر شود، لذت بازیگر از فعل بازیگری کمتر می شود. من نمی گویم جایزه گرفتن یا فکر کردن به جایزه بد است ولی نباید تبدیل به هدف بشود.
انگیزه شخصی خود شما در آغاز کار چه بود؛ مثلا در پانزده سالگی که در زیر پوست شهر بازی کردید، گرفتن جایزه و تایید دیگران برای تان مهم نبود؟
- قطعا مهم بوده و هنوز هم برایم مهم است. نمی توانم دروغ بگویم. ولی راستش را بگویم هیچ وقت گرفتن جایزه و تایید دیگران در بازیگری برای من هدف نبوده است. من در دوازده سالگی در اولین تئاترم به کارگردانی آزیتا حاجیان بازی کردم که شش ماه برای تمرین آن هر روز به سالن می رفتم یا در پانزده سالگی در «زیر پوست شهر» بازی کردم و سه ماه تمرینات فشرده ای را با گلاب آدینه پشت سر گذاشتم. پس حتی در همان سن هم می دانستم وارد چه عرصه جدی شده ام. شانس من این بود که ورودم به سینما را در محیط های بسیار مناسبی تجربه کردم. چیزی که در بازیگری برای من جذاب است، لذت همین تمرین ها و بعد دیدن نتیجه نهایی است. این لذت منحصر به فرد را در هیچ حرفه دیگری نمی توان تجربه کرد.
در اوایل کارتان گفته بودید دل تان می خواهد در فیلمی از مهرجویی بازی کنید ولی این موقعیت هرگز برای تان پیش نیامد. یکی از ویژگی های نسل شما این بود که زمانی کارش را آغاز کرد که دوره اوج کارگردان هایی مثل کیمیایی و مهرجویی گذشته بود، در حالی که مثلا لیلا حاتمی و هدیه تهرانی از نسل قبلی این شانس را داشتند که کارشان را با فیلم های مهمی از مهرجویی و کیمیایی آغاز کنند. از این بابت متاسف اید؟ - راستش را بخواهید نه! چون من این شانس را داشتم که با بهترین کارگردان های نسل جدید کار کنم. خیلی ها را می توانم نام ببرم مثل رضا درمیشیان، عبدالرضا کاهانی یا دو کارگردانی که امسال با ایشان همکاری کردم، مجید مصطفوی و سهیل بیرقی. من فکر می کنم لذتی که از کار با این کارگردان ها بردم احتمالا شبیه به مان لذتی است که از کار با داریوش مهرجویی نصیب من می شد. البته هستند کارگردان های جوانی که به واسطه پیشرفت تکنولوژی و ساده شدن فیلم سازی با تکنولوژی دیجیتال اسم خودشان را می گذارند کارگردان اما به جز تسلط تکنیکی چیزی در چنته ندارند و مؤلف نیستند و تفکری در فیلم های شان نمی بینیم.
هنوز دوست دارید در فیلمی از مهرجویی بازی کنید؟ - ترجیح می دهم به این سوال پاسخ ندهم.
معمولا در آغاز کار بازیگری همیشه بازیگرانی هستند که برای بازیگر تازه کار، الگو و الهام بخش اند. این بازیگران برای شما چه کسانی بودند؟ - واقعا نمی خواهم تظاهر کنم ولی هیچ وقت دلم نخواسته جای بازیگر دیگری باشم یا شبیه بازیگر دیگری بشوم. از همان اول کارم در پانزده شانزده سالگی می خواستم مسیر منحصر به فردی را طی کنم. اگر چه جنس کار یا نگاه برخی ها به بازیگری برایم هیجان انگیز بود. مثلا گلاب آدینه یا مهدی هاشمی، یا عزت الله انتظامی، یا علی نصریان، دیرتر به بازی فرهاد اصلانی هم علاقه مند شدم.
در سینمای جهان چطور؟ - من هم مثل خیلی های دیگر تحت تاثیر مریل استریپ هستم. بازی و کاراکتر اَنِت بنینگ را خیلی دوست دارم و همچنین بازی کوین اسپیسی را. همیشه فکر کرده ام که «زیبایی آمریکایی» از نظر بازیگری فیلمی بی نقص است. در نسل جوان تر ناتالی پورتمن و جنیفر لارنس را هم خیلی دوست دارم. این جنس بازیگری گرم را و بازیگرانی را که سعی می کنند در هر فیلم تصویر قبلی شان را بشکنند، می پسندم.
«بهترین بابای دنیا» (داریوش فرهنگ - 1370)
زمانی که شما وارد سینما شدید بسیاری از بازیگران و فیلم سازان مهم سینما را از روی معاشرت های خانوادگی می شناختید. در آن سال های آغازین چه چیزهایی در زندگی بازیگران قدیمی تر می دید که دل تان نمی خواست برای تان اتفاق بیفتد؟ - این که درگیر حاشیه های بازیگری نشوم. منظورم البته اصلا فعالیت های سیاسی – اجتماعی بازیگران نیست. اتفاقا در کشوری مثل ایران با اتفاقاتی که می افتد شما به عنوان یک آدم مشهور وظیفه داری که موضع بگیری، چون موضع نگرفتن گاهی در واقع نوعی موضع گرفتن است. من اسم این موضع گیری ها را حواشی بازیگری نمی گذارم. منظورم از حواشی، حواشی مبتذل بازیگری است. این ابتدال مثل قارچ می تواند کنار هر چهره معروفی و به خصوص بازیگرها پیدا شود. منظورم از درگیر شدن در حواشی شرکت کردن در بعضی مراسم یا مهمانی هاست که مثلا برای یک کمپانی برگزار می شود. آدم ها در این جور مراسم درگیر این می شوند که کی چی پوشیده و دغدغه های سخیفی را دنبال می کنند.
می دانم همه جای دنیا این اتفاق می افتد ولی این دلیلی بر حقانیت این اتفاق ها نزد من نیست. من طرف بازیگری هستم مثل مریل استریپ که این همه سال کاندیدای اسکار بوده ولی یک بار لباسش بهترین لباس مراسم اسکار نشده. من طرف بازیگری هستم مثل انت بنینگ که با کت دامن می رود روی رد کارپت اسکار. من ترجیح می دهم آن آدمی باشم که ترجیح می دهد موضع داشتن اش نسبت به این قواعدِ از پیش تعیین شده کمی معلوم باشد و توی ذوق بزند!
اولین تجربه جدی شما در بازیگری، بازی در فیلم «روسری آبی» بود. در مصاحبه ای گفته بودید این فیلم را دوست ندارید چون «هندی است». چرا فکر می کنید «روسری آبی» هندی است. ظاهر فیلم داستان پیرمردی را روایت می کند که به دلیل انحراف از معیارهای صُلب اجتماع توسط عزیزانش طرد می شود و زیر فشار اجتماعی فرجامی تراژیک می یابد. فیلم نگاهی جامعه شناختی به شخصیت رسول رحمانی دارد. چرا فکر می کنید این فیلم به قول خودتان هندی است؟ - [با خنده] واقعا این حرف را زده ام؟ احتمالا این حرف را در میان حرف هایی دیگر گفته ام. ولی راستش را بخواهید بین فیلم های مادرم، «روسری آبی» فیلم محبوب من نیست. شاید «روسری آبی» با معیارهای من زیادی عاشقانه بوده است. من «نرگس» را دیوانه وار دوست داشتم. البته الان که سن ام بالاتر رفته «روسری آبی» را بیشتر از قبل دوست دارم ولی هنوز محبوب ترین فیلم رخشان بنی اعتماد برای من «نرگس» است.
در «روسری آبی» خیلی کم سن و سال بودید که با عزت الله انتظامی هم بازی شدید. آن موقع متوجه بودید که چه بازیگری در مقابل تان است؟ - من موقع بازی در «روسری آبی» نه ساله بودم و خیلی چیزها را می فهمیدم. عزت الله انتظامی برای من یک غول بازیگری بود و می دیدم که چقدر رها از اعتبار و شهرتی که داشت به تمرین تن می داد. فاطمه معتمد آریا هم همین طور بود. من با این که فقط چند سکانس کوتاه بازی داشتم باید مدام می رفتم سر تمرین و آقای انتظامی و مادرم و دیگران آن قدر جدی با من برخورد می کردند که برای خود من هم این کار جدی می شد. مهم ترین چیزی که از آقای انتظامی آموختم این بود که چقدر بازیگری امری جدی است.
«کوچه بی نام» (هاتف علیمردانی - 1393)
از «روسری آبی» تا «خون بازی» روند تمرینات شما چه تغییری پیدا کرد؟ - به نظرم بازیگری امری شخصی نیست. همه اتفاقات در گفتگو و در بحث و بده بستان بین شما با بازیگران دیگر و کارگردان در تمرین ها به دست می آید. در «خونبازی» به دلیل بیشتر شدن تجربه من در بازیگری، مادرم کمتر از تجربیات شخصی و مشترک مان برای هدایت من استفاده می کرد اما در «زیر پوست شهر» مشخصا مرا به خاطرات و تجربیات شخصی و خانوادگی مان ارجاع می داد. مثلا در سکانسی که من و گلاب آدینه در مینی بوس داریم از زندان بر می گردیم، مادرم آمد و در گوشم خاطره ای گفت که مربوط به موقع فیلمبرداری «شهرک فاطمیه» بود و آن خاطره حس صحنه را برایم روشن کرد. من را در موقعیتی قرار می داد که با توجه به تجربیات شخصی ام بتوانم حس صحنه را بگیرم. از این گذشته در یکسری از رفتارهایی که برای شخصیت محبوبه ساختیم، مثل راه رفتن و حرف زدن و ... واقعا نمی توانم نقش گلاب آدینه را نادیده بگیرم. منی که آن موقع تجربه کمی داشتم و تکنیک بازیگری را به اندازه امروز نمی شناختم با کمک خانم آدینه توانستم ابعاد جدیدی از توانایی های بازیگری خودم را کشف کنم.
شما معمولا از مدت ها قبل از فیلمبرداری در جریان پروژه های رخشان بنی اعتماد هستید. با توجه به این موضوع نوع هدایت شما توسط رخشان بنی اعتماد چه تفاوتی با هدایت دیگر بازیگران دارد؟ - مادرم کمی بیشتر از دیگران نسبت به من سختگیری دارد اما هر چه بیشتر جلو آمده ایم، بده بستانی که سر صحنه داریم کمتر شده چون بازدهی بحث ها و تمرین های مان در پیش تولید بیشتر شده. دیگر سر صحنه، دیالوگ کمتری بین ما برقرار می شود چون دقیقا می دانیم که هر طرف از طرف مقابل چه می خواهد. موقع فیلمبرداری «خون بازی» در آن صحنه ای که من توی مرداب دارم دنبال هروئین می گردم، مادرم پشت دوربین گریه می کرد و آقای عبدالوهاب من را هدایت می کرد. مادر جلو نمی آمد چون نمی خواست حس مادرانه اش روی بازی من تاثیر بگذارد.
نوع و مدت زمان تمرین در پیش تولید فیلم های رخشان بنی اعتماد معمولا سنگین و زیاد است، این تجربه را با کارگردان های دیگر هم داشته اید؟ - این تجربه با اصغر فرهادی تکرار شد. با رضا درمیشیان تکرار شد. با سهیل بیرقی هم تکرار شد و همین طور با عبدالرضا کاهانی و هاتف علیمردانی. جالب این که تجربه تمرین مستمر با کارگردان های جوان تکرار شد اما بارها پیش آمد که سر صحنه کارگردان های باتجربه تر حداقل تمرین و آماده سازی قبل از اجرا هم رعایت نمی شد که من را شگفت زده می کرد. من در کارم خیلی وابسته به تمرین هستم. فیلمنامه های فیلم های من مثل دفتر مشق است چون خیلی کنار فیلمنامه یادداشت می نویسم ولی وقتی فیلمبرداری شروع می شود می توانم بدون فیلمنامه بروم سر صحنه.
وقتی تمرین و دورخوانی کم باشد یا اساسا وجود نداشته باشد اعتماد به نفسم کمی می شود و تاثیرش روی کارم هم دیده می شود. بیشتر این کارگردان ها از این نداشتن تمرین به عنوان یک امتیاز مثبت کارشان حرف می زدند و می گفتند تمرینی در کار نیست و «می خواهیم برویم و در لحظه قرار بگیریم». حرفی که من اصلا نمی فهمم. مثل این است که یک ورزشکار حرفه ای بدون گرم کردن وارد مسابقه شود.
«زیر پوست شهر» (رخشان بنی اعتماد - 1379)
یکی از تجربیات منحصر به فردی که در «زیر پوست شهر» داشتید هم بازی شدن با محمدرضا فروتن بود که در آن زمان تازه در «مرسدس» و «قرمز» بازی کرده بود و سوپراستاری تمام عیار بود. محمدرضا فروتنی که پشت صحنه «زیر پوست شهر» شناختید چقدر با تصویری که از قبل از او در ذهن داشتید همخوانی داشت؟ - بله. محمدرضا فروتن آن موقع واقعا یک سوپراستار بود و در فیلم دو زن هم بازی کرده بود. من با پدرم سر صحنه «دو زن» زیاد می رفتم. برای همین قبل از این که «زیر پوست شهر» آغاز شود آقای فروتن را پشت صحنه دیده بودم. کمی استرس و هیجان داشتم از این که قرار است در مقابلش بازی کنم ولی این استرس و هیجان، موقع تمرینات طولانی قبل از فیلم، کاملا از بین رفت. از این گذشته هیچ ستاره ای توی خانواده ما آن قدرها ستاره به نظر نمی رسد و برای همین هم من خیلی این هیجان ها را حتی تجربه نکردم. من خیلی به این که کنار او بازی می کردم فخر می فروختم. بعدها ندیدم که بازیگری محبوبیتی را به دست بیاورد که محمدرضا فروتن در آن دوره به دست آورده بود.
یک روز یکی از همکلاسی هایم را که از طرفداران محمدرضا فروتن بود آوردم خانه مان چون می دانستم فروتن آن روز خانه ماست و به این دوستم هم نگفتم که قرار است محمدرضا فروتن را ببیند. شاید باورتان نشود، این دوستم همین که وارد خانه شد و فروتن را دید، درجا توی بغل من غش کرد! اما من موقع کار پشت صحنه «زیر پوست شهر» وجه ستاره وار فروتن را اصلا نمی دیدم چون فروتن خودش را مثل بقیه اعضای گروه سپرده بود به تمرینات و اصلا به واسطه حضور مادرم و گلاب آدینه تمام گروه همین طور یکدست شده بود. هیچ کس نت خارج نمی زد و همه هم کوک بودند.
پس هیچ وقت چنان هیجانی نداشتید؟ - اولین باری که هیجان دیدن یک بازیگر را تجربه کردم وقتی بود که با مادرم در ونیز رفتیم با انت بنینگ چایی بخوریم. از ذوق داشتم غش می کردم ولی این حس را بعدا هرگز تجربه نکردم.
«بغض» (رضا درمیشیان - 1390)
بعد از بازی در «زیر پوست شهر» به فاصله کوتاهی در «رقص در غبار» و «گیلانه» بازی کردید که در آنها هم نقش دختری روستایی یا از طبقات محروم را داشتید. نمی ترسیدید در آغاز کار با این چند انتخاب در این نوع نقش ها کلیشه شوید؟ - آن موقع برای من نفس بازی کردن مهمتر از این بود که نقش هایم شبیه به هم نباشند. می خواستم خودم را به عنوان بازیگر سینما ثابت کنم و فقط برایم مهم بود که فیلمی که در آن نقشی به عهده می گیرم فیلم قابل دفاعی باشد. البته من کمی در به کار بردن کلمه کلیشه خسیس هستم و معتقدم که به سختی می شود گفت فلان نقش کلیشه شده است. من بعد از «خون بازی» در «بغض» هم نقش یک معتاد را بازی کردم ولی معتادی که در «بغض» نقشش را بازی کردم متفاوت بود با معتاد «خون بازی». این که دو نقش در یک طبقه باشند نمی تواند معیاری باشد برای این که این دو نقش شبیه به هم بوده اند.
پس بگذارید بپرسم که بازی شما در «جامه دران» یا «حیران» که حتی ضعیف تر از نمونه های قبلی همین نقش در کارنامه شما مثل بازی در «رقص در غبار» یا «گیلانه» بوده، چه دستاوردی در کارنامه باران کوثری است؟ - من این قضاوت را نمی پذیرم. من بازی در «جامعه دران» را اساسا به خاطر سکانسی پذیرفتم که بچه های گوهر را از او می گیرند. گوهر زنی روستایی است که همه انگیزه اش در زندگی، بچه هایش هستند. کمتر بازیگر باهوشی بازی در این لحظه را صرفا به خاطر این که بازی در نقش های دیگری از این طبقه اجتماعی را تجربه کرده، رد می کند. برای منی که اصلا نمی خواهم در این سینما بازیگر کم کاری باشم و اصلا به کم کاری اعتقادی ندارم مگر چند نقش متفاوت نوشته می شود که بخواهم به راحتی به نقش هایی مثل گوهر در «جامه دران» نه بگویم و منتظر بمانم تا نقش هایی بازی کنم که از زمین تا آسمان با هم متفاوت باشند.
این که می گویید نمی خواهم کم کار باشم نگاهی مالی پشتش است یا نگاهی حرفه ای؟ - نه! نگاهم مالی نیست، نگاهم حرفه ای است. من آن قدر برای یک فیلم خوب پول می گیرم که با سالی یک فیلم یا دو سالی یک فیلم اموراتم بگذرد ولی به نظرم این جرزنی است که من سه سال بروم خودم را قایم کنم و همه منتظر دیدنم باشند و بعد بیایم یک نقش بازی کنم و دیده شوم و همه نگاه ها را به سمت خودم برگردانم. الگوی من مریل استریپ است که سالی دوتا فیلم بازی می کند و هنوز می تواند شمای تماشاگر را شگفت زده کند. نمی گویم من مریل استریپ هستم، می گویم الگویم مریل استریپ است. دلم می خواهد در عین پر کاری جنس بازی ام را تر و تازه نگه دارم. مثل نجاری که زیاد میز و صندلی می سازد ولی خوب می سازد.
«عصبانی نیستم» (رضا درمیشیان - 1392)
برگردیم به ادامه مسیر بازیگری شما، بعد از «زیر پوست شهر» مهم ترین تجربه شما بازی در «رقص در غبار» اولین فیلم سینمایی اصغر فرهادی بود. گفتید که روش فرهادی در تمرین به روش مادرتان نزدیک بود.- بله. روش کار اصغر فرهادی خیلی نزدیک به مادرم بود. به خصوص در نزدیک کردن بازیگر به نقش، روش هایی شبیه به هم به کار می گرفتند. من فقط چند سکانس در فقیلم آقای فرهادی بازی داشتم ولی حدود دو ماه مدام توی دفتر تمرین می کردیم، بعد می رفتیم توی شهر قدم می زدیم، بعد می رفتیم لباس می خریدیم، و دوباره ... خیلی برایم جالب بود که باید برای نقش لباس می خریدیم. وقتی شما برای نقش خرید می کنید اصلا از جنبه ای دیگر به آن نگاه می کنید.
فکر می کنید این نوع کارها مثل لباس خریدن برای نقش بیشتر بوی آماتوریسم می دهد یا حرفه ای گر؟ امروز آیا اصغر فرهادی می تواند از بازیگران بین المللی اش بخواهد که مثلا توی خیابان های مادرید با او همراه شوند و لباس های نقش را خودشان بخرند؟ - نشانه نوعی حرفه ای گری بود چون من آن موقع بازیگری حرفه ای نبودم و شاید به همین دلیل آقای فرهادی می خواست من این تجربه ها را داشته باشم. از این گذشته حتی اگر دیگر فرهادی تمرین هایی مثل لباس خریدن را با بازیگر انجام ندهد اما اعتقادش به تمرین زیاد سر جایش است. توی مطبوعات خواندم که ماریون کونیار به خاطر این که نمی توانست در پروسه تمرین طولانی شرکت کند نتوانست در فیلم گذشته بازی کند. شاید امروز اگر فرهادی با من کار کند، با تجربه ای که من در این سال ها کسب کرده ام دیگر من را نفرستد برای خرید لباس ولی بگذارید یک راز را اینجا فاش کنم. تجربه ای که در آن فیلم سر خرید لباس برای نقش ریحانه داشتم آن قدر به من در رسیدن به نقش کمک کرد و آن قدر حال و هوای عجیبی به من داد که هنوز هم که هنوز است، من این کار را برای نقش های دیگرم می کنم. البته با طراح لباس حتما مشورت می کنم ولی در نهایت ماسک آن شخصیت را به چهره ام می زنم و برایش لباس می خرم.
تفاوت های کار فرهادی با رخشان بنی اعتماد چه بود؟ چه چیز منحصر به فردی در اصغر فرهادی دیدید که بعضا در فیلم ساز دیگری ندیدید؟ - جدیت! آن موقع آقای فرهادی فقط یک سریال ساخته بود و نتوانسته بود برای فیلم اولش سرمایه عجیبی حذف کند. من هم به این دلیل بازی در فیلم را پذیرفتم که هم خودم و هم مادرم از طرفداران آن سریال بودیم. مادرم می گفت فرهادی جوان خوش فکری است ولی با این حال کسی به نتیجه کار مطمئن نبود و آقای فرهادی با اعتماد به نفس و جدیتی که من قبلا ندیده بودم انگار یک قدم جلوتر از همه گروه راه می رفت.
«قصه ها» (رخشان بنی اعتماد - 1390)
فرامرز قریبیان هم بازیگری بود که در «رقص در غبار» بعد از سال ها دوباره بازی در نقش متفاوتی را تجربه می کرد. او از گذشته ای پر شکوه آمده بود و فیلم هایی مثل «گوزن ها» و «خاک» را در کارنامه داشت. - چیزی که در فرامرز قریبیان می دیدم نوعی پرنسیپ کاری بود که در نسل های بعدی کمیاب است. در نسل ما اگر آدم این جور پرنسیپ ها را رعایت کند متهم می شود به ادا در آوردن.
در نسل خودتان کدام بازیگران را سراغ دارید که این پرنسیپ ها را رعایت می کند؟ - در نگار جواهریان این پرنسیپ ها را دیده ام. فکر می کنم نتیجه کار ترانه علیدوستی نشان می دهد که او هم این پرنسیپ ها را دارد.
کمی بعد از «رقص در غبار» در فیلم «نسل جادویی» از ایرج کریمی بازی کردید. کریمی منتقدی مشهور بود و رو به فیلمسازی آورده بود و قبل تر هم فیلم خوبی مثل «از کنار هم می گذریم» را ساخته بود ولی این فیلم به دلیل فضای فانتزی اش دیده نشد. تجربه همکاری با منتقدی که فیلمساز شده بود و هم بازی شدن با هدیه تهرانی چه تفاوتی با تجربه های قبلی تان داشت؟ - همکاری با هدیه تهرانی خیلی دلپذیر بود. او در این فیلم طراح صحنه و لباس هم بود و دائم پشت صحنه حضور داشت و فضا را برای کار امن می کرد اما ایرج کریمی وجه تئوریکش خیلی بارزتر از وجه عملی اش بود. خیلی چیزها برای ما به عنوان بازیگر مبهم بود، چه در شخصیت پردازی، چه در ایده های فیلمنامه و چه حتی در طراحی لباس، و وقتی در موردشان از ایرج کریمی سوال می کردیم او توضیح تئوریکی می داد و ما قانع می شدیم که این عناصر باید در فیلمنامه به همین شکل باشد، ولی بدون این توضیحات ابهامات سر جای خودش باقی می ماند. نمی دانم این طور سینما که این قدر نیاز به رمزگشایی دارد چقدر مورد علاقه من است.
«خون بازی» (رخشان بنی اعتماد - 1385)
پس چرا بازی در آن را پذیرفتید؟ - خب خیلی فیلم ها در کارنامه من هست که به عنوان تماشاگر ممکن است برایم جذاب نباشد ولی به عنوان بازیگر بازی در آن فیلم برایم جذابیت ها و چالش هایی داشته است که بازی در آن را پذیرفته ام اما ممکن است اگر خودم حق انتخاب داشته باشم آن فیلم را برای سینما رفتن انتخاب نکنم.
می شود چندتا از این فیلم ها را نام ببرید؟ - بله، مثلا «روز سوم».
«توفیق اجباری» چطور؟ - در «توفیق اجباری» کمی در بستن قرارداد عجله کردم چون کار با گروهی که قبلا هم با هم کار کرده بودیم خیلی به من اعتماد به نفس می داد. از طرفی هم همکاری قبلی من با آقای لطیفی نتیجه داده بود. نمی خواهم توجیه کنم. من می دانستم که دارم توی یک فیلم «بفروش» بازی می کنم ولی واقعا قرارهای دیگری هم قبل از فیلمبرداری داشتیم که موقع کار عملی نشد. من عجله کردم و آن موقع به شدت دنبال این بودم که در یک کمدی بازی کنم اما اگر می دانستم چند ماه بعدش «دایره زنگی» به من پیشنهاد می شود در «توفیق اجباری» بازی نمی کردم.
با این که خودتان «روز سوم» را چندان دوست ندارید ولی این فیلم در بین مخاطبان عام بازخورد خوبی داشت و زوج شدن شما با حامد بهداد هم در همین فیلم شکل گرفت که بعدها هم در فیلم های دیگری تا «سدمعبر» تکرار شد. - حامد از قبل دوست من بود و من پیشنهاد دادم که حامد آن نقش را بازی کند. اول آقای لطیفی حامد را با یک بازیگر تلویزیونی اشتباه گرفته بود و زیر بار نمی رفت ولی بعد که فهمید دارم از کی حرف می زنم پذیرفت. آن موقع حامد در «بوتیک» و «این زن» حرف نمی زند بازی کرده بود. خوشبختانه حامد سریع پذیرفت و با کلی ایده آمد سر صحنه. اصولا من همیشه می گویم که حامد با انگیزه همچنان یکی از بهترین بازیگران سینماست. میزان انرژی و انگیزه ای که حامد با خودش پشت صحنه می آورد و حمایت و دلسوزی اش برای بازیگر مقابلش هم در «روز سوم» و هم در «دندون طلا» و «هفت ماهگی» و «سدمعبر» برای من آموزنده بود. حامد به عنوان شریک در بازی بسیار مهربان است. شاید به خاطر رفاقت مان این حالت را فقط با من داشته است ولی او در همکاری مشترک بسیار دلسوز است. روزهای زیادی بود که او بازی هم نداشت اما پشت صحنه می ماند. حامد یک روز سر بازی در «سدمعبر» آن قدر برای پلان من انرژی گذاشت که دیگر برای پلان خودش انرژی نداشت و مجبور شدیم پلان او را فردایش بگیریم. حامد هم مثل من این شانس را نداشته که یک دفعه با یک نقش گل کند و بدون این که پاس گلی دریافت کند، به مرور خودش را ثابت کرده است.
«توفیق اجباری» (محمد حسین لطیفی - 1386)
گفتید حامد بهدادِ «باانگیزه» هنوز هم یکی از بهترین بازیگران این سینماست. حامد بهداد هم مثل خسرو شکیبایی یک پرسونای بازیگری منحصر به فرد را با آمدنش به سینمای ایران اضافه کرد ولی برخی انتخاب های اخیر او این نگرانی را دامن می زند که او هم مثل خسرو شکیبایی در نهایت به مسیری بیفتد که گذشته قابل دفاعش را زیر سوال ببرد. ظاهرا شما هم این نگرانی را در مورد او دارید. - من فکر می کنم همه بازیگرهایی که موقعیت ستاره بودن را تجربه می کنند، دچار این بی انگیزگی می شوند. مهم این است که به سلامت از این مرحله بیرون بیایی. حامد با بازی در سدمعبر به سلامت از این بحران می گذرد و حالا سر کار دیگری نمی رود تا دوباره کاری در همان سطح به او پیشنهاد شود. انگیزه ای که من در سدمعبر از حامد دیدم سال ها بود ندیده بودم. حامد بهداد تمام نشده است.
یکی از دلایل بی انگیزگی بازیگران در سینمای ایران این است که بازیگر ایرانی در چشم انداز کاری اش آینده بین المللی روشنی نمی بیند و خود سینما هم فرصت تجربه های متنوع زیادی را به بازیگر نمی دهد. این است که بعد از دو، سه جایزه ممکن است هر بازیگری دلسرد شود. مسیری که منتقدها برای بازیگران در نوشته های شان ترسیم می کنند هم عامل دیگری است در بی انگیزه شدن بازیگرها. انگار منتقدها مسیر کلیشه شدن را به بازیگرها نشان می دهند. با دو جایزه ای که لیلا حاتمی به خاطر بازی در فیلم «من» و حامد بهداد به خاطر بازی در فیلم «سدمعبر» گرفت، من کمی امیدوارم شدم که این عرف ها در نقد سینماییِ ما دارد پوست می اندازد.
بهترین نقدی که بر کار خود خوانده اید کدام بوده؟ - نمی توانم از یک نقد نام ببرم ولی کسانی هستند که نقدهای شان برایم مهم است و لزوما هم طرفدار بازی من نیستند. مثل مهرزاد دانش یا کیوان کثیریان. ولی نقشی که مفیدترین بازخوردها را از آن گرفتم، نقشم در «خون بازی» بود.
سه فراز در کارنامه شما، بازی در این سه فیلم است: «خون بازی»، «اسب حیوان نجیبی است» و «قصه ها». در این سه فیلم باران کوثری شمایل شکنی می کند و چهره هایی جدید از خودش ترسیم می کند. نظرتان در مورد این سه نقش چیست؟ - قبول دارم که در این سه فیلم عملکرد متفاوتی داشته ام و چقدر خوشحالم که از «اسب حیوان نجیبی» است نام بردید چون بازی من در «اسب حیوان نجیبی» است به خاطر حواشی اش دیده نشد. کم پیش می آید که از کار خودم راضی باشم و اصولا سخت گیرترین منتقد خودم، خودم هستم. ولی بازی ام در اسب حیوان نجیبی است یکی از آن بازی هایی است که تا حد زیادی رضایت خودم را جلب می ند. من به این سه فیلم «جامه دران» و «حیران» و «کوچه بی نام» را هم اضافه می کنم. پلان سکانس مشترک من و پیمان معادی در «قصه ها» نتیجه ماه ها تمرین بود. ما آن شب سکانس را چند بار اجرا کردیم و هر بار عینا اجرای مان مثل دفعه قبل بود. من معجزه تمرین و کارگردانی را در آن صحنه دیدم.
برای نوشتن فیلمنامه «خون بازی»، رخشان بنی اعتماد مستندی از زندگی یک معتاد واقعی ساخته و روزها با او در خانه شان زندگی کرده بود. شما هم این مستند را دیده بودید و در مورد اعتیاد تحقیق کرده بودید ولی جایی گفته اید سعی نکردید هیچ معتاد خاصی را در بازی تان بازسازی کنید، چون به تعداد معتادان حالت های مختلف نشئگی و خماری وجود دارد. این مرز ظریف میان تاثیر گرفتن از واقعیت و ساختن واقعیتی جدید را چطور در بازی تان می سازید؟ - این فرآیند چند مرحله دارد. مرحله اول تحلیل نقش است. در این مرحله به این فکر می کنم که کارگردان برای چه می خواهد این فیلم را بسازد. بعد از مرحله تحلیل که در آن ذهن شما از شخصیت انباشته می شود و شخصیت را می سازید، مرحله فیزیکی شروع می شود. من خیلی از شخصیت ها را از روی راه رفتن شان پیدا می کنم. در «جامه دران» با آن حرکت خاراندن پشت دست شخصیت یا آن حرکتی که موهایم را زیر روسری می کنم، شخصیت را برای خودم ساختم. در مورد سارای «خون بازی» من تحقیقات زیادی کردم. مثلا در مورد این که موقع خماری برای جسم آدم چه اتفاقی می افتد. عوارض خماری چیزهایی است مثل درد، خارش، عطسه، سنگین شدن پلک، فین فین کردن و رفتارهایی از این قبیل. وقتی این رفتارهای ظاهری را پیدا کردم، نشستم با خودم فکر کردم که اگر منِ باران بخواهم این رفتارها را بازی کنم چه شکلی می شود. بعد با توجه به رفتارهای فیزیکی خودم، سعی کردم این حرکات را برای خودم درونی کنم. می خواهم بگویم برای من نقطه سخت و در عین حال نقطه جذاب بازیگری آن جایی است که باید این تحلیل ها را بالفعل کنم؛ یعنی جایی که فیزیک و جسم بازیگر وارد عمل می شود.
در مصاحبه ای گفته بودید از یکی، دو سال قبل از «خون بازی»، بازیگری را جدی گرفتم. در این دو سال چه اتفاقاتی افتاد که بازیگری برای تان جدی شد؟ - دلیلش به طور مشخص بازی در «رقص در غبار» بود که باعث شد بفهمم در کار با کارگردانی به جز مادرم هم می توانم موفق باشم و در ضمن بازی در «خوابگاه دختران» که در گیشه فیلم موفقی از آب در آمد و کمی به من در آغاز راه بازیگری قوت قلب داد، چون در آن فیلم، من نقش اول را بازی می کردم.
بعد از بازی در خون بازی گفته بودید از این به بعد سعی می کنم حرمت نقش «سارا» را نگه دارم. در این سال ها در این مورد موفق بوده اید؟ - اگر این حرف را این طور سفت و سخت زده ام باید اذعان کنم که این حرف نتیجه هیجان زدگی ام در آن برهه و جوّی بوده که بعد از «خون بازی» به وجود آمده بود چون اصلا سینما این شرایط را برای بازیگر فراهم نمی کند که یک نقش را بازی کنی و بعد پای آن نقش بمانی. بالاخره یک جایی گیر می افتی، توی چاله ای که فکرش را هم نمی کردی. یک بازیگر حرفه ای از همه موفقیت ها و جایزه ها و تاییدها باید انرژی بگیردت و این انرژی باید تبدیل به یک بنزینی شود که مسیرش را ادامه دهد. بعد از سارا خیلی نقش ها بوده که بازی کرده ام. در «حیران» و «جامه دران» و «هیچ» و «قصه ها» و «بغض» و «عصبانی نیستم» و «عرق سرد» که به نظرم نقش های قابل دفاعی در فیلم هایی مهم بوده اند.
«خوابگاه دختران» (محمد حسین لطیفی - 1383)
شما در سه فیلم «تقاطع» و «گیلانه» و «خون بازی» با رادان هم بازی بودید اما هرگز مقابل هم بازی نکردید. - خیلی جالب است! من خودم هم واقعا فکر می کردم چون در سه فیلم با بهرام هم بازی بوده ام، در مقابل هم بازی داشته ایم ولی الان که شما می گویید می بینم درست است. ما هرگز مقابل هم بازی نکرده ایم. بهرام از دوستان قدیمی من است که موفقیت های مدلِ خودش را دارد و اصرار دارد نقش های مختلف بازی کند. در «تقاطع» قرار نبود نقش منفی را او بازی کند بلکه بازیگر مقابلش قرار بود آن نقش را بازی کند ولی بهرام با اصرار آن نقش را گرفت چون می گفت می خواهم یک نقش بدمن را تجربه کنم. بهرام وسوسه بازی کردن نقش های مختلف و متنوع را دارد.
بعد از «خون بازی» یکی از مهم ترین تجربه های شما بازی در «هیچ» و «اسب حیوان نجیبی است» به کارگردانی عبدالرضا کاهلی تجربه متفاوتی بود؟ - روش کاهانی هم مبتنی بر تمرین فراوان بود؛ ما دو ماه قبل از فیلمبرداری دورخوانی داشتیم و بخش زیادی از فیلمنامه بر اساس این تمرین ها و بداهه های بازیگران نوشته می شد. موقع فیلمبرداری هم روز به روز چیزهایی در فیلمنامه تغییر می کرد. یعنی سبک کاهانی نسبت به رخشان بنی اعتماد یا فرهادی کمی بداهه و متکی به بازیگری بود. منتها بداهه ها قبل از اجرا روتوش می شد و مقابل دوربین کسی بداهه پردازی نمی کرد. من با تمام علاقه ای که به بازی ام در «اسب حیوان نجیبی است» دارم، از بازی ام در «هیچ» راضی نیستم. بعد از «خون بازی» می خواستم از آن طبقه اجتماعی دور شوم و بازی در «هیچ» را برای همین پذیرفتم که یک شاه نقش دیگر مثل «خون بازی» از آب در بیاید ولی به دلایلی که نمی دانم، این نقش در نیامد.
شخصیت های فیلم «اسب حیوان نجیبی است» یک عده آدم مشنگ و گیج و گنگ اند که معلوم نیست از کجا افتاده اند وسط داستان این فیلم. این فیلم در سال 1389 درست در اوج وقایع بعد از انتخابات ساخته شده در حالی که جامعه هم در گیجی و سردرگمی به سر می برد. شرایط بیرونی چقدر روی ساخت این فیلم تاثیر گذاشت.
- نمی دانم. این را ترجیح می دهم خود کاهانی توضیح دهد. ولی در مورد خودمان باید بگویم که ما طبیعتا از شرایط بیرون متاثر بودیم. همه بحث های پشت صحنه در نهایت منجر می شد به وقایع سیاسی روز. جالب است! حالا که این سوال را پرسیدید و بر می گردم به عقب نگاه می کنم می بینم این پیشنهاد من بود که نسترن توی این فیلم دختری باشد که همه اش دروغ می گوید. پس انگار شرایط بیرون به شکل ناخودآگاه بر من اثر کرده بود. آن روزها دغدغه دائمی من «دروغ» بود. نسترن دختری بود که با وقاحت توی چشم هر کسی نگاه می کرد و دروغ می گفت و نه تنها طرد نمی شد بلکه همه آدم های دور و بر و حتی تماشاگران هم به عنوان دختری شیرین و بامزه دوستش داشتند. کل آن جمع مشنگی که به آن اشاره کردید، همه دروغگو هستند و هیچ کدام آن تخصصی را که می گویند ندارند.
«اسب حیوان نجیبی است» (عبدالرضا کاهانی - 1389)
ظرفیت بازی طنز در شما با «اسب حیوان نجیبی است» نمایان شد و در تئاتر هم در «خشکسالی و دروغ» توانایی تان در این زمینه را نشان دادید. خودتان به توانایی تان در بازی طنز اشراف داشتید؟ - اشراف و اعتماد به نفس نداشتم ولی خیلی علاقه داشتم نقش طنز بازی کنم. کمی در «توفیق اجباری» این موقعیت برایم فراهم شد و کمی هم در «دایره زنگی» ولی در «اسب حیوان نجیبی است» بهتر این وجه از بازی خودم را شناختم. هنوز هم دوست دارم کمدی بازی کنم ولی یک کمدی خیلی خوب؛ تا آن موقع صبر خواهم کرد.
شما بعد از «خشکسالی و دروغ» با جدیت بیشتری کار در تئاتر را ادامه دادید. مهم ترین کارگردانانی که در تئاتر با آنها کار کردید، امیررضا کوهستانی و محمدرضا راد بوده اند که خیلی با هم متفاوت اند. رضایی راد دستیار بیضایی بوده و علاقه مند به فضاهای کلاسیک در تئاتر و نمایش است و کوهستانی به طور خاص نسبت به بیضایی و آثارش موضع انتقادی دارد.
- بله! واقعا همان طوری است که می گویید. این دو کارگردان خیلی با هم متفاوت اند ولی برای من در مقام بازیگر کار کردن با هر دو لذت بخش بوده است.
چه چیزی بازیگری در تئاتر را برای تان جذاب می کند؟ - نظم و دیسیپلینی که در بازیگری تئاتر لازم است برای من جذاب است. حتی در نمایشنامه های امیررضا کوهستانی که به نظر می رسد برای بازیگر چارچوب خاصی تعیین نشده این چارچوب ها جدی است. بازی در درون این خطوط از قبل ترسیم شده، چه در کار با رضایی راد و چه در کار با کوهستانی، برای من جذاب است. کوهستانی کمی بازیگر را آزادتر می گذارد ولی لحن کار را در همان نمایشنامه می سازد و شما به جز درست خواندن نمایشنامه، لازم نیست کار بیشتری روی صحنه انجام دهید. تفاوت دیگر امیررضا کوهستانی این است که او معمولا غلظت حسی بازی شما را به مرور کم و کمتر می کند.
و این برای شما که به بازی های حسی پر رنگ مثل آن نوع بازی در «کوچه بی نام»، علاقه مندید سخت نیست؟ - دقیقا همین طور است ولی این باعث می شود که من مجبور شوم یک بخش وحشی از بازیگر درونم را که مدام می خواهد بیرون بزند کنترل کنم. همین چالش بازی در کارهای کوهستانی را برایم جذاب می کند. در «کوارتت نود دقیقه» نشسته بودیم و مونولوگ می گفتیم، این قدر خودم را کنترل می کردم که وقتی نمایش تمام می شد خیس عرق بر می گشتم پشت صحنه. اما از این تجربه که بگذرم، محمد رضایی راد در زندگی من آدم تعیین کننده ای است. برای من بازیگری به دو دوره تقسیم می شود؛ قبل از آشنایی با رضایی راد و شکل گیری گروه «خانه» و بعد از آشنایی با رضایی راد.
«لانتوری» (رضا درمیشیان - 1394)
من قبل از بازی در «بر اساس دوشس ملفی» به کارگردانی رضایی راد، گمان می کردم برایم سخت است بازی در آن نقش. آن نقش ژست محور بود و من تجربه بازی در چنین نقشی را نداشتم. تک تک حرکات روی صحنه از قبل تعیین شده بود و نوعی نظم ریاضی وار داشت. هیچ حرکتی را نمی شد با حرکتی دیگر جایگزین کرد. چهار ساعت روی صحنه بودیم و بازی در عین این که کاملا کنترل شده بود در جاهایی خیلی حسی می شد. حفظ این نظم در طول چهار ساعت سنگین بود. من خوشم می آید که وقتی از صحنه بیرون می آیم، مثل یک کارگر خیس عرق باشم و این بازی هم چنین بود.
با وجود تردیدهای جدی که در بازی در «بر اساس دوشس ملفی» داشتید، ریسک کردید و حالا از نتیجه کار راضی هستید. جایی هم بوده که این ریسک به شکست منجر شده باشد؟ - بله! به جز فیلم «هیچ» که قبلا از آن نام بردم، در «هفت ماهگی» هم ریسکی کردم که منجر به شکست شد. هر چند که قبلا من تجربه بسیار موفق «کوچه بی نام» را با هاتف علیمردانی داشتم ولی در «هفت ماهگی» اصلا از بازی خودم راضی نیستم.
جایی گفته بودید همیشه می خواسته اید دو نقش اعدامی و معتاد را بازی کنید. به نقش معتاد اشاره کردیم، و این فرصت در «من مادر هستم» نصیب تان شد که نقش یک محکوم به اعدام را هم بازی کنید. دیگر چه نقش هایی هست که دوستشان دارید و هنوز بازی نکرده اید؟ - راستش «من مادر هستم» آن قدر برای من تجربه تلخی شد که اصلا دیگر از این جور خیال بافی ها نمی کنم. در ویراست اول فیلمنامه، آوا اعدام نمی شد. من وقتی فیلمنامه را خواندم به آقای جیرانی گفتم خیلی خوب است که آوا اعدام نمی شود و این به تماشاچی امید می دهد؛ اما من به شرطی نقش را بازی می کنم که او اعدام شود!
این اوج خودخواهی من بود ولی می دانستم که از فریدون جیرانی می توانم چنین خواهشی بکنم چون جیرانی هم از آن کارگردانانی است که وسوسه ایجاد موقعیت های ویژه و متفاوت را برای بازیگر دارد و او هم پذیرفت که او اعدام شود ولی در نهایت ممیزی باعث شد پایان فیلم عوض شود چون گفته بودند شما سیاه نمایی کرده اید؛ حرفی که من هنوز هم معنی اش را نمی فهمم. من تک تک سکانس های آن فیلم، صحنه اعدام را پیش چشمم داشتم و با آن دید هر صحنه را بازی می کردم. آن سه شبی که صحنه اعدام را می گرفتیم آن قدر سرد بود، من آنقدر تحت فشار بودم که مادرم برخلاف همیشه، خودش من را می رساند سر فیلمبرداری.
خیلی به آقای جیرانی گله کردم و گفتم شما سال ها در برنامه هفت به کسانی که اعتبار نداشتند اعتبار دادید و حالا باید آن را خرج می کردید تا این فیلم ممیزی نشود ولی به رغم تلاش آقای جیرانی و تهیه کننده، پایان فیلم عوض شد. حذف آن سکانس آن قدر من را دلسرد و سرخورده کرد و آن قدر در کارنامه کاری من تعیین کننده بود که بعد از آن تصمیم گرفتم دیگر هرگز در مورد نقشم رویاپردازی نکنم. البته وقتی این اواخر نقش یک فوتبالیست را در «عرق سرد» بازی کردم به این فکر افتادم که همیشه دوست داشتم این نقش را بازی کنم.
«هفت ماهگی» (هاتف علیمردانی - 1394)
فکر می کنید تجربه متفاوتی که برای لیلا حاتمی در «من» اتفاق افتاد در «عرق سرد» برای شما تکرار شود؟ - بله. سهیل بیرقی شخصیت های جذابی در فیلمنامه هایش خلق می کند. لیلا حاتمی در «من» توانست از آن قالبی که از آن تایید می گرفت در بیاید و در نقشی کاملا متفاوت و دور از ذهن، باز هم تایید مردم و منتقدان را بگیرد. البته به نظر من همه بازی های آن فیلم درخشان است. فکر می کنم این اتفاق در «عرق سرد» هم برای من و بقیه بازیگران افتاده است.
جایی گفته بودید دلم نمی خواهد در فیلم های خنثی بازی کنم. فکر می کنم منظورتان فیلم هایی است که موضوعات ملتهب اجتماعی ندارند. چهار، پنج فیلمی که در این چند سال بازی کرده اید یعنی «عصبانی نیستم»، «لانتوری»، «کوچه بی نام» و «خانه دختر» احتمالا طبق تعریف خودتان فیلم هایی خنثی نیستند، چون روی مسائل اجتماعی دست گذاشته اند. سوالم این است که اگر بازی در فیلمی مثل «درخت گلابی» مهرجویی یا همین فیلم «پترسون» از جیم جارموش که این اواخر ساخته شد و با تعریف شما احتمالا فیلمی خنثی هستند به شما پیشنهاد شود، نمی پذیرید؟ - منظور من این نیست که هر فیلمی که به موضوعات حساس اجتماعی و سیاسی نپردازد، خنثی است. منظورم از فیلم خنثی فیلمی است که کسالت و پوچ گرایی نسل جوان را به گردن خود این نسل می اندازد. منظورم فیلم هایی است که قلاب شان به هیچ جا نمی گیرد مگر شخصیتی که دارند در مورد آن حرف می زنند. «پترسون» دارد راجع به سردی روابط انسانی حرف می زند. قلابش دارد بالاخره به یک جایی می گیرد. منظورم از فیلم خنثی به طور دقیق فیلم هایی است که وقتی می بینم شان نمی فهمم کارگردان با چه دغدغه ای فیلم را ساخته است و چه مشکلی با کجای این جامعه یا هستی داشته که خواسته با ساخت این فیلم آن را بیان کند. فیلم هایی که دغدغه مند نیستند، از نظر من خنثی هستند.
پس احتمالا بازی در فیلم «شیرین» را صرفا به دلیل نام کیارستمی پذیرفتید؟ - بله. فقط و فقط به خاطر عباس کیارستمی بازی در آن فیلم را پذیرفتم. حتی روزی که رفتم برای فیلمبرداری، کلیت کار را برای من توضیح ندادند و خود آقای کیارستمی هم سر صحنه نبود؛ فقط هدیه تهرانی بود و برای من توضیحاتی داد. بعد هم از من فیلم را گرفتند و تمام شد.
عباس کیارستمی و باران کوثری
به شما برنخورد که کیارستمی خودش سر صحنه نبود؟ - نه، چون حس می کردم که عباس کیارستمی دارد تجربه ای می کند و خوب است که من در این تجربه به او کمک کنم ولی واقعا آدم های زیادی در این سینما نیستند که حاضر باشم این کار را برای شان بکنم.
یکی از فیلم هایی که به قول خودتان دغدغه مندی که جایزه ای هم برای تان به ارمغان آورد، «کوچه بی نام» بود که در موردش گفته بودید غفلت احساسی نقش تان را دوست داشتید. بازی در این جور نقش هایی که از نظر احساسی این قدر به قول خودتان غلیظ اند، چرا برای تان جذاب اند؟ - دلیل اش این است که بازی در این نقش باعث می شود یک نوع برونریزی احساسی را تجربه کنم که خارج از دنیای بازیگری هرگز شانسش را ندارم. قبول نقش هایی مثل محدثه در «کوچه بی نام» ریسک بزرگی است. یا نباید قبول شان کرد یا اگر قبول کردید باید تا ته خط بروید. این جور نقش ها تعارف بردار نیست. من متنفرم از بازیگرانی که این نقش ها را قبول می کنند و بعد تا ته خط نمی روند و از یک جایی می ترسند جلوتر بروند. اگر بازیگری چنین تردیدی دارد نباید این جور نقش ها را بپذیرد. اگر ما به بازی رئالیستی معتقدیم باید بدانیم که بعضی وقت ها همین غلظت در اجراست که بازی را رئالیستی می کند چون واقعیت آن شخصیت این غلظت احساسی را در خود دارد. البته مهم است که در کنار چه کارگردانی چنین تجربه ای می کنید و خوشبختانه هاتف با وسواس، زیاد و کم لحظه های بازی ام را چک می کرد.
«سدمعبر» (محسن قرایی - 1395)
فکر می کردید بازی تان در «کوچه بی نام» دیده شود، اما در «قصه ها» دیده نشود؟ - بله، چون واقعا داوری جشنواره ها بر آمده از سلیقه داوران است. خانواده ام به من کمک کرده در این مواقع واقع بین باشم. من خیلی به خاطر جایزه هایی که گرفته ام خوشحالم اما به خاطر نگرفتن هیچ جایزه ای به هم نریخته ام. ممکن است غمگین شده باشم اما آشفته نشده ام.
«عصبانی نیستم» هم مثل «کوچه بی نام» از آن دسته تجربیات شماست که موضوعات ملتهب اجتماعی و این بار بیشتر سیاسی را موضوع خود قرار می دهد. در مورد رضا درمیشیان گفته بودید که او و کاهانی را جزو کارگردان های صاحب سبک در میان فیلمسازان جوان می دانید. این صاحب سبک بودن چه نمودی در کار با بازیگر دارد؟ - رضا درمیشیان با آدم مثل نابازیگر برخورد می کند. همیشه به شوخی به او می گویم که تو آدم را تحقیر می کنی. گاهی بعد از یک جلسه دو ساعته او هنوز راجع به نقش حرفی نزده ولی در همان حین حرف زدن، دائم یادداشت بر می دارد. او شما را در موقعیتی قرار می دهد که چیزی را که می خواهد از شما شکار کند. همین یادداشت ها بعدا موقع فیلمبرداری مبنای او برای هدایت بازیگر می شود. من و رضا درمیشیان و نوید محمدزاده روزهای منتهی به فیلمبرداری، دیگر تقریبا با هم زندگی می کنیم و این طور نیست که دو ساعت توی دفتر همدیگر را ببینیم بلکه از صبح با هم هستیم تا شب و در مورد همه چیز فیلم حرف می زنیم و کلی لحظه و نکته پیدا می کنیم.
بعضی ها معتقدند «عصبانی نیستم» عصاره و برگرفته از همان روزهای ملتهبی است که در آن زندگی می کردیم. ما مثل یک کار چریکی فیلمبرداری را انجام می دادیم چون خیلی اصرار داشتیم که فیلم توی آن روزها فیلمبرداری شود نه دیرتر.
شما نقش سارا را در این فیلم بازی می کردید اما نقش ستاره در این فیلم به خود واقعی شما نزدیک تر بود. به نظر شما ستاره شخصیتی منفعل و محافظه کار بود یا شرایط این طور خودش را به او تحمیل می کرد؟ - ستاره بیشتر از این که به من نزدیک باشد به دور و بری های من نزدیک بود اما من خیلی خوب درکش می کردم. نقش سارا متانتی داشت که کمی از من دور بود.
«دایره زنگی» (پریسا بخت آور - 1386)
نقش «بارون» که در فیلم بعدی درمیشیان یعنی «لانتوری» بازی کردید درست نقطه مقابل سارا بود. بارون دختری بی آرمان و در هم شکسته است که دیگر نور زندگی در چشمانش نیست و تنها تکیه گاهش رابطه ای یکطرفه با پاشاست؛ پاشایی که او را وسیله ای می کند برای رسیدن به مریم. بارون شخصیتی است که فقر و فشارهای اجتماعی چنان او را در هم شکسته که نیازهایش چیزی فراتر از نیازهای روزمره برای زنده ماندن نیست. ظاهرا اول قرار بود نقش مریم را به جای مریم پالیزبان، شما بازی کنید.
- نه! من قرار نبود نقش مریم را بازی کنم. این فقط در حد حرف مطرح شده بود. در عمل رضا درمیشیان آن شخصیت را از اول با نام بارون برای من در فیلمنامه نوشت ولی توصیفی که شما از شخصیت ها به دست دادید درست است. برای من بارون درست نسخه معاصر شخصیت آفاق در «نرگس» بود که هیچ نداشت و همان هیچ را هم حاصر بود به خاطر عشق عادل ببازد. نمی خواهم بگویم که من به خوبی فریماه فرجامی از عهده نقش بر آمده ام ولی بارون برای من مدام آفاق را زنده می کرد. درصد زیادی از کار من در این فیلم با گریم و لباس پیش رفت.
نوید محمدزاده از آن دست بازیگرانی است که بازی کردن در مقابل او برای بازیگر مقابل می تواند خطرناک باشد چون در بازی اش یکسری کدها را در رفتار و میمک بروز می دهد که باعث می شود در مقابل هر بازیگری برجسته شود و بازی اش به چشم بیاید. این ممکن است بازیگر مقابل هم به رغم این که جنس بازی دیگری دارد، سعی کند کدهای رفتاری مشابهی از خود بروز دهد که عملا به جای برجسته کردن بازی، به بازی اش لطمه بزند. بده بستان شما با نوید محمدزاده چطور بود؟ - اولین بار من در تئاتر زمستان 64 با نوید هم بازی شدم. رفاقت ما از همان زمان شروع شد، برای همین هم مقابل نوید خیلی راحتم. همان طور که موقع بازی جلوی حامد بهداد یا مثلا سحر دولتشاهی خیلی راحتم چون با همه این آدم ها رفاقت دارم. اگر بازیگری تحت تاثیر بازیگر مقابلش قرار بگیرد، بازیگر کم هوش و کم اعتماد به نفسی است. بزرگ ترین اشتباه در بازی این است که طراحی را که خودتان برای نقش داشته اید، به خاطر بازیگر مقابل تان کنار بگذارید. نوید، بازیگر پر انرژی است و مدام به شما انرژی می دهد و این باعث می شود که اگر شما خودتان باشید اتفاقا بهتر دیده شوید.
«عرق سرد» (سهیل بیرقی - 1396)
اگر بخواهیم نگاهی کلی به کارنامه شما داشته باشیم و «خون بازی» را کنار بگذاریم فکر می کنید کدام صحنه ها در بازی شما در این دو دهه امضای خاص شما را بر خود دارد؟ - یک صحنه اش قطعا صحنه زایمان در «جامه دران» است. صحنه معرفی من در «اسب حیوان نجیبی است» را هم خیلی دوست دارم و همین طور سکانسی که در «صاحبدلان» جلوی آقای کاسبی بازی می کنم.
در پایان می خواهم بدانم که زندگی باران کوثری خارج از سینما چطور می گذرد. جایی خواندم که گفته بودید داستایفسکی و ماریوبارگاس یوسا نویسندگان محبوب تان هستند. ادبیات چقدر برای تان جدی است؟ - خارج از سینما خیلی کارها می کنم. سفر می روم، آشپزی می کنم، رمان می خوانم. رمان، دایره تجربه آدم را گسترش می دهد و به نظرم فرق بازیگرانی که رمان می خوانند با بازیگرانی که رمان نمی خوانند آشکار است. به جز اینها معاشرت با دوستانم برایم دلپذیر است و چند سالی هست که سعی می کنم بیشتر با خانواده ام وقت بگذرانم در صورتی که وقتی جوان تر بودم این دغدغه را نداشتم.
در مورد فیلم های محبوب تان در یک مصاحبه از «زیبایی آمریکایی» و «نزدیک تر» نام برده بودید. فیلمسازان محبوب تان چه کسانی هستند؟ - به واسطه پدرم که فیلم های وسترن را خیلی دوست دارد، از بچگی فیلم وسترن هم زیاد می دیدم. فیلمسازان محبوبم سام مندز، الکساندر پین، مایک نیکولز، کوروساوا، سام پکین پا و جان فورد هستند.
فیلمسازان ایرانی چطور؟ - کیانوش عیاری، مادرم و خیلی از فیلمسازان جوانی که با آنها کار کردم ولی بهتر است از کسی اسم نبرم.
اگر روزی بخواهید بین بازیگر بودن و اکتیویست سیاسی بودن یکی را انتخاب کنید کدام را انتخاب می کنید؟ اصلا استراتژی دارید که به این نقطه نرسید؟ - بستگی به زمان و شرایط دارد. مثلا در سال نود انتخابم بازیگری نبود ولی امروز بازیگری را انتخاب می کنم چون شرایط آن قدرها بحرانی نیست. آن روز نمی توانستم برای حفظ کردن کارم به عقایدم پشت کنم. امروز می توانم با حفظ عقایدم بازی کنم و از این هم بدم می آید که چون به آقای روحانی رأی دادم سکوت کنم و هیچ انتقادی از دولت او نکنم. اصلا من به کسی رأی می دهم که در دولت او بتوانم راحت نقد کنم و مطالباتم را پیگیری کنم. من هم ممکن است به عملکرد دولت در این صد و چند روز نقد جدی داشته باشم اما همچنان معتقدم در آن شرایط و با توجه به بقیه نامزدها رأی به روحانی درست ترین انتخاب بود.
بعضی ها جواب کم کاری های دولت را از من یا بقیه چهره های معروفی که در انتخابات اعلام موضع کردند می خواهند. من هم یک شهروندم و مثل بقیه شهروندان حق دارم اعلام کنم که به چه کسی رأی می دهم و این دلیل نمی شود من پاسخگوی عملکرد دولت باشم اما به هر حال مطمئنم با انتخاب نامزدهای دیگر، شرایط بهتر نمی شد.